به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    ببین هستی عزیز نه شما بلکه هرکس دیگه هم جای شما باشه وضعیتش همینه ببین شما داری تو یه خونه با مادر همسرت زندگی میکنی پس این کاملا طبیعیه که

    فکر کنه در قبال شما مسئوله...شما داری تو اون خونه زندگی میکنی و خوشت بیاد یا نیاد باید با شرایط اون خونه خودت رو عادت بدی تا وقتی ایشالله بری سر خونه
    زندگی خودت...

    مثلا اگر فرضا خاله من یه شهر دیگه زندگی کنه و من بخوام برم یه مدت خونشون بمونم باید تو این مدت کهاونجا هستم خودم رو به طرز زندگی اونا وفق بدم....

    خاله ی من در برابر من مسئولیت داره تا این حد که اگر یه بالایی سر من بیاد مادر من میاد خفت خالم رو میچسبه!!! این حالا یه مثال بود پس شما هم اینقدر بهونه نیار چرا تو کارم دخالت

    میکنن و این حرفا چون شما داری تو اون خونه زندگی میکنی و عضوی از اون خونه شدی ..اگر شما رفتی خونه خودت و هنوز دخالت ها پابرجا بود اون موقع حق اعتراض

    داری...شما از اول که میخواسی ازدواج کنی نمیدونستی شرایطت اینه؟ غر زدن شما بدتر همه چیز رو خراب میکنه چون شما یه نفری در برابر شوهر و مادر و پدر و

    خواهر و برادر و هرکس دیگه که تو اون خونه زندگی میکنه پس جنگیدن و لج کردن باهاشون منجر به شکست خودت میشه ...فکر کن مادر خودته اصلا لازم نیست به

    اندازه مادرت دوستش داشته باشی ولی به اندازه یه مادر واسش احترام قائل باش..باهاش صمیمی بشو تا این روزا لااقل به خودت سخت نگذره ... اصلا و تحت هیچ

    شرایطی بدگوییش رو پیش شوهرت نکن چون هرچی باشه نمیاد مادرش رو که یه عمر زحمتش رو کشیده به شمایی که فقط چند مدته اومدی تو زندگیش ترجیح بده..
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  2. کاربر روبرو از پست مفید رزا تشکرکرده است .

    terme00 (شنبه 05 مهر 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رزا جون ممنونم از حرفات، شوهرم اینطور نیس ک مامانشو ب من ترجیح بده، خیلی منطقی باهام برخورد میکنه و درکم میکنه، من یکم از مشکل خودمم ک خیلی حساسم، اخه تو ی خونه بزرگ شدم ک مامانم ن زیاد گیر میداد ن غر میزد سرم، میخام بدونم چطوری باید رفتار کنم، با همشون چطور برخورد کنم، از سکوت در برابر حرفای غیر منطقی مادر شوهرم خسته شدم،مثلا تو ی بحثی ک برادر شوهرم مقصر بود الکی منو مقصر دونست، منم ب شوهرم گفتم، اونم بهم حق داد، از سکوت خسته شدم، بگین چطوری رفتار کنم

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلام هستی خوبی ؟
    گفتنی هارو دوستان گفتن
    منم بهت میگم زیاد خودتو بهشون نزدیک نکن ... وارد بحث هاشون نشو ... سرت تو کار خودت باشه ... اگه چیزی پرسیدن محترمانه جواب بده ...اگه نه چیزی نپرس که بالاجبار تو اون موضوع دخیل بشی ...
    تو اتاقت باش سرتو با کارهای خودت گرم کن ... هر موقع نیاز بود برو پیششون
    ضمنا حرف غیر منطقی مادرشوهرت هم رو حساب سن و سالش بذار و نشنیده بگیر ... اگه میخوای پیش شوهرت عزیز باشی بی خیال این حرفها شو

    شما تو این شرایط قرار گرفتی و باید تا مستقل شدن صبوری کنی ... تو این زمان باید با درایت و سیاست طوری رفتار کنی که به خودت و همسرت آرامش بدی
    مهم رابطه شما و همسرته که باهم خوب باشید ... وقتی احساس میکنی حرفی یا رفتاری آزارت میده بشین فک کن ببین ارزش اعصاب خوردی خودت و همسرتو داره ؟ ارزش داره بخاطر اون موضوع آرامش رو از خودت و همسرت بگیری ؟ میبینی ک نداره . پس اصلا راجع بهش فکر نکن اینجوری کم کم متوجه میشی رابطه خوب شما از هر چیزی مهمتره ....
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  5. کاربر روبرو از پست مفید terme00 تشکرکرده است .

    رزا (شنبه 05 مهر 93)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من بیشتر روزو واسه اینکه حرفی نشنفم تو اتاقمم، خیلی کم بیرون میرم،درس میگین، تنها راه من صبر کردنه، فقط صبر،
    راستشو بخایم من اصلا تو کاراشون دخالت نمیکنم، حتی اگه سر کار وحید باباشم بحث کنن اصلا دخالت نمیکنم، اصلا، بازم ممنونم

  7. کاربر روبرو از پست مفید هستی21 تشکرکرده است .

    رزا (یکشنبه 06 مهر 93)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبلا من خونه رو تمیز میکردمو مادر شوهرم غذا درس میکرد، حالا اونم داره کم کم میسپره ب من ک خودش راهت بشه، اه اصلا خوشم نمیاد ازش، اگه منم خودمو بزنم ب اون راهو درس نکنم، اونم هیچی درس نمیکنه و باید حاضری بخوری، البته این واسه روزایی هس ک پدر شوهرو شوهرم نباشن، البته اینا زیر سر خاهر شوهرامم هس، اینق سیاست دارن ک نگو،خودشون واسه مادر شوهرشون کاری نمیکنن بعد از من توقع دارن، اه ازشون بدم میاد،

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا اینجا کسی نیس ک ب حرفام گوش کنه و کمکم کنه، بچه من دیگه واقعا خسته ام، دارم کم کم دیوونه میشم، صبح ناخداگاه ساعت 7 صب از خواب بیدار میشم و ب تنها چیزی ک فک میکنم اینکه نمیخام اینجا زندگی کنم، واقعا دوس ندارم، داعم دارم ب این موضوع زندگی با اینا فک میکنم، بچه اا ب خدا دارم دیوونه میشم، دیگه نمیتونم ب جز ناراحتی و فک کردن ب این موضوع استراحت کنم، خسته شدم، نمیدونم چیکار کنم، من واقعا دوس دارم بدون ناراحتی جدا زندگی کنم، تو رو خدا تا کاملا دیوونه نشدمو مغز شوهرمو نخوردم بگین چیکار کنم

  10. کاربر روبرو از پست مفید هستی21 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 09 آبان 93)

  11. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام،

    اینطور که من متوجه شدم، شما توانایی مستقل شدن و دارین، گویا!
    منتها همسرتون نمیخواین و طبق رسوم اینکارو کنند.

    البته گویا اهداف مالی دیگه ای هم دارند که با مستقل شدن شما ممکنه به اون هدفشون نرسند! یا دیرتر برسند.

    مثلا شما ترجیح میدین حتی به قیمت اجاره نشینی مستقل بشین، اما همسر چون بیشتر وقتشونو بیرون خونه میگذرونن، شرایط شمارو نمیتونن درک کنند و فکر میکنند میتونین تحمل کنین و شرایط قابل تحمل است ایشون هم سخت تلاش میکنند تا خونه ای مستقل بتونن تهییه کنند.و از نظر مالی به ثباتی برسند.

    خب در اینجا نه شما میتونین همسر و درک کنین و بعد سختی و خستگی کار آرامش لازم و به ایشون بدین

    نه همسر شما میتونن خوب شمارو درک کنند!

    بنظرم با همسرتون صحبت کنید، یروز که باهم خوبین نه در حالت بحث و غر زدن!

    بلکه در کمال آرامش باهاشون صحبت کنین.

    یروز از سر کار میاین، خسته اند، ازشون به گرمی استقبال کنین، حتی پیشنهاد میکنم تا چند روز این رویه و تکرار کنین سعی کنین آرامش لازم و بهشون بدین.
    باهاشون با محبت صحبت کنین، و در برابر خانواده شوهر صبور باشین.

    سعی کنین اینقدر بهشون خوش بگذره که برای آمدن به خونه لحظه شماری کنند.
    غر نزنین! فقط محبت بی منت داشته باشین.


    بعد از این چند روز که این رویه و پیش بردین، یروز تعطیل و ازشون بخواین دوتایی باهم برین بیرون، یک پیکنیک دونفره برین!

    در حین تفریحتون میتونین حرفاتون هم در ارامش بهشون بزنین البته با دلیل!


    میتونین بگین، کاش میشد همیشه اینطوری باشیم !
    همیشه تصور میکردین بعد از ازدواج زندگی مستقلی و خواهین داشت، اما الان انگار فقط محل زندگیم تغییر کرده! هیچ استقلالی و تجربه نکردم.


    برای زندگی بعد متاهلیتون کلی برنامه داشتین که متاسفانه بخاطر عدم استقلال و تنها بودن و عدم داشتن اوقات دو نفره کافی در خانه نمیتونین برنامه هاتون و عملی کنین.
    بگین خانوادشون و دوست دارین و براشون احترام زیادی قایل هستین اما شما دوست داشتین با ازدواج روی دیگه زندگی و تجربه کنین.

    بگین این مدت سعی کردین صبورتر باشین، اما واقعا شرایط براتون قابل تحمل نیست، گاهی حتی اینقدر تحت فشار هستین که از زندگی کردن خسته میشین.

    به همسرتون بگین میدونین داره برای پیشرفت شما و زندگی شما تلاش میکنه، اما آخه ما کار میکنیم که زندگی کنیم یا زندگی میکنیم که کار کنیم.

    بگین حاضر هستین دیرتر صاحب خونه بشین یا حتی توقعاتشان و پاییتر بیارین اما طعم شیرین استقلال و حس کنین.

    بگین من الان نیاز دارم درک بشم، دوست ندارم زمانی مستقل بشم که دیگه چیزی ازم باقی نمونه!

    از همین حس و حالتون بگین! که هفت صبح بیدار میشین و همچین حس هایی بهتون دست میده و تا این حد اذیت میشین.

    بگین شما، همسری و میخواین که بهتون آرامش بده، شاد و پر انرژی باشه!
    یا یک همسری میخواین که افسرده و بی انرژی بشه؟

    خب من اگه تو خونه به آرامش نرسم و جایی نباشم که آرامش داشته باشم و شاد نباشم کم کم افسرده میشم و انرژیم کم و کمتر میشه! حالا یک خونه و شرایط مالی خوب و عالی میخواین، یا همسر شاد و زندگی شادی و پر آرامشی و ترجیح میدین.....
    ..


    خیلی حرفا میتونین بهشون بزنین که تحت تاثیر قرارشون بده، بحالت غر زدن نزنین با همسرتون درد و دل کنین.

    مثه اینکه دارین تو دفترچه خاطراتتون خاطره مینوسین.
    حرفاتون و بزنین و بعدشم ازشون تشکر کنین که درد و دلاتونو گوش کردن! بعد به باقی تفریحتون برسین. بذارین چند روز فکر کنند.

    حتی اگه به حرفاتون گوش ندن، حداقلش اینه که شما درودل کردین. ایشون دیگه میدنن شما چه حال و احساسی دارین. میتونین هرچند وقت یکبار با همسرتون درد و دل کنین, غر نزنین، اما بنظرم دردودل خوبه!


    امیدوارم هرچی به صلاحتونه پیش بیاد.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 09 آبان 93 در ساعت 11:48

  12. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    سپیده ی تاریک (چهارشنبه 14 آبان 93)

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم دختر بیخیال، خیلی از نظری ک دادین، خوشحال شدم، از اولین باری ک اومدم اینجا واقعا شما اولین نفری بودین ک خیلی قشنگ درکم کردین و حرفمو فهمیدی،کاری ک گفتینو اانجام میدم،امیدوارم ج بگیرم، خیلی خوشحال شدم، انگار یه شما واسم نور امیدیو روشن کردین، امروز عاجزانه از خدا خواسم کسی کمکم کنه، خدا کنه با انجام کاری ک شما گفتین، واقعا درس شه،

    - - - Updated - - -

    اگه بهش گفتم بعد، شوهرم گف ، مگه اینجا چشه؟ و کی کارت داره و کسی بهت بدی نمیکنه و این حرفا بهش چی بگم؟

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 آبان 93 [ 16:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با شوهرم همونطور ک گفتین صحبت کردم و بهش گفتم ک اصلا راضی نیستم اینجا زندگی کنم، همه حرفایی ک گفتینو بهش گفتم، اوم قبول کرد ک تا دوالی سه ماه دیگه جدا بشیم، اما میترسم چیزی پیش بیاد نظرش تغییر کنه، واسم دعا کنید همه چیز خوب پیش بره و زودتر جدا بشیم، واسم دعا کنید


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.