به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 36
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم minaaa نظرتون روخوندم ممنون از وقتي كه گذاشتيد.من كه حاضرم روابطمون بهبود پيدا كنه ولي يه موقع هايي اون انقدر گاردش بسته هست كه نمي شه رفت سمتش.

    خانم maedeh120 من كه گيج شدم.خانمم همش مي گه دوسم نداري اين كارا مي كني كه منو خر كني.ولي قصدمن اين ها نيست

    خانم پریا666

    من هم احساس مي كنم به خاطر اينكه خونه بوده و كاري نمي كنه افسرده و كلافه شده و مدام مي خواد كه كار براي خودش پيدا كنه ولي داره به بي راهه مي ره.مدام تو نت هست.مدام تو ويچت و وايبر با دوستاش هست با گوشي من و من كلا ديدم خونه تنها هست كلا گوشيمو دادم بهش كه سرگرم باشه

    تشكر از همه دوستان

    بعد از ايجاد اين موضوع ديروز تماسي با من گرفت همسرم كه شب خونه دوستش دعوتيم منم قبول كردم و يكم ديگه بحث كرديم ولي موضعايشون همونه (ميگه انتخابمون اشتباه بوده الان تو مرحله تاوان دادن هستيم و من ادم بي شعور و سطح پايين و كلاس پايين و...هستم.مي گم خب حالا نتيجش.مي گه مثل دو تا ادمكنار هم زندگي كنيم و كاري به هم نداشته باشيم و مثل همخونه مي گه حتي به طلاقم فكر مي كنم ولي الان موقعيتشو ندارم.حتي به من مي گه تو ازادي هر كاري دوست داري انجام بدي منظورشگرفتن دوست دختر يا رابطه جنسي با كس ديگه اي هست مي دونه كه من اهل خيانت ني ستم)

    ديشب كه رفتم خونه تو اتاق خواب بود بدون اينكه سلام كنم و نگاهش كنم رفتم دوش گرفتم موقع بيرون اومدن از حمام ديدم حولمو از جلو حمام برده يه سمت ديگه و جدي صداش كردم و گفتم حولمو بده ديدم داره مي خنده(نمي دونم مي خواست يه جوري اشتي كنه)ولي من خشك رفتار كردم برعكس اين 3 سال از اينجا ياد گرفتم.خيلي جلو اينه وايسادم و به موهام رسيدم و به يه اتاق ديگه رفتم ديدم موضوعي رو بهانه كرده صدام زده كه تو اون اتاق عنكبوت هست(مي خواست بكشونتم پيش خودش يا چيز ديگه)گفتم اشكال نداره بعد يهكتاب گرفتم دستم رفتم تو حال نشستم موقع رفتن اماده شدم جوابشو كوتاه وسنگينو تك كلمه اي دادم.حتي دستشم نگرفتم.موقع عابر بانك رفتن پرسيد با من نمي ياي گفتن نه!برعكس هميشه موقع شيريني خريدن هم تو ماشين موندم و نرفتم باهاش!
    خونه دوستش اولين برخوردم با شوهر دوستش بود ولي مچ شديم باهم كلي حرف زديمو خنديديم (حتي ايكس باكس منو خانمم با خودش اورد قولشو به دوستش داده بود و من با شوهر دوستش كلي بازي كرديم)
    رفتارش با من خوب بود ولي من باهاشجدي صحبت مي كردم البته كمي بهتر از تو خونه
    سر شامم كلي راجب مسافرت ماه بعد (سالگرد عقد 21 مهر عروسي25 مهر)صحبت كرد با دوستاش كه كجا بريم ولي من حرفي نزدم.برگشتيم خونه هم گفت كلي با دوستش در مورد من و ... حرف زد كه گفتم مهم نيست.
    امروزمبه من زنگ زد كه مادرم بهش زنگ زده ازش ادرس بپرسه كاملا جدي باهاش صحبت كردم و بعد با تعجب ازم پرسيد كه مادرم به من زنگ نزده كه گفتم نه چون واقعا" زنگ نزده بود.قشنگ معلوم بود كه منتظره من پشت تلفن التماس كنم يا بحث دعوا و ... و اشتي پيش بكشم كه هيچي نگفتم و اونم قطع كرد.

    كلا تا دو سه هفته پيش كه خوب بود بهم دوسه بار شايد بيشترزنگ مي زد كه بيا بيا من تنهام زودتر بيا دعوا كه مي شه روزي يه بارم زنگ نمي زنه.منم زودتر از 6.5 7 نمي رم خونه.مدير مالي شركت هستم به علت حساسيت زيادم كلا"بعد دعوا
    كارمم با اينكه خيلي حساسه تحت شعاع قرار مي گيره و نمي تونم روش تمركز كنم.خيلي بده چرا نمي تونم بي خيال باشمو به زندگيم فكرنكنم؟چا انقدر حساسو احساساتي هستم؟ولي اين دفعه تصميم گرفتم خيلي جدي باهاش رفتار كنم.دوستان كمكم كنيد بگيد چه طور رفتار كنم!

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام ، هر دعوایی هرچند کوچیک که بینتون پیش میا سعی کن بعد از آروم شدن خودت و همسرت دنبال علت و ریشش باشی و همون موقع حلش کنی تا توو دعواهای بعدی حرفی از اون موضوع قبلی پیش نیاد ، یه چی بین خانوما مشترکه اونم پیش کشیدن مسائل قبله ، فکر کنم بخاطره این باشه که حل نشده میمونه و مردا فقط سعی میکنن خانومشونو آروم کنن بدون اینکه بعدا بپرسن علت چی بود و چرا اونجوری برخورد کرده . درمورد شماهم همینطوره ، درسته گل و شام و ... واسه آروم شدن اوضاع به کار میره ولی نه در اوج عصبانیت خانومت! اونجوری فکر میکنه فقط قصدت اینکه آرومش کنی ، باید بفهمیش قبل از همه چی ، درکش کنی ، بعد که تخلیه شد آروم کردن .

  3. 4 کاربر از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده اند .

    sam_nariman (سه شنبه 18 شهریور 93), واحد (شنبه 22 شهریور 93), مهربونی... (چهارشنبه 19 شهریور 93), افتابگردون (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم minaaa نظرتون روخوندم ممنون از وقتي كه گذاشتيد.من كه حاضرم روابطمون بهبود پيدا كنه ولي يه موقع هايي اون انقدر گاردش بسته هست كه نمي شه رفت سمتش.

    خانم maedeh120 من كه گيج شدم.خانمم همش مي گه دوسم نداري اين كارا مي كني كه منو خر كني.ولي قصدمن اين ها نيست

    خانم پریا666

    من هم احساس مي كنم به خاطر اينكه خونه بوده و كاري نمي كنه افسرده و كلافه شده و مدام مي خواد كه كار براي خودش پيدا كنه ولي داره به بي راهه مي ره.مدام تو نت هست.مدام تو ويچت و وايبر با دوستاش هست با گوشي من و من كلا ديدم خونه تنها هست كلا گوشيمو دادم بهش كه سرگرم باشه

    تشكر از همه دوستان

    بعد از ايجاد اين موضوع ديروز تماسي با من گرفت همسرم كه شب خونه دوستش دعوتيم منم قبول كردم و يكم ديگه بحث كرديم ولي موضعايشون همونه (ميگه انتخابمون اشتباه بوده الان تو مرحله تاوان دادن هستيم و من ادم بي شعور و سطح پايين و كلاس پايين و...هستم.مي گم خب حالا نتيجش.مي گه مثل دو تا ادمكنار هم زندگي كنيم و كاري به هم نداشته باشيم و مثل همخونه مي گه حتي به طلاقم فكر مي كنم ولي الان موقعيتشو ندارم.حتي به من مي گه تو ازادي هر كاري دوست داري انجام بدي منظورشگرفتن دوست دختر يا رابطه جنسي با كس ديگه اي هست مي دونه كه من اهل خيانت ني ستم)

    ديشب كه رفتم خونه تو اتاق خواب بود بدون اينكه سلام كنم و نگاهش كنم رفتم دوش گرفتم موقع بيرون اومدن از حمام ديدم حولمو از جلو حمام برده يه سمت ديگه و جدي صداش كردم و گفتم حولمو بده ديدم داره مي خنده(نمي دونم مي خواست يه جوري اشتي كنه)ولي من خشك رفتار كردم برعكس اين 3 سال از اينجا ياد گرفتم.خيلي جلو اينه وايسادم و به موهام رسيدم و به يه اتاق ديگه رفتم ديدم موضوعي رو بهانه كرده صدام زده كه تو اون اتاق عنكبوت هست(مي خواست بكشونتم پيش خودش يا چيز ديگه)گفتم اشكال نداره بعد يهكتاب گرفتم دستم رفتم تو حال نشستم موقع رفتن اماده شدم جوابشو كوتاه وسنگينو تك كلمه اي دادم.حتي دستشم نگرفتم.موقع عابر بانك رفتن پرسيد با من نمي ياي گفتن نه!برعكس هميشه موقع شيريني خريدن هم تو ماشين موندم و نرفتم باهاش!
    خونه دوستش اولين برخوردم با شوهر دوستش بود ولي مچ شديم باهم كلي حرف زديمو خنديديم (حتي ايكس باكس منو خانمم با خودش اورد قولشو به دوستش داده بود و من با شوهر دوستش كلي بازي كرديم)
    رفتارش با من خوب بود ولي من باهاشجدي صحبت مي كردم البته كمي بهتر از تو خونه
    سر شامم كلي راجب مسافرت ماه بعد (سالگرد عقد 21 مهر عروسي25 مهر)صحبت كرد با دوستاش كه كجا بريم ولي من حرفي نزدم.برگشتيم خونه هم گفت كلي با دوستش در مورد من و ... حرف زد كه گفتم مهم نيست.
    امروزمبه من زنگ زد كه مادرم بهش زنگ زده ازش ادرس بپرسه كاملا جدي باهاش صحبت كردم و بعد با تعجب ازم پرسيد كه مادرم به من زنگ نزده كه گفتم نه چون واقعا" زنگ نزده بود.قشنگ معلوم بود كه منتظره من پشت تلفن التماس كنم يا بحث دعوا و ... و اشتي پيش بكشم كه هيچي نگفتم و اونم قطع كرد.

    كلا تا دو سه هفته پيش كه خوب بود بهم دوسه بار شايد بيشترزنگ مي زد كه بيا بيا من تنهام زودتر بيا دعوا كه مي شه روزي يه بارم زنگ نمي زنه.منم زودتر از 6.5 7 نمي رم خونه.مدير مالي شركت هستم به علت حساسيت زيادم كلا"بعد دعوا
    كارمم با اينكه خيلي حساسه تحت شعاع قرار مي گيره و نمي تونم روش تمركز كنم.خيلي بده چرا نمي تونم بي خيال باشمو به زندگيم فكرنكنم؟چا انقدر حساسو احساساتي هستم؟ولي اين دفعه تصميم گرفتم خيلي جدي باهاش رفتار كنم.دوستان كمكم كنيد بگيد چه طور رفتار كنم!

    به دليل قطعو وصل نت شركت اشتباه پست دوبار زدم و خيلي بده تو روز 3 تا پشت بيشتر نمي شه گذاشت چون اينجوري احساس ارامش مي كنم خانمم كه تو واتسو و... با دوستاش دردودل مي كنه من هيچ كسو ندارم كه باهاشدردودل كنم باكارمند پايين دستمم نميتونم صميمي رفتاركنم و باهاش دردودل كنم به دلايل ديگه!(الان زنم بود مي گفت يه پست داري چقدر پز ميدي در صورتي كه قصدم اصلا اين نيست نمي دونم چرا اينجوري در موردم فكر مي كنه)
    ویرایش توسط sam_nariman : سه شنبه 18 شهریور 93 در ساعت 16:42

  5. کاربر روبرو از پست مفید sam_nariman تشکرکرده است .

    Somebody20 (سه شنبه 18 شهریور 93)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    واااای ای ول! ای ول! ای ول!
    اصلاً فکر نمیکردم اینقدر با استعداد باشی. آفرین
    من با نظر سپیده ی تاریک موافقم. که مشکلات رو ریشه ای حل کنی ولی نه الان. اول باید خودتو بهش ثابت کنی. نمی دونم مقاله ای که بهت گفته بودم رو خوندی یانه! ولی همینجوری رو اقتدارت کار کن. دیدی وقتی بهونه دستش ندی اونم نمی تونه دعوا و فحاشی کنه؟
    همین راهی که داری میری رو ادامه بده. قهر نباش ولی جدی باش. کاملاً تو بالِغِت باش. حتی اگه اومد سمتت کاملاً حالت عادی به خودت بگیر. ذوق زده نشی نیشتو تا بناگوشت واکنی هرچی رِشتیم پنبه بشه (شوخی بود)
    در گوشی بهت بگم اینبار که خواستی رابطه برقرار کنی عکس همیشه رفتار کن. اگه همیشه به رضایت اون فکر میکردی اینبار بیشتر خودتو در نظر بگیر. البته منظورم بی توجهی بهش نیستا. فقط مثل همیشه نباش. سعی کن اقتدار و مردونگی که همون مقاله(قسمت اقتدار مردونه تو رابطه جنسی) هم واضحتر در موردش صحبت کرده رو اجرا کنی. زنا میمیرن واسه اینجور مردا.
    در کل بهت بگم که خیلی خیلی خوب داری پیش میری. هر درد و دلی هم داشتی به ما بگو. بچه های این تالار هرچند از هم دورن ولی دلاشون خیلی به هم نزدیکه. مشکلات همو درک میکنیم.
    موفق باشی

  7. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    sam_nariman (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    ديروز رفتم خونه باز هم سكوت از هر دونفرمون بود نه سلامي.رو مبل دراز كشيده بود تلويزيون مي ديد و با موبايل يكم ور ميرفت بعد ساعت 8 داشتم كافي برا خودم درست مي كردم رفت بخوابه گفتم پس شام چي؟!هيچ جوابي نداد.هيچي هم درست نكرده بود منم يچي از تو يخچال پيدا كردم خوردم ولي به شدت عذاب وجدان گرفتم كه اون الان گشنه خوابيده من شام خوردم.اعصابم بهم ريخت.اروم رفتم تو اتاق صداش كردم جوابي نداد.نمي دونم خواب بود يا نه.ساعت 9 دوباره اومد منم سرم رو به لبتاب گرم كردم اصلا" نگاهش نكردم نمي دونم كي دوباره رفت بخوابه!!!اخه اون معمولا" شبا تا 2 3 بيداره يا پاي نت هست يا با دوستاش تو وايبره كه من اعتراض مي كردم چرا شبا پيشم نمي ياي ميگه من خوابم نميبره خوب من كه صبح بايد 7.30 محل كارم باشم نمي تونم تا 12 1 بيدار بمونم ولي اينو درك نميكنه و اكثر شبا تنها مي رم بخوابم!
    بگذريم
    منم تا 10.30 فيلم ديدم رفتم بخوابم ديدم اون حالا پاشد از اتاق اومد بيرون ديگه من خوابيدم خوابمم سنگينه 4.5 بيدار شدم ديدم نه خودش هست نه رختخوابش رفتم ديدم تو حال خوابه رفتم اب خوردم ديدم بيداره گفتم چرا اينجا خوابيدي چرا نمي اي تو جات گفت من جام همين جاست!!!هيچي ديگه گفتم پاشو بيا و خودم رفتم تو اتاق.

    نيومد از بس غده!!!قده!!!يكم عذاب وجدان گرفتم كه برم پيشش بخوابم اخه قبلا" دو سه بار اين كاروكرد منم نصف شبي فهميدم رفتم پيشش خوابيدم اين دفعه نرفتم.

    اصلا"نمي دونم چي تو مغزش مي گذره!مي خواد بازم مثل هميشه من بيوفتم به دستوپاش!يا اين دفعه ديگه سرد سرد شده نسبت به من و حرفهايي كه مي زد ازت متنفرم الان كاملا"واقعت داره؟؟؟
    با اين كه 3 روز شده من دارم مقاومت مي كنم ولي خيلي بهم داره سخت مي گذره!خيلي تحت فشارم كه از دستم ناراحته اخه به شدت احساساتي هستم.
    اينم بگم تو روز مهموني باهام خوب بود ازم پذيرايي مي كرد حالا نمي دونم جلو دوستش ظاهر سازي كرد يا مي خواست اشتي كنه.حتي برام ميوه پوست كند و تعارف كرد.نمي دونم من اينقدر بعد مهموني بد رفتار كردم اونم مغروره كه با من اينجوري مي كنه يا كلا"تصميمشو گرفته كه اينجوري بمونه.كم كم دارم باز جلوش كم مي ارم اگه بهم كمك نكنيد فكر كنم بازم اينبار قافله رو مثل دفعات قبل مي بازم.نمي دونم اصلا"نه خودش قابل پيش بيني هست نه رفتاراش!
    الان بازم دارم تو وجدانم خودمو محكوم مي كنم كه اينبارم تقصير منه ولي مي خوام بازم ادامه بدم ببينم تهش چي ميشه!احساس مي كنم زندگي خودمو همسرمو تباه كردم.سر كارم كه اصلا" تمركز كافي ندارم خدا رو شكر اين روزا زياد بار مالي رو شركت نيست وگرنه معلوم نبود چي پيش بياد.
    نكنه از اون وره بوم بيفتمو اين حالت عادي شه!يه نظري بدين دارم ديوونه مي شم


    يككمك ديگه چطورمي تونم اين محدوديت 3 تا پست رو حذف كنم؟امروز 4تومن شارژزدم واسه عضويت يك ماهه مشخصاتم ارسال كردم هيچ جوابي نيومد!يكي منوراهنمايي كنه خواهشن..
    يه سوال ديگه از خانم ها:
    شمام با همسرتون تو يه شرايطي شبيه شرايط من قهر مي كنيد نه شام مي پزيد نه به خونه مي رسيد؟؟؟
    نمي دونم مامان بابام كه قهر مي كردن غذا به راه بود!!!

  9. کاربر روبرو از پست مفید sam_nariman تشکرکرده است .

    مهربونی... (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    اولاً من بهت پیشنهاد میکنم حالا که اشتراک گرفتی یه مشاوره خصوصی با مدیر همدردی بزنی.
    بعد هم الان دیگه محدودیت روزی سه پست برداشته میشه. هر چقدر که دوست داری پست بزار :)

    ببین پسر خوب!
    تو حاضری تو غفلت بمونی و زندگی کنی و همیشه به پای زنت بیفتی چه تقصیر داشته باشی چه تقصیر نداشته باشی؟
    حس و حالت کاملاً عادیه. از بس همیشه تو تمام کننده ی دعواها بودی خانمت عادت کرده. توقع نداره که قهرت طولانی بشه. بعدهم من تا جایی که یادمه گفته بودیم قهر نکن. جدی باش
    روز اول و دوم خوب پیش رفته بودی. خانمت یه جورایی نازتو میکشید. همونجا باید ناز و نوازش میکردی. قرار بود وقتی خوبه بهش محبت کنی. وقتی دعوا کرد و ناسزا گفت تو دوباره جدی بشی تا رفتارش دوباره خوب بشه.
    فکر کنم جدی بودن تو تبدیل به قهر شده اشتباهی.
    امروز کاری که شوهر من میکنه رو بکن. بشین کنارش و خیلی جدی بهش بگو دلیلش از اینکه میای خونه سلام نمیده و از جاش پا نمیشه چیه؟
    مجابش کن که قهر نیستی. بگو مگه دعوا کردیم که این کارای بچه گانه رو میکنی. یه جور نامحسوسی بهش بفهمون که تو مردی و وقتی از بیرون میای خونه انتظار استقبال گرم داری.
    سعی کن دعوا نشه. ولی جدی باش. میشه آدم جدی و مهربون باشه.
    من بازم به تاپیکت سر میزنم
    اصلاً نگران نباش. باهاش حرف بزن و بیارش تو خط عادی زندگی. ولی رو اقتدارت کار کن

  11. 2 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    sam_nariman (چهارشنبه 19 شهریور 93), واحد (شنبه 22 شهریور 93)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مو فرفری نمایش پست ها
    اولاً من بهت پیشنهاد میکنم حالا که اشتراک گرفتی یه مشاوره خصوصی با مدیر همدردی بزنی.
    بعد هم الان دیگه محدودیت روزی سه پست برداشته میشه. هر چقدر که دوست داری پست بزار :)

    ببین پسر خوب!
    تو حاضری تو غفلت بمونی و زندگی کنی و همیشه به پای زنت بیفتی چه تقصیر داشته باشی چه تقصیر نداشته باشی؟
    حس و حالت کاملاً عادیه. از بس همیشه تو تمام کننده ی دعواها بودی خانمت عادت کرده. توقع نداره که قهرت طولانی بشه. بعدهم من تا جایی که یادمه گفته بودیم قهر نکن. جدی باش
    روز اول و دوم خوب پیش رفته بودی. خانمت یه جورایی نازتو میکشید. همونجا باید ناز و نوازش میکردی. قرار بود وقتی خوبه بهش محبت کنی. وقتی دعوا کرد و ناسزا گفت تو دوباره جدی بشی تا رفتارش دوباره خوب بشه.
    فکر کنم جدی بودن تو تبدیل به قهر شده اشتباهی.
    امروز کاری که شوهر من میکنه رو بکن. بشین کنارش و خیلی جدی بهش بگو دلیلش از اینکه میای خونه سلام نمیده و از جاش پا نمیشه چیه؟
    مجابش کن که قهر نیستی. بگو مگه دعوا کردیم که این کارای بچه گانه رو میکنی. یه جور نامحسوسی بهش بفهمون که تو مردی و وقتی از بیرون میای خونه انتظار استقبال گرم داری.
    سعی کن دعوا نشه. ولی جدی باش. میشه آدم جدی و مهربون باشه.
    من بازم به تاپیکت سر میزنم
    اصلاً نگران نباش. باهاش حرف بزن و بیارش تو خط عادی زندگی. ولی رو اقتدارت کار کن
    سلام

    ممنونم كه به تاپيكم سر مي زني باور كنيد هر 5 دقيقه رفرش مي كنم ببينم كسي جوابمو داده يا نه!
    مي تونم تصور كنم الان برم يا تواتاقه موبايل دستش دراز كشيده
    يا تو حال پاي نت هست يا تي وي.حتي سرش هم برنمي گردونه ببينه منو
    حالا رفتم خونه سلام مي كنم ولي مي دونم يا جواي نمي ده يا بدون اينكه نگاه كنه از سر رد كردنش يه جوابي مي ده.
    اخه با همچين جوي من چطور بنشينم بگم باهاش حرف بزنم!!!
    حالا برم خونه مي نويسم چي شد چون هنوزفكر كنم محدوديت دارم!
    بازم راهكار بدين.
    اصلا" انگار نمي دونم چطور بايد برخورد كنم باهاش بعضي اوقات لال مي شم نمي تونم حرف دلمو بزنم يا يه حرفي مي زنم كار خراب تر مي شه.كاشكي يه خواهرداشتم حداقل دنيا و روحيات دخترارو بهتر مي شناختم.

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    فکر کن من خواهرت. من هر چقدر که بتونم کمکت میکنم. ببین وقتایی که من به قول خودمون وحشی میشم و دیوونه بازی در میارم یا غیرمنطقی سر مسأله ای با همسرم قهر میکنم یه یکی دوروزی بامن سرسنگین میشه و بعدش میاد میشینه به من هم میگه بیا بشین میخوام باهات حرف بزنم.
    منم به رو نمیارم ولی ته دلم حساب کارم دستم میاد. میام میشینم و بعد با اخم (ولی نه خیلی غلیظ) ازم میپرسه چرا فلان کار رو کردی یا چی شده که قهری و اخمات تو همه؟ راستش اولش مخم هنگ میکنه چون انقدر جدی میشه که یه لحظه میلرزم.
    بعد که شروع کنم به حرف زدن کنترلش رو از دست نمیده. صداش از یه حدی بالاتر نمیره ولی به منم اجازه بلند کردن صدامو نمیده. شاید زنت بزنه کوچه علی چپ، شاید اصلاً محلت نده، شاید صداش رو بندازه رو سرش و هرچی از دهنش در اومد بیرون بهت بگه که هرکدوم راهکار داره.
    اگه خودشو بزنه کوچه علی چپ بهترین حالته، چون میتونی اونجوری که دوست داری شروع کنی و حرفت رو بزنی. مثلاً بگی سه روز احتیاج داشتم فکر کنم و تو این سه روز نمیخواستم دعوای جدیدی بشه واسه همین تو خودم بودم. من ازاین رفتارای تو (مثلاً فحاشی و عصبی بودن و حساب نکردن تو و انجام ندادن مسئولیتاش به موقع و ....) ناراحتم. مطمئناً منم کامل نیستم و خیلی جاها اجتیاج به کار کردن دارم و چه و چه. نباید تند روی کنی. اول هم روی کم و کاستی های خودت فکوس کن که جبهه نگیره. دیگه این هنر توئه که چجوری منظورت رو برسونی. از الان بشین مواردی که باید بگی رو رو یه برگه کوچیک نُت برداری کن که یادت نره و از خط نزنی بیرون.
    اگه محلت نداد باید یکم لحن تهدید به حرفات بدی و بگی میخوای واسه زندگیتون یه تصمیمی بگیری. این زندگی ای که الان داریم آرزوی من نبوده. میدونم آرزوی تو هم از زندگی مشترک این نیست و این حرفا. ولی بهش گوشزد کن که صبر تو هم حدی داره و نزاره که واسه هر کاری دیر بشه. بهش گوشزد کن وقتی که میشه کاری کرد چرا بزاریم همش احساسات تخریبی رو تجربه کنیم. بگو مگه ما غیر هم کیو داریم. بگو ما قراره پدرمادر بشیم. ولی اگه بازم محلت نداد بگو که مثل اینکه باید یه فکر دیگه ای بکنی و بحث رو ترک کن.
    اگه فحاشی کرد و داد و بیداد کرد بگو مثل اینکه الان آمادگی صحبت کردن منطقی رو نداری. من سه روز صبر کردم که آروم شیم. بعد صحبت کنیم. یه موقع دیگه که آماده بودی حرف میزنیم. چون من ایندفعه جدیم و نمیخوام به قول تو با بچه بازی دوباره همه چی خراب شه. بگو میخوام زندگیمون درست بشه و هر وقت آماده بودی جدی صحبت میکنیم. بعد هم دوباره بحث رو ترک کن.
    البته اینایی که من میگم مثاله. خودت با توجه به موقعیت بهتر میتونی بحث رو پیش ببری.
    ولی باید بدونی که چی میخوای بگی. مثلاً میخوای بگی بریم پیش مشاور یا مثلاً تغییر رویه رو پیشنهاد بدی یا از خودش نظرشو بپرسی. هدف حرفات باید حتماً مشخص باشه تا از بحث دور نشید.
    اگه ایشالا بحثتون جواب داد (شاید چند ساعت هم طول بکشه). آخرش بغلش کن و ببوسش و از اینکه همکاری کرد و اینا ازش تشکر کن. بعد هم نوبت حرفای خوب و برنامه ریزی واسه حل مشکله.
    حالا اول بشین نکات منفی و مثبت خودت و خانمت رو بنویس و ببین که چی میخوای بگی. به عکس العملها زیاد فکر نکن چون هیچ وقت اونجور که فکر میکنی نمیشه.
    ببخشید طولانی شد. نگران نباش. بالاخره یه چیزی میشه. وقتی یکی واسه درست کردن زندگی قدم برداره همیشه اتفاقات خوب پیش میاد.
    مطمئنم بری برامون خبرای خوب میزاری.
    موفق باشی

  14. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    sam_nariman (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  15. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 مهر 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    27

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم موفرفری
    زمانی که رسیدم خونه نبود.تماس گرفتم دیدم با دوستش که دو شب پیش اونجا بودیم بیرونه.اومدم پای نت حرفاتو خوندم.داشتم واست توضیحات کامل می نوشتم که اومد خونه همسرم منم ارسال کردم نمی دونم چرا نشد!
    سلام کردم جواب سلام نداد حتی نگاه هم نکرد.یه راست لباس عوض کرد رفت تو اتاق گوشی هم برد.مطمعنم یا تو وایبره یا واتس اپ با دوستاش یا خواهراش می حرفه.
    با دوستاش ممکنه در باره مشکلاتش بگه ولی خانوادش مطمعنم هرگز حرفی نمی زنه!!

    وقتی تو اتاقش بود صداش کردم خیلی جدی گفتم بیا می خوام باهات حرف بزنم.
    جواب اصلا" نداد.الانم تو اتاقه.هیچی من دیگه تو این خونه انگار هرمتی ندارم.اصلا" واسش مهم نیست.اینقدر بی پروا شده یا من اینجور کردمش نمی دونم.اعصابم به شدت خورده!
    از شام خبری نیست.من بیشتر نگران خودشم که مریض نشه.خدارو شکر ناهار می خوره.(ناهاراشو من از شرکت براش میارم.ما تو شرکت ماهی مقداری پول می زاریم ابدارچی برامون غذا می پزه!دیدم خانمم از شنبه تا 4 شنبه که من ناهار خونه نیستم غذا درست درمون نمی خوره غذای شرکت خودمو نصف می کنم شب براش میارم فردا ناهار بخوره)

    اینم نشد.دیگه چیکار کنم؟یکی جوابمو بده دارم خفه می شم!تا کی می خواد قهر بمونه.!!؟
    ویرایش توسط sam_nariman : چهارشنبه 19 شهریور 93 در ساعت 19:46

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    ای بابا سام!
    نشد یعنی چی مرد حسابی؟!!؟ مگه داری نقش بازی میکنی که نشد؟ تو باید به این باور برسی که باید این مشکل به دست تو و با حرف زدن با خانمت حل بشه. اون وقت به هر طریقی بود باید میاوردیش مینشوندیش پای صحبت.
    وقتی از مشکلش به خانوادش نمیگه یعنی اونم به ادامه ی این زندگی علاقه منده. وگرنه مطمئن باش ما خانما اگه تصمیممون واسه تموم کردن رابطه ای جدی باشه به دنیای عالم چنگ میندازیم تا کاتش کنیم. پس یعنی خانمت این زندگی رو میخواد. ولی الان میخواد میخشو محکم بکوبه. مثلاً ناراحته که باهاش قهر کردی. یا میخواد هرجوری شده به اعتراضش توجه کنی.
    خوب توام که آماده ی شنیدن حرفاشی دیگه دوستم. فقط مثل همیشه که تو حالت شخصیتیِ والد مهربون میرفتی و لوسش میکردی نرو. بالغ باش و بالغانه حرفاشو گوش کن. حرفاتو بزن. یه قدم واسه حل این مشکل بردار.
    فکر میکنم خانمت عادت کرده مثل همیشه باشی. یعنی بری و ملتمسانه ازش بخوای تا مشکل حل بشه. اونم ناز کنه ، داد بزنه ، فحش بده و شمام نازشو بکشی و مساله تموم بشه.
    نچ! اینجوری نمیشه. همین امشب میری یه تاپیک خصوصی تو انجمن آزاد میزنی و مشاوره میگیری.
    من امشب دارم میرم مسافرت و اونجا نت ندارم. همش دلم میمونه پیش تو. امیدوارم جمعه خبرای خوبی ازت بشنوم.

    فقط ازش بپرس می خوای مشکلمون حل بشه یا نه؟
    آخه تو چه کردی با این آدم که اینجوری شده؟ :97

  17. کاربر روبرو از پست مفید مو فرفری تشکرکرده است .

    sam_nariman (پنجشنبه 20 شهریور 93)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.