به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 93 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    167
    سطح
    3
    Points: 167, Level: 3
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوباره به دوستان عزیز
    من امروز خیلی ناراحتم . نمیدونم چیکار کنم واقعا به ته خط رسیدم . یه هفته هست که با شوهرم قهرم اصلا نمیخوام روشو ببینم . ما یه گروه کوهنوردی داریم تو وایبر. هر هفته قرار میذارن میرن با هم کوه . بیشترش دوستای شوهرم هستند. ولی من بیشترشو نمیشناسم یه هفته به شوهرم گفتم بریم با هاشون گفت نه من زانو هام درد میکنه ولی پنج شنبه گذشته عکساشو تو وایبر دیدم اونقدر ناراحت شدم که اخه چطور وقتی من میگم درد زانو رو بهونه میکنی ذاتا عادتش اینه با هم میریم بیرون هی میگه زانوم درد میکنه اله بله ولی با دوستاش میره کوه و گردش هیچ اتفاقی هم براش نمیفته. تو اون گروه چند تا هم خانم بود که تو عکسا دیدم اونام هستند وبدتر ناراحت شدم هیچ کدومو من نمیشناختم. این هفته هم قرار یه کوه دیگه رو گذاشتن ولی چون تولد برادر زاده ام هست من نمیتونم برم ولی اصلا شوهرم بروی مبارک خودش نمیاره . وهی تو وایبر با دوستاش برنامه میریزه . البته این اولین سفر مجردی شوهرم نیستا . چندین بار با دوستاش رفته سال گذشته یه هفته مشهد و شهرای دیگه بعدا فهمیدم که یکی از دوستاش با خانواده رفتند مشهد ودوستش میرفته مسابقه و بر میگشته پیش زن و بچش ویه بارم که رفته بودند اصفهان بازم یکی از دوستاش برا زن وبچش هم بلیط گرفته بوده یعنی امکانش بوده که زن وبچه هم با خودشون ببرند.اخه شوهرم تو یه تیم ورزشی هستش که مسابقات دوره ای دارند سر عین موضوع چند بار هم با هم بگو مگو داشتیم ولی تو کتش نمیره .نمیدونم واقعا چیکار کنم . اقای خاله قزی شما که گفتی انتظاراتتون رو بگین از شوهرتون مثلا یکیش این چرا صبح پا میشی خودت تنها میری بمن هم نمیگی ؟ شوهرم تو جمع دوستاش انقدر فردین بازی در میاره و فداکاری میکنه به تنها کسانی که توجه نداره منو دخترم هستش منم از این اخلاقش بشدت بدم میاد . تو جمع اونقدر سر دخترم داد میزنه که انتظار داره دخترم مثل یه جوان ۲۰ساله رفتار کنه از این اخلاقش هم متنفرم درسته با من بد رفتاری نمیکنه وسرم داد نمیزنه که نمیدونم دلیلش چی میتونه باشه . ۱۳ساله با دوستاش میگرده هفته گذشته منم با دوستام رفتم پارک از ظهر تا عصر کل تابستون این سومین بار هستش که میرم بلافاصله فرداش با دوستاش رفتند شهرستان باغ یکی از دوستاش . من دوستام خیلی محدودند بعد وقتی با دوستام میرم دخترم رو هم با خودم میبرم ولی این تنها میره الان هی فکر میگنم من از کجا بدونم با کدوم دوستش رفته چیکار کرده. کاش بمن میگفت نرو خودش هم نمیرفت بازم پرت وپلا نوشتک واقعا خیلی ناراحتم خواهر ندارم بتونم باهاش درد دل کنم با مامانم هم نمیتونم حرف بزنم زودی ناراحت میشه . میگرنش میگیره دلم براش کباب میشه . اگه پنج شنبه جمعه رو تهنارفت کوه منم بلیط تور میگیرم تنها میرم مسافرت
    ویرایش توسط موج ابی : سه شنبه 18 شهریور 93 در ساعت 19:03

  2. #12
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو ما اینجا نظر نمیدیم دنبال مقصر بگردیم یقشو بگیریم آی د بزن که میزنی اینقدر بزنیمش تا خون بالا بیاره!اینجا جمع شدیم کنار هم تا کمک کنیم به دوستانی که نیاز دارن تا زندگیشان بهبود پیدا بکنه

    من یه سوال میپرسم از شما لطفا اول خوب بهش فکر کنید بعد جواب بدید؟

    1.چرا شوهرت از خونه همسرش و دخترش فراری شده و میره پیش دوستاش؟
    2.چرا شوهرت از رفتن با شما به کوه لذت نمیبره ولی با دوستاش لذت میبره؟

    مسئله این نیست چرا با دوستاش میره و برنامه ریزی میکنه بلکه مسئله اصلی اینه چرا با شما بودن توی کوه خیلی بهش خوش نمیگذره؟!!
    یه مقاله از جناب مدیر تیکه هایی ازش را برش دادم در مورد رابطه با مادرشوهر فکر کنم برای مشکل شما راهنمای خوبی باشه.


    معمولا همون چيزهايي که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر مي رسد،
    در صورت روش ارتباطي صحيح در مورد آنها ، مي توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبديل کنيد.
    مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام مي گذارد و به اونها زياد اهميت مي دهد و از آنها حرف شنوي دارد.
    اين نشان مي دهد که والدين وي نيازهاي روحي رواني فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سيراب مي کنند.
    انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نيازهايشان تمايل دارند.
    بايد به اين سئوال جواب دهي، خانواده او کدام نياز همسرتان را خوب جواب مي دهند.
    - نياز به احترام؟!
    - نياز به تائيد؟!
    - نياز به پيشرفت؟!
    -نياز به مهر و محبت؟!
    - نياز به تفريح؟!
    - نياز به اظهار نظر؟!
    - نياز به آزادي و مديريت؟!
    - نياز به ارضاء حس مسئوليت پذيري
    و خيلي نياز هاي ديگر. به اين معنا که شما نيز مي توانيد فردي که چنين حرف شنوي از خانواده و محبت به آنها دارد را مديريت کنيد.




    به جاي استفاده از توانايي هاي منطقي خودتون از اين به بعد صرفا توانايي هاي احساسي خود را رو کند.
    يعني به جاي ارائه راه حل، انتقاد، توصيه ، تحسين، و بحث هاي منطقي، به دنبال هم حسي و احترام به او برآئيد.
    ضعفهايش را ناديده بگيريد و احساسهاي مثبت خود را نثارش کنيد.
    در خلوت خودتون به او بگوئيد که عليرغم بعضي مشکلات دوستش داريد و به همسري با او افتخار مي کنيد.
    نه مستقيم نه غير مستقيم او را با هيچ کس مقايسه نکنيد. سعي کنيد زياد در آغوشش بگيريد
    و هنگاميکه مي خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسيدن و لمس او ، بگوئيد هرچي تو بگي دلبرم.
    هنر شما در عشق ورزيدن و دلبري کردنه


    شما بايد ذره بيني برداريد و کوچکترين نقاط مثبت همسرتان را بيابيد.
    و آنها را در ذهن خود نگهداريد و هر وقت چنين رفتار و گفتار مثبت را مي بينيد
    آن را برجسته کنيد و بازخورد مثبت به او بدهيد
    سعی کن بهش شخصیت بدی بهش احترام بزاری اعتماد بنفسش را بالا ببری این پاراگراف را بکار ببر چندین و چند بار مطالعه کنید لطفا
    متمرکز شدن روي نقاط مثبت به جاي نقاط منفي
    دادن شخصيت به همسر
    ( اگر همسرمان بايد نقاط ضعفش را حل کند، بايد هزينه آن را از بخش مثبت شخصيتش تامين کند)
    پس نبايد از اول شروع کنيم به ويران کردن همه شخصيت و اعتماد به نفس همسرمان.
    يعني شما هر چه نقاط مثبت همسرتان را بيشتر شناسايي کنيد به اين معناست
    که مصالح و مواد بيشتري جهت بازسازي ضعفهاي او در اختيار داريد.
    میدونم چه حسی داری و ازش ناراحتی ولی یه قانونی یادت باشه به شوهرت احترام بزاری و اعتماد بنفسش را بالا ببری پایه های زندگی مشترکت را قویتر کردی احترام به شوهرت احترام بخودته اینو فراموش نکنید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    رزا (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  4. #13
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگر رابطه جنسی شما اصلاح شود روابطتان بهتر خواهد شد. آدم وقتی از رابطه جنسی لذت نبرد به صورت ناخودآگاه از همسر بیزار می شود. پایه و اساس ازدواج را رابطه جنسی تشکیل می دهد و بقیه امور روی این پایه بنا می شود.

    شوهرت میل جنسی خوبی دارد. اما شما از رابطه لذت نمی برید.
    خانومی تمام مشکلات زندگی به کنار رابطه جنسی یک طرف. حتی اگر از شوهرت گلایه هایی دارید باید حساب رابطه جنسی را از این شکایت ها جدا کنید. شما با تمام این مشکلات باید غریزه جنسی خود را ارضا کنید و نهایت لذت را از رابطه داشته باشید. در حالی که از رابطه با همسرتان متنفر هستید. خانم لطفا لذت رابطه جنسی را مشروط بر رضایت تمام و کمال از همسرتان نکنید. رابطه را به خاطر خود رابطه و لذت آن بخواهید و آن را از تمام مسایل جدا کنید.
    وقتی شما از رابطه لذت ببرید و همسرتان هم همین طور کم کم به هم نزدیک تر می شوید و زمینه برای بهبود ارتباط شما فراهم می شود.

  5. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 19 شهریور 93)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    چرا من همش فکر میکنم تو حرفات یه جور حس رقابت با همسرت داری . درسته ؟
    و انتظار داری خیلی بیشتر از اون چیزی که محبت میدی محبت دریافت کنی .

    یه سوالی دارم چه محبتایی به همسرت میکنی که از اونم انتظار داری ؟
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  7. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 93 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    167
    سطح
    3
    Points: 167, Level: 3
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نوپو عزیز انیسا جان وخاله قیزی عزیز ممنون بابت وقت گذاشتم برای حل مشکل من .
    امروز خیلی ناراحت بودم همسرم هم رفته بود با دوستاش برای کوه برنامه بریزند . منم دیدم دارم خودمو زیاد اذیت میکنم بهش اس ام اس دادم وناراحتی هامو بهش گفتند دونه دونه بعدم اخر اس ام اسم نوشتم که من دوست دارم باهات همخونه بشم یا اگه اینطوری دوست نداری میتونم برم . نشسته بودم بالکن که اومد هیچی نگفت بعد تو وایبر برام نوشت. هی میگفت تو برا خودت داری میبری و میدوزی ویه عالمه حرف اخرشم نوشت من اینم که هستم نمیتونم خودمو تعغیر بدم منم گفتم باشه اگه حرف اخرت اینه من دیگه حرفی برا گفتن ندارم ایشونم نوشتند نه من نمیتونم خر طور شما میخوای من زندگی کنم من الان وسایلم رو جمع میکنم میرم منم نوشتم هر جور راحتی بعثش گفتم من نمیتونم دخترمون رو نگهداری کنم شما بمون من میرم اونم جواب نوشت هر جور راحتی اومدم لباس بپوشم برم دیدم به دخترم گفته ودخترم نگران اومد که کجا میری گفتم میرم خونه بابا جون همش گریه کرد که منم میام منم با خودت باید ببری بهش گفتم مامان جون مریضه میرم ببرمش دکتر که همسرم اومد گفت چرا به بچه دروغ میگی برگشت به دخترم گفت مامانت قهر کرده داره میره که دخترم بتر شروع کرد به گریه خودشم اصلا نمیگفت که نرو یا نریم همش میگفت باید منو هم ببری. خلاصه شوهرم اومد گفت نمیذم تنها بری زنگ بزن بابات بیاد خواستم زنگ بزنم گفت اگه بری نمیام دنبالت مطمعن باش گفتم نیا من اصلا نمیرم که تو بیای دنبالم . بعد گفت حق نداری بچه رو ببری دیدم دخترم خیلی گریه میکنه نشستم تا ارومش کنم دیدم همسرم رفته وسایل خودشو جمع میکنه منم هیچی بهش نمیگفتن دیدم نشسته داره گریه میکنه اومد بهم گفت اگه منو دوست نداری میرم گفتم نمیتونم بهت جواب بدم گفت نه الان بگو بازم دلم به حالش سوخت مرد با اون هیکل بزرگ جلوی من دخترش داشت گریه میکرد. گفتم اگه دوست نداشتم میذاشتم میرفتم گفت پس بیا حرف بزنیم مشکلاتت رو بهم بگو رفتیم حرف بزنیم من هر چی گفتم گفت تو داری ایراد بنی اسراییلی میگیری گفتم چرا رفتی باغ دوستت گفت کار ثاشتم اون شهرستان میخواستم برم دوستامم اومدن گفتن بریم باغ گفتم چرا منو نبردی کوه گفت تو کوه دوست نداری و.... گفتم شبا چرا جدا میخوابی گفت بخاطر گرما هر چی گفتم اصلا یه کلمه هم نگفت حق با تو هستش همش حرف خوثش رو میزد انگار یه سپر گرفته بود جلوش که حرفای منو نشنوه میگه این همه انتظار از من داری منم یه انتظاراتی از تو دارم میگم چیه میگه دوست دارم خونه همیشه مرتب باشه و زود زود مهمون بیاد میگم تو جمع بهم توجه کن میگه شما زنا یه ادم چاپلوس میخواین اخه من چی بگم؟ چیکار کنم الان مثلا اشتی کردیم ولی من هنوزم ناراحتم. دعواهامون هم شبیه دعوا نیست اخه. حالا بعد اینکه من منصرف شدم نرم دخترم هی اومده میگه پاشو بریم چرا نمیریم به همسرم میگم میگه متاسفانه خیلی به تو وابسته هست چند بارم این متاسفانه رو تکرار کرد نوپو عزیز من اصلا با رابطه مشکل ندارم ولی دوست دارم وقتی رابطه داشته باشم که کاملا از لحاظ عاطفی تامین باشم
    انیسا عزیز من با همسرم رقابت نمیکنم ولی خیلی دوست دارم بهم محبت کنه. الان نمیدونم چیکار کنم چطور خودمو راضی کنم که ۵شنبه و جمعه بره کوه
    ویرایش توسط موج ابی : چهارشنبه 19 شهریور 93 در ساعت 00:38

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    موج آبی عزیز نمیشه یه طرفه به قاضی رفت .
    اما نمیدونم انقد قوی هستی یا میخوای خودتو قوی نشون بدی .
    وقتی شوهرت میشینه گریه میکنه یا به دخترت راستشو میگه یا پیشنهاد میده حرف بزنیم یعنی نمیخواد از هم جدا باشین این که دیگه کاملا واضحه .
    چرا از کوه رفتن بدت میاد ؟ مگه خونه رو تمیز و مرتب نگه نمیداری ؟ من فکر میکنم به شوهرت زیاد علاقه نداری دنبال بهونه میگردی .

    شوهرت انرژی مثبتو منفی که بهش القا میکنی میگیره مردی که واسه رفتن زنش گریه میکنه بعیده ازش شبا بخواد جاشو بی دلیل جدا کنه . تو رابطه چقدر بهش عشق میورزی . ببین تا نتونی بهش عشق بدی . دریافت هم نمیکنی
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  10. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (شنبه 22 شهریور 93)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 آبان 93 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1393-5-03
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    167
    سطح
    3
    Points: 167, Level: 3
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انیسای عزیز سلام
    انیسا جان من اصلا احساس نمیکنم زن قوی هستم بلکه بسیار دمدمی مزاجم . یه روز احساس مثبت دارم به زندگی با شوهرم وبعد از چند ساعت به شدت از زندگی با هاش بدم میاد . ویه ایراد خیلی خیلی بزرگ که دارم و خودم هم کاملا بهش واقفم غرور زیادم هست . در طول این ۱۳سال از زندگی این دومین بار هست که دم از رفتن زدم وشوهرم کاملا میدونه که اگه برم سخت بر میگردم . منو شوهرم خیلی کم با هم مشاجره و دعوا میکنیم ولی تا دلتون بخواد من ازش قهر میکنم . بدون دعوا دلم از کاراش میگیره و باهاش حرف نمیزنم . ولی وقتی شوهرم پا پیش میزاره خیلی زود هم اشتی میکنم . کوه رو دوست ندارم چون فکر میکنم کار بیهودهای هست که باعث خستگی میشه ومن اصلا توانایی بالا رفتن از کوه رو ندارم وخیلی زود خسته میشم. خونه هم همیشه مرتب نیست. یعنی یه روز ممکنه مرتب باشه وفرداش نه . البته چون مادر شوهرم خانم خیلی با سلیقه ای هستن شوهرم تو ناخود اگاهشون منو با مادرشون مقایسه میکنند من اعتراف میکنم که به شوهرم زیاد محبت نمیکنم . شوهرم منو دوست داره حتی چندین بار پیش دوستاش گفته من زنم رو بیشتر از دخترم دوست دارم و بدون دخترم میتونم زندگی کنک ولی بدون زنم نه . ولی علت اینکه جدا میخوابه رو نمیدونم . خودش میگه گرمم هست . دیروزم که وسط صحبت ازش پرسیدم میگه علاوه بر اینکه گرم هستش موقع خواب خرو پف میکنم و تو اذیت میشی. محبت هم زیاد نمیکنم . اخه همیشه انتظار محبت از طرف ایشون رو دارم. ولی عاشق دخترم هستم و یه جورایی احساس میکنم شوهرم به دخترم حسادت میکنه. من اصلا تلاشی برا بهتر شدن روابطمون نمیکنم نمیدونم چرا ؟ایا از غرورم هست؟دیروز خیلی از دستش ناراحت بودم امروز حالم یه خرده بهتره ومیدونم شوهرم بره کوه وبرگرده من به کوچکترین کارش گیر میدم و برا خودم این حق رو قایل خواهم شد که باهاش حرف نزنم ولی بخدا دست خودم نیست

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 اسفند 93 [ 12:44]
    تاریخ عضویت
    1391-9-09
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,710
    سطح
    24
    Points: 1,710, Level: 24
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 38 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    با توجه به این که بنده متاهل نیستم و نمی تونم شرایط شما رو درک کنم از نظر دادن اجتناب می کردم

    مخصوصا که آقای خاله قزی ( تناقض کشت منو ) خیلی خوب راهنمایی می کنند شما رو

    اما از تموم حرف های شما من به این نتیجه رسیدم که اون آقا واقعا شما رو دوست داره و فقط می خواد یه جوری خودش رو به قول قدیمی ها مرد خونه نشون بده

    لطفا مدارا کنید و آرامش خودتون رو حفظ کنید و حرکت انتحاری انجام ندید و از همه مهم تر از " من فعلی تون طلاق بگیرید چون داره زندگی تون رو خراب میکنه "

  13. 4 کاربر از پست مفید ali6594 تشکرکرده اند .

    anisa (جمعه 21 شهریور 93), khaleghezey (جمعه 21 شهریور 93), رزا (پنجشنبه 20 شهریور 93), شیدا. (شنبه 22 شهریور 93)

  14. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    خدایی بعضی وقتها از دست کارها و اخلاق بانوان متاهل که میان تایپیک میزنن اینقدر لجم میگیره ها میخوام بیام اونور مانیتور کیبورد و مانیتور کیس هرچی دم دستم هست یا بزنم خودمو بکشم یا بزنم صاحب تایپیکو بکشم از بس آدمو حرص میدن

    آخه تو چرا اینجوری میکنی دختر با زندگیت به والله قسم منی که اینجا نشستم از کارهایی که کردی اینقدر حرصم گرفته دندون هامو محکم بهم فشار میدم اینجوری شدم از دست کارهات.(باید یه غرامت درست حسابی از مدیر همدردی بگیرم از وقتی اومدم اینجوری همین چهارتا شوید روی سرمم ریخته از بس حرص خوردم)

    خواهشا التماست میکنم دست از این لجبازی و غرور و رفتارهای مردانت بردار تورو جان دخترت بس کن.بابا شوهر به این خوبی آقایی اینقدر دوست داره دختر به این خوبی دلت میاد بزنی بری؟خدایی مهدیه سادات وقتی گریه میکنه هق هقش بلند میشه نفسم بالا نمیاد خودمم میخوام بزنم زیر گریه با اینکه مرد هستم اونوقت شمایی که مادری چجوری میخوای از دخترت دل بکنی؟

    بیا و خواهشا یکم بیشتر روی رفتارهای خودت کار کن تا زندگیتو از نو بسازیم.شوهرت اخلاق هایی داره که درست نیست قبول دارم خدایی منم بعنوان یه مرد خودمم اخلاق هایی دارم که درست نیست ولی شما بانوی این خانه هستید از شما بیشتر توقع میره مخصوصا حالا که توی سایت همدردی هستید.یه جمله زیبا اینو یکی از کاربرهای قدیمی و باتجربه سایت زده بود خیلی خوشم اومد:
    زن در منزل حکم مربی را داره
    سعی کن مربی خوب و کاملی باشی.
    بزار یه نمونه از یکی از کاربرها بزارم دقیقا همانند شما رفتار میکرد باعث شد شوهرش خانه خودشو سوا کنه و دنبال کارهای طلاق باشه ولی با برخوردی که از خودش نشان داد من یکی واقعا تعجب کردم از قدرتی که در درون بانوان نهفته است و شوربختانه ازش استفاده نمیکنن.
    بالهای صداقت عزیزم خیلی ممنونم از اینکه همیشه راهکارهای مفید نشونم میدید و من چقدر استفاده میکنت!
    راستش امروز که داشتم میرفتم مهد دنبال پارمیدا تو دلم افتاده بود که الان علی رو میبینم و باورتون نمیشه دیدم تو ماشین دنبال جا پارک میگشد من دیدمش ولی نمیدونم اونم منو دید یا نه!!! خلاصه بهد از مهد به اصرار پارمیدا رفتیم پیش مامانماینا موقع برگشتن پارمیدا ماشین علی رو دید و گفت الا و بلا میخوام بابای رو الان ببینم،منم چون نمیدونستم کدوم خونه زندگی میکنه بهش زنگ زدم گفت چرا پارمیدا گریه میکنه گفتم ماشینو دیده میگه میخوام بابای رو ببینم،گفت برو جلوی ماشین واستا الان میام پایین...

    امد اول یک لبخند ملایم بهم زد سلام کرد( فکر کنم چون مدل موهامو عوض کرده بودم و رنگش کرده بودم خوشش امد) بعد از احوال پرسی به پارمیدا از ماشین خوراکی داد و پارمیدا رو مشغول کرث منم از فرست استفاده کردم و گفتم اگه چیزی واسه خونه لازم داری بیا ببر،تو هنوز مرد اون خونهای. و خلاصه تمام حرفهای بالهای صداقت گلم رو بهش گفتم بعد گفت نمیخوام چیزی بشنوم،گفت حساب بانکی چی شد سوده؟ گفتم من واقعاً اشتباه زیاد کردم رنجوندمت ولی نمیخوام کاری کنم که تورو از پارمیدا جدا کنم،گفت جدا نمیکنی من میخوام پولشو بدم،سهم خودشه،حالا چه به حساب بریزم یا دستی بدم یا خود اداره بده،چه فرقی میکنه؟گفتم تو هنوز همسرم هستی و تا آخر عمر پدر مهربون ثخترمونی پس تو بزرگ خانواده هستی دیگه بخاطر همین فلان بزار به حساب شما بریزن، گفت تو هم برو دنبال کارات من دیگه نمیتونم کرایه دوتا خونهرو بدم و تمام مخارجو،برو از شهر کمک بگیر من دیگه هیچی تش واسه خودم نمیمونه( حقم داره،نزدیک 4میلیون فقط واسه ما خرج مشه،خونه خودشم که هست مخارج اونجا بعد واقعا هیچی واسش نمی مونه)گفتم حتماً میرم دنبال کارام کمی بهم فرصت بده،گفت باشه فقط بجنب!!!
    گفت با وکیل حرف زدم میگه اگه خانومت موافقت کنن دیگه لازم نیست یک سال واستید واسه طلاق منم گفتم با همه احترامی که واست قاعل هستم ولی من حتی یک نیم قدم هو واسه جدای بر نمیدارم و درکت میکنم که میخوای سریع به آرامشت برسی،گفت الان آره ولی چه میدونم شاید باز خر شدم و به خاطر پارمیدا برگشتم ولی الان اصلا تمایلی به برگشت ندارم و اینجوری راحتم!گفتم علی جان تو حق داری ازم تنفر داشته باشه این حق تو که خوشبخت بشی و به آرامشی که دنبالشی برسی،من تو زندگی خیلی اشتباهات زیادی مرتکب شدم که از روی بی مهارتی و ناخواسته بودن و الان در صدد اصلاحشون هستم.( ناخداگاه اشکام سرازیر شد ولی آروم بودم پارمیدا امد گفت مامان گریه نکن بوسش کردم باز رفت تو ماشین، رومو کرده بودم اونور نبینه)..هیچی نمیگفت فقط مات و مبهوت گوش میداد (تعجب کرده بود که من چقدر آرومم و چقدر با بیرحمی اون من باز محبت میکنم) بقول Meinoush عزیز با لطافت باهاش حرف زدم و حرفهای تک تکتونو جلوی چشام آوردم واحد گلم گفتند بهش عشقتو نشون بده منم گفتم علی جون من اشتباه زیاد کردم ولی باور کن اگه باز برگردم به 10سال دیگه و باز حق انتخاب داشته باشم باز تورو انتخاب میکنم تو که تمام وجودمی و من از خدا خوشبختیتو میخوام گفت این انتخاب توه، من اصلا زن نمیگرفتم دیگه!!!گفتم این زندگی دیگه درست شدنی نیست و تقطیر خودم بود امیدوارم منو ببخشی یه روزی...گفت سوده خواهش میکنم گریه نکن جلوی بچه گفتم من آرومم اونم گفت منم آرومم بزاریک روز میام با هم حرف میزنیم( اولش گفت ما حرفی واسه صحبت نداریما و حالا...)

    موضوع بانکم گفت،گفت تمام اطمینانو گرفتی با این کارت قسم خوردم کار من نبوده و ماجرارو وسط کوچه بهش گفتم گفت سمیرا (خواهرم) که اینجوری نبود چرا آخه چه فکری راجب من کرده گفتم خواهره بک ثانیه احساس کرده تو میخوای بهم ظلم کنی،گفتم اصلا کارش درست نبوده و منم ناهاش حرف نمیزنم، گفت نه کارت اشتباست مگه حرفام یادت رفته خانواده در درجه اولن منم گفتم آره مثل تو که همه کسمی و در رتبه اولی،چیزی مگفت( خدا رو شکرباور کرد کار من نبوده) گفت نامه هامو چرا باز میکنی،گفتم من هیچکدومو باز نکردم مگر اینکه اسمم روش باشه،گفت آره راست میگی اشتباه من بود واقعا اسمت روشون بود ولی واسه من بود،گفتم ببخشید دیگه باز نمیکنم... بعد دیگه تاریک داشت میشود گفتم پامی بریم مامان فردا مهد داری گریه کرد الا و بلا برم پیش بابای، بعد خود علی گفت تو برو خونه که مثل من سرما نخوری من یه نیم ساعت دیگه میارمش خونه( بمیرم سرما هم خورده بود،کی واسش سوپ میزاره) هیچی منم تمام راهو تا خونه اشک ریختم از خوشحالی که نرم شده بود،تو خونه سریه یجادمو پهن کرثمو نماز شکر خوندم...
    اینم ادرسشه:
    http://www.hamdardi.net/thread-35378.html

    انصافا اگه بگم همسر خوبی هستی فقط یه ایرادی که داری یادت رفته شما زن هستی با تماما ظرافت هایی که داره ولی داری دقیقا همانند مردها رفتار میکنی انتظار داری جواب هم بگیری!!
    خواهشا شما مثل شوهرت رفتار نکن اینو راحت بهت بگم نه تنها شما بلکه اکثر بانوان متاهل که مثل شوهرهاشون رفتار کنن زندگیشون به طلاق منجر میشه میدونی چرا:چون فوق العاده مردها لجباز کله شق و یکدنده و فقط حرف خودشان را قبول میکنن میخوای بیشتر بگم اگه باعث میشه آرام بشی,خوب اگه شما بانوان هم همینجوری باشید که دیگه واویلا میشه.
    لطفا یکم بیشتر بشین فکر کن این زندگی را میشه درست کرد شوهرتم دوست دارم تو هم دوسش داری جفتتون به هم علاقه دارید اونم زیاد فقط دارید لجبازی میکنید.بخدا حیفه زندگی که میشه عاشقانه باشه را اینجوری دارید خرابش میکنید.دخترت توی سن حساسیه

    - - - Updated - - -

    درود دگربار

    خدایی بعضی وقتها از دست کارها و اخلاق بانوان متاهل که میان تایپیک میزنن اینقدر لجم میگیره ها میخوام بیام اونور مانیتور کیبورد و مانیتور کیس هرچی دم دستم هست یا بزنم خودمو بکشم یا بزنم صاحب تایپیکو بکشم از بس آدمو حرص میدن

    آخه تو چرا اینجوری میکنی دختر با زندگیت به والله قسم منی که اینجا نشستم از کارهایی که کردی اینقدر حرصم گرفته دندون هامو محکم بهم فشار میدم اینجوری شدم از دست کارهات.(باید یه غرامت درست حسابی از مدیر همدردی بگیرم از وقتی اومدم اینجوری همین چهارتا شوید روی سرمم ریخته از بس حرص خوردم)

    خواهشا التماست میکنم دست از این لجبازی و غرور و رفتارهای مردانت بردار تورو جان دخترت بس کن.بابا شوهر به این خوبی آقایی اینقدر دوست داره دختر به این خوبی دلت میاد بزنی بری؟خدایی مهدیه سادات وقتی گریه میکنه هق هقش بلند میشه نفسم بالا نمیاد خودمم میخوام بزنم زیر گریه با اینکه مرد هستم اونوقت شمایی که مادری چجوری میخوای از دخترت دل بکنی؟

    بیا و خواهشا یکم بیشتر روی رفتارهای خودت کار کن تا زندگیتو از نو بسازیم.شوهرت اخلاق هایی داره که درست نیست قبول دارم خدایی منم بعنوان یه مرد خودمم اخلاق هایی دارم که درست نیست ولی شما بانوی این خانه هستید از شما بیشتر توقع میره مخصوصا حالا که توی سایت همدردی هستید.یه جمله زیبا اینو یکی از کاربرهای قدیمی و باتجربه سایت زده بود خیلی خوشم اومد:
    زن در منزل حکم مربی را داره
    سعی کن مربی خوب و کاملی باشی.
    بزار یه نمونه از یکی از کاربرها بزارم دقیقا همانند شما رفتار میکرد باعث شد شوهرش خانه خودشو سوا کنه و دنبال کارهای طلاق باشه ولی با برخوردی که از خودش نشان داد من یکی واقعا تعجب کردم از قدرتی که در درون بانوان نهفته است و شوربختانه ازش استفاده نمیکنن.
    بالهای صداقت عزیزم خیلی ممنونم از اینکه همیشه راهکارهای مفید نشونم میدید و من چقدر استفاده میکنت!
    راستش امروز که داشتم میرفتم مهد دنبال پارمیدا تو دلم افتاده بود که الان علی رو میبینم و باورتون نمیشه دیدم تو ماشین دنبال جا پارک میگشد من دیدمش ولی نمیدونم اونم منو دید یا نه!!! خلاصه بهد از مهد به اصرار پارمیدا رفتیم پیش مامانماینا موقع برگشتن پارمیدا ماشین علی رو دید و گفت الا و بلا میخوام بابای رو الان ببینم،منم چون نمیدونستم کدوم خونه زندگی میکنه بهش زنگ زدم گفت چرا پارمیدا گریه میکنه گفتم ماشینو دیده میگه میخوام بابای رو ببینم،گفت برو جلوی ماشین واستا الان میام پایین...

    امد اول یک لبخند ملایم بهم زد سلام کرد( فکر کنم چون مدل موهامو عوض کرده بودم و رنگش کرده بودم خوشش امد) بعد از احوال پرسی به پارمیدا از ماشین خوراکی داد و پارمیدا رو مشغول کرث منم از فرست استفاده کردم و گفتم اگه چیزی واسه خونه لازم داری بیا ببر،تو هنوز مرد اون خونهای. و خلاصه تمام حرفهای بالهای صداقت گلم رو بهش گفتم بعد گفت نمیخوام چیزی بشنوم،گفت حساب بانکی چی شد سوده؟ گفتم من واقعاً اشتباه زیاد کردم رنجوندمت ولی نمیخوام کاری کنم که تورو از پارمیدا جدا کنم،گفت جدا نمیکنی من میخوام پولشو بدم،سهم خودشه،حالا چه به حساب بریزم یا دستی بدم یا خود اداره بده،چه فرقی میکنه؟گفتم تو هنوز همسرم هستی و تا آخر عمر پدر مهربون ثخترمونی پس تو بزرگ خانواده هستی دیگه بخاطر همین فلان بزار به حساب شما بریزن، گفت تو هم برو دنبال کارات من دیگه نمیتونم کرایه دوتا خونهرو بدم و تمام مخارجو،برو از شهر کمک بگیر من دیگه هیچی تش واسه خودم نمیمونه( حقم داره،نزدیک 4میلیون فقط واسه ما خرج مشه،خونه خودشم که هست مخارج اونجا بعد واقعا هیچی واسش نمی مونه)گفتم حتماً میرم دنبال کارام کمی بهم فرصت بده،گفت باشه فقط بجنب!!!
    گفت با وکیل حرف زدم میگه اگه خانومت موافقت کنن دیگه لازم نیست یک سال واستید واسه طلاق منم گفتم با همه احترامی که واست قاعل هستم ولی من حتی یک نیم قدم هو واسه جدای بر نمیدارم و درکت میکنم که میخوای سریع به آرامشت برسی،گفت الان آره ولی چه میدونم شاید باز خر شدم و به خاطر پارمیدا برگشتم ولی الان اصلا تمایلی به برگشت ندارم و اینجوری راحتم!گفتم علی جان تو حق داری ازم تنفر داشته باشه این حق تو که خوشبخت بشی و به آرامشی که دنبالشی برسی،من تو زندگی خیلی اشتباهات زیادی مرتکب شدم که از روی بی مهارتی و ناخواسته بودن و الان در صدد اصلاحشون هستم.( ناخداگاه اشکام سرازیر شد ولی آروم بودم پارمیدا امد گفت مامان گریه نکن بوسش کردم باز رفت تو ماشین، رومو کرده بودم اونور نبینه)..هیچی نمیگفت فقط مات و مبهوت گوش میداد (تعجب کرده بود که من چقدر آرومم و چقدر با بیرحمی اون من باز محبت میکنم) بقول Meinoush عزیز با لطافت باهاش حرف زدم و حرفهای تک تکتونو جلوی چشام آوردم واحد گلم گفتند بهش عشقتو نشون بده منم گفتم علی جون من اشتباه زیاد کردم ولی باور کن اگه باز برگردم به 10سال دیگه و باز حق انتخاب داشته باشم باز تورو انتخاب میکنم تو که تمام وجودمی و من از خدا خوشبختیتو میخوام گفت این انتخاب توه، من اصلا زن نمیگرفتم دیگه!!!گفتم این زندگی دیگه درست شدنی نیست و تقطیر خودم بود امیدوارم منو ببخشی یه روزی...گفت سوده خواهش میکنم گریه نکن جلوی بچه گفتم من آرومم اونم گفت منم آرومم بزاریک روز میام با هم حرف میزنیم( اولش گفت ما حرفی واسه صحبت نداریما و حالا...)

    موضوع بانکم گفت،گفت تمام اطمینانو گرفتی با این کارت قسم خوردم کار من نبوده و ماجرارو وسط کوچه بهش گفتم گفت سمیرا (خواهرم) که اینجوری نبود چرا آخه چه فکری راجب من کرده گفتم خواهره بک ثانیه احساس کرده تو میخوای بهم ظلم کنی،گفتم اصلا کارش درست نبوده و منم ناهاش حرف نمیزنم، گفت نه کارت اشتباست مگه حرفام یادت رفته خانواده در درجه اولن منم گفتم آره مثل تو که همه کسمی و در رتبه اولی،چیزی مگفت( خدا رو شکرباور کرد کار من نبوده) گفت نامه هامو چرا باز میکنی،گفتم من هیچکدومو باز نکردم مگر اینکه اسمم روش باشه،گفت آره راست میگی اشتباه من بود واقعا اسمت روشون بود ولی واسه من بود،گفتم ببخشید دیگه باز نمیکنم... بعد دیگه تاریک داشت میشود گفتم پامی بریم مامان فردا مهد داری گریه کرد الا و بلا برم پیش بابای، بعد خود علی گفت تو برو خونه که مثل من سرما نخوری من یه نیم ساعت دیگه میارمش خونه( بمیرم سرما هم خورده بود،کی واسش سوپ میزاره) هیچی منم تمام راهو تا خونه اشک ریختم از خوشحالی که نرم شده بود،تو خونه سریه یجادمو پهن کرثمو نماز شکر خوندم...
    اینم ادرسشه:
    http://www.hamdardi.net/thread-35378.html

    انصافا اگه بگم همسر خوبی هستی فقط یه ایرادی که داری یادت رفته شما زن هستی با تماما ظرافت هایی که داره ولی داری دقیقا همانند مردها رفتار میکنی انتظار داری جواب هم بگیری!!
    خواهشا شما مثل شوهرت رفتار نکن اینو راحت بهت بگم نه تنها شما بلکه اکثر بانوان متاهل که مثل شوهرهاشون رفتار کنن زندگیشون به طلاق منجر میشه میدونی چرا:چون فوق العاده مردها لجباز کله شق و یکدنده و فقط حرف خودشان را قبول میکنن میخوای بیشتر بگم اگه باعث میشه آرام بشی,خوب اگه شما بانوان هم همینجوری باشید که دیگه واویلا میشه.
    لطفا یکم بیشتر بشین فکر کن این زندگی را میشه درست کرد شوهرتم دوست دارم تو هم دوسش داری جفتتون به هم علاقه دارید اونم زیاد فقط دارید لجبازی میکنید.بخدا حیفه زندگی که میشه عاشقانه باشه را اینجوری دارید خرابش میکنید.دخترت توی سن حساسیه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ali6594 (جمعه 21 شهریور 93), anisa (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (شنبه 22 شهریور 93), صبا_2009 (جمعه 21 شهریور 93)

  16. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    یه کم تو این تالار بگردین و ببینید خانم های دیگه چطور برای حفظ زندگی و مردی که پشیزی ارزش حفظ کردن نداره ولی چون انتخاب خودشون هست تلاش می کنند، شاید انگیزه تون بیدار شد، شاید غرور بیجاتون شکست.

    من از حرفاتون اینطور برداشت کردم که شما تو منزل پدری تون تو پر قو بزرگ شدین. همیشه همه چیز واستون اماده بوده بدون هیچ تلاشی که الان انتظار دارید بدون محبت کردن، بدون فداکاری کردن، بدون ذره ای سیاست به خرج دادن، بدون حتی تلاشی برای حفظ وضعیت ظاهری خونه تون، توقع محبت و درک متقابل رو دارید.
    همسر شما با توجه به این چیزهایی که شما اینجا نوشتین و با اینکه حتی یک طرفه هم اومدین قاضی سهمش در مسائل زندگی تون 10% هم نیست، بهتره بجای اینکه به فکر طلاق از همسرتون باشید به فکر طلاق از شخصیت مغرور، بی مهر و بی تلاش خودتون باشید. مطمئن باشید وقتی حصار شیشه ای که دور خودتون کشیدین شکسته بشه، همسرتون بهتون نزدیک خواهد شد و محبت خواهد کرد و رختخوابش رو هم از شما جدا نخواهد کرد.



    - - - Updated - - -

    اگر دوست داری اون دیوار شیشه ای دورت شکسته بشه و عزیز همسرت بشی باید مهارت کسب کنی.

    لطفا این لینک ها رو مطالعه بفرمایید:

    لطفا اگر این تاپیک ها رو خوندی و دوست داشتی عمل کنی به این نکته توجه کن که یه مدت باید بدون توقع و بدون منت گذاشتن دنبال یادگیری باشی.

    http://www.hamdardi.net/thread-136.html

    http://www.hamdardi.net/thread-505.html

    http://www.hamdardi.net/thread-579.html

    http://www.hamdardi.net/thread-4922.html

    http://www.hamdardi.net/thread-30665.html

    http://www.hamdardi.net/thread-19348.html

    http://www.hamdardi.net/thread-531.html

    http://www.hamdardi.net/thread-27826.html

    http://www.hamdardi.net/thread-9534.html

    http://www.hamdardi.net/thread-28347.html


  17. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    anisa (جمعه 21 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 22 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (شنبه 22 شهریور 93)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.