تشکرشده 1,898 در 451 پست
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
ویرایش توسط عشق آفرین : دوشنبه 22 شهریور 95 در ساعت 22:39
mohamad.reza164 (سه شنبه 23 شهریور 95), کلانتر جو (دوشنبه 22 شهریور 95), نیکیا (دوشنبه 22 شهریور 95), شیدا. (سه شنبه 23 شهریور 95)
تشکرشده 2,595 در 691 پست
سلام.
من اين تاپيك شما رو نديده بودم. جا داره به شجاعت وصف ناپذيرتون تبريك بگم.
اگر بدونيد با اين تاپيك احتمالا چند نفر رو به صراط المستقيم دعوت كرده ايد ديگه پشيمون نميشيد.
از خود گذشتگي كه حتما جنگ رفتن و جلوي توپ و تانك ايستادن نيست. واقعا كار شما از خود گذشتگي بود.
اميدوارم يه روز يه تاپيك ايجاد كنيد با عنوان " تجربه اي از عروج " .
جا داره تولد دوباره عشق آفرين رو تبريك بگم، هر چند كه چند سال دير شده .
از درس هايي كه به رايگان به ما دادين، بي نهايت ممنون.
تشکرشده 120 در 63 پست
سلام. داستان عجیب و پر افت و خیزی بود. بیشتر از این نظر که این مجموعه بلایا سر یه نفر اتفاق افتاده.
ولی من یه چیزی رو درک نمی کنم یا بهتره بگم متوجه نمیشم!
تو همین تاپیک فرمودین که حوالی سن 12 سالگی شما:
"وقتی پدرم عصبانی میشه،اخم هاشو توی هم میکنه، پاهاشو میندازه روی هم و در سکوت خونه ای که هیچ کس حق صحبت و اظهار نظر نداشت، سیگار میکشید"
بعد تو تاپیک دیگه ای فرمودین (موقع نوشتن تاپیک 23 سالتون بوده):
"پدرم اونجا [کشور خارجی] 3 تا فروشگاه داره و 30 ساله اونجاست. بخواد جای دیگه ای زندگی کنه باید اقامتش رو باطل کنه، کارشو رها کنه و این دردسرا."
شاید من زیادی ریز بینم!
عشق آفرین (سه شنبه 23 شهریور 95)
تشکرشده 1,898 در 451 پست
آقای محمد رضا از شما ممنونم.
اینها چیزی نیست که من بخوام بهشون افتخار کنم. نمیتونم هم ازشون فرار کنم. چون بخشی از زندگیم هست. تازه شدم فردی معمولی که باید یاد بگیرم مانند دیگران زندگی کنم. با اعتماد بنفس، با کنترل هیجاناتم، با فکر کردن قبل از هر عملی. حالا دیگه وقت دغدغه های بزرگتری هست، مثل حذف تکبرم، حسادتم، عصبیت و ضعف هایی که باید موقعیتش فراهم شه که خودش رو نشون بده. به قول معروف:
خوب باشد محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
هنوز خیلی ضعف هام از بین نرفتن و خیلی ها هنوز رو نشدن. عجله ای ندارم. قدم به قدم انشاء الله. با دعای شما عزیزان همدردی. سپاسگزارم از شما.
wishbone گرامی، ممنونم از تذکرتون. من نگفتم پدرم 30 ساله ترکمون کرده. گفتم 30 ساله جای دیگری کار و زندگی دارن. سرمایه شون جای دیگری هست. نگفتم هرگز به ما سر نمیزنن و من از بدو تولد ایشون رو ملاقات نکردم!!!! البته دور از جونم! چون اگه نبینمشون دق میکنم. دیوانه میشم.
پدرم معمولا تا چند سال کودکی من یک دو سال میرفتن و چند ماهی ایران استراحت میکردن. ضمن اینکه ما هم تعطیلات نزدشون میرفتیم معمولا. بعد ها فواصل کمتری می موندن. مثلا شش ماه میرفتن و سه ماه ایران بودن. ما هم سر میزدیم، دیگه داداشام اونجا بودن. من 18 سالگی بود که برای کارهای دانشگاهم یه سوء تفاهم پیش اومد و ممنوع الورود شدم به اونجا. ضمن اینکه چند سال قبلش پدرم ورشکست شده بودن (تقریبا اول دوم دبیرستان بودم فکر کنم) سه چهار سال ایران بودن. بعد مجددا به شراکت یکی از دوستانشون رفتن و اونجا یک شعبه کوچک از فروشگاه قبلیشون زدن، که به لطف خدا به 3 شعبه گسترش دادن. خب طبیعیه. ایشون سرمایه شون اونجاست، متد کاری اونجا رو بلدن، پسرهاش اونجا خونه زندگیشون رو راه انداختن، نمیتونن به خاطر من بیان ایران. از طرفی، مادرم هم نمیتونن پای من بمونن همیشه و برادرهام شکایت میکنن که به خاطر من از مادرشون دور هستند. از طرفی پدر مادرم خودشون به حضور هم به خصوص در این سن احتیاج دارن. چون مادرم مجبور بودن به خاطر من ایران بمونن یا پدرم دو ماهی یک بار چند روزه سر بزنن با مادرم شیفت عوض کنن کنار من باشن. الان من چند مدته درسم تموم شده و مجبور شدم بیام پیش خواهرم (البته تحت نظارت ایشون) که یه کشور دیگه است زندگی کنم. دیگه خیلی تو دست و پاش بودم تصمیم گرفتم چند مدت دیگه برگردم ایران و مدتی هم نزد مادر بزرگم باشم. خلاصه هیشکی حضانتمو قبول نمیکنه. نمیدونم چی در انتظارمه و دقیقا کجا زندگی کنم. ایشالا خیره. شاید این چالش جدیدمه. امیدوارم دفعه بعد تو تجربه عروجی باشه که آقای محمدرضا پیشنهادشو دادن.
اگر بخوام داستان سرایی کنم چرا خودم رو اینچنین خراب کنم؟ یه داستان میساختم که تصویر زیباتری ازم بمونه. بخصوص که اینجا دو ساله موندم. مسلما کارهایی واجب تر از سرگرم کردن دوستان همدردی دارم.
جالبه یه روز مهمانی آمد پیشمون که پیشتر ملاقاتشون نکرده بودم. ایشون از زندگیشون گفتن و من تعجب کردم و گفتم فوق العاده برام عجیب بود. گفتم خیلی شگفت انگیزه زندگیتون. ضمن اینکه من هیچی یادم نمی مونه و این فوق العاده است که تک تک این لحظات در ذهنتونه! مادر گفت: خب مهنام هیچ اتفاقی تا به حال تو زندگیش نیوفتاده و یه زندگی معمولی و تکراری داشته!!! دقیقا این جمله اومد تو ذهنم که فقط خدا میدونه چه فراز و نشیب هایی تو زندگیم بوده و هیچ کس در فضای غیر مجازی نمیتونه تصور کنه این آدم توصیف شده در همدردی منم. پیش میاد دیگه. شما دعا کنید برام.
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
ویرایش توسط عشق آفرین : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 22:52
تشکرشده 29 در 14 پست
عشق آفرین جان من هم بخاطر خوندن همین تاپیکت از یسری چیزا نجات پیدا کردم وخیلی دعات کردم.
خودت هیچ وقت نمیدونی چه تاثیری گذاشتی و چه شخصیت تاثیر گذاری داری... بهت تبریک میگم.
برای من هم با دل پاکت دعا کن .
Quality (پنجشنبه 25 شهریور 95), نیکیا (سه شنبه 23 شهریور 95), بخشنده مهربان!!! (یکشنبه 28 آذر 95), عشق آفرین (سه شنبه 23 شهریور 95), صبا_2009 (چهارشنبه 24 شهریور 95)
تشکرشده 273 در 107 پست
جالب بود ممنون
خانم عشق آفرین کار بسیار خوبی کردی نوشتی
Erica (پنجشنبه 16 آذر 96), بخشنده مهربان!!! (یکشنبه 28 آذر 95), عشق آفرین (چهارشنبه 24 شهریور 95)
تشکرشده 310 در 114 پست
سلام.
گناه واقعا شیرینه و ترک گناه خییییلی سخت.آفرین به تو.دوران خیلی سختی رو گذروندی ولی میبینی که ارزششو داشته.تاپیکو که میخوندم مو به تنم سیخ میشد.همت داشتی خودتو از ته منجلاب کشیدی بیرون...👌👌
بخشنده مهربان!!! (یکشنبه 28 آذر 95), عشق آفرین (چهارشنبه 24 شهریور 95)
تشکرشده 127 در 70 پست
این داستانا همه ش واقعی بودن یعنی؟
بخشنده مهربان!!! (یکشنبه 28 آذر 95), عشق آفرین (چهارشنبه 24 شهریور 95)
تشکرشده 1,898 در 451 پست
از همگی شما تشکر می کنم.
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
بخشنده مهربان!!! (یکشنبه 28 آذر 95)
تشکرشده 87 در 39 پست
خانم عشق آفرین دو تا سوال ازتون داشتم البته ببخشید فضولی هست و شما مجبور نیستین جواب بدین
اول این که یعنی چی سرتون شرط بندی کرده بودن با توجه به این که اون موقع نه ساله بودین این آدما اون موقع چند سالشون بوده؟
دوم این که سوءتفاهم چی بوده که یک کشور شما رو ممنوع الخروج کرده خیلی عجیبه برام
ضمنا در مورد اتفاقاتی که براتون افتاده بگم که دخترای 14 - 15 ساله از این خل بازیا زیاد میکنن!!! به نظر من فقط خل بازیه نه چیز دیگه
ویرایش توسط the boy : پنجشنبه 25 شهریور 95 در ساعت 04:36
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)