موضوع: تنهایی مجازاتی برای حماقت هایم

به نام خدا . ازهمتون ممنونم لطفا تایپیک هاتونو واسه من حروم نکنین اگه این نوشته ها واسه شما جالب هیجانیه واسه من خاطرات زندگیمه اگه شما میخونین وهیجانی میشین من مینویسم و گریه میکنم من مینویسمو نفس کم میارم.... واما اقای معاون کلانتر از حرفاتون خیلی ناراحت شدم اما بخشیدمتون چون میدونم شناختی از من ندارید من از دروغ متنفرم میگید من خیلی ساده به شوهرم خیانت میکنم بر چه اساسی این حرفو زدین؟؟؟؟ دختری هستم که زیاد خونه تنها موندم حتی شب ها........اما هیچ غلطی نکردم.... اون اقا بهم خیانت کرد،خودم اس های سکسی شو تو گوشی دوستم خوندم.... ولی من بهش خیانت نکردم، نه اینکه بهش وفادار باشم چون معتقدم هرکسیو تو گور خودش میزارم.... مگه من نمیتونستم واسه تلافی هم که شده بادوستاش اس های (س) بدم؟؟؟؟؟؟اما نخاستم فقط ولش کردم من کی گفتم میخام دروغ بگم؟؟؟؟چه حرفی زدم که احساس کردین میخام دروغ بگم؟؟؟؟اگه نوشته های منو کامل خونده باشین گفتم تنهایی رو انتخاب کردم،فقط از تنهایی میترسم،اطرافیان بافشارهایی که بهم میارن تنهایی رو برام سخت تر میکنن خاهرمم ازدواج کردو الان تنها مجرد این خونواده ام...خیلی تحت فشارم این فشارها بیشتر هم میشه...عذاب ها من هنوزم ادامه داره قبول دارم باایمان نیستم اما شما حق ندارید راجع به پاکی یا ناپاکی یا ایمان ضعیف من قضاوت کنید واسه این حرفتون واگذارتون کردم به خدا..... گفتید من اگه باشوهرم دعوا کنم میرم سراغ مرد دیگه..... مخلوق خدای من! من فقط یک دوست پسر نداشتم.... اما هیچکدومشون حتی دست هم نمیدادم وقتی از یکی جدا میشدم خودمو موظف میدونستم چند ماهی تنها باشم اگه برنگشت اگه اشتی نکردیم بعد به پیشنهاد یکی دیگه فکر میکردم دوستی داشتم متاهل بود دوست پسر هم داشت همیشه واسه کارش سرزنشش میکردم در جواب بهم میگفت شوهرمم خائنه منم جبران میکنم و من باز هم میگفتم قبر تو و شوهرت جداست دوستی داشتم بکارت داشت،همزمان چندتا دوست پسر داشت،باهیچکدومشون بیرون قرار نمیذاشت....(فقط خونه) میگفت اگه ازدواج کنه گواهی سلامت میگیره تا پیش شوهرش دختر نجیبی باشه بهش گفتم چطوری این همه خونه میری و هنوز دختری؟ گفت هر طور شده ارضاشون میکنم اما نمیزارم به بکارتم دست بزنن من فقط ی بار رفتم خونه و فقط ی بار تجربه کردم من یک نفرو به دو نفر ترجیح دادم نمیگم من ادم خوبیمو اونها بدن نه... استغفرا... اصلا منظورم این نیست میخام بگم گواهی سلامت هم چیزیو عوض نمیکنه داستان اون اقایی که فوت کرده بود حقیقت داشت چه باور کنید چه نکنید اما من بهش دروغ نگفتم حتی یک در صد هم انتظار نمیدادم بمونه چشامو بستم منتظر فوش هاش شدم اما فوشم نداد.... بماند اون داستانو واسه هیجانش نگفتم خاستم بدونین دروغ نگفتم اقای معاون کلانتر اون اقاکه بهم خیانت کرد باید به زنش بگه چه بلایی سر من اورده؟؟؟؟؟ بهش میگه عابرومو پیش همه اشناهام برد؟؟؟؟؟ میگه سعی کرد با خاهرم دوست شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا واسه کشور و مردمم و جامعه ی بانوان متاسفم اگه ی دختری به شوهرش سر موضوع بکارت دروغ بگه جاش تو اعماق جهنم ولی مردها.... ما با اعراب جاهلیت چه فرقی داریم؟؟؟؟؟؟؟؟

- - - Updated - - -

به نام خدا ازهمتون ممنونم لطفا تایپیک هاتونو واسه من حروم نکنین اگه این نوشته ها واسه شما جالب هیجانیه واسه من خاطرات زندگیمه اگه شما میخونین وهیجانی میشین من مینویسم و گریه میکنم من مینویسمو نفس کم میارم.... واما اقای معاون کلانتر از حرفاتون خیلی ناراحت شدم اما بخشیدمتون چون میدونم شناختی از من ندارید من از دروغ متنفرم میگید من خیلی ساده به شوهرم خیانت میکنم بر چه اساسی این حرفو زدین؟؟؟؟ دختری هستم که زیاد خونه تنها موندم حتی شب ها........اما هیچ غلطی نکردم.... اون اقا بهم خیانت کرد،خودم اس های سکسی شو تو گوشی دوستم خوندم.... ولی من بهش خیانت نکردم، نه اینکه بهش وفادار باشم چون معتقدم هرکسیو تو گور خودش میزارم.... مگه من نمیتونستم واسه تلافی هم که شده بادوستاش اس های (س) بدم؟؟؟؟؟؟اما نخاستم فقط ولش کردم من کی گفتم میخام دروغ بگم؟؟؟؟چه حرفی زدم که احساس کردین میخام دروغ بگم؟؟؟؟اگه نوشته های منو کامل خونده باشین گفتم تنهایی رو انتخاب کردم،فقط از تنهایی میترسم،اطرافیان بافشارهایی که بهم میارن تنهایی رو برام سخت تر میکنن خاهرمم ازدواج کردو الان تنها مجرد این خونواده ام...خیلی تحت فشارم این فشارها بیشتر هم میشه...عذاب ها من هنوزم ادامه داره قبول دارم باایمان نیستم اما شما حق ندارید راجع به پاکی یا ناپاکی یا ایمان ضعیف من قضاوت کنید واسه این حرفتون واگذارتون کردم به خدا..... گفتید من اگه باشوهرم دعوا کنم میرم سراغ مرد دیگه..... مخلوق خدای من! من فقط یک دوست پسر نداشتم.... اما هیچکدومشون حتی دست هم نمیدادم وقتی از یکی جدا میشدم خودمو موظف میدونستم چند ماهی تنها باشم اگه برنگشت اگه اشتی نکردیم بعد به پیشنهاد یکی دیگه فکر میکردم دوستی داشتم متاهل بود دوست پسر هم داشت همیشه واسه کارش سرزنشش میکردم در جواب بهم میگفت شوهرمم خائنه منم جبران میکنم و من باز هم میگفتم قبر تو و شوهرت جداست دوستی داشتم بکارت داشت،همزمان چندتا دوست پسر داشت،باهیچکدومشون بیرون قرار نمیذاشت....(فقط خونه) میگفت اگه ازدواج کنه گواهی سلامت میگیره تا پیش شوهرش دختر نجیبی باشه بهش گفتم چطوری این همه خونه میری و هنوز دختری؟ گفت هر طور شده ارضاشون میکنم اما نمیزارم به بکارتم دست بزنن من فقط ی بار رفتم خونه و فقط ی بار تجربه کردم من یک نفرو به دو نفر ترجیح دادم نمیگم من ادم خوبیمو اونها بدن نه... استغفرا... اصلا منظورم این نیست میخام بگم گواهی سلامت هم چیزیو عوض نمیکنه داستان اون اقایی که فوت کرده بود حقیقت داشت چه باور کنید چه نکنید اما من بهش دروغ نگفتم حتی یک در صد هم انتظار نمیدادم بمونه چشامو بستم منتظر فوش هاش شدم اما فوشم نداد.... بماند اون داستانو واسه هیجانش نگفتم خاستم بدونین دروغ نگفتم اقای معاون کلانتر اون اقاکه بهم خیانت کرد باید به زنش بگه چه بلایی سر من اورده؟؟؟؟؟ بهش میگه عابرومو پیش همه اشناهام برد؟؟؟؟؟ میگه سعی کرد با خاهرم دوست شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا واسه کشور و مردمم و جامعه ی بانوان متاسفم اگه ی دختری به شوهرش سر موضوع بکارت دروغ بگه جاش تو اعماق جهنم ولی مردها.... ما با اعراب جاهلیت چه فرقی داریم؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر از گذشته خودتان ناراحت هستید با این چنین دوستانی که وصفشان کردید رفت و آمد نکنید و آدم های بهتری برای دوستی پیدا کنید. اینها دوست نیستند دشمنند.

دوستان گلم از وقتی این اتفاق واسم افتاد تو انتخاب دوست بیشتر دقت کردم الان به جز بچه های دانشگاه که فقط در حد هم کلاسی هستن فقط یک دوست دارم که اون هم مثبت حرف هاتون بهم کمک کرد،یک جورایی تصمیم گیری برام راحت تر شده رو کمک خدا هم حساب کردم..... دیگه نمیخام این بحث ادامه پیداکنه(میترسم یکی از اطرافیانم به اینجا مراجعه کنه... بلافاصله میفهمه این نوشته ها مال منه) امیدوارم اونها اینجا نیان نمیگم خیلی کمکم کرد اما واسم مفید بود(هرچند که این مدتی که اینجا بودم حال روحیم برگشت به روزهای اولم....داغون داغون) کاش میتونستم اینهارو پاک کنم

نوشته اصلی توسط معاون کلانتر

معرفی تاپیک هایی مثل زنی که ازدواج کرده ؟؟!! به ایشون جهت استفاده از کامنت های مدیر همدردی و فرشته مهربان که برای زنی با شرایط متفاوت نوشته شده و تعمیم اون برای دیگران اصلا صحیح نیست

اقای معاون کلانتر تاپیکی که دوستمون معرفی کردن اتفاقا به نظرم کاملا مناسب با مشکل این دوستمون بود چون اون خانم هم بکارتشون از بین رفته بود و ترمیمش کرده بودن و یه خواستگار داشتن که نمیخواستن و نمیتونستن بهش بگن...و البته توبه واقعی کرده بودن و بسیار پشیمون هم بودن برین تاپیکشو بخونین
نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.

حتی یه جا مراجع پرسیده که نیازی نیست که طرف بدونه(با توجه به اینکه خودشون قبلا اشاره هم کردن که :

ولی از بین حرفاش متوجه شدم روی این قضیه بسیار حساسه. میدونم که بهش بگم ، میره. تمام.)

ولی خانم فرشته مهربان بعد از راهکارهایی که خودتون برین بخونین و طولانی میشه همشو بگم در نهایت گفتن که :

نه نیازی نیست بدونه .
اگر قرار بود کسی بدونه ، خدا پرده ها را کنار میزد و نشون میداد به همه .
شما حق نداری ذهن او را نسبت به چیزی که گذشته و تکرار نمیشه درگیر کرده آزار دهی ،خودت را که داری آزار می دهی به غلط ، او را حق نداری آزار دهی .

برین همه پستهاشو بخونین متوجه میشین که زیاد شرایطش تفاوتی با این تاپیک نداره و دوستان تاپیک مناسب این خانم را معرفی کردن....

سلام سمیه جان.

بابت اینکه ناراحتت کردم واقعا متاسفم. من قصد توهین یا ناراحت کردن تو رو نداشتم . گفتم هر کس در مورد دیگران با توجه به شرایط خودش نظر میده.

ببین من میدونم مشکل تو اصلا رابطه و بکارت و گواهی و این جور چیزا نیست. مشکل تو اینه که تو خانواده ای زندگی میکنی که بزرگترین سر افکندگی برای یه دختر مجرد موندنشه!!!

از یه طرف مشکلات مربوط به اون آقا و از طرف دیگه مشکلات و درگیری هات با خانواده و توقعاتشون از تو واقعا داره اذیتت میکنه تو هم این وسط موندی چیکار کنی که از این وضع خلاص

بشی.

تو هر مدل خانواده ای اگه پسری بخواد مجرد بمونه واقعا عیب و ایراد نیست ولی تو یه خانواده ی سنتی مجرد موندن یه دختر واقعا بزرگترین گناهه!!!

پسرا نمیفهمن من چی دارم میگم. اونایی هم که تو خانواده ای زندگی میکنن که حداقل یه خواهر یا مادر یا کسی که بخواد ازشون حمایت کنه پیششون باشه هم نمیفهمن من چی میگم.

تو داری تو یه جامعه زندگی میکنی که هیچ کس حالیش نیست با این طرز نگاهش چه بلایی داره سر تو میاره.

نه اون خانوم چادری مسلمونش که تا نوک دماغش چادر سر میکنه نه اون آقای با اعتقادات دینی کاملش.

طرف فک میکنه الان جاش تو بهشت برینه ولی غافل از اینکه... نمیدونم اگه خدا گناه عذاب دادن یه دخترو هم طراز قتلش در نظر نگیره بی عدالتی کرده.

هیچ کس نمیفهمه تو از درون داری له میشی !!!! برای چی؟ واسه این که احساس میکنی وظیفه ته ازدواج کنی. ازدواج نکنی باید حرف این و اون رو بشنوی.

حالا شرایط تو ممکنه به مراتب بهتر باشه یا بدتر. به هر حال فکر میکنم اونقدرا هم که میگی تحت فشار نیستی. آخه خانواده ات گویا زیاد مذهبی نیستن.

میدونم گفتی مذهبی نیستی ولی بابت همین لطف بزرگ خدا بهت برو خدا رو شکر کن که تو خانواده ی مذهبی نیستی. الان با این وضعت باید میرفتی خودتو میکشتی.

به نظر من اگه عرضه داشتی نمیذاشتی اون پسره همچین غلطی بکنه. پس مطمئن باش عرضه ی تحمل فشارای خانواده تو نداری. پس یکی رو پیدا کن باهاش ازدواج کن.

یه پولی چیزی جور کن برو پیش یه دکتر عمل ترمیم انجام بده من واقعا نمیدونم چه جوریه و هیچ اطلاعی در موردش ندارم ولی حتما پیگیر باش.

به کسی چیزی نگو و براز یه راز بمونه . به هر حال کار اون پسره تجاوز محسوب میشد و اون موقع میتونستی پیگیرش بشی و حالشو بیاری سر جاش ولی خوب بچگی کردی.

بعد از اینم نترس اگه مزاحمت شد به پلیس اطلاع بده ولی زیاد پا پیچش نشو بذار یه سابقه مزاحمت براش ثبت بشه. یعنی شکایت کن بذار تو کلانتری ثبت بشه ولی زود رضایت بده.

در نهایت تمام سعیتو بکن که ازدواج کنی و یه بار گفتم دلت به حال خودت بسوزه. با پسری ازدواج کنی که این جور چیزا براش مهم نباشه.

این نظر شخصی من بود و بابت سوالایی که تو پست قبلیت از من پرسیدی جوابی به جز معذرت خواهی ندارم.

برو ورزش کن و پیش روانشناسم برو. باید به خودت برسی. این جوری داغون بشی هیچ کس به دادت نمیرسه. هر کس فقط واسه خودش مهمه.

موفق باشی.