شب تاریک...
فضای دانشگاه...
حرفهای نابی که توی یک سینه ی پرازشوربرای گفتن و وخلق عالیترین لحظات داره بی تابی میکنه، ...
وجواب محکم وکمی بدون درک اون خانم...
کافیه تایه دفعه تو دل یک پسرجوان روخالی کنه=نتیجه میشه: احساس حقارت +احساس حسرت+احساس از دست دادن. تو یه لحظه از درون شکستی فروریختی و همزمان
اون لحظه...
اون ثانیه ...
واون تصویر
دربالاترین سطح خودش به شکل مغرورانه وباشکوهی جلوچشمات ثبت شدو هرروز داره تکرارمیشه. ..
اما اون روی سکه این اتفاق، نقطه ضعفت روبهت نشون داد..نشون داد هنوز پرنیستی،هنوز داستانهای عشقهای ایده آل درکتابها رو روی ورقهای نازک وسفید دیدی،ولی داستان عشق روباید روی کتیبه واقعی زندگی به صورت حک شده ببینی.کتیبه ی زبری که قلم وتیشه خورده هروقت دست میکشی روش داره بازبان بی زبانی فریادمیکشه من یک دفعه خلق نشدم من به مرور زمان ایجاد شدم من ایده آل ازپیش تعیین نشده نبودم که یک لحظه فقط خاطرم زیباباشه وباوصال عمرم به پایان برسه.. اونوقت باتمام وجود حس میکنی ولمس میکنی که تو مو می بینی وزندگی پیچش مو.کتیبه عشق ،خیال ورویای دست نیافتنی وفانتزی نیست جنسش ازخاک وافتادگیه بوی خاک میده بوی واقعیت میده. درکنارش احساس آرامش میکنی..
.من بهت پیشنهادمیکنم نگاهت وبستر دیدت رو واقعی کن شخصیت خودتو بشناس که مناسب زندگی باچه شخصیتی هستی معیارهات چیه ،میخای قبل ازعقد وتعهد عاشق بشی وبه هرقیمتی زندگی کنی یامیخوای اول عاقلانه انتخاب کنی وباتقدیم حلقه ی پیمان عشق رو شروع کنی؟ اگه نگاهت به انتخاب وازدواج منطقی ترشد خود به خود یاد اون دخترهم فراموش میشه
اگه یه مدت توی این بخش مهمان همدردی باشی کمک زیادی به خودت کردی.........
:معیارهای ازدواج
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
ویرایش توسط ammin : یکشنبه 09 شهریور 93 در ساعت 17:29
علاقه مندی ها (Bookmarks)