سلام
بابت رنجی که می برید متاسفم.
گاهی پیش می آید که ما در پیدا کردن ریشه مشکلاتمان دچار سردرگمی می شویم و یا به خطا، چیزی را جایگزین دیگری تصور می کنیم.
مثلا حالمان از برخورد همسایه خوب نیست، به نظرمان می آید همسرمان امروز از دنده چپ بلند شده.
ناخودآگاه ما دچار یک مشکل مثلا کاری یا مالی است و به اشتباه آن را به دلگرفتگی های احساسی ربط می دهیم.
و مثالهایی از این دست.
این فریب مغز ماست. وقت هایی که ما از روبرو شدن با واقعیات ِ اغلب ناخوشایند طفره می رویم، مغز هم، با دچار کردن ما به این خطاهای شناختی، همین کار را تشدید می کند.
و حتا گاهی از این هم فراتر می رود. ظاهرا هیچ مشکلی در زندگی نیست. همه چی آرومه، کار، زندگی، بچه، پول... اما عصر یک روز تعطیل یکدفعه فیلمان یاد هندوستان می کند و ...
1- موقعیت هایی که چنین افکاری به سراغتان می آید را خوب و با دقت، رصد کنید. کنکاش کنید ببینید قبلش چه اتفاقی افتاده. آیا با همسرتان حرفتان شده؟ احساس ناامیدی از کاری کرده اید؟ در تنگنا بوده اید؟ در شرایط سختی گیر کرده اید؟ احساس حرمان کرده اید؟ و .... سپس به راحتی می توانید مچ مغزتان را بگیرید و به این نتیجه برسید که افکار ناشی از یک عشق شکست خورده، اغلب بعد از بروز یک مشکل دیگر کاملا بی ربط، در ذهن ما تشدید می شوند.
2- گاهی ما دچار خطاهای شناختی می شویم. اگر فلان رشته رفته بودم، حالا حساب بانکی ام پر پول تر بود. اگر این امتحان را قبول نشوم، نابود می شوم. اگر نتوانم خیلی خوب باشم، همسرم ار از دست می دهم. اگر با او ازدواج می کردم حالا شادتر بودم و ...
شما اکنون یک زندگی مبتنی بر واقعیت دارید. همسری مهربان در کنار شماست، کودکی شیرین. کار می کنید. همسرتان همیشه با شما موافق نیست، اما با هم کنار می آیید. دوستش دارید و دوستتان دارد و خیلی واقعیت های دیگر. در مقابل یک زندگی کاملا مبتنی بر مجاز در ذهن خود متصور شده اید. اگر با آن دختر ازدواج کرده بودید چنان می شد و بهمان. از کجا اینقدر مطمئنید؟ از کجا می دانید وقتی با او وارد زندگی می شدید، هم همانقدر دوستش داشتید؟!. اکنون شما تجربه زیر یک سقف رفتن با کسی را دارید و می دانید تفاوت یک رابطه دورِ هر از گاهی، با یک رابطه نزدیک هر روزه، از کجا تا به کجاست. چنانکه همه زوج های در شرف طلاق، روزی عاشق هم بوده اند و امروز...
می خواهم بگویم همه چیز در تصورات شماست. شاید هیچ دنیای شیرینی پس از آن ازدواج نبود. این شیرینی نقد که اکنون دارید به مراتب خوش تر از حلوای نسیه در ذهن شماست، اگر از افقی بالاتر به زندگیتان نگاه کنید.
خوبست که این خطاها را هر چه بیشتر بشناسید. توصیه می کنم کتاب " از حال خوب به حال بد" را بخوانید و این خطاها و بازیهای ذهنیتان را شناسایی کنید و درمان.
3- من امیدوارم موارد بالا به شما کمک کند که هر چه سریعتر از پس این افکار بر بیایید.
اگر نشد، شاید بد نباشد تصور کنید همسرتان وقتی شما را می بوسد، مرد دیگری را در پستوی ذهنش قائم کرده. حالتان بد شد؟ متاسفم. این قصه افکار شماست ....
شاد باشید.
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)