بهار جان خیلی خوشحالم که کم کم داره از خر شیطون میاد پایین و ان شاالله شما هم بر میگردی خونت پیش دخترو همسرت
تشکرشده 263 در 86 پست
بهار جان خیلی خوشحالم که کم کم داره از خر شیطون میاد پایین و ان شاالله شما هم بر میگردی خونت پیش دخترو همسرت
asemani (دوشنبه 03 شهریور 93), khaleghezey (یکشنبه 09 شهریور 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
دیروز اومده بود بچه رو یه نیم ساعته تو پارک دیدم درصورتیکه قرار بود بچه رو بده به من تا بهم عادت کنه
وقتی میاد اینجا اخلاقش عوض میشه جواب تلفن هامو نمیده فکر میکنم پیش مامانش اینا معذب میشه
ملاقاتمون تو سکوت گذشت بدون حتی کوچکترین نگاهی و کلامی
فقط وقتی بهش گفتم بچه رو بده ببرم ببیننش گفت هر وقت دادگاه تعیین کرد
آخر این هفته اجراییه تمکین دارم نمیدونم چی بشه هنوز موافقت نامه انتقالیم نیومده نگرانم
از گوشه کنار شنیدم او هم داره انتقالی میگیره نمیدونم چقدر موثقه
واقعا نمیدونم چی بشه چیکار کنم از بلاتکلیفی خسته ام
khaleghezey (یکشنبه 09 شهریور 93)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
مگه قرار نبود تا اوایل شهریور ری ؟
چرااینقدر این دست اون دست می کنی
اگه من جای همسرت بودم اینطور برداشت میکردم که کارت رو به همسر و فرزندت ترجیح می دی
خب زود تر برو دیگه
فوق فوقش اینه که کارتو از دست بدی ... کار همیشه پیدا میشه ولی ساختن زندگی آسون نیست
تلاش کن برو هی منتظر رای دادگاه و ... نباش خودت برو و بهش بگو به خاطر تو و دخترم کارم رو کنار گذاشتم
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
salehe92 (پنجشنبه 13 شهریور 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
امروز سر اجراییه تمکین نیومد
خسته شدم کلافه ام
میترسم برم اونجا بچه رو نیاره و از سردی خودش افسردگی بگیرم
منو دوست نداره کجا برم؟ برم خودمو سنگ رو یخ کنم؟؟؟
تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!
تشکرشده 1,329 در 398 پست
سلام
من مشاور نیستم و فقط نظر شخصیم را میگم. به نظر من هر چه بیشتر تعلل کنید، بیشتر ضرر می کنید.
اگه واقعا قصد دارید که به زندگی مشترک تون ادامه بدید، بهتر سریع تر برید.
اگه زندگی مشترک تون و همسر و فرزندتون را دوست دارید و می خواهید از نو شروع کنید، باید حرفهایی چون: منو دوست داره یا نداره و سنگ روی یخ و... را فراموش کنید و خودتون را برای رو یا رویی با شرایط سخت اماده کنید. احتمالا اوایل که برگردید با رابطه ای سرد و بی روح و با حرفهای نا امید کننده مواجه میشید. ولی با صبر و رفتار صحیح کم کم می تونید شرایط را بهتر کنید.....
ببینید شما 2 راه سخت پیشرو دارید:
1) از کارتون بگذرید و رابطه تون را با تمام سختی هایش از نو شروع کنید
2) از شوهر و فرزندتون بگذرید و طلاق بگیرید و با غم جدایی و مشکلات ناشی از طلاق به کارتون ادامه بدید.
تا جایی که در جریان تاپیکتون هستم، الان شما حداقل 6 ماهه که به دنبال ساخت زندگی مشترکتون هستید. این نشون میده که شما هنوز هم شوهرتون را دوست دارید.خب پس بیاید یک بار دیگه هم این شانس را به خودتون بدید. از چی نگران هستید؟ از رفتارهای سرد و نا مناسب و حرفها و سرزنش های شوهرتون؟ به این چیزها فکر نکنید. شما بزرگی کنید و کوتاه بیاید. اجازه ندید دخرتون بدون مادر بزرگ بشه.
و اگه در بدترین حالت و خدای نکرده باز هم به تفاهم نرسیدین، حداقل از عملکرد خودتون راضی هستید و می تونید به خودتون بگین که هر کاری که از دستم بر می امد برای نجات زندگیم انجام دادم.
همیشه برای طلاق و یافتن شغل جدید زمان دارید ولی همیشه برای رسیدن به همسر و فرزندتون زمان ندارید.
به نظرم بشینید فکر کنید و ببینید واقعا می خواهید به زندگی مشترکتون ادامه بدید یا نه.
اگه پاسخ تون مثبت. همه شکها و تردیدهاتون را بدون تعلل بریزید دور و سریعتر برید پیش همسرتون و البته قبلش خودتون را برای شرایط سخت اماده کنید. و انتظار نداشته باشید که چند روزه همه چیز خوب بشه. حداقل یک سال زمان می خواد تا زندگی تون به حالت نرمال برسه.
ان شاء الله که هر چی که به صلاحتون هست، همون پبش بیاد
«آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.
« من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »
« مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »
http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg
ویرایش توسط salehe92 : پنجشنبه 13 شهریور 93 در ساعت 22:58
تشکرشده 83 در 39 پست
من تاپیک هاتون رو کامل نخوندم اگه اشتباه نطر میدم یا حرفای تکراری دیگران رو میزنم ببخشید
هیچ راهی وجود نداره که باهاش صحبت کنی و هردوتون بدون غرور از صفر شروع کنید؟
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
اگه همه جوانب رودر نظر بگیرید نرفتن شما ضررهاش بیشتر از رفتن شماست
خیلی بیشتر
بیشتر از این تعلل نکن برو بالا سر بچت باش
حتی اگه اوایلش نخواد یا بی مهری کنه بعد از چند روز که ببینه چراغ خونش روشن شده و بالا سر بچش مادرش هست رفتارش بهتر میشه
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
تشکرشده 2 در 2 پست
با سلام
بهارجان من از اولین تاپیکتون پیگیر مطالبتون هستم البته به صورت خاموش امروز چون اینهمه اصرار رو برای استعفای شما از طریق کاربران گرامی دیدم تصمیم گرفتم عضو بشم ، عزیزم با توجه به مطالبی که شما از اول در مورد همسرتون نوشتین استعفای شما الان به هیچ عنوان اونم از یه کار دولتی صحیح نیست . شما تا جور شدن انتقالیت نباید استعفا بدین اونطورکه گفتین انتقالیتونم داره جور میشه ، مطمئن باشین ، من تو شرایط مشکل خانوادگی از یه استان به یه استان دیگه انتقالی گرفتم و الان می بینم اگه استعفا می دادم تو چه اوضاع اسفباری گیر می افتادم . تسلیم نشو یه زن حتی تو ایده آل ترین شرایط خونوادگی هم دستش باید تو جیب خودش بره زنی با شرایط شما که دیگه جای خود داره
- - - Updated - - -
عزیزم مطمئن باش هرکدوم از امکاناتی که خداوندبرای ما قرار داده حتما برامون لازم بوده تو مسیر زندگیمون که خداوند اونو در اختیارمون گذاشته از جمله موقعیت کاری ، الان جوونی برات موقعیت کار هست ، هر چند احتمالش خیلی کمه که بازم بتونی تو کار دولتی استخدام بشی ، فردا که سن استخدامت گذشت تو بخش خصوصی هم به سختی می تونی کار پیدا کنی . در ضمن مطمئن باش برای سرپرستی بچت باید بتونی رو پای خودت وایسی و استقلال مالی داشته باشی ،مگه شما نمیری تا بالا سر بچت باشی پس بایدامکان حمایت از اون بچه رو تو هر شرایطی داشته باشی
ویرایش توسط نیلیا1362 : شنبه 15 شهریور 93 در ساعت 17:46
بهار_68 (شنبه 15 شهریور 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
اگه تا حالا شک داشتم که مشکل سر مادر شوهرمه الان دیگه مطمئن شدم
یکی از آشناهامون میگفت که با مادرش شوهرم صحبت کرده مادرشوهرم بهش گفته انقدر اذیتش میکنم تا دختره(من) بره طلاق بگگیره حتی پاش برسه نمیذارم باباش (یعنی شوهر من) بچه رو ببینه
بخاطر وابستگی شدید مالی که شوهرم به مادرش داره نمیتونه تصمیم بگیره از طرفی هم یه ریز تو گوشش خونده شده زنت بره سرکار افسار زندگی رو از دستت میگیره و از این چرت و پرتها
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو روحیه خودم نمیبینم که از کارم استعفا بدم مخصوصا جنبه مالی که واقعا سرش اذیت شدم نصف بیشتر دعواهامون سر پول بود و زیادی مخارج خونه
تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!
آرام دل(دوشنبه 17 شهریور 93)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
خب حداقل کمک مالی بهش کن تا از وابستگی مالی به مادرش بیاد بیرون
زندگی هر دوتاتون هست دیگه برای بچت لباس بخر براش خرج کن برای پدرش هدیه بگیر
تو می تونی کاری کنی که همسرت جذب تو شه . و اگهمادرش نیتش این باشه نمی تونه در مقابل محبت تو به همسرت دووم بیاره تو پیروز میشی
فقط دست رو دست نذار زود باش
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93),آرام دل(دوشنبه 17 شهریور 93), بهار_68 (دوشنبه 17 شهریور 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)