به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 104
  1. #71
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سوده واسه این مشکل جدید هیچ نظری ندارم. کل چیزی که م یتونم بهت بگم اینه که حرص نخور . اگه دیدی دست خودت نیست اعصابت داره خورد میشه به جای اینکه خودتو توی فکرت ازاد بذاری فکرتو مدیریت کن. مثلا بیا تاپیک ها و مقاله های اموزشی رو بخون
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
    درست نمی دونم چی باعث شده که یکی به غیر از خودت (خواهرت) به خودش این اجازه رو بده که سرخود بره کاری رو به جای تو بکنه. بی اینکه تو اجازه داده باشی. اما پیش اومده. ممکنه رفتار جراتمندانه ات کم باشه که در کل خوبه خوندن این دو تا تاپیک.
    اضافه کنم جراتمند بودن اصلا ربطی به دعوا کردن یا پرخاش کردن نداره. مهارتیه که بتونی با حفظ احترام به خودت و به دیگری حرفی که می خوای رو بزنی. کاملا در ارامش و احترام. و البته این به معنی این نیست که بتونی متقاعد کنی طرف مقابلتو. اما ابراز می کنی نظراتتو با احترام

    اصلا اصلا اصلا این مدت با شوهرت جراتمند نباید باشی. این جراتمند بودنو بذار واسه ادمای محل کار و ... و البته ادمایی مثل خواهرت در صورت نیاز.
    با ادمای حساس به هیچ وجه نیاز نیست جراتمند باشی. ضمن اینکه این روزا شوهرت کاملا اسیب پذیره. رفتارت با شوهرت کلا همونی باشه که قبلا گفتم. خیلی ملایم پذیرا و مهربان و ...

    خوبه به نظرم دانشگاهتو درستو ادامه بدی. اما این بار دقت کن که فقط روی خودت حساب باز کنی و فکر نکن کسی کمکت می کنه. اگه کسی کمکت کرد بهتر اما اگه هم نکرد حساباتو قبلا کردی با خودت.

    به نظر من کارایی که برای پیشرفت و خوشحالی خودت هست رو بکن. حالا ممکنه درس خوندن باشه یکیش. موازی با اینها خیلی خیلی هم رفتارت با شوهرت مدارا داشته باشه و پرمهر باشه. اینکه کارایی که دوست داشته باشی رو بکنی به این درد می خوره که همه ی فکر و تمرکز و اعصابتو یه جا نذاری روی کارهای شوهرت. اعصابت رو اروم نگه می داره

    نیازه که برای بهبود روابطت با شوهرت تلاش کنی. اما نیاز هم هست که به فکر نتیجه ی سریع نباشی. تلاش کنی و خوشحال باشی.
    این خوشحالی و صبر و ارامش و تمرکز نکردن روی نتیجه ی سریع رو می تونی با انجام کارای دیگه به دست بیاری. می تونه درس خوندن باشه می تونه تمرین های مدیتیشن باشه می تونه ورزش باشه ... بسته به سلایق خودت.

    الانو و این مشکلتونمی دونم جه کار کنی. کلی نوشتم

    موفق باشی
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 07 شهریور 93 در ساعت 21:49

  2. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95)

  3. #72
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سوده جان من فقط نظرات شخصیم رو برات مینویسم و همدردی میکنم شاید بتونم کمکت کنم . ولی بودن توی این تالار و خوندن مشکلات دیگران خیلی میتونه بهت کمک کنه . به خود من که خیلی کمک کننده بوده . در مورد همسرت باید بگم که وضعیت شما و همسرت الان مثل وضعیت دختر و پسریه که قبلا همدیگه رو میخواستند ولی حالا پسره عقب نشینی کرده . باید ببینی چرا اینکار و کرده . قبلا چی داشتی که الان نداری یا الان چه اخلاقی داری که قبلا نداشتی . علت عصبانیت بیش از حد اون چیه ؟ ولی شما با اون دختر و پسر چند تا فرق اساسی دارید . چون قبلا زن و شوهر بودید محبتی که بینتون بوده نباید به این زودی ازبین رفته باشه .فرق دیگه اش اینه که در اون مورد در جریان بودن والدین و دیگران لازمه ولی شما هر چقدر مستقل تر عمل کنید به نفعتونه . علاوه بر اون نقطه مشترک محکمی مثل پارمیدا دارید . اصلا عصبانی نشو از اینکه پارمیدا پدرش رو بخواد برعکس باید خوشحال باشی . عزیزم فراموش کردی تو مادرشی همونطور که پیش توئه دلش برای پدرش تنگ میشه اگه پیش اونم باشه دلش برای تو تنگ میشه . بلکه بیشتر . پس دلتنگی اون به نفعته . باید بهش نشون بدی که پول و مسائل مالی برات مهم نیست .
    قبلا هم گفتم اگه شرایطش رو داری حتما درست رو ادامه بده .
    نمیتونم دلیل این همه عصبانیت همسرت رو بفهمم . شاید به کمک مشاور با بررسی دقیق زندگیت متوجه بشی . ایا دخالت های اطرافیانت قبلا هم مثل اون مورد بانک در زندگیت بوده ؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    سوده 82 (جمعه 14 شهریور 93)

  5. #73
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جان سلام
    من تاپیکت رودنبال میکنم.فکرمیکنم بالهای صداقت ازتون خواسته بودکه عجول نباشیدوزودجواب بچه هاروندید....بخونیداماخوب بهشون فکرکن...
    عزیزم ذهنت روبه خاطراین قضیه کارت وپول مشغول نکن...اون بالاخره میفهمه که کارتونبوده...شماهمون رویه روادامه بده...تمرکزت روازروی عکسالعمل های شوهرت بردار....نشین واسه طرزنگاهش یاحرکت دستش و...هزارتانتیجه گیری کن...این کارهاانرژی ازت میگیره...هرچی دیدی تحمل کن.مگه بالهای صداقت نگفت که بایدسختی هاروبکشی...اینالازمه تاتواون سوده ای بشی که الان دلت میخوادباشی ونیستی...صبورومقاوم
    سوده جان شماازطریق دخترت هم چنان راههای ارتباطی روحفظ کن
    سوده بزاربفهمه که ازنبودش خسته ای...نه مستقیم بلکه غیرمستقیم...بالهای صداقت گفتن چه جوریه
    یه چیزی به ذهنم رسیدالبته نمیدونم چقدردرسته منتظرراهنمایی های بقیه هم باش...میتونی ازدخترت بخوای که به باباش بگه توچقدرخسته وناراحتی وخیلی گریه میکنی...حتی دخترت میتونه بگه که مامان باخاله دعواش شد...اینجوری میفهمه کارتوهم نبوده...
    البته سوده جان نبایدزیادهم دختر4ساله رودرگیرکنی ...سعی کن توی خونه خیلی حواست بهش باشه وخوش باشه..

    واست آرزوی موفقیتت رودارم
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  6. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95), meinoush (یکشنبه 09 شهریور 93), مهربونی... (یکشنبه 09 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  7. #74
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سوده جان عزیزم!
    من تقریباً تمام تاپیک ها رو خوندم. عزیزم بهتر نیست یکم هم به عزت نفسِت فکر کنی؟ عزت نفس یعنی اجازه ندی شخصیتت خُرد بشه. این آدم داره یه جورایی ازت سوءاستفاده میکنه. واسه اینکه مهریه نده داره تورو سر میدونه که یه سال بشه و بره طلاق بگیره. تو به روش ایرانی میتونی ازش شکایت کنی که خونه رو ترک کرده و رفته و خرج و مخارج هم نمیده. یا طلاقت بده یا برگرده.
    یکم خودتو قوی کن عزیزم. من خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم اینطوری به خدا التماس میکنی و خودتو داغوون میکنی.
    زندگی چیزهای دیگه ای هم داره! درسِت که نیمه تمام گذاشتی. دخترتم ماشالله بزرگ شده. بزار پیش مادرت و سرکار برو. خرج خودتو دربیار.
    بهش ثابت کن که واست مهم نیست. البته باید به نظر من تاوان کارایی که با شما میکنه رو هم بده.
    من نمی دونم چرا همه از این آدمِ خودخواه طرفداری میکنن و هِی میگن فوق العاده اس.
    چون یه sms جواب داده فوق العاده اس؟!!!!؟
    سوده جان به قبل از اینکه این آدم بیاد فکر کن. چقدر آزاد و شاد و سرزنده بودی! درسته که دوستش داری درسته که پدر بچه اته، درسته که تا آخر دنیا شما از جدا نمیشید چون یه موجود زنده ی مشترک شما دوتا رو به هم ربط میده، ولی ارزشت و شخصیتت به نظر من بیشتر از اینها می ارزه.
    برو به صورت قانونی پیش رو بگیر و ازش شکایت کن که به وظایف همسریش عمل نمیکنه.
    چطور اگه یه خانم بدون دلیل خونه رو ترک کنه و بره برایش حکم عدم تمکین میگیرن؟ شما هم یه همچین کاری رو بکن. من نمی دونم قوانین اونجا چطوریه؟ ولی حتماً چون شما ایرانی هستی یه راههایی داره که قانون مجبورش کنه تکلیف شما رو روشن کنه.
    اگر هم نشد قیدش رو کلاً بزن! با خودت دوباره دوست شو! از همه بی نیاز شو! سعی کن از این 10 سال درس بگیری. ارزش خودت و شخصیت خودت رو بدون.
    تو هنوز جوونی و راه زندگی روبه روت بازه. بذار این آدم بره پی زندگیش. راهتو ازش جدا کن.
    ارزش خودتو بدون. قوی باش. رو خودت کار کن.
    کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین رو بخون. این کتاب چند بار منو به زندگی برگردوند.
    موفق باشی
    امیدوارم از جواب تندم ناراحت نشی خواهر گلم

  8. #75
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    موفرفری
    شماچقدرتجربه دارید؟؟؟چقدرتاپیکهای اینچنینی روخوندین؟
    اینجافضای عمومی هستش.لطفامراقب پستهایی که میفرستیدباشه
    ایشون خودشون به اندازه کافی دچاراحساسات وهیجان هستن شمابهش دامن نزن لطفا
    شوهرایشون توی این چندسال حس مردونیگیش ازش گرفته شده...میدونیداین یعنی چی؟؟
    سوده الان بایداول حسابی خودش رومقاوم کنه وبعدمثل یه دوست ومراقب ومشاورشوهرش روبه زندگی برگردونه
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  9. 7 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95), m.reza91 (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (سه شنبه 18 آذر 93), meinoush (یکشنبه 09 شهریور 93), مهربونی... (یکشنبه 09 شهریور 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 12 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  10. #76
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    پیام های عاطفی بهش بده
    بگو دلت خیلی برای با هم بودن تنگ شده
    اصلا حرفی از مادیات نزن بهش بگو تو برام از همه دنیا بیشتر ارزش داری
    بذار تو رو ناراحت ببینه
    بفهمه که از دوریش ناراحتی یه کم خودتو بی تابش نشون بده و به این که تو و دخترت بدون اون نمی تونید ادامه بدید
    من فکر کنم جواب بده

    - - - Updated - - -

    هر چی تو دلته بهش بگو عواطف و احساساتتو ....
    اون الان احساس بیگانگی میکنه غریبی می کنه کمکش کن
    هر دو تاتون تو این بحران اذیت می شید اما باید با کمک هم بیایید بیرون
    تو باید صبورتر باشی
    اصلا عصبانی نشو و محبت کن تا میتونی
    و به هیچ عنوان از انجام وظایفت کوتاهی نکن

    - - - Updated - - -

    به امید خدا درست میشه
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  11. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 09 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  12. #77
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سوده جان اگه به یک مشاور حضوری دسترسی داشتی توسط اون و اگه نداری از طریق همین سایت گذشته زندگیت رو دقیق بررسی کن . شما توی زندگی مشترکتون اشتباهاتی داشتی که از نظر خودت شاید اصلا اشتباه نبوده و رفتار درستی بوده ولی از نظر همسرت اشتباه بوده و اونو ناراحتش کرده ولی اون شاید اصلا به تو نگفته ودر نظر خودش گذشت کرده . درسته گذشت خیلی خوبه ولی در اینجور موارد که طرف مقابل اصلا نمیدونه که اشتباهی بوده و گذشتی بوده مشکل ساز میشه . یعنی شما فکر میکنی اصلا مشکلی نیست و همه چی خوبه . ولی همسرت عذاب میکشه و چون دوستت داره گذشت میکنه . بعد از یه مدت شخص احساس میکنه دیگه به آخر خط رسیده و شما اصلا درکش نمیکنی . و فقط به فکر خودتی .
    ویرایش توسط واحد : یکشنبه 09 شهریور 93 در ساعت 09:29

  13. 7 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95), maryam240 (سه شنبه 18 آذر 93), meinoush (یکشنبه 09 شهریور 93), مهربونی... (یکشنبه 09 شهریور 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 09 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93), شیدا. (یکشنبه 09 شهریور 93)

  14. #78
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    موفرفری
    شماچقدرتجربه دارید؟؟؟چقدرتاپیکهای اینچنینی روخوندین؟
    اینجافضای عمومی هستش.لطفامراقب پستهایی که میفرستیدباشه
    ایشون خودشون به اندازه کافی دچاراحساسات وهیجان هستن شمابهش دامن نزن لطفا
    شوهرایشون توی این چندسال حس مردونیگیش ازش گرفته شده...میدونیداین یعنی چی؟؟
    سوده الان بایداول حسابی خودش رومقاوم کنه وبعدمثل یه دوست ومراقب ومشاورشوهرش روبه زندگی برگردونه
    پاییزه جون
    آخه هیچکس به فکر خود سوده نیست. ببین چقدر احساسهای تخریبی رو داره تجربه میکنه. ببین چقدر شوهرش بابت هر قضیه ای شخصیتش رو خورد میکنه. تمام زندگی سوده الان این شده که چطوری شوهرش رو برگردونه. اگه تمرکزش رو از این قضیه برداره و بتونه دوباره سرپا بشه به نظر من شوهرشم وقت پیدا میکنه که با خودش کنار بیاد.
    گاهی وقتا یه نفر همیشه التماس ما میکنه و همه جوره نازمون رو میکشه و ما هم طاقچه بالا میزاریم، ولی همین که صبرش سر میاد و بی خیال ما میشه تازه میفهمیم که نبودن این آدم چه معضل بزرگیه.
    من میگم درسته که این آقا بهش ظلم شده ولی سوده جون هم ندونسته این ظلم رو در حق شوهرش کرده. الانم آمادگی اینو داره که بره مشاوره و همه جوره گذشته رو جبران کنه. ولی شوهرش رفته تو یه لاک دفاعی و اصلاً نه حرفای سوده جون رو میفهمه نه بهشون فکر میکنه. به نظر من شوهرش به یه شوک احتیاج داره. شوک نبودن سوده. شوک نداشتن نازخر.
    سوده باید به اعتماد به نفس قدیمیش برسه. یه آدمی که از درون اینقدر متزلزله نمی تونه شوهرشو دوباره برگردونه.
    به قول خدا بیامرز خسرو شکیبایی باید زعفرونی باشه

    با من دعوا نکن پاییزه جون. به خدا خیلی دلم به حال کودک درون سوده جون میسوزه. از رفتار شوهرش هم عصبی میشم. به نظر من (فقط یه نظره) با مهربونی بیش از حد و ناز خریدن و ملاحظه کردن درست نمیشه. چون از این چیزا اشباع شده و اصلاً نمیبیندشون. باید روش عکس در پیش گرفته بشه

  15. 2 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    مهربونی... (دوشنبه 10 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93)

  16. #79
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سوده تو تونستی دل منو نرم کنی. مطمنم می تونی دل شوهری رو که یه روز خیلی هم دوستت داشته و الانم داره ولی ازت عصبانیه نرم کنی.
    اما
    نیاز داری توی این مدت که با ارامش و مهربانی و پذیرا بودن کم کم در شوهرت اعتماد رو ایجاد می کنی روی خودت هم تمرکز داشته باشی و سعی کنی این اتفاقو (جدایی موقتتونو) یه فرصتی در نظر بگیری که هم خودت اطلاعاتت بیشتر شه هم به خوداگاهی بیشتری برسی و هم پخته تر شی. چون وقتی برگرده شوهرت تو باید بتونی نگهش داری. و این نگه داشتنش با همراه بودن اعتماد اون و پختگی و پذیرا بودن تو میشه. می دونی منظورم چیه؟ می گم سخته روزات سختن می فهمم اما بیا تا جایی که می تونی این روزای سختو واسه خودت به فرصت به یادگیری تبدیل کن. انرژیتو واسه گریه و غصه خوردن نذار.

    شوهرت این که رمزو عوض کرده که مال الان نبوده. تو تازه چند روزیه باهاش ملایم شدی. احتمال زیاد رمزو اون اوایل که عصبانی بوده عوض کرده. خودش نرم نرم میشه ملایم میشه.

    تو بهش گفتی که تو این کارو نکردی. نمی دونم دیگه چه کار کنی. اصلا شاید در همین حد که گفتی کافی باشه. دیگه نیاز نیست خودتو اذیت کنی. تو همون رویه مهربان بودن و ملایم بودنتو ادامه بده. اما جراتمند بودنو هم بخون که کم کم یادبگیری با ادمای دیگه (به جز شوهرت. با ادم حساس نباید چراتمند بود) مثل خواهرت بتونی دقیق رفتار کنی که بی اجازه ات واسه ات نرن کاری کنن که تو بمونی توش بی خبر.

    تو این مدت هم سعی کن ارامشتو حفظ کنی
    مثلا تاپیک مشاوره بهارزندگی با اقای sci کاراشو انجام بده

    شوهرت یه ویزگی مهم داره اونم حس حمایتگریشه

    در هر حال تا جایی که می تونی حرص و غصه رو از خودت دور کن
    وقتی دیدی داری اعصاب خوردی می کنی با خودت شروع کن یه کاری بکن مثلا یه چیز بخون یا یه مطلب گوش بده یا برو ورزش کن یا کارای اون تاپیک رو که مشاوره بهار زندگی بود بکن
    همه ی انرزیتو واسه این بذار که سوده ای که بعد از چند ماه دیگه می بینی یه سوده ی خیلی پخته تر اگاه تر نسبت به خودش باشه نسبت به الان. و در نتیجه شاد تر هم باشه.
    هر روزم به خودت حرفای خوب بگو. مثلا بگو که خودتو دوست داری. واسه خودت وقت بذار. به خودت برس.


    موفق باشی عزیزم
    ویرایش توسط meinoush : یکشنبه 09 شهریور 93 در ساعت 16:31

  17. 7 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95), maryam240 (سه شنبه 18 آذر 93), paiize (دوشنبه 17 شهریور 93), واحد (دوشنبه 10 شهریور 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 12 شهریور 93), سوده 82 (دوشنبه 10 شهریور 93), شیدا. (جمعه 14 شهریور 93)

  18. #80
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستان عزیزم،
    پارمیدا شنبه صبح باز بدجوری خونریزی داشت، دخترم تمام شب گریه میکرد،صبح زود به علی اطلاع دادم:سلام، خسته نباشی! پارمیدا از دیشب تا حالا داره hämangiumesh خون میاد،زنگم میزنم به شماره دکتره کسی ور نمیداره(چون شنبه و یکشنبه اینجا تعطیله)!!! میتونی لطفا بیای ببریمش یا ببریش بیمارستان،یا تو چه نظری داری؟!
    جواب نداد!!!! دوباره نوشتم چون خیلی نگران بودم:میدونم الان از کار آمدی و خسته هستی،کاری از دستت بر میاد؟ من واقعاً نمیدونم چیکار کنم،زنگ میزنم کسی اونجا نیست!
    بازم جواب نداد!!!! دیگه حمایتمونم نمیکنه،حتی با اونی که پارمیدا داشت اذیت میشدم واسش مهم نبود بیاد یا جواب بده...

    نمیدونم مشاورهای تو ایران چقدر واسه آشتی یک زوج پادر میونی میکنن ولی اینجا مشاوره گفت اصلا ما نمیتونم از همسرتون بخوایم بیاد اینجا..به ودت خیلی آروم بودم و اصلا دیگه بیتابی نمیکردم،الان دوباره جوریم که همش تا پارمیدا سرش گرم میشه اشکام سرازیر میشن،همش به گذشته فکر میکنم، چطور علی خاطراتمون رو یادش رفته،همش میخوام واسش ایمیل بدم که بدونه من اشتباهاتم رو واقعاً فهمیدم و براش یکی یکی بگم تا واقعا ببینه و ازش واسه همه اشتباهاته نخواستم معذرت بخوام(هنوز منتظر متنی از بالهای صداقت عزیزم هینم)!
    من باهاش مهربون رفتار میکنم ولی نه جوری که از اعتدال خارج بشه،چطوری غیر مستقیم علاقمو بهش نشون بدم،شوده یواش یواش کارای کنم که بهم اعتماد کنه!!!واقعا باهام مپل غریبه‌ها رفتار میکنه،حتی از غریبه‌ها بدتر،میخوام کاری کنم که دوباره باهم دوست باشیم،هم کلام و عاشق....چه آرزوی دور دستی....

    من هر روز میام تو این سایت و چند مرتبه پستای شما دوستان رو میخونم،سعی میکنم که روی عصابم کنترل داشته باشم و حرص نخورم،تمرین آرامش و صبوری میکنم ولی هنوز توی اینکه نقش علی رو بخوام بهش بدم مشکل دارم،چرا با اونیکه پارمیدا خونریزی داره کمکمون نمیکنه؟! از امروز خونه جدیدشو میگیره،دیگه احساس میکنم با این قدمی که ورداشته دیگه واسه همیشه تصمیم گرفته،و اینکه اصلا یک روزنه‌ای نمینینم!!!خدای مهربونم تو خورد شودنمو میبینی و صدای ترک ورداشتن وجودمو میشنوی،به دختر کوچولوم رحم کن...
    پارمیدا بی نهایت بیتابی بالاشو میکنه،صبح تا شب فقط اسم باباشو میاره،نمیتونم هم ذوزی ده با به علی زنگ بزنم بگم ببین پارمیدا چقدر بیتابه،اینم بگم میگه عادت میکنه...
    شاید واقعا باید توی یک ایمیلی بهش بفهمونم که اشتباهام چی بوده،ولی نمیخوام جوری بنویسم که التماسی نباشه و یه جوری نباشه که به نظرش کنایه باشه،میخوام توش غرورسو بالا ببرم،شایدم البته اول منتظر نظرات شما دوستان و متنی از بالهای صداقت عزیزم هستم که امیدوارم اگه کتر اشتباهی کردم منو ببخشه و برگردن و.بهم مشاوره بدن، شایدم از فیلمای قدیمیمون واسش بفرستم،البته این کارو دو ماه پیش کردم و روش کمی تعسیر گذاشت...واقعا الان جوز اینکه آروم باشم و صبور و مهربون و تمام اشتباهاته گذشتمو دیگه تکرار نکنم علی به مرور زمان برمیگرده؟! آخه اون که اصلا نیست که ببینه منو یعنی فقط از روی این pm ها میفهمه؟!نمیخوام عجله کنم و احساسی رفتار کنم،این احساسی رفتار نکردن واقعاً سخته،چطوری احساسی نباشم؟!
    خواهرم چند روز پیش زنگ زد،گفت من هیچوقت تو کارات دخالت نکردم و فقط نظرمو دادم ولی واقعا نتونستم ببینم که تو آروم نشستی و علی داره حتی مال خودتونم دیگه بهتون نمیده،گفت من فقط میخوایتم کارتتو بگیری تا حداقل ببینی تو بانکتون چی میگذره!!!گفتم خواهر خوبم با این کارت علی دیگه اگه یک ذره اطمینان بهم داشت ازش گرفتی،گفت میخوای زنگ بزنم بگم من بودم،گفتم نه دیگه فایدهای نداره!
    چرا دیگه نمیدونم چطوری باهاش ارتباط برقرار کنم،واقعاً نمیدونم دیگه چی درسته چی نه؟! میخواد ازم فرار کنه و من هیخوام باهاش ارتباط برقرار کنم؟! قاطی کردم خودمم! باید از اینجا برم یه جای دووور برم تنها با دخترم اون هیچوقت منو نمیبخشه!!!
    ویرایش توسط سوده 82 : دوشنبه 10 شهریور 93 در ساعت 15:29

  19. کاربر روبرو از پست مفید سوده 82 تشکرکرده است .

    نیکا 55 (چهارشنبه 30 مهر 93)


 
صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مهاجرت، خیانت یا فرار
    توسط aas1354 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 خرداد 96, 14:22
  2. +بعد از 2 سال میگه نمیخامت، کمک
    توسط Blackman_a_n در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 دی 90, 21:42
  3. وای خداشکرت، دارم مادر میشم
    توسط هاله نو در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 00:10
  4. ریشه حقارت، تاثيرحقارت و برخورد با حقارت
    توسط بالهای صداقت در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 شهریور 89, 14:53
  5. تنظیم هیجانات، بهبود روابط
    توسط setareh در انجمن هیجانات و احساسات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 04:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.