به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 104
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سوده عزیز من تقریبا مشکلی مشابه شما داشتم با کمی تفاوت
    اگه بخونی بد نیست
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 29 مرداد 93)

  3. #22
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    سلام سوده ، تا اونجایی که شده ، تاپیک هایی با مضمون شما را می خونم ، چون تجربه ام توی این زمینه نسبتا خوب هست ... اما به صورت یه خواننده خاموش ...

    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " پذیرش" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " عشق واقعی و به دور از خودخواهی" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " گذشت" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " خواستن واقعی" نیست


    خوب با این اوصاف ، من بیام چی بگم؟ تا دو خط بنویسم ، که اینجای کار شما اشکال دارد ، و باید این رفتارتون را هرچه سریع تر اصلاح کنید ، با دریایی از توجیهات شما نوعی ،( هرکاربری مثل شما ) ، مواجه می شوم ... و از آنجا که بالهای صداقت خیلی قوی و محکم نیست ، سریع انرژی اش تحلیل میره ، منابع انرژی و شارژ مجدد برای من هم که توی
    این تاپیک(کلیک کنید)مدیر گفتند ، بسیار محدود هست ، بنابراین سعی می کنم ، خواننده خاموش باشم

    ==============
    پاورقی)
    من چون علم روانشناسی و مشاوره ندارم و اندوخته هایم صرفا از روی تجربه و آزمودن خودم بوده است ، هر یک پستی که می نویسم ، دقیقا تلاش می کنم ، خودم رو بگذارم جای مراجع ، درگیر احساساتش می شوم و سعی می کنم از زبان خودش ، برایش پست های کاربردی بنویسم تا بتواند بکار ببندد ( این روش برای من خیلی انرژی بر هست) ، به همین خاطر که انرژی ام زیاد تحلیل نره ، لااقل مراجع باید کمی از فاکتورهایی که در بالا نوشتم را در پست هایش داشته باشه ، تا بتوانم کمکش کنم

  4. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 30 مرداد 93), paiize (سه شنبه 28 مرداد 93), سوده 82 (چهارشنبه 09 اردیبهشت 94), شیدا. (چهارشنبه 29 مرداد 93)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    خوب دخترم مفقی دیروز برگشت، باباش واسه تولدش سنگ تموم گذاشته بود،من همیشه مخالف بودم که بچه 4ساله اسبا بازی 350هزار تومنیوبگیره اونم نه یکی نه دوتا بلکه چهارتا،البته همشون انقدر گرون نبوده ولی آخه یعنی میخواد با این کارش نشون بده حالا با اونیکه خودسم همین نظر رو داشته حالامخالف نظر منه! البته دخترم این اسباب‌بازی رو واسه تولدش آرزو کرده بود و من میخواستم که کمی صبر کردن رو یاد بگیره!!! بنظرتون من واشس pm بدم و تشکر کنم یا لازم نیست چون اونم از من واسه تمام مدتی که دارم دخترش رو بزرگ میکنم تشکر نمیکنه!!! البته من نیازی به تشکر کردنش ندارم،من خدارو شکر میکنم که بهم قدرت میده تا تو این تنهای گلیم خودمونو از آب بیرون بکشیم،خدترو شکر میکنم که مامانماینا هستند تا کمکم کنند و واقعا خدارو شاکرم چون دخترم با این سن کمش انقدر درک بالایی داره،هر وقت کار دارم یا میبنه ناراحتم میگه مامان من خودم تنها بازی میکنم تا کارت تموم بشه،اکثرآ خودش با خودش و اسباب‌بازیهاش سرشو گرم میکنه،ولی من تا جایی که بتونم پیشش باهاش بازی میکنم بیرون میبرمش تا اصلا کمبودی احساس نکنه،خدایا واقعا شکرت که پارمیدا رو بهم دادی با اون همه غمهام یادم رفته و شادم،سعی میکنم قوی باشم و اصلا دیگه به خوشختیهامون فکر نکنم وگرنه اشکم راه میافته!

    ما واقعا توی زندگی کمبودی نداشتیم،ولی meinoush جون راست میگن شاید من درکش نکردم! همیشه بهش میگفتم علی تو احتیاج به ثوست داری یک مرد مثل خودت که لاغر هفته ای یک بار باهاش جای بری، ملی بد شانسی ما اینجا ایرانی اصلا زیاد نیست و شوهر من دوست داشت یک دوست ایرانی داشته باشه،من.که نمیتوانستم واسش دوست پیدا کنم،خودش باید پا جلو میذاشت! بعد از وقتی که رفت توی یکی از همون نامههای خواهش تمنا م واسش نوشت،اگه تو دوست نداشتی تقصیر من نبود یا اگه رابط ات با دوستای بلژیکت خراب شد من تقصیری نداشتم تو باید خودت این رابطه رو حفظ میکردی!علی همشونو از چسم من میبینه،گفتم اگه می خوای بری ایران، بلژیک هر جا که تو بخواهی من و پارمیدا هم قدمت میشیم،گفت من دیگه جای نمی تونم برم تو تمام زندگیمو نابود کردی باید تو.همین خراب شده بسوزم و بسازم! بخدا قبل از اینکه ایران بریم هیچوقت حرف ایران میخوام زندگی کنم نبود،وقتی که اصرارم کرد با اونی که من کمی ناراضی بودم باز کار خودشو کرد ولی چون سنش بالای 32بود کار اداری پیدا نکرد،من بهش گفتم خوب اداذی نه آزاد،کسی که انقدر دوست داره بره راه حلم پیدا میکنه منم باهات میام،ولی خودش دیگه پیگیر نشد...اصلا این همه باهاش راه امد تابه نتیجه برسیم ولی حتی اون یک قدم به طرف ما ور نداشت! من واقعاً اصلا دلیل نفرتش رو نمیفهمیم...

    من هنوز اول جادهای پر پیچ و خمم،هنوز به راهنمایی شما عزیزان نیازمندم...

    - - - Updated - - -

    Ammin ممنون من معنی درونگرا رو فهمیدم و فگر میگنم با خصوصیات که من دارم بیشتر به برونگرا بخورم،چون خیلی با هر کسی زود خو میگیرم و صمیمی میشم،تو جمع راحترم! من واقعاً نمیدونم چطوری میتونم اعتماد شو بدست بیارم،میخوام تمام سعی خودمو بکنم تا زندگیمو بازسازی کنم،با تمام وجودم دوستش دارم با همه دلخوریا.با یک مشاورم آلمانیم صحبت کردم حالا قرار برم پیشش،امیدوارم بتونه کمک کنه! من نمیدونم چطوری دوباره باهاش رابطه برقرار کنم چون همه راهها رو بسته و از حرفش پایین نمیآد،چطوری میتونم روی قدرت ارتباطم کار کنم؟!من اون کلیپ رو دیدم و در پی ارائه کارها هستم! من واقعاً سهم خودم رو از اشتباهاتم فهمیدم ومیخوام با تمام وجود خودمو اصلاح کنم،میدونم درکش نکردم،ما جفتمون نابلد بودیم و کم مهارت ولی حالا چطوری بهش بفهمونم میخوام درکش کنم ولی چطوری بهش بفهمونم؟!میخوام باهاش زندگی کنم جای کسه دیگهای در کنار من جز علی نیست! گفتم علی لاغر بخاطر دخترمون فکر کن و به خودت و من زمان بده،گفت نمیخوام نه زمان میخوام نه فرصت،ولم کن بابا!علی نمیخواد سهم خودش رو از اشتباهاتش بپذیره!
    Zendegieye movafagh حتما تاپیک شما رو میخونم و از راهنماییا استفاده میکنم،همشو یادداشت میکنم و عمل میکنم!!!انشاءالله با کمک شما دوستان و توکل به خدا مشکلاتمون حل بشه!!!
    سلام به بالهای صداقت عزیز،خیلی خوشحالم که شما رو اینجا میبینم،خوشحالم که میتونم از تجربیات شما استفاده کنم،من اشتباهتم رو پذیرفتم و میخوام و دارم روشون کار میکنم و توی این راه به راهنمایی شما دوستان نیازمندم،من همه اون سر نخهای که گفتید رو به جون میخرم،من واقعاً میخوام و عاشق زندگیم هستم،زندگی که با هم با عشق ساختیم رو باید دوباره بازسازی کنم ولی آیا این کار به تنهایی من میشه؟!علی خودشو کاملاً عقب گشیده،هیچ ارتباطی باهم نداریم،فقط گهگداری pmمیده میام دنبال پارمیدا، همین!بارها ازش خواستم بیا تو و اون سریع میره!من واقعاً نابلدم،میدونم نمیخوام توجیح کنم ولیولی فقط مهارت نداشتیم،من میخوام اینو یاد بگیرم! من عجول بودن،عصبانیت. رو کنار گذاشتم و فقط صبر پیشه کردم و امیدوارم با توکل به خدا،کمک شما و پشتکار خودم بتونم شوهرم رو برگردونم...من بعضی از فاکتورهای شارژ شدن رو تو خودم دارم و باید دايمی کنم و رو همشون کار کنم،به کمک و راهنمایی سما نیاز دارم تا به نتیجه برسم! شما انسانی پر قدرت و محکمی هستید و این خصوصیات بارها در شما دیده شده بخاطر همینم شما به من امید میدید،با تجربیات شما و دوستان حتما به نتیجه میرسم،من باید روی ارتباطم و رفتارم کار کنم،مشاوره هم گرفتم که با درایت کامل برای بدست آوردن و بازسازی زندگیم میخوام باز تلاش کنم این دفعه نه با التماس...انقدر از این سایت چیز یاد گرفتم،صبر،آرامش،بخشش و باز هم میخواهم یاد بگیرم...

    الان خواهرش زنگ زد و گفت علی تصمیمشو گرفته و پایینم نمیآی فقط منتظر تو خودتو جمع و جور کنی...من چیکار کنم خدا؟!

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    دوستان گلم من همچنان منتظر راهنمایی های شما هستم،کمکم کنید لطفا!!!

  7. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    همسر مهربونم منو ببخش که درکت نکردم،وای اگه فقط میتونستم بهت ثابت کنم که تو تمام وجودمی و من چقدر بهت دلبستگی دارم!!! خدای بزرگم تو که از همه چیز آگاهی،تو که میدونی توی دلم چه غوغایی و من چقدر دوسش دارم،اون چطوری تونست منو دختر کوچیکمو رها کنه حتی بهد از 8سال زندگی یک بار پشت سرشم نگاه نکنه!!! خدایا من که همه توکلم فقط به تو و فقط از خودت میخوام که نفرتی که تو دلش رو دوباره به عشق تبدیل کنی،علیمو باد خاطرات شیرین زندگیمون بندازی،آرومش کنی...خدایااااااااا صدامو میشنوی،دستامو رها نکن،من دارم امتحان چیو پس میدم؟! دختر کوچیکم به باباش خیلی وابستس چرا دیگه درکش نمیکنه که این هفته ای یک بارها بابا نمیشه واسه دخترم غصه کیشه،خدایا همه مه رو نجات. بده،سماء رو بهارو منو و امثال مارو... زندگیمونو دوست داریم،چقدر دیگه باید تلاش کرد،چقدر؟! امتحان تا کی، خدایا تاوان چیرو دارم میدم؟! مگه میشه عشقش خاموش شده باشه،پس اون دوست دارمها دروغ بود؟!

    بالهای صداقت عزیز چطوری میتونم طاقت بیارم،منم مثل شما برم دنبال طلاق و رهاش کنم؟! نمیدونم چرا تاپیک مشکلات بعد از طلاق رو نمیتونم باز کنم؟! من تقریبا همه تاپیکهای شمارو خوندم ولی بعد از تاپیک هم اکنون به کمکتون نیازمندم که رفته بودید دیگه واسه طلاق بهدش دیگه تاپیکی پیدا نکردم که چی شد که شوهرتون برگشتن؟!

    دوستان شماهم ناامیدم نکنید،هنوز تازه اول جادهام تازه از جام بلند شدم،میخوام با کمکتون قدم اول رو بردارم،ایندفعه نه با خواهش و التماس به علی،این دفعه با صبر با خودسازی، میخوام قدرت ارتباطم رو قوی کنم،کمکتون رو نیازمندم!!! از شانس من از اینجام نمیتونم حق اشتراک پرداخت کنم که لاغر انجمن خصوصی و تخصصی بگیرم...
    خدایا مگه نمیگن خداوند گر ببند دری ز رحمت گشاید در دیگری،ولی من در بازی رو نمیبینم،همه امیدم فقط به این دری هست که میخوای باز کنی...

    امروز دوبارهpm داد، سلام اگه پارمیدا رو امروز جای نمیبری بیام دنبالش،منم جواب دادم، سلام پارمیدا از امروز تعطیلاتش تموم میشه و رفته مهد... گفت باشه
    از فردا واسه 10 روز میره سر کار و دیگه نمیتونه پارمیدا رو ببینه بعد از 10 روز یک هفته تعطیله که فکر کنم میخواد تو این یک هفته بره واسه خونه جدیدش وسیله بگیره، بنظرتون من از وسایل خونه بهش بدم،البته میدونم از رو غرورش نمیپذیره!!!
    بنظرتون واسش یه ایمیل بزنم و ازش بازم بخوام منو ببخشه و واسش آرزوی خوشبختی کنم و رهاش کنم واسه همیشه؟! چقدر دلم واسه صداش تنگ شده،۲ هفته پیش واسه آخرین بار زنگ زدم بهش که مثل همیشه جواب نداد!!!خدایا همه درهارو به روم بسته،چیکار کنم خداااا...

    خواهرش امروز چه راحت گفت علی تصمیمشو گرفته، اون پا به پام شاهد تلاش من بود،گفت فایده نداره،علی حرف هیچکسو قبول نداره و من دیگه پیگیر نباشم...خدایا چطوری پیگیر شوهرم، عشقم، بابای دخترم نباشم...

  8. #26
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    هر موقع اون 4تا سرنخی که برایت نوشتم رو در خودت ایجاد کردی ، پست مشاوره ای برایت می زنم

    هشدار: این راهی که شما در پیش گرفته ای ، خیلی سریع شما را به آخر زندگی مشترک ، می رساند ، یعنی داری با رفتارهایت یه جوری میان بُر می زنی واسه سریع تر ختم شدن زندگی مشترکتون و رسیدن به طلاق .. راستی این راهی هم که داری با شتاب توش می روی ، پل بازگشت هم نداره ها!

  9. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (پنجشنبه 30 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)

  10. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    673
    سطح
    13
    Points: 673, Level: 13
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سوده جون. معذرت میخوام که اینو میگم اما مطمءنی که پای زن دیگه ای درمیون نیست؟ آخه شوهرت پتانسیل عشق بالایی داره و انگار عشق میتونه کورش کنه . تازه از فامیلاش تو ایران کمک خواستی ؟ من بدبین نیستم میخوام احتمالها رو در نظر بگیرم . شاید اثر رفتن به ایران و حس تنوع طلبی باعث شده به فردی که با تو متفاوته علاقمند بشه؟!!!!

  11. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " پذیرش" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " عشق واقعی و به دور از خودخواهی" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " گذشت" نیست
    توی پست های شما ، یک ردپا یه سرنخ از " خواستن واقعی" نیست
    رخ
    بالهای صداقت مهربانم من آماده پذیرشم و سهم خودمو از اشتباهاتم پذیرفتم و می پذیرم هر آنچه واسه بهبود زندگیمون مفید باشه!!!
    نمیدونم چی تو عشق من نشونه خودخواهی! من با تمام وجودم دوستش دارم و میخوام مثل شما که برای شوهرتون آرزوی خوشبختی کردین واسش خوشبختی بخوام،من باید چیکار کنم،گفت حرف نزن نزدم گفت میخوام برم من انقدر دوسش دارم که شبهام تا دیر وقت روی سجادم انقدر اشک میریزم و خدا خدا میکنم که خدا برشگردونه و عشقم رو تو دلش جا کنه!!!
    گذشت...من که گذشتم،من که بخشیدمش تو دلم رهاش کردم ولی گذشتم از خودش،من که نمیتونم عشقمو تو خودم بکشم؟! آیا باید عشقو خاطراتمو بکشم؟!الانم که داره یک ماه میشه که واقعاً دیگه کاری باهاش ندارم تا آرامش خودشو پیدا کنه!!!آیا این رفتارم میگین اشتباست؟! علی نمیخواد باهام حرف بزنه،من باید چیکار کنم،رابطه اگه آره،چطوری؟! یا نه قطع رابطه؟!
    و خواستن واقعی،من از ته دلم میخوام به فاطمه زهرا که پشتیبانمه میخوام، دو ماه تموم نامه نوشتم،حرف زدم،از این و اون خواستم(از خواهراش که باهاش حرف بزنن) هیچ فایدهای نداشت،هر چی گفت،هیچی نگفتم! من فقط دنبال دلیل میگشتم،میگه خوبی،میگه تو زن خونهداری هستی،مهربونی ولی دیگه دوستت ندارم،دلم کنده شده،خدایا واسه چی،من همون سوده 10سال پیشم،من فقط مادر شدم!!!
    بالهای صداقت منظور شما کدوم رفتارمه که باعث جلو رفتن از جدای میشه،کمکم کنید تا زندگیمو از نو بسازم،لاغر بخاطر دخترم راهنماییم کنید!!! من واقعاً نمیدونم چیکار باید بکنم،دیگه مغزم کار نمیکنه!!! میخوام انقدر رو خودم کار کنم که حتی اگه دیگه علی من رو هم نخواد واسه بزرگ شدن خودم که لازمه،واسه آیندم! من میخوا تمام راهای نرفتهرو برم،همه راهارو تا شاید یکیشون با لطف خدا جواب داد!!!

    پوینده عزیز سلام،اول از همه ممنونم که شما هم به یاری من اینجاید! ولا تا اونجا که من میدونم تو ایران با کسی آشنا نشده،چون با دخترم رفته بود و همیشه با خواهرشوهرماینا بیرون میرفتند،جای تنهای نرفته،از خواخر شوهرم هم که پرسیدم خاک پدرشو قسم خود که اونجا حتی یک بارهم جای تنها نرفته! البته من بهش اطمینان داشتم،علی انقدر پاک بود که نگو،ولی الان که داره دیگه 3ماه میشه رفته نمیدونم،دفعه آخر خودش گفت فکر نکنی من با کس دیگه هستم ها بعد سریع گفت اگرم باشم به تو دیگه ربطی نداره،دیگه جدایم،میخوام برم اصلا یه دوست دختر بگیرم،دیگه غلط کنم زن بگیرم مگه مغز خر خوردم! واسه همینم پیگیر طلاق ایرانی نیست چون باید مهریه بده،ولی تا چند وقت دیگه درخواست طلاق آلمانی رو میخواد بده،خدایااا یاریم کن!!!
    این کارم که بکنه من باید برم زیر حمایت شهرمون که اونها فعلا هزینه های زندگیرو بدن چون من یک مادر تنها بعد بحساب میام و شهرمون چون دخترم کوچکه باید هزینه زندگیمون بده،ولی شرایطی هم داره،که من باید با دخترم از این خونه پاشیم،برم دوبااااره دنباله یه مهد جدید،یه خونه کوچیکتر،چون اینجا اجارش بالاست و خلاصه آلاخون بالاخونی و و و
    و،و! اگه بدونید با چه زحمتی این مهد رو واسش پیدا کردم،علی خودش میدونه با این کارش نه تنها من بلکه دخترش هم ضربه سختی میخوره،پارمیدا تازه تو اون مهد دوست پیدا کرده بود تازه به دبیرا عادجکرده بود ولی حالا روز ازنو و روزی از نو... خدایااااااااا توکلم به توهه خدا جونم

  12. #29
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سوده جان،

    وسیله ی خونه بهش نده. کاری به کارش نداشته باش.
    هنوزم داری مثل بزرگتری که می دونه چی بهتره، چی بدتره باهاش رفتار می کنی.
    حتی وقتی جدا شده، باز هم می خوای برای مرتب کردن خونه اش بهش کمک کنی !
    ضمنا با این کارت داری می گی برو به سلامت !
    شاید بگی از روی علاقه است. ولی این علاقه ی افراطی و مادرانه و کنترلت روی قدم به قدم زندگیش، خسته اش کرد.

    دخترتون را هم می تونست بره از مهد برداره. کاش می گفتی بره دنبالش.
    ایمیل هم به نظرم فعلا نزن.

    سوده، اگه بعضی از اشکالات فارسی ات را بگم ناراحت نمی شی؟
    لاغر متضاد چاق هست.
    اون چیزی که تو می خوای بنویسی لااقل = حداقل = دست کم
    کسی هم که توی مهد کار می کنه "دبیر" نیست. "مربی" مهد است.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 03 تیر 95), آرام دل (دوشنبه 17 شهریور 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 30 مرداد 93)

  14. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    شیدایی من فکر می کنم فینگیلیش تایپ می کنه با یه چیزی مثل به نویس می کنه به فونت فارسی که اینطوری لاغر میشه لغت :)

    سوده به نظر من با اینکه می گی فهمیدی اشتباهاتتو اما هنوز نفهمیدی. فقط می دونی یه اشتباهاتی داشتی اما اینکه چی رو نمی دونی.

    میگی عاشقی یا عاشق بودی. چی نشونه اشه؟
    می گی بخشیدیش. اون باید تو رو ببخشه یا تو اونو؟
    بهش گفتی که به زمان نیاز داره اونم اعصابش به هم ریخته داد زده. کسی که به زمان نیاز داره به نظر من تو هستی نه اون.
    نوشتی عاشقی سر سجاده اشک ریختی. خوب اشکات به معشوقت چه؟ واسش چطوری ابراز عشق کردی اونوقتا که پیشت بود؟
    چطور می تونی بگی خودخواه نبودی؟
    واسه دختر به عنوان مادر چه کار می کنی؟
    واسه همسرت به عنوان همسر چه کارایی می کردی؟
    نوشتی رفتی مشاور پیداکردی خوبه برو
    نوشتی که تو همون ادم ده سال پیشی. منظورت چیه؟ ادما تغییر می کنن.

    سوده اینارو نوشتم واسه اینکه فکر کنی و بیشتر بتونی به جواب نزدیک شی. فقط قصدم اینه

    موفق باشی
    ویرایش توسط meinoush : پنجشنبه 30 مرداد 93 در ساعت 16:25

  15. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)


 
صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مهاجرت، خیانت یا فرار
    توسط aas1354 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 خرداد 96, 14:22
  2. +بعد از 2 سال میگه نمیخامت، کمک
    توسط Blackman_a_n در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 دی 90, 21:42
  3. وای خداشکرت، دارم مادر میشم
    توسط هاله نو در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 00:10
  4. ریشه حقارت، تاثيرحقارت و برخورد با حقارت
    توسط بالهای صداقت در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 شهریور 89, 14:53
  5. تنظیم هیجانات، بهبود روابط
    توسط setareh در انجمن هیجانات و احساسات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 04:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.