به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 47
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    تا حالا از مادرتون خواستین که برین پیش مشاور؟
    مثلا یروز که در نهایت آرامش هستین، خیلی آروم و بدون بحث ازشون بخواین که دوتایی باهم برین پیش یک مشاور.

    از مشاور بخواین که براشون توضیح بدن که سخت گیری خوبه اما بجا و به موقع.
    و افراط تو هرچیزی خیلی بده.حتی تو سخت گیری درمورد خواستگار

    لحن برخوردتون و رفتارهاتون با مادرتون چطوریه؟
    مثلا شما کاری میکنین که ایشون فکر کنن شما هنوز به اون حدی نرسیدین که بتونین انتخاب درست و عاقلانه ای داشته باشین.
    یا اینکه رفتارتون طوری باشه که ایشون فکر کنن شما خطرات احتمالی و نمیشناسین و ممکنه در گیرو دار احساسات نتونین تصمیم عاقلانه ای بگیرین.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط maedeh120 نمایش پست ها
    سلام امیر عزیز واقعا ازت ممنونم که کمکم میدی شما چون جز کاربران سایت هستی روزی 3 پست بیشتر نمیتونید بزارید
    رفتم تو 21 سال
    اما چون حس میکنم به یه تکیه گاه احتیاج دارم میخوام ازدواج کنم .....
    کلا چند وقته بهم ریختم .... از طرفیم مشکلات کارم که خیلی زیاده ....معدم هم به خاطر عصبی بودنم بهم ریخته ... از طرفی هم نه وقت میکنم برم باشگاه نه کلاس زبان ... نه رسیدگی به خودم ....
    اما کلا خیلی وقت به فکر ازدواجم چون تقریبا امادگی لازم رو دارم ....
    مادرم دست خودش نیست نمیتونه حرف نگه داره ...
    نظرم این هستش که هر وقت با ایشون به نتیجه رسیدم بگم خودشون با مادرم تماس بگیرن من حرفی نزنم بهتره ..... و اینکه مادرم با کسایی که من انتخاب میکنم و ایشون خوششون نیاد اصلا خوب برخورد نمیکنن و ابروی منو میبرن در صورتی که تو فامیل مهربونیه مادرم زبانزد هستش ....
    اینکه عجله میکنم دلیل بر این هستش که زودتر تکلیفم مشخص بشه ....
    در ضمن من دوست دارم لااقل تو ازدواج خودم تصمیم بگیرم .... من معتقدم اگه خودم طرف رو دوست داشته باشم سختی های زندگی رو راحت تر میتونم تحمل کنم ....
    راستی این سی دی هارو از کجا میتونم تهیه کنم ....
    امیر عزیز ممنون میشم وقتی به نتیجه برسم کمکم کنی ...
    با مادرتون صحبت کنین بگین بهشون من میدونم شما نگران آینده من هستین و نمیخواین یوقتی من تو زندگیم شکست بخورم.
    اما حواستون باشه که یوقتی از اونور بوم نیوفتیم.

    شما خوشبختی منو میخواین و تو این هیچ شکی نیست.
    اما خوشبختی من زمانی حاصل میشه که خودمم خوشحال و راضی از انتخابم باشم.
    پس شما اگه دلیل منطقی ای برای رد این خواستگار دارین، بفرمایین، من گوش میدم و قول میدم بحرفتون عمل کنم.
    اما اکه صرف اینه که شما فقط از این آقا خوشتتون نمیاد و میخواین ردش کنین، اینکارو نکنین، چون من خوشم اومده مهم هم اینه که من خوشم بیاد.چون یک عمر من باید باهاشون زندگی کنم.

    بعدشم شاید شما خودت باهاشون آشنا بشی وخودتم ازشون خوشت نیاد. چرا از الان اینقدر خودت و اذیت میکنی.؟

    میشه چند تا از دلایل مادرتون و موقع رد کردن خواستگار بفرمایین؟
    شایدم واقعا ایشون درست میگفتن و شما زیاد حساسیت بخرج میدین.
    من حس میکنم شما رفتاری داشتین که مادرتون بهتون شک کردن و فکر میکنن با کسی در ارتباط هستین.


    بهتره با مادرتون صحبت کنین و خواسته هاتونو بگین، بگین دوست دارین ازدواج کنین و حس میکنین آمادگیشو دادین، و از مشورت با ایشون نهایت استفاده و میبرین ولی ایشون هم اجازه بدن تصمیم نهایی درمورد خواستگارهاتونو شما بدین.

    یعنی مجبورتون نکنن با کسی که خودشون میپسندن اما شما نمیمسندین ازدواج کنین.

    چون در نهایت شمایین که قراره یک عمر زندگی کنین باهاشون، نه مادرتون.

    میشه چند تا از معیارهای ازدواجتون و اینجا لیست کنین؟ میتونین همین معیارهارو به مادرتون هم بگین، اینجوری مادرتون هم متوحه میشن شما با کسی در ارتباط نیستین و میزان پختگی شما و آمادگیتونو و میتونن بسنجن.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 23 مرداد 93 در ساعت 10:56

  2. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    maedeh120 (پنجشنبه 23 مرداد 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام دوست عزیزم دختر بیخیال
    مادرم خودش بارها بهم گفته بیا بریم پیش مشاور اما من نمیرم اخه هرچی تا حالا با مشاور صحبت کردم اولین سوالشون این هست که چند سالتون تا اون موقع میگفتم 20 وااااای نه شما سنت کمه اصلا فکر ازدواج رو بیرون کن اصلا به بقیه جزئیات شعور اطلاعات امادگی مسئولیت پذیری ..ادراک هیچیه هیچی .... به خاطر این جرات نمیکنم برم پیش مشاور ... اما یه دکتری هست که اینطوری نیست حتی یه سری بهم گفت که مادرذتو بیار من راضیش میکنم اما دیگه فرصت واسه پیگیری نداشتم ...
    نه اتفاقا مادرم خودش همیشه بهم میگه لااقل از این بابت خیالم راحته که تو فاز احساسات نیستی عقلانی تصمیم میگیری اما میگم کلا با انتخاب های من اولش مشکل داره ....
    همین پسره که میگم دیروز خونمون بووداوایل که خواستگاری کرده بود مامانم میگفت میرم در مغازش تیکه تیکش میکنمچندبار تو خونمون راهش نداد اون وقت الان شده براش دایه مهربان تر از مادر !!!!!!!!!!!!!!!!
    رابطم با مامانم خییییلی خوبه با هم خیلی دوستیم اما اسم ازدواج که بیااااد اصلا انگار خودش نیست از اون شخصیت مهربون تبدیل میشه به یه زن پرخاشگر البته فقط در مقابل من در مقابل بقیه موافق کامل ازدواج

    - - - Updated - - -

    دختر بیخیال به حرف اسون میاااااد
    مامانم با خواستگار که مثلا اول خودم در جریان باشم مشکل داره ...
    سر سربازی .... تحصیل....اینا خیلی براش مهم هستش .... حالا اگه به من معرفی شده باشه این موارد هم اوکی باشه .... ایراد جدید میگیره .... در هر صورت یه بهانه ای میاره ....
    شما میگی بشین باهاش صحبت کن ..... تا اسم ازدواج میارم نه حالا برات زوده تا چند سال فکر بهش نباید بکنی .... درد من اینه خودشم ازدواج نمیکنه که لااقل من بگم خودت ازدواج کردی بزار منم ازدواج کنم .... به همه مردها بدبین احساس میکنه همه قصد سوء استفاده دارن هیچکس خوب نیست همه میخوان نارو بزنن .... دقیقا بر عکس تفکر من ... من برام تحصیل ااااااااصلاااااا مهم نیست میگم شغلش باید ازاد باشه درامدش خوب باشه باسواد کم پول خوب نیست ....
    داییم هر وقت میبینم به شوخی میگه ا تو هنوز شوهر نکردی ؟یه اخمی به به داااییم میکنه که نگووووو
    خلاصه مشکلات یکی دوتا نیست .....
    من الان مشکلم این که میترسم دوباره از ازدواج با مامانم حرف بزنم قلبش درد بگیره پاش درد بگیره گلوش درد بگیره ... منم دل رحم

  4. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نمیتونی مادرتون و درک کنی، چونمادر نیستی که بتونی درکشون کنی.

    سوال منو جواب ندادین، دوباره به یک نحو دیگه میپرسم.

    شما خودت کدوم از خواستگارهاتونو مناسب میدونستین و چرا؟
    و دلیل رد مادرتون چی بوده؟
    مادرتون کدوم خواستگار و برای شما مناسب میدونستن و دلیل مناسب بودن اون خواستگار چی بوده؟
    معیارهاتون از ازدواج چیه؟
    خب 20سال سن کمیست، معمولا تا سن 23 24خیلی از معیارهامون تغییر میکنه.
    این مورد هم تو خودم پیش اومده هم تو دوستام زیاد دیدم.

    اما مشاور سوال دیگه ای نکردن؟
    مثلا نپرسیدن، معیارهاتون چیه؟
    هدفتون از ازدواج چیه؟
    یکم از زندگی و اهدافتون و شناختتون از زندگی براشون توضیح بدین؟
    حالا ایشون یا مادرتون سوال نکردن، شما چرا توضیح ندادین؟

    واکنش شما موقعیکه مشاور و مادرتون میگن 20سال زوده چیه؟ و چه رفتاری دارین؟
    چه جواب هایی میدین و با چه لحنی بیان میکنین؟

    وقتی مادرتون میگن این خواستگار سربازی نرفته، کار نداره و سرمایه نداره، شما چی میگین؟ بنظرتون دلیل مادرتون غیر منطقیست؟
    این خواستگار که شرایط اولیه برای تشکیل زندگی نداشته چند سالشه و چرا اصلا اقدام به خواستگاری کردن؟

    - - - Updated - - -

    سر سربازی .... تحصیل....اینا خیلی براش مهم هستش .... حالا اگه به من معرفی شده باشه این موارد هم اوکی باشه .... ایراد جدید میگیره .... در هر صورت یه بهانه ای میاره ....
    خب نمیفهمم، قشنگ توضیح بده، ایراد جدید چی بوده؟
    منطقی نبوده؟
    میخوام بدونم خودت فکر میکنی مامانتون دارن ایراد میگیرن.یا نه واقعااا ایراد هست!!!

    چرا خواستگار بشما معرفی میشه؟
    به معرف بگین به خانواده معرفی کنن. بگین مگه من بزرگتر ندارم، به بزرگترم معرفی کنین اگه صلاح بدونن ایشون به من معرفی میکنن.
    چند باری اینگونه رفتار کن، اینطوری بگو، بعد واکنش مادرتون بررسی کنین.ببینین اعتمادشون درخصوص ازدواج بشما بیشتر نمیشه.

    - - - Updated - - -

    دقیقا بر عکس تفکر من ... من برام تحصیل ااااااااصلاااااا مهم نیست میگم شغلش باید ازاد باشه درامدش خوب باشه باسواد کم پول خوب نیست ....
    ینی یکی از معیارات پول زیاده؟
    خب در چه درجه ای این معیار قرار داره؟

    عزیزم معیارات و قشنگ شماره ای به ترتیب اولویت لیست کن.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 23 مرداد 93 در ساعت 11:28

  5. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    maedeh120 (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    معیار های من ...
    1.اخلاق
    2.شعور فرهنگ
    3.موقعیت اجتماعی (شغل )
    4.خانواده
    5.درستکاری و صداقت و ایمان
    6.و ....
    شما خودت کدوم از خواستگارهاتونو مناسب میدونستین و چرا؟
    و دلیل رد مادرتون چی بوده؟
    خواستگار قبلیم جون هم اکثر معیارهامو داشت هم دوسش داشتم
    دلیل مخالفت مادرم هم خیییلی پیچیدست اما برمیگرده به زمانی که فامیلمون که مادرم دوسش داشت خواشستگارم بود و مادرم به خاطر اون حاضر نبود هییییچی رو قبول کنه هیچی رو

    مادرتون کدوم خواستگار و برای شما مناسب میدونستن و دلیل مناسب بودن اون خواستگار چی بوده؟
    فامیلمون رو چون میگفت واقعا میتونه خوشبختت کنه دلیلشم چون فامیل که از نظر من خیلی بدتره .... میگه گوششتو بخوره استخونتو دور نمیریزه در صورتی که نظر من این که ادم هرچی بدختی میکشه از فامیل میکشه ....منم چون 1.سنش کم بوود2.حرکاتش بچه گانه بود3.بچه شهرستان بود البته توهینی نمیخوام به بچه های شهرستان بکنم ...4.من ازش چندشم میشد که مهم ترین مسئله همین بود ....

    وقتی مادرتون میگن این خواستگار سربازی نرفته، کار نداره و سرمایه نداره، شما چی میگین؟ بنظرتون دلیل مادرتون غیر منطقیست؟
    این خواستگار که شرایط اولیه برای تشکیل زندگی نداشته چند سالشه و چرا اصلا اقدام به خواستگاری کردن؟

    میگم طرف میخواد از طریق یه بنده خدا معافی بگیره مگه تو بخاطر سفر خارج از کشور نمیگی؟کارت معافی میدن همه چی حل میشه دوباره بهونه میاره که نه باید 2سال از عمر نازنینشو بزاره واسه سربازی در صورتی که فامیل چندشمون هم سربازی نرفته اما چون مامانم دوسش داره عیب نداره اما کسی که من دوسش داشتم سربازی نرفته بود مامانم مخالفت کرد ...
    کار و سرمایه همشون داشتن ....کسی نبوده که شرایط اولیه رو نداشته باشه ...

    خب نمیفهمم، قشنگ توضیح بده، ایراد جدید چی بوده؟
    منطقی نبوده؟
    میخوام بدونم خودت فکر میکنی مامانتون دارن ایراد میگیرن.یا نه واقعااا ایراد هست!!!
    ت ایراد جدید منظورم بهانست ایرادای بیخودی الکی چیزایی که اصلا به خوشبختی دخترش کمکی نمیکنه نمیدونم چرا با این حرفاش خودشو بی منطق نشون میده .... واقعا نمیدونم همش ایراد الکی و بیخودی
    چرا خواستگار بشما معرفی میشه؟
    به معرف بگین به خانواده معرفی کنن. بگین مگه من بزرگتر ندارم، به بزرگترم معرفی کنین اگه صلاح بدونن ایشون به من معرفی میکنن.
    چند باری اینگونه رفتار کن، اینطوری بگو، بعد واکنش مادرتون بررسی کنین.ببینین اعتمادشون درخصوص ازدواج بشما بیشتر نمیش

    حالا فرضا من رو فلان جا دیدن اول خواستن نظر منو بدونن که بعدا جلو خانواده کنف نشن ....





  7. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    امیر۶۲ (جمعه 24 مرداد 93)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام روز ادینه بخیر
    در مورد مادرتون که فرمودین یک مساله مساله دلسوزی ایشون نسبت به شماست و مساله دیگه دلسوزی نسبت به خودشون.
    بعضی مادرها فکر میکنن اگه بچشون ازدواج کنه از دستش دادن و دیگه دستشون بهش نمیرسه. در مورد مادر شما که تنها شده و با رفتن شما احساس میکنه دیگه هیچکس رو نداره شرایط بدتره.
    مادر شما نیاز به مشاوره داره چون احساس تنهایی کاذب داره میتونه بهتر زندگی کنه و به شما هم فرصت زندگی بهتر بده. ایشون باید درک کنه که با ازدواج شما هیچی عوض نمیشه دخترش بیشتر از قبل در کنارشه.
    اما در مورد مشاور شما میتونین از مشاور دیگه کمک بگیرین شما باید در رفتار و صحبتاتون با اون مشاور بلوغ فکری تون رو به مشاور نشون بدید که نتونه شما رو محکوم کنه . اگه تونست دلایلی بیاره که شما نتونستید پاسخ بدید امیدوارم درک کنید که واسه ازدواج دارید عجله میکنید.
    بنظر من علت اینکه شما دوست دارید هر چه سریع تر پشت پرده ازدواج رو ببینید این هست که فکر میکنید خوشبختی پس پرده ازدواج نهفته است.
    مایده عزیز هیچ وقت فراموش نکن زندگی آبتنی در حوضچه اکنون است . خوشبختی نه در سرسرای اینده هست نه در کذشته های خاک خورده خوشبختی یک احساس است و بستگی دارد به اینکه شما در همین لحظه چه احساسی دارید. فکر نکنید خوشبختی تنها پس از ازدواج رخ میدهد بنظر من هر لحظه باید احساس خوشبختی کرد و در اون صورت هست که اگه کس دیگه ای وارد زندگیت شد اونم احساس خوسبختی میکنه.
    توکل بر خدا داشته باش از زندگیت لذت ببر و بدون جهان بر اساس فراوانی بنیان نهاده شده برای انسانهای شکر گذار. پس سعی کن به هرکس در اطرافت هست محبت کنی و پاسخ اون رو در زندگیت دریافت کنی. و این حرف استاد ازمندیان رو بزرگ پرینت بگیر بزن تو اتاقت
    خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در بهتری
    البته منظورم این نیست ایشون رو از دست بدید ولی منظورم اینه که دلایل دیگران رو هم در نظر بگیرید شاید در تفکرات شما موضوعی درست باشد ولی در عالم واقع بعدا بفهمید اشتباه بوده است. در هر حال ارزوی موفقیت دارم براتون. راستی اون سی دی ها رو حتما ببین

  9. کاربر روبرو از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده است .

    maedeh120 (شنبه 25 مرداد 93)

  10. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام
    دیشب رفته بودیم بیرون من ایشون برادرش و دخترخاله من و دوستم و مادر دوستم .... بحث ازدواج افتادو ..... کلی صحبت شد .... مادر دوستم خیلی ازش خوشش اومده بود دوستمم خیلی حسودی میکرد.......مادر دوستم گفت خیلی حیف اگه از دستش بدی من خودم با مامانت حرف میزنم ... اما مشکل جدید این هستش مثل اینکه پدر ایشون هم کمی مخالف هستند .... ایشون هم تقریبا از اون دسته ادماست که دوست داره خودش برای بچش زن انتخاب کنه .... مثل اینکه دوباره همه چیز داره میپیچه .... به نظر شماها طلسم واقعیت داره ؟؟؟؟؟؟

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    دوستان عزیزم
    دیروز ایشون با مادرم تماس گرفتند و مادرم گفتند من اصلا قصد ندارم دخترمک رو شوهر بدم لطفا مزاحم نشید برای بار بعدی تماس گرفتند مادرم تلفن رو قطع کرد ...... من باید چیکار کنم ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام متاسفانه اشتباه کردید ک هاجازه دادید مستققیم زنگ بزنه به مادرتون. حداقل باباش زنگ میزد مناسب تر بود. راه و رسمش رو رعایت میکردید مشکلات کمتری داشتید الان دیگه کار سخت تر شده و مادرتون فکر میکنه دوست دختر دوست پسر هستید و اون شما رو فریب داده و هزار تا فکر دیگه.
    اگه این اقا رو ندیده شما هم بمادرتون بگید خوب کاری کردی من قصد ازدواج با یه ادم که نمیشناسمش نداشتم. و ایشون از یک راه دیگه و با روش خواستگاری بیان خونتون وگرنه اگه اصرار کنید و ایشون رو بشناسه فکر نمیکنم بنتیجه برسید. چون من تجربه دقیقا مشابه شما رو داشتم دارم عرض می کنم. مادرتون باید حس کنه که ایشون یه بار خواستگاری کرده و مادرتون ردش کرده و تمام.
    وایشون باید با خانواده بیان خواستگاری شما و اصلا مطرح نکنند که شما رو از قبل میشناسند وگرنه این مخالفت ها تمومی نداره
    موفق باشی

  13. کاربر روبرو از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده است .

    maedeh120 (یکشنبه 26 مرداد 93)

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    امیر عزیز ای کاش زودتر بهم میگفتی ....
    یادتونه گفتم بقیه دخالت میکنن مادرم بعد از اینکه پسره ز زده به یه بنده خدایی اس داده و گفته که اره فلانی بهم ز زده طرفم به مامانم گفته خوب کردی اینطوری ج دادی .... من باید چیکار کنم اخه ....

  15. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام دوستان ... چراکسینظر نمیده .... پس این همه ادم انلاین چرا راهنمایی نمیکنن .....
    دیروز مامانم میگفت من دوست دارم هرکسی میاد یکسال اذیتش کنم ... باید ببینم چقدر میخوادت ....


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.