از همه بچه ها به خاطر همفكريشون ممنونم ،
بالاخره موضوع رو با خانوادم مطرح كردم ، متاسفانه من اشتباه مي كردم ، من به خانوادم افتخار ميكنم كه با صرف نامزدي قبلي دختره اصلا مخالفت نكردن با وجود تمام مشكلاتي كه داريم ... از نظر خانوادم چيزي كه حالا من بايد به اون اهميت بيشتري بدم تطابق خانواده ها و خواستها و توقعات و سازگاري و سازش خانواده ها و خود ماست كه باعث اتحاد بيشتر و سربلندي بعد از ازدواج ميشه ، واقعا منطقيه ،
موضوع ناراحت كننده اي كه هست و حالا فهمديم -حداقل اينطور حدس ميزنم- دليل مخالفت ديشبش مردد بودن زيادي من در مورد حرف و حديث اين ازدواج و مخالفت هاي احتمالي خانوادم _از نظر من_ بود ،بهش حق مي دم ولي اينجوري هم نيست كه اون فكر مي كنه ، تقصير خودمه ... من البته هميشه تو همه كارهام بر خلاف ميلم بدترين حالتها رو در نظر مي گيرم و عمل مي كنم ولي تو دلم خيلي به موفقيت كارم خوشبين هستم ، تنها كاري كه تونستم بكنم ازش خواستم تا بعد از شبهاي احيا يك بار ديگه با هم صحبت كنيم ، شايد تو اين روزهاي مقدس بعد از راز و نيازهامون با خدا سوء تفاهمات برطرف بشه و با قوت قلب بيشتري بتونيم دوباره به موضوعات اصلي كه قبلا به اونا اشاره كردم بپردازيم . شما هم دعا كنيد ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)