به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    میتونم بپرسم چند سالته ؟
    یه جورایی احساستو درک میکنم
    راستش منم همسرم بار اولی که ازم خواستگاری کرد بدون اینکه ببینمش به دلیل این که تحصیلاتش ازم یکم کمتر بود بهش جواب رد دادم (واسطه عمه م بود و خواستگارم همسایه عمه اینا و خاله از هر جهت میشناختتشون و ارتباط خانوادگی و رفت و امد زیادی با هم داشتن و کلی هم تاییدش کرده بودن و البته همیجور هم بود)
    بعدها انقدر عمم از خواستگارم تعریف کرد و گفت پسر خوبیه بیا برو یه بار ببین و ازین حرفا که واقعا منم دودل شدم و گفتم کاش اونروز اینقدر زود ج نمیدادم و ردش نمیکرد . ولی اصلا دلم نمیخاست به عمم بگم یه جوری واسطه بشه که دوباره پا پیش بذارنو من حداقل برم یه بار باهاش صحبت کنم ببینم چی میشه.. واصلا هم نگفتم یعنی غرورم چنین اجازه ای نمیداد که بگم.
    بعدها یعنی دو ۳ه ماه بعد اون ماجراها دوباره اون خانوم همسایه عمم با عمم صحبت کرده بود و اون بحثارو پاپیش کشیده بود و گفته بود یه بار دیگه بیاد با ما صحبت کنه ( ناگفته نماند وقتی اینو شنیدم خیلی خوشحال شدم) چون بعد اون همه تعریف و تمجید حس میکردم خیلی زود جواب دادمو باید بیشتر بررسی میکردم و بعدش تصمیم میگرفتم.
    خلاصه اومدن و صحبت کردیمو دیدم از هر جهت واسم مناسبه و چقدر در موردش اشتباه میکردم و به خاطر یه تفاوت تحصیلی جزپی داشتم بی جهت ردش میکردم.
    البته مورد شما فرق میکنه و شما طرف رو دیدین و بااهاش حرف زدین.. به نظر من اگه واقع معیارهاش بهتون میخوره و فکر میکنین عجله ای تصمیم گرفتین میتونی از طریق یه فرد دیگه که باهاش صمیمی هستی ( چون گفتی نمیتونی به واسطه مستقیما بگی)که غیر مستقیم به اون واسطه بگه که دوباره میتونن بیان و صحبت کنین .. ( البته این اقدام شدما اصلا نباید به عنوان ج مثبت تلقی بشه چون شما باید تازه دوباره معیارهاتون رو بسنجین و یه تصمیم عاقلانه و خوب بگیرین)
    امیدوارم هر چی صلاح و خیرتونه خدا نصیبتنون کنه

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام شمیم جان
    منم سوالم اینه که چند سالته انقد هول کردی ؟

    این حالتای تب و لرز و داغون شدن به خاطر یه خواستگار یا ترس از تنهایی ؟؟

    به نظر من قبل از کاری بگرد دنبال دلیلی که دفعه قبل خواستگارتو رد کردی (حتی اگه الان فکر میکنی بی دلیل بوده چون نشون میده تصمیمات آنی میگیری )
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  3. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,085
    سطح
    17
    Points: 1,085, Level: 17
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 43 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بله آقا فرهنگ من خودمم حس میکنم دچار خلأ عاطفی شدم ، برادر که ندارم با پسرای فامیلم خیلی خیلی کم روبه رو میشم یعنی دیر به دیر میبینمشون زیادم نیستند.اصلا وضعیتی خوبی ندارم ، خیلی تو تصمیمام دچار تردیدم یه لحظه میگم بهش میگم بیاد یه لحظه میگم نه نمیگم،یعنی هردو هم محصول تفکرمه ها ولی یه نقاط مثبت و منفی تو اینه ویه نقاط مثبت و منفی ای هم تواونه ، چون من از آینده خبرندارم که کاملا صلاح خودمو بدونم.به خدا ازدست خودم میخوام بمیرم . همش تردید و... زندگیم شده دودلی و دوراهی هنگام گرفتن تصمیم . همش فکرمیکنم افکارمن غلطه و دیگران درست میگن.خدافقط نجاتم بده.
    وضعیت الآنم دقیقا این شکلیه که میگم کلا قیافشو در هرصورت میزارم کنار چون به خدادقیق نشدم تو صورتش تو صورت هیچ پسری دقیق نمیتونم بشم اینم که همش داشت نگاهم میکرد.غرورمم میزارم همونجا،موقعیتای بعدیمم میزارم باز همونجا فقط میچسبم به اخلاق و ایمانش چون توی همین سایت خوندم که بعضی از خانوما دچار چه شوهرای ناجور و بد اخلاقی شدند.همش میترسم که نکنه موقعیت بهتر ازاین دیگه برام جور نشه .
    آخه باخودم میگم رفت و آمد پسرا (نه فامیلن نه آشنا،غریبه ان منم باهاشون حرفی نمیزنم زیادم باهاشون روبه رو نمیشم)تو خونمون زیاده ولی نیومدن خواستگاری من چرا هیچ کدومشون؟!این فکر کلی منو آزار میده.همش میگم چرا یه دونه ازایناکه منو دیدن نباید بهم فکرکنند و بیان خواستگاریم همین رو حیمو تضعیف میکنه که تاعمردارم همچین خبری نیست که پسری ازم خوشش بیاد که به دردم بخوره.
    بعدم میگم نکنه مردم بگن اینهمه اومدن تو خونشون و رفتن یکی نیومد این دختره رو بگیره.
    من قیافه نسبتا خوبی دارم خیلی هم آرومم و کم حرف میزنم و سرمو پایین میندازم.معمولا تو صورت هیچ پسری خیره نمیشم ، پس چرا همینایی که ادعاشون میشه که دنبال دختر نجیبن اصلا بهم فکرم نمیکنن؟؟؟یعنی این شانسه منه؟!خواست خداست؟!چیه؟!البته اینم بگم که گاهی ازسر همین نجابت وخجالت جواب حرف ، نگاه و... یه پسرو شده که حالت دست به سری بدم یاندم ولی اون پیش خودش گذاشته به پای اینکه افاده دارمو خودمو میگیرم بعلاوه نگفته نمونه من تا چند سال پیش اینطوری نبودم و خیلی قشنگ جواب دیگرانو باپررویی شاید میدادم ولی حالا کلا ورق برگشته من شدم یه فرد کاملا آروم تو جمع.
    از زندگی تکراریم نفرتم میگیره دلم میخواد ازدواج کنم دق و دلیمم سر همشون خالی کنم چون میدونم یه سریاشون که نمیان خواستگاری و همچین رفتارایی میکنن که آدم فکرمیکنه همچین بدشونم ازت نمیاد ، خالی میکنن اگه بفهمن ازدواج کردم.درضمن دلمم میخواد به آرامش برسم میگم قیافه این پسررو که خدا بهش داده هرچیم که دست خودش بوده بد نیستش مثل اخلاق و ایمانه و...
    پس بگم دوباره بیاد که البته بازم ازتون میخوام که بگید کارم درسته یانه.
    آقافرهنگ مشخصاتمونم اینه:من قدم169 هست اون 175 هست.من متناسبه متناسبم اون لاغره،انقدر لاغره که حس میکنم منکه هفت . هشت کیلو باقدم تفاوتمه بهش غالبم البته شاید این حس من باشه.
    آره anisaتصمیماتم آنیه آنیه یعنی اول فکرمیکنم بعد به نتیجه میرسم ، خوب و بد هردوتاکارمو یعنی میسنجم بعد یه بارمیگم این درسته یه بار میگم اون درسته.لحظه به لحظه هم تصمیمم عوض میشه.دلیلش همون قیافش بوددیگه یعنی من خیلی بهتر تصورش میکردم ولی نبود.
    ویرایش توسط *shamim* : سه شنبه 21 مرداد 93 در ساعت 14:09

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظر من نگو که دوباره بیاد.
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,085
    سطح
    17
    Points: 1,085, Level: 17
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 43 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرانگم anisa؟
    میشه اگه موافق یا مخالف کارم هستید دلیلشم بگید؟
    کمکم کنید من غیر خدا و اهل بیت کس خاصی رو ندارم.

  7. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام.راستش من دقیق نشد تاپیکتون رو بخونم به غیر از پست اولتون ولی چند تا چیزو میگم اولا امیدوارم این که خواهان این اقا شدید بعد چند ماه دلیلش این نباشه که مثلا جایی دیگه دچار خلا شدید و الان چون این اقا دم دست هستند هوای ایشون رو کردید و شاید هر کی دیگه جای این اقا بود همین حس بهتون دست میداد...امیدوارم واقعا به این نتیجه رسیده باشید که اشتباه کردید زود تصمیم گرفتید و شرایط شما هم توی این چند ماه تفاوت زیادی نکرده باشه

    بعدش از یه کانالی ببنید اون اقا ازدواج کرده یا نه..که فکر نمی کنم کار سختی باشه..بعدش اگه ازدواج کرده بودند که قسمت هم نبودید..اگه هم نکرده بودند

    بعدش چه اشکالی داره اگه اون اشنا مخصوصا از طرف شما بوده باشه ازش محترمانه یه جوری بزرگتر ها بخوان که مثلا اونا نظر شما رو عوض کردند و اگه هم چند ماه پیش دلیلی برای رد ایشون نداید بگید یه سری مشکلاتی بوده و میخواستید خودتون رو جمع و جور کنید و.. حالا اگه میخوان دوباره اقدام کنند

    البته اگه دیگه اقدام نکردند باز ناراحت نشید و.. چون در ادامه میگم ..و این اصلا غرور شما رو جریحه دار نمیکنه.. البته اینم بگم شما اشاره نکردید(توی پست اول) اون اقا چقدر شما رو خواستند ایا بعد جواب منفی پیگیری کردند یا نه و..

    اما بیاید از دید اون اقا نگاه کنیم
    من خودم چند وقت پیش از خانمی خواستگاری کردم..در حال حاظر هم یه لحظه هم بهش فکر نمی کنم..حسابش از دستم در رفته..فکر کنم بیش از سه ماه شده باشه..با این که دیدم نباید خودمو اذیت کنم و ایشون رو فراموش کردم و جواب منفی بهم دادند شاید مثل شما سر یه بهانه ی الکی رد کردند...به هر حال با این تفاسیر اگه همین فردا بهفمم ایشون پشیمون شده مطمئن باشید یه بار دیگه ازشون خواستگاری میکنم..ولی اگه ایشون پشیمون بشه و من خبر دار نشم مطمئن باشید دیگه از ایشون خواستگاری نمی کنم..پس اگه اون اقا چنین وضعیتی داشته باشه به نفع شما میشه..البته بگم من اون خانم هم کلاسیم بود و میشناختمش و قضیه فرق میکرد..

    اما اگه اون اقا از این ادمایی بوده باشه که میگه یه بار بریم خواستگاری جواب منفی دیگه خداحافظ و.. یا اونم از شما زیاد خوشش نیومده باشه خب طبیعتا قضیه فرق میکنه

    با این حال با توجه به پست اولتون و فرض هایی که گفتم..من میگم به گوش واسطه برسونید... فوق فوق فوقش جواب اونا منفی هست و پیگیر نمی شند خب وضع از اینی که هست مگه بدتر میشه ؟؟ نه نمیشه...شما بزرگترا اقدام کنند و طوری اونا رفتار کنند که اونا اقدام کردند و .. اصلا به هیچ کی بر نمی خوره.. و اگه انشالله نظر اون اقا هم مثبت باشه وصلت انجام میشه و وضع خیلی بهتر میشه..

  8. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 08:11]
    تاریخ عضویت
    1392-1-27
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    4,855
    سطح
    44
    Points: 4,855, Level: 44
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    129

    تشکرشده 303 در 118 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام شمیم جان امیدوارم خوب باشی.
    این حس هایی که داری رو باور کن منم داشتم و دارم.منم دوست برادرم اومد خواستگاری و من به خاطر اینکه تحصیلاتش پایینتر از من بود رد کردم ندیده و حرف نزده.الان یه خواستگار داشتم(تاپیکش تو همین بخشه میتونی ببینی) که بعد اون کلی ذهنم بهم ریخته منم مثل تو شدم. مثلا با خودم میگم عجب اشتباهه کردم حداقل برادرم اون رو از نظر اخلاق و ایمان تایید میکرد یا اینکه نکنه خواستگار بهتری نداشته باشم و نتونم ازدواج کنم و هزار تا چرت و پرت دیگه.یا چرا این همه من رفتم دانشگاه ولی هیچکس بهم پیشنهاد اشنایی و ازدواج نداده چرا همشون ادعا میکنن دختر نجیب میخوان ولی اقدامی نمیکنن اینا تو ذهن منم هست . منم دچار خلا عاطفی شدم پدرم فوت شده و برادرم رو هفته ای یه بار میبینم که اونم اصلا باهم درد و دل و حرف خواهر برادرانه نمیزنیم.درواقع میزان دریافت عاطفه از جنس مخالفم هیچه هیچ.تو این چند روز انقدر به دوست برادرم فکر میکنم که گاهی خوابشم میبینم یا گاهی میرم تو رویا که اون باز اومده خواستگاری و داریم ازدواج میکنیم.ولی الان 24 ساعته که ذهنم رو خالی کردم از هرچی گذشته اس با خودم گفتم باید فقط ازش درس بگیرم که دیگه بی دلیل کسی رو رد نکنم.ذهنم رو خالی کردم بهش فکر نمیکنم خودم رو مشغول میکنم.الان حالم خوبه باور کن.تو هم اول چند روز ذهنت رو از هرچی گذشته بوده خالی کن از اینکه چرا هیچ پسری من و نپسندیده و چرا کسی عاشقم نشده خالی کن ذهنت رو یکم ارام باش.باور کن حالت بهتر میشه.بعد چند وقت اگه دیدی بازم به اون اقا کشش داری به بزرگتری بگو به گوش واسطه تون برسونه تا دوباره بیان و وقتی اومدن کاملا منطقی بهشون فکر کن.

  9. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,085
    سطح
    17
    Points: 1,085, Level: 17
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 43 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه،ستاره جون حرفات دلگرمم کرد آخه وقتی میبینم تنهامن نیستم که فلان مشکل رو دارم آروم میشم ، خوش به حالت که مدتیه ذهنتو ازافکارمنفی خالی کردی کاش منم بتونم . آقای فدایی یار من بایکی دونفر از نزدیکای خودم این موضوع رو مطرح کردم ولی یکیشون چنان حرفی بهم زد که از گفته ی خودم کلی پشیمون شدم . برا همین تصمیم گرفتم دیگه قضیه رو کش ندم میخوام ازش دل بکنم اونم اگه منو واقعا دوست داشت شاید یه بار دیگه میومد ولی بماند که اگه خودم جاش بودم شاید همچین کاری نمیکردم ولی درهرحال حالا میخوام کاری که ستاره کرده رو بکنم چون حس میکنم اگه بفهمه غرورم جریحه دار میشه دلم میخواست که اون بیاد دنبالم نه من برم دنبالش که اگه ازکارم یقین حاصل میکردم شاید اینکارو میکردم ولی حالا که دارای تردیدم . میخوام ذهنمو خالی کنم اگه بتونم،اگه بشه ، اگه باز پشیمون نشم.
    ستاره جون تو به سرت نزد بهش بگی بیاد خواستگاریت بازم؟الآن بی خیالش شدی؟

  10. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    چون من فکر میکنم شما دچار همون قضیه خلاء عاطفی شدی.
    پاراگراف اول پست آقای فدایی یار رو یبار دیگه بخون من فکر میکنم دلیل کارت اینه.
    واسه همین میگم اینکارو نکن.

    منم خواستگارایی داشتم ندید رد کردم . شاید بهتر بود بعضی جاها این کارو نمیکردم اما به جای اینکه حسرت اینو بخورم چرا اینکارو نکردم به این فکر میکنم که در اینده اشتباهمو تکرار نکنم .
    منم در حال حاضر کسی تو زندگیم نیست کسی رو هم دوست ندارم . نه برادر دارم، نه با کس خاصی درد دل میکنم
    ازین به بعدم ازدواج تو برنامه زندگیمه اما هر چی خدا بخواد میشه . سرمو با کارو چیزای دیگه پر کردم
    دیگه بهش فکر نکن لابد قسمت نبوده.
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  11. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 22 مرداد 93)

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-5-20
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,085
    سطح
    17
    Points: 1,085, Level: 17
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 43 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    anisa جون میگن قسمت رو خود آدما میسازن وگرنه منم باخودم میگفتم شاید قسمت هم نبودیم واین آرومم میکنه ولی چه کنم که میگن قسمت دست خود آدماست کاش تاپیکی بااین موضوع بود و بقیه نظراتشونو توش میگفتن.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.