به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 39 , از مجموع 39
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سمیرا سعی خودنو میکنم باورکن ، مرسی جواب دادی.

    پروانه از نزدیک برخوردی نداشتم باهاشون، در جریان نیستن باهم دوستیم(خودم خواستم نگه چون ممکنه بد فکرکنن) ولی میدونن کسی رو میخواد . . .
    چطوری فاصله میگیری؟ فکر انتقام و تلافی نمیفتی؟ من فقط فکراینام
    دوستان واقعا میخام عوض شم ولی راهشو بلد نیستم ، نمیدونم از کجا و چجوری شروع کنم
    ویرایش توسط سپیده ی تاریک : چهارشنبه 05 شهریور 93 در ساعت 01:39

  2. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 18:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    753
    سطح
    14
    Points: 753, Level: 14
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطوری فاصله میگیری؟ فکر انتقام و تلافی نمیفتی؟ من فقط فکراینام


    ________

    دوست عزیز.منظورم از فاصله دوری نیست.مثلا با اسمس حرفمون شده.تو یه اسمس فقط میگفتم باشه حرچی تو بگی .تو درست میگی .من اشتباه میکنم.و بعد با اینکه دلم میخواست کتک مفصلش بزنمخشممو میخوردم و هر چی اسمس میداد جواب نمیدادم.زنگ میزد رد میدادم.بعد از یک ربع یا نیم ساعت هر دو کمی اروم شدیم و به کارو حرفمون فکر کردیم اسمس منت کشی میفرستادیم با هم حرف زده بودیم.از اول قرار گذاشته بودیم توهین ممنوع.فحش ممنوع-بی احترامی ممنوع-حتی در بدترین شرایط وقتی داغ هستیم یه کم به خودمون فرصت بدیم اروم شیم بعد دربارش منطقی صحبت میکردیمو به نتیجه میرسیدیم.و واقعا جواب میداد.یادمه یه باراز یک هفته قبل برا رفتن بیرون قرار گذاشته بودیم.روز موعود یه ربع قبلش اسمس داد اگه خسته ای نریم.منم داغ کردم گفتم خودت خسته ای گردن من ننداز.گفت نه عزیزم تو صبح تا حالا یه سره کلاس بودی حرفی ندارم.اما من قهر کردم.گفتم میخواد بره با دوستاش منو میخاد دک کنه اما چنین چیزی نبود.تو کلاس کلی نقشه کشیدم که چه طور بعد بیام باش دعوا کنم اما وقتی دیدم اماده و با لبخند منتظرم ایستاده چیزی نگفتمو بعد خشمو قورت دادمو گفتم من اشتباه کردم معذرت-اون هم متقابلا همین کارو میکرد.بهتره سر این که دوس دارید تو چه وقتایی چه رفتارایی داشته باشید و چه طور همو اروم کنید با هم صحبت کنید.


  3. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ممنوووون از جوابت

    منم اینارو بهش میگم و ازش میخوام

  4. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 شهریور 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1393-6-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    22
    سطح
    1
    Points: 22, Level: 1
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یه مورد مشابه

    سلام سپیده ی تاریک
    من هم شرایطی مشابه شما دارم 22سالمه و 5ساله که با هم کلاسی سابقم قصد ازدواج دارم اون 24 سالشه.
    یعنی دو سال دیگه من 24 سالمه و اون 26 و رابطمون 7 ساله میشه!خیال کردم نکنه شما دو سال بعد خودمی!
    منم دقیقا همین مشکلو دارم یعنی یهو عصبانی میشم همه چیزو میریزم به هم تا مرز جدایی پیش میبرم رابطه رو ولی از اونجا که خیلی به هم وابسته ایم و همو دوس داریم زود درست میشه یعنی اون همش شرایطو عادی میکنه باز.مثلا یه دعوای سخت میکنیم بعد پیام میده خوبی عزیزم؟و مهربونی میکنه و حل میشه ولی اونم خسته شده خب.
    خودمم از خودم خسته م!شرایط ازدواجمونم که هنوز درست نشده شاید تا یکی دو سال دیگه شرایط خوب شه و بیاد.چطور میتونی برای مسائل مادی ازدواجتونو عقب بندازی آخه؟!اصلا به نظر من یه دلیل این عصبی شدنات اینه که رابطه و احساستون کاملا جدی و مثل زنوشوهرای واقعیه ولی خیلی محدودیتا توشه.بنظرم زودتر بهش اجازه بده بیاد اخلاقت اتوماتیک خوب میشه

  5. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام راضیه جون، ممنون از اینکه به تاپیکم سر زدی . چقد شبیه همیم!

    آخه دوس دارم عروسی بگیرمو وضعیت زندگیمون (خونه منظورمه) اوکی باشه و بیا ، با مطالبی که تو این سایت خوندم خودم فهمیدم کمالگرام! و این فاجعس! ولی حیف که ننوشته بودن چیکار میشه کرد که عادی و واقع بین بود

    راستی یه نصیحت دوستانه اگه میتونی وقتی عصبی میشی جلو خودتو حتما بگیر چون کم کم طرفت خسته میشه ، نامزد من که بعضی وقتا واقعا کشش نداره دیگه.
    ویرایش توسط سپیده ی تاریک : سه شنبه 25 شهریور 93 در ساعت 14:35

  6. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 شهریور 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1393-6-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    22
    سطح
    1
    Points: 22, Level: 1
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم ولی خود همین که نفهمه عصبانی شدم از دستش بیشتر عصبانیم میکنه ! وقتی عصبانیم به خودم میگم چرا باید خوشبحالش شه و نفهمه که چقد ناراحتم ازش و مجبور نشه معذرت بخواد یانازمو بکشه! در واقع باید گفت پرروم کرده،دعواهامم همیشه سر چیزای مسخره س در واقع بهانه گیریه. وقتی میشینم فکر میکنم اون بیچاره بدون هیچ تعهدی 5 ساله به من کاملا وفاداره میبینم یه خرده کنترل اعصاب چیز زیادی نیست ولی افسوس که در عمل یهو آتشفشان میشمالبته از اول اینجور نبودما،این بخشی از اخلاقم هست ولی از وقتی که از هم دور شدیم ـ دانشجوی ارشد تو دو شهر متفاوتیم ـ و دلم براش تنگ میشه هی بهانه میگیرمو غر میزنمو بحثای الکی راه میندازم.یعنی دلتنگی بابت خودشو سر خودش خالی میکنم طفلک فکر میکنم اگه ازدواج کنیم همه چیز درست شه دوباره.
    حتی اگه این اخلاقم باعث نشه رابطه مون به هم بخوره،این کارا منو تو چشمش یه زن هیستریک عصبی جلوه میده یعنی از اعتبارم پیشش کم میشه ،شاید دیگه اون حسابی که روم بعنوان یه زن عاقل و مشاور خوب داشته از دست بده. امیدوارم بتونم خودمو بیشتر کنترل کنم و اینجور نشه.
    برای توام آرزوی موفقیت میکنم

  7. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانومی٫ راستش میخواستم تو تاپیک خودم جواب بدم ولی گفتم بیام اینجا پیش خودت بگم شاید بهتر باشه! ببین عزیزم من قبل از ازدواجم مثل همین الانم بودم٫ یعنی بینهایت محبت میکردم و عاشق آرامش بودم٫ هیچوقت غر نمیزدم٫ از این و اون ایراد نمیگرفتم٫ پشت کسی حرف نمیزدم( درست کارای که علی بدش میاد) با همه رابطه صمیمی داشتم و خون گرم ولی از ۲-۳ سال پیش کم کم عوض شدم٫نمیدونم چون درسم زیاد بود یا شروع یه مسیولیت جدید (پارمیدا) و بزرگ کردنش٫باور نمیکنی بعضی وقتا انقدر عصبانی میشدم که نگو٫اصلا هیچ کنترلی روش نداشتم و واسه خودم میتازوندم٫ولی بعد تمرین دم و باز دم به خودم دادم٫ تمرین توقف افکار و احساسات و حتی رفتار که آرومتر شدم! الانم دارم خودمو به خودم برمیگردونم٫ یعنی با صبر و حوصله تو روز یه ۲ ساعت میام اینجا و هی مطالب مختاف رو گاهی ۳ بار میخونم و یادداشت ور میدارم!
    من وقتی امدم اینجا با تاپیک بالهای صداقت آشنا شدم تا جای که قفل نبود رو خوندم البته تا اون موقع هنوز همون سوده بودم فقط میخوندم و از اینکه دیدم ایشون با صبر و شکیبایی به کجا رسیدن کلی ذوق کردم و گفتم پس اگه منم صبر کنم میتونم٫تلپیک سبکتکین عزیز رو خوندم٫ دیدم ای بابا ایشون این همه صبر کرد نا امید شدم٫تلپیک یه خانم دیگه که اسمشون یادم نمیاد(ایشون یه نوزاد داشتند و با مادر شوهرشون زندگی میکردن و با همسرشون اختلاف داشتن) ایشون هم با صبر و مهربونی به همسرش موفق شد مثل چکامه!!!یه عالمه از زندگیهاشون چیز یاد گرفتم تا خودم تاپیک زدم و کم کم از دوستانم یاد گرفتم آروم و صبور باشم!
    گلم سعی کن تو هم یاد بگیری که آقای نامزد محترم رو درک کنی کاری که من نکردم و دارم یاد میگیرم٫تمرین کن اول از مامان و بابای خودت شروع کن٫ درکشون کن!خودتو جاشون بذار٫بهتر بشناسشون و اگه در توانته خواسته هاشونو براورده کن٫همیشه خیرشون رو بخواه و بهشون احترام بذار و مهربونی کن٫ حتی اگه مثلا برادرت عصابتو خورد میکنه تو بخند و مهربونی کن تا با آرامش تو اونم آروم بشه!!! از همه مهمتر سعی کن از همیت الان یاد بگیری که باید اقتدار همسرت رو حفظ کنی و بهش آرامش بده!تو عصبانیت٫ وقتی نامزدت از چیزی عصبانی هستش یا مثلا اختلاف نظر دارید و بحثتون میشه من یاد گرفتم که دیگه ادامه ندم ( من این کارو با پدرم امتحان میکنم٫ آخه من و پدرم باهم خیلی بحث میکردیم قبلا ها) سکوت میکنم تا پدرم دیگه بحث بکنه و عصبانیتش بیاد پایین٫ کلا فکر میکنم مردها توی حالت عصبانیت حتی اگه حق باهاشون نباشه کمتر کوتاه میان!!!
    پس صبر کن تا موقیتی آروم و زمانش برسه و بعد با ملایمت شروع به صحنت کن!

    گلم همیشه به نامزدت شخصیت بده و بهش احترام بذار حتی وقتی ازش دلخوری چون با این کارت اونم بسمتت گشیده میشه! تو جمع ازش تعریف کن و هیچوقت بدیهاشو جلوی کسی بازگو نکن و مهمتر از هر چیز ( البته واسه علی خیلی مهمه) به خانواده هم احترام بذارید و از خانوادهای هم ایراد نگیرید!!! آمیدوارم تونسته باشم کمی کمکت کنم گلم


    راستی اگه وقت کردی این تایپکهارو حتما بخون و یادداشت وردار تا خوب یاد بگیری...
    http://yezanhamnadarim.blogfa.com/
    http://www.hamdardi.net/thread-24342.html
    http://www.hamdardi.net/thread-29466.html
    http://www.hamdardi.net/thread-18156.html
    http://www.hamdardi.net/thread-27685.html
    http://www.hamdardi.net/thread30768-2.html
    http://www.hamdardi.net/thread-14640.html
    ویرایش توسط سوده 82 : پنجشنبه 03 مهر 93 در ساعت 15:39

  8. 2 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    سپیده ی تاریک (پنجشنبه 03 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 03 مهر 93)

  9. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خیلیییییی ممنون. حتما کارایی که گفتینو انجام میدم ، بازم ممنون ، راستش خیلی وقتا اصلا نمیتونم صبور باشم و خودمو کنترل کنم ولی واقعا شمارو دیدم مثه یه الگو شدین واسم تمام تلاشمو میکنم ، لینکایی که گذاشتینم سر فرصت میخونم ، خیلی لطف کردین
    ویرایش توسط سپیده ی تاریک : پنجشنبه 03 مهر 93 در ساعت 22:00

  10. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده است .

    سوده 82 (جمعه 04 مهر 93)

  11. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام ، این روزا بازم دعوا داشتیم ، بخاطر اینکه رفته بود شمال و منم انتظارداشتم زنگ بزنه و همش ازم سراغ بگیره ، راستش الان برام منطقی نیس خاستم ولی اونموقع بود!! نمیدونم کسی اینجوری هس که مثه من تو دعوا تمااام نارضایتی های قبل رو یادش بیا! همرو بگه! دلم معجزه میخواد .... ناامیدم نسبت به این رابطه و عاقبتش!


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نزول خوری شوهرم و عواقبش تو زندگیم
    توسط ElaheMahdavi در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 آبان 95, 09:05
  2. همسرم تو دعوا همش میره سراغ خانوادم
    توسط الهه4 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 مهر 94, 10:55
  3. اسممو عوض کردم تو شناسنامه،تمسخر اطرافیان
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 مهر 90, 22:15
  4. بازم دعواااا , قهر های طولانی تو نامزدی
    توسط somysam در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 فروردین 90, 13:40
  5. مامان - بابا تو رو خدا دعوا نكنيد !!!
    توسط erfan25 در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 تیر 87, 07:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.