خب واسه اعتماد به نفسم چی کنم؟ من مطالب مربوط به اعتماد به نفسو تو این سایت خوندم ولی تئوریه
تشکرشده 352 در 135 پست
خب واسه اعتماد به نفسم چی کنم؟ من مطالب مربوط به اعتماد به نفسو تو این سایت خوندم ولی تئوریه
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
یکی از دوستان همین تالار به اسم باران این کتابو معرفی کرد
عرت نفس (راهنمای عملی)- دکتر اسکیرالدی- ترجمه اصغر فروغ الدین عدل - نوشین شاکری- نشر روان
- - - Updated - - -
هر چی بیشتر خودتو دوست داشته باشی در واقع اعتماد به نفست هم بیشتر میشه
تشکرشده 352 در 135 پست
ممنون ، تهیه میکنم حتما
واسه مشکل اصلیم کسی دیگه راهنمایی نمیکنه؟ ؟ ؟
تشکرشده 352 در 135 پست
من که از این تاپیک نتیجه ای نگرفتم
از بچه های همدردی کسی هس ساکن مشهد باشه؟ یه سوال داشتم
تشکرشده 2,351 در 551 پست
سلام خانمی.
راستش این پستت توجه منو جلب کرد و باعث شد بخوام نظرمو بگم. من دو هفته پیش به خاطر اینکه همسرم روحیه ای مشابه شما دارن البته با شدت کمتر پیش روانشناس رفتن و ایشون بهم گفتن که این مورد برمیگرده به دوران کودکی. باید به طور درمانی مرکز برن و ایشونو برگردونن به دوران کودکی تا ریشه این حالتو پیدا و درمان کنن و چند جلسه طول میکشه. افراد خیلی کمی هم این کارو میتونن انجام بدن و یه تخصص خاصه. البته من زیاد دقیق حرفاشونو یادم نیست اما کلیاتش این بود و قرار شد برام تحقیق کنن که بهترین متخصص این امر کیه و بهم خبر بدن (خودشون از روانشناسان خیلی مطرحن اما گفتن در این زمینه تخصص ندارن)
این حالت شما که بهش پرتوقعی میگین.ممکنه به خاطر غرورتون تشدید شده باشه اما علت و ریشش خیلی عمیقه و لطفا به جای فکر کردن به اون آقا و ازدواج به خودتون فکر کنین و برای خودتون وقت و هزینه صرف کنین تا بهتر زندگی کنین.
این که شما اول عصبانی میشین از اینکه به نظرتون بهتون بی توجهی یا بی احترامی شده و یک واکنش تند نشون میدین یعنی از فرآیند فکر اولیتون استفاده میکنین و با مسائل با اولین برداشت شما که ناشی از تربیت و گذشتتونه و سرشار از هیجاناته ، برخورد میکنین. اما بعد مدتی که فکر میکنین متوجه میشین که دلیل کار فلانی شاید بی احترامی نبوده و واقعا گرفتار بوده، یعنی فرآیند فکر ثانویه که فکر خنثی و بی طرفانست و از هیجان به دوره ،خیلی دیر در شما رخ میده. این جلسات مشاوره فرآیند فکر اویه و ثانویه شمارو به هم نزدیک میکنه تا فاصله این دو به حداقل برسه. البته هیچ کس برای ما نمیتونه معجزه کنه و ما تا خودمون دست به کار نشیم هیچ اتفاق مثبتی واسمون نمیفته حتی اگر پیش حاذقترین روانشناسان بریم.
برای شروع پیشنهاد میکنم همین حالا راه های آرامش پیدا کردنتونو پیدا کنین (راه های بی ضرر)، مثلا آب سرد خوردن و دراز کشیدن، دوش گرفتن... وقتی اتفاقی شمارو خشمگین میکنه بلافاصله به جای هر عکس العمللی یک از کارایی که قبلا تصمیم گرفتینو انجام بدین مثه همون دراز کشیدن. و یاد داشت کنین که دقیقا شما دارین چی فکر میکنین که باعث خشمتون شده و خودتونو کامل خالی کنین. به خودتون ارامش بدین و بذارین زمان ب اندازه کافی بگذر (حتی چند روز). بعد اون نوشته هاتونو بخونین و ببینین چه تفکراتی پشت این خشم شما نهفتست.
البته باید یه نفر دیگه کمکتون کنه در تحلیل اون فکرا اما این کار لاااقل نمیذاره شما هیجانی واکنش نشون بدین.
امیدوارم موفق باشین
تشکرشده 352 در 135 پست
سلام شمیم الزهرا ممنون از پاسخت
ممنون که متوجه شدی واقعا منظورم چیه و میخوام قبل از هرچیز حتی ازدواج خودمو اصلاح کنم، از اون کارایی که نام بردی ممکنه منو آروم نکنه ، میشه هر چی به ذهنت میرسه بگی؟
میخوام اگه از این طریق که تاپیک گذاشتم اینجا به نتیجه نرسم به مشاور برم ولی خودت میدونی تعداد مشاوران زیاد شده و واقعا تصمیم گیری که پیش کی بری سخت.
ویرایش توسط سپیده ی تاریک : سه شنبه 28 مرداد 93 در ساعت 01:15
تشکرشده 352 در 135 پست
دوستان منتظر نظراتتون هستم
تشکرشده 352 در 135 پست
سلاااام
دوستان من باز کنترلمو از دست دادمو میخاست دعوامون شه که نزاشت ،معذرت خاست سریع
چرا دیگه نمیگید چی کنمممم؟
آنیسا؟ شیدا ؟ مینوش؟
تشکرشده 76 در 27 پست
خانمم شما مث اینکه فقط لفظی میخوای خودتو اصلاح کنی ولی در عمل کاری نمیکنی
در بدترین شرایط هم یه راه درست باید جلوی چشمت بیاد.مثل مشت کردن دستت،گفتن یه ذکر،آب زدن به صورتت،حتی بستن چشم هاتم میشه یه راه در رو باشه
به خودت تلقین نکن که نمیتونی،مغروری،همینی که هستی...
عوض شو تا ترکت نکنه
حواست باشه موقعی به هوش نیای که خیلی دیره
تشکرشده 22 در 14 پست
بعد هفت سال فرهنگ خانوادشو نمیدونی!!!ندیدی؟!!!خانوادش اصلا در جریان هستن؟!
من عمرا به کسی که دوستش داشته باشم فحش بدم.دعوامون شده داد زدم.تقصیره منم بوده اما هیچ وقت فحش ندادم.مثلا بلند داد زدم چرا اینکارو کردی و اون با ارامش جوابمو داده.خیلی وقتا وقتی داشتم از عصبانیت می پکیدم یک ساعت ازش فاصله میگرفتم تا اروم شم بعد می رفتم درباره مشکلمون میحرفیدم.
خودتو بذار جای اون.پدر مریضتو ول میکردی؟! گاهی احتیاجه خودمونو جای طرف بذاریم.
کتاب لحظه های واقعی از باربارا انجلیس را از اینترنت دانلود کن .خیلی مفیده.
توقعت را به خاطر مردی که 7 ساله پات مونده بیار پایین و برو سر زندگیت.مردم همیشه حرف میزننن.این زندگیه توه -نه مردم
امیدوارم شما هم مشکلت حل شه و باخبر عروسی بیای اینجا
szd (شنبه 24 آبان 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)