امروز حالم بهتره
دیروز که رفتم خونه خودش شک کرده بود که من امتحانش کردم ...
ولی من اصلا به روی خودم نیاوردم ... حالا از حق هم نگذریم به دختره گفته بود من دیگه نمیام باهات بیرون و نمیخوام برای خانواده م دردسر درست کنم ... خانومم مهربونه
دوس دارم خلاص بشم و تنها زندگی کنم ولی میترسم در آینده پشیمون بشم
همسرم دیروز مهربون تر شده بود و می گفت بیا باهم زندگی آروم بسازیم ...
اگه میخواد زندگی آروم بسازه چرا اینقدر درغ میگه ؟
چرا باز جواب اس اون دختر رو داد و با خط دائمی که اون دختر هم شمارش رو نداشت جواب پیام اون دختر رو داد ؟
تو ذهنم پر از چرا شده ...
واقعا چرا ؟
آقایون بهتر میتونن پاسخ این چراهارو پیدا کنن ...
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)