به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چکار کنم سرم درد میگیره
    بابا منم آدمم بخدا
    هرکاری میکنم نمیتونم سردرد نگیرم
    فکرم نکردم هیچ فکری نمیکنم ولی سرم درد میگیره
    چکار کنم
    هرچی برنامه میریزم هرکاری میکنم نمیتونم به تنها چیزی که نمیتونم فکرمو بدم درسه
    چرا وقتی نگاه میکنم به کتاب سرم درد میگیره؟(چشام ضعیف نیست)
    از درس فراری نبودمو نیستم بخدا تازه الان حسرت روزایی رو میخورم که مثل اب خوردن درسو میخوندمو پیش میرفتم
    الان علاقه دارم مثل اونموقع درس بخونم
    بی هیچ هدفی فقط بتونم بخونم
    پس فردا پاشم برم مدرسه هم هرروز بعدازظهر سرم درد بگیره چجوری بخوام موفق بشم؟بخدا من همه چیو میفهمم درسا به هیچ وجه برام سخت نیستن فقط سردردم نمیذاره کاری کنم
    میام بخاطر اینکه درس بخونم همه کارامو عقب میندازم اولویتو میدم به درس ولی نمیتونم درسو بخونم حالا که ازهمه چی عقبم هیچ کاری دیگه نمیتونم بکنم درسم تازه شده یکی از مشکلاتم
    منم ادمم حق زندگی دارم ولی الان فقط میتونم برم بمیرم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    m.reza91 (یکشنبه 05 مرداد 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برم پیش مشاور چی بهش بگم؟ازکجا شروع کنم به کجابرسم؟

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    سلام. همین حرفهایی که اینجا گفتی رو به مشاور بگو.

    راستی شما فقط با درس خوندن سرت درد میکنه دیگه ؟

    آزمایش خون دادی ببینی کمبود آهن نداری؟ کم کاری تیروئید؟ زیادی کلسیم ؟

    شده وقتی به یه کاری علاقه مندی توش محو بشی مثلا یه هویی به ساعت نگاه کنی و بگی الان 3 ساعته تو اینترنت میچرخی ولی اصلا متوجه گذر زمان نشدی؟

    و اینکه دقیقا چه جوری درس میخونی؟ مثلا قانون خاصی داری مثل اینکه حتما باید 1.5 ساعت یه درسی رو بخونی بعد 1.5 ساعت یه درس دیگه یا هر چی خوش آید همونو میخونی؟

    و به کدوم یک از کتابای درسیت علاقه مندی؟

  5. 3 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    .saber. (پنجشنبه 09 مرداد 93), ARAM-ESH (سه شنبه 07 مرداد 93), m.reza91 (چهارشنبه 08 مرداد 93)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره هرچی به ذهنم رسید میگم ولی حیف این همه سردرد گرفتم اینجا نوشتم! فقط خودم پاسخ تو تاپیکم گذاشتم
    راستش تابخوام برای مشاور توضیح بدم و راهکار بگیرم دیوانه شدم میخواستم مهم هارو بگم جنبه دردودل پیدا نکنه سرم هم درد میگیره دیگه نمیتونم گوش بدم اصلا
    نه ناراحت بشم هم سرم درد میگیره ،چطور؟
    من آزمایش همه اینارو دادم+سینوزیت و ضعف چشم و ... تست کردم همه سالم بوده حتی کمبود یه ویتامینم نداشتم!تیروئیدم هیچ مشکلی نداشت!سینوزیتم ندارم!دکترم گفته شاید میگرن داشته باشم!یه قرص نوشت ریزش موی شدید گرفتم قطعش کرد یه دارو جایگزینش کرد که الان اثری براین سردرد هام نداره !زیادی کلسیم هم نمیدونم توی ازمایش ها بود یا نه ولی دکتر راجع بهش چیزی نگفت
    راستی یه مدتم بخاطر استرس تپش قلب و یه نوع معده درد خاص گرفته بودم پیش دکتر داخلی رفتم دکتر بدون آزمایش یه سری دارو داد خوب نشدم،بعدا فهمیدم اونم عصبی بوده ولی واقعا زجر کشیدم ها!همش دستم رو معدم بود، 3ماه تابستون !دیگه شده بودم پوست و استخون!
    نه اینترنت نه!امروز داشتم غذا میپختم 1/5متوجه گذر زمان نشدم!احساس میکنم توی غذاپختن خوبم چون اصلا معلوم نیست غذارو اولین بار پختم!دعا کنید این هم مثل بقیه کارهام نشه یهو شب بخوابم صبح بیدار شم ببینم اون قسمت از کارایی و مغزم فلج شده
    برای درس خوندن هم روش اولو امتحان کردم هم دوم نتیجه ای که میخواستمو نگرفتم(نتیجه قابل قبول)
    مثلا برای کنکور میشه هرچی پیش اید خوند؟نه باید سازماندهی شده بابرنامه ریزی باشه
    میدونی دوست عزیز من وقتی حواسمو واسه یه چیز جمع میکنم کمتر از وقتی که بی دقت و سرسری میخونم بازده داره(یه نوع بدبختیه واسه خودش)
    اینو مطمئنم چون همیشه همینه
    الان به هیچ کدوم تقریبا متنفرم
    و یه زمانی به ریاضی و ادبیات وزبان فارسی علاقه داشتم
    بعد شیمی و فیزیک
    بعدم انگلیسی عربی
    کلا قبلا از قواعد و قانون ریاضی و زبان های مختلف خوشم میومدم ولی الان چون حواس درست و حسابی ندارم که یادم بمونه بدم میاد،یا دروس تجربی که انگار همرو ازمایش و تجربه کرده باشم دیگه یادم نمیرفت،ادبیات رو خودم معنی میکردم الان توروان خوانی هم مشکل دارم!

  7. کاربر روبرو از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده است .

    m.reza91 (چهارشنبه 08 مرداد 93)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام یه پیشنهاد برای سردرد شما
    چیزی که بذهنم می رسه
    حتما می دونید بزرگترین مصرف کننده قند در بدن چه عضوی هست
    مغز انسان هست پیشنهاد ی دم برای امتحان زمان مطالعه شکلات دم دستتون باشه و میل کنید و ببنید چطور می شه

    اینم یه تیکه از یه مقاله
    بايد بدانيد که تنها منبع غذايي مغز، قند خون است. در نتيجه کاهش قند خون، باعث تخريب و اختلال در عملکرد مغز مي شود. بيش از حد غذا خوردن در افرادي که بيش از مقدار مورد نياز بدنشان، غذا مصرف مي کنند، خون رساني به مغز مشکل مي شود و به همين جهت، قدرت فکري آنها پايين مي آيد.

    و من یتوکل علی الله فهو حسبه
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث

  9. 2 کاربر از پست مفید .saber. تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (پنجشنبه 09 مرداد 93), تیام (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از شما دوست مهربون
    ببینید من دیگه بیش از حد زندگیم بی برنامه و پوچ هست
    چشم من ازفردا شکلات و مواد قندی بیشتر میخورم
    ولی به غیرازاینها من یه افسردگی واظطرابی دارم که الان 4ساله نتونستم درمانش کنم
    روی درسم و بعدم زندگیم اثرخیلی نامطلوبی گذاشته


    به طوری که الان نیازدارم واقعا روحیه امو بسازم
    نه یه روحیه خیلی قوی
    یه روحیه ای که حداقل تمام وقت نخوابم تاازمشکلاتم فرارکنم،درس بخونم،بدون سردرد!!
    نفس بکشم بدون سردرد!
    من نمیدونم تاکی باید خودمو بکشم بزور زندگی کنم بزور درسو پاس کنم اونم بدون توجه به حالم که داره بدوبدتر میشه
    همه زندگیم تحت تاثیر افسردگی و اظطراب داره نابود میشه
    اول ازهمه بمبه خورد وسط درسم
    الان درسم و دارم بعدا چی؟من فقط یه محصل میمونم؟یا میخوام بزرگ شم و مسئولیت های بیشتری بپذیرم؟

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    چرا به خودت برچسب میزنی عزیزم؟ کی گفته تو افسرده ای . تو فقط یه کم استرس داری که کنترلش نکردی همین و السلاااااام.

    اصلا مگه نمیگی افسرده ای. یه کاری بکن از افسردگی دربیای دیگه. تو ماشا الله دیگه واسه خودت یه پا خانوووم شدی. اصلا سردرد مگه چیه که بهش میگی بمب. میدونی چند تا دختر هم سن و سال تو غزه دوست دارن به جای بمب خوردن تو سرشون سردرد بگیرن؟ یه روز حاضری زندگی تو با اونا عوض کنی؟

    نمیگم سر درد خوبه من منظورم اینه علاج داره. برو دکتر بذار بررسی کنه. شاید دوای دردت که اینقده ازش ناله میکنی یه دونه قرص باشه بخوری و خوب شی...

    این قده بدبین نباش عزیزم. خدا رو شکر کن تن سالم داری خانواده ی خوب داری. امکانات داشتی تا این کلاس درس خوندی. به خدا خیلیه ها. خیلیییییه.

    من یه رازی رو بهت میگم که اگه بهش عمل کنی صد درصد حالت خوب میشه اونم اینه از ته ته دلت با تمام وجودت با همه ی نیروت بخوا که حالت خوب بشه.

    اگه میخوای حالت خوب بشه دستتو بذار رو زانوت یه یا علی بگو و شروع کن. کم کم لازم نیست به خودت زیادی سخت بگیری که کارتو نیمه تموم بذاری و بعد ناراحت بشی.

    مثل یه مرد محکم تصمیم بگیر که خوب بشی بعدشم تحت هر شرایطی رو حرفت بمون.

    دختر خوب هیچ کاری رو نذار نیمه تموم بمونه تا آخرش برو چند بار امتحان کن ببین اعتمادت به سقف نزدیکتر میشه حتی کارای کوچیک .

    اگه تو فقط روزی یک ساعت درس بخونی 365 ساعت در طول سال درس خوندی. یعنی تو با وجود 365 ساعت درس خوندن نمیتونی حتی یه کتابم تموم کنی؟ چرا میتونی حتی میتونی چند تا کتاب تست سختو تا آخر بزنی . همینارم اگه تو کنکور بزنی مطمئن باش نتیجه میگیری. مطمئن باش ...

    پس چی شد.... نتیجه میگیریم هر کاری لازم بود واسه خوب شدنت انجام بده.

  12. کاربر روبرو از پست مفید تیام تشکرکرده است .

    .saber. (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARAM-ESH نمایش پست ها
    مرسی از شما دوست مهربون
    ببینید من دیگه بیش از حد زندگیم بی برنامه و پوچ هست
    چشم من ازفردا شکلات و مواد قندی بیشتر میخورم
    ولی به غیرازاینها من یه افسردگی واظطرابی دارم که الان 4ساله نتونستم درمانش کنم
    روی درسم و بعدم زندگیم اثرخیلی نامطلوبی گذاشته


    به طوری که الان نیازدارم واقعا روحیه امو بسازم
    نه یه روحیه خیلی قوی
    یه روحیه ای که حداقل تمام وقت نخوابم تاازمشکلاتم فرارکنم،درس بخونم،بدون سردرد!!
    نفس بکشم بدون سردرد!
    من نمیدونم تاکی باید خودمو بکشم بزور زندگی کنم بزور درسو پاس کنم اونم بدون توجه به حالم که داره بدوبدتر میشه
    همه زندگیم تحت تاثیر افسردگی و اظطراب داره نابود میشه
    اول ازهمه بمبه خورد وسط درسم
    الان درسم و دارم بعدا چی؟من فقط یه محصل میمونم؟یا میخوام بزرگ شم و مسئولیت های بیشتری بپذیرم؟
    نگاه کنید خیلی از سردرد ها منشا عصبی داره
    خیلی از بیماری های انسان از اعصابش هست
    شما باید بررسی کنید در زندگی روزمره در خانواده در مدرسه چه چیزی وجود داره که باعث ناراحتی و در نتیجه ایجاد این افسردگی خفیف شده؟
    من فکر نمی کنم در منزل مشکل حادی داشته باشید همینطر در مدرسه
    فرمودید 19-20 سالتونه چطور هنوز پشت کنکور هستید؟
    اختلال در ساعات خواب خیلی نتیجه های مضری برای انسان داره اینجور توجه شدم شما دیروقت می خوابید و روز هم دیر بیدار می شید که همین موضوع می تونه کلید حل مشکلات شما باشه

    شما یک برنامه ریزی هدفمند انجام بدید
    زمان خوابتون رو حتما کنترل کنید یعنی چی؟ یعنی تصمیم بگیرید ساعت 23:30 بخوابید و ساهت 7 صبح بیدار بشید اگر منزلتون حیاط داره کمی داخلش قدم بزنید اگر ندارید روی بالکن کمی راه برید بعد یک دوش بگیرید و صبحانه میل کنید
    اگر قصد دارید درس بخونید بسم الله اگرم درس ندارید به مادرتون در کارها کمک کنید تا زمان بگذره

    حتما برای آیندتون یک هدف مشخص کنید
    هدف از درس خوند چیه؟
    به دانشگاه برید؟ کدوم دانشگاه؟ همین ابتدا مشخص کنید کدوم دانشگاه رو دوست دارید و براش تلاش کنید دوست دارید با تحصیل ب کجا برسید ؟
    فعلا
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث

  14. کاربر روبرو از پست مفید .saber. تشکرکرده است .

    تیام (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1393-4-02
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    433
    سطح
    8
    Points: 433, Level: 8
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 30 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام کلی حرف دارم برات بگم وفقط یه خواهش دارم واونم اینه که یه ذره حرفامو با دقت بخونی ..
    دوست عزیز مشکل از خودته
    بله از خودت وهیچ کسی دیگه جز خودت نمی تونه این مشکلو حل کنه...
    تو تنبلی...فقط همین...
    البته نه اون تنبلی که همه توی ذهنشون هست نه...
    شاید در ظاهر تو اصلا این جور نباشی ولی برای بعضی تنبلی..
    برای داشتن یه زندگی خوب نمی خوای تلاش کنی
    ببین دوستم! داشتن یه زندگی خوب یه سری سختی هایی رو می طلبه که ادم باید به جون بخره وتنبلی تو هم اینجاست حاضر نیستی یه سری سختی هارو برای داشتن یه زندگی خوب بیشتر از حد معمول تحمل کنی.
    بزار اول کار بگم که من 28 سالمه...دقیقا می خوام 19 سالگیمو برات تجسم کنم
    من یه دختر تنها بدون اعتماد به نفس خجالتی بودم زیاد در س نمی خوندم وارزوی بهترین هارو داشتم.به هیچ کدومشون هم نمی رسیدم و واسه همین افسردگی می گرفتم
    1-درس نمی خوندم حوصلشو نداشتم دوست داشتم بشینم خیال پردازی کنم اون موقع من لب تاپ یا کامپیوتر یا موبایل نداشتم وگرنه با اونا مشغول می شدم با این وضعم از اینکه معلما تحویلم نمی گرفتن یا خانوادم سرزنشم می کردن ناراحت می شدم وافسرده..
    2-دوستی نداشم چون حاضر به تحمل بعضی سختی ها توی دوستی نبودم.دوست خوبه ولی باید یادمون باشه یه کارایی هم باید براش بکنیم واسه همین می گقتم من دوست دارم تنها باشم..بابام دوست نداشت با کسی بگردم منم هیچ وقت تلاش نکردم نظرشو عوض کنم واسه همین ترجیح دادم تنها باشم به مرور زمان حال وحوصله هیچکی رو نداشتم.
    3-خیال می کردم نباید هیچ پولی خرج کنم واسه همین هیچ کار جوون پسندی نمی کردم خلاصه وضعم خراب بود
    البته الان متوجه شدم چرا اون جوری بودم واون موقع خیال می کردم این حالات منه وعوض نمیشه..
    ولی نمی دونم چی شد بعد یک سال پشت کنکور موندن ..من به سرم زد از توی اتاق خفه کردن خودم یه بهره ای ببرم واونم این بود که تصمیم گرفتم درس بخونم برای کنکور...یه چیزی بهت بگم درس خوندم نه برای قبولی بلکه فقط چون کار دیگه ای نمی تونستم بکنم تفریحی نداشتم دوستی نداشتم حوصله هیچکی رو نداشتم خودمو توی اتاق 9ماه خفه کردم هدفم نداشتم...خیلی سخت بود خیلی...اوایل گریه ام می گرفت هیچی توی مغزم نمی رفت توی این شرایط یه مامان بزرگ الزامرم داشتم که به خاطر شاغل بودن خانوادم باید در طول روز مراقبش بودم بیشتر از حد تصورم سخت بود برام!
    اخرش می دونی چی شد؟من تهران قبول شدم باور میکنی وقتی خبر قبولیمو دادن از ناراحتی گریه کردم.من با این خصوصیاتم چه جوری تهران سر کنم...
    خلاصه اومدیم تهرانو شروع کردیم...می تونم بهت بگم مرگ بود برام....یه چیزی به اجبار منو از اون وضعم خارج کرده بود...
    اوایل فقط گریه میکردم حاضر بودم هر کاری بکنم ولی برگردم به 4دیواری اتاقم ....یکی مثل من با کلی سخی توی یه اتاق 8نفره و...
    من عوض شدم چون شب یلدای 84تصمیم گرفتم عوض بشم...فهمیدم برای داشتن یه زندگی خوب باید خیلی سختی تحمل کنم.توی تهران عقاید دست وپا گیر خانوادم نبود ومن شروع کردم به پیدا کردن دوست...می تونم بگم با همه دوست شدم شاید به خاطر همونا بعضی موقع ها یه ناراحتی هایی رو تحمل می کردم ولی دوستی برام خیلی شیرین بود.فهمیده بودم من تنهایی رو دوست ندارم.دوستی انتقاد داره حسودی داره درد ودل داره گذشت داره همه چی داره اخر اون 4سال من دوستایی داشتم که با دنیا هم عوضشون نمی کردم.
    یا کلی کاره دیگه...مثل سر کار رفتن مثل ارتباطات دسته جمعی....به خدا همشون فقط تفریح یا خوشی نیست

    کل صحبتم می دونی چیه...؟
    اینه که ممکنه تو یه کاری رو دوست نداشته باشی وبگی من نمی تونم ولی باید بدونی تو خودت نمی خوای که نمی تونی.میگی نمی تونم پای درس پشینم بیشتر از 1ساعت سر درد میگیرم همه این طوری هستن خیال می کنی من تنبل وقتی می خواستم درس بخونم این جوری نمی شدم به خدا من فقط تا بهمن فقط درس خوندم چون اونقده ذهنم تنبل بود که یه درسی رو باید 3دور می خوندم تا بتونم تست بزنم من تازه بهمن تست زدم همون اولم خوب نشد فک کن بعد چند ماه خوندن تست بزنی وببینی 10درصدم نزدی..پس سختی برای همه هست باید تحملت بالا بره...همین

    می گی رانندگی نمی کنی چون می ترسی...به خدا من 2سال جرات رفتن به خیابونو نداشتم دستام می لرزید عضلاتم سفت میشد کلی ضایع بازی می کردم وکلی فحش می شنیدم فک کن پیش یه پسری کلی کلاس بزاری این پسر همسایتونه وبا دوستاش جلوی خونتون ایستادن منم گواهینامه گرفتم ومی خوام پز بدم که رانندگی بلدم وقتی ماشینو از پارکینگ بیرون می اوردم دقیقا 5با جلوی چشمشون خاموش کردم خونمون سمت خیابونه وباعث ترافیکم شدم حالا فقط تصور کن چه حسی داره می خواستم زمین دهن باز کنه برم توش...حاضر بودم کامیون له ام کنه ولی تموم شد الان بعد اون همه سختی من یه راننده ماهرم رانندگی رو چون سخت بود چون استرس داشتم چون نمی تونستم.. ترکش نکردم.باها شون جنگیدم.

    کلی وراجی کردم که اخرش بگم من توی همه این سالها فهمیدم زندگی فقط وفقط جنگیدنه وجنگیدنه
    تا نجنگی تا سختی نکشی به هیج جا نمی رسی.
    تو الان فقط باید درس بخونی اینوبدونی که توی این زمونه درس حرف اول رو میزنهبه خدا توی ازدواج توی ارتیاطات ایندت توی شرایط زندگی اینده ات درس حرف اول رو میزنه به خدا اگه وارد دانشگاه بشی همه چی عوض میشه...درس نخونی که چی بشه یه لحظه چشمتو باز کن به اطرافت نگاه کن همه مشغول یه کارین دنیا دنیای پیشرفته نه یه جا نشستن....نه بهونه کردن معده درد وسر درد و افسردگی!
    افسردگی میدونی چیه؟من با چشم خودم افسرده دیدم که میگم تو افسرده نیستی..افسردگی الان یه برچسب شده که همه به خودشون می چسبونن تا بهنونه ای برای تلاش نکردن داشته بشن.
    وقتی سالمه وقتی همه چی داری باید بهونه ارو تنبلی رو کنار بزاری وچیزای جدید بدست بیاری وگرنه کم کم شروع می کنی به از دست دادن اون چیزایی که قبلا داشتی ویه روزی چشم باز می کنی می بینی هر چی داشتی از دست دادی...

    من خیلی حرف زدم می دونم سرت رو درد اوردم ولی من می خوام بگم تا خودت نخوای هیچی عوض نمیشه...دکتر ودارو ...همهرو بزار کنار...صبح حا زود بیدار شو ورزش کن دوای هر دردیه...یهبرنامه واسه خودت بچین بگو من باید کنکور یه رشته خوب قبول بشم این خواستن کلی سختی داره سردرد داره معده درد داره اضطراب داره شب نخوابیدن داره ولی من باید تحمل کنم...
    می دونی ارامش رو وقتی ادم می فهمه که بعد از کلی تلاش به خواتش میرسه ووقتی با خودش خلوت مکنه میگه با همه ی سختی ها من تونستم.

  16. 4 کاربر از پست مفید fereshteyeeshg تشکرکرده اند .

    ARAM-ESH (پنجشنبه 09 مرداد 93), m.reza91 (پنجشنبه 09 مرداد 93), مامان فربد (دوشنبه 13 مرداد 93), تیام (پنجشنبه 09 مرداد 93)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 94 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1391-11-07
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,805
    سطح
    25
    Points: 1,805, Level: 25
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteyeeshg نمایش پست ها
    سلام کلی حرف دارم برات بگم وفقط یه خواهش دارم واونم اینه که یه ذره حرفامو با دقت بخونی ..
    دوست عزیز مشکل از خودته
    بله از خودت وهیچ کسی دیگه جز خودت نمی تونه این مشکلو حل کنه...
    تو تنبلی...فقط همین...
    البته نه اون تنبلی که همه توی ذهنشون هست نه...
    شاید در ظاهر تو اصلا این جور نباشی ولی برای بعضی تنبلی..
    برای داشتن یه زندگی خوب نمی خوای تلاش کنی
    ببین دوستم! داشتن یه زندگی خوب یه سری سختی هایی رو می طلبه که ادم باید به جون بخره وتنبلی تو هم اینجاست حاضر نیستی یه سری سختی هارو برای داشتن یه زندگی خوب بیشتر از حد معمول تحمل کنی.
    بزار اول کار بگم که من 28 سالمه...دقیقا می خوام 19 سالگیمو برات تجسم کنم
    من یه دختر تنها بدون اعتماد به نفس خجالتی بودم زیاد در س نمی خوندم وارزوی بهترین هارو داشتم.به هیچ کدومشون هم نمی رسیدم و واسه همین افسردگی می گرفتم
    1-درس نمی خوندم حوصلشو نداشتم دوست داشتم بشینم خیال پردازی کنم اون موقع من لب تاپ یا کامپیوتر یا موبایل نداشتم وگرنه با اونا مشغول می شدم با این وضعم از اینکه معلما تحویلم نمی گرفتن یا خانوادم سرزنشم می کردن ناراحت می شدم وافسرده..
    2-دوستی نداشم چون حاضر به تحمل بعضی سختی ها توی دوستی نبودم.دوست خوبه ولی باید یادمون باشه یه کارایی هم باید براش بکنیم واسه همین می گقتم من دوست دارم تنها باشم..بابام دوست نداشت با کسی بگردم منم هیچ وقت تلاش نکردم نظرشو عوض کنم واسه همین ترجیح دادم تنها باشم به مرور زمان حال وحوصله هیچکی رو نداشتم.
    3-خیال می کردم نباید هیچ پولی خرج کنم واسه همین هیچ کار جوون پسندی نمی کردم خلاصه وضعم خراب بود
    البته الان متوجه شدم چرا اون جوری بودم واون موقع خیال می کردم این حالات منه وعوض نمیشه..
    ولی نمی دونم چی شد بعد یک سال پشت کنکور موندن ..من به سرم زد از توی اتاق خفه کردن خودم یه بهره ای ببرم واونم این بود که تصمیم گرفتم درس بخونم برای کنکور...یه چیزی بهت بگم درس خوندم نه برای قبولی بلکه فقط چون کار دیگه ای نمی تونستم بکنم تفریحی نداشتم دوستی نداشتم حوصله هیچکی رو نداشتم خودمو توی اتاق 9ماه خفه کردم هدفم نداشتم...خیلی سخت بود خیلی...اوایل گریه ام می گرفت هیچی توی مغزم نمی رفت توی این شرایط یه مامان بزرگ الزامرم داشتم که به خاطر شاغل بودن خانوادم باید در طول روز مراقبش بودم بیشتر از حد تصورم سخت بود برام!
    اخرش می دونی چی شد؟من تهران قبول شدم باور میکنی وقتی خبر قبولیمو دادن از ناراحتی گریه کردم.من با این خصوصیاتم چه جوری تهران سر کنم...
    خلاصه اومدیم تهرانو شروع کردیم...می تونم بهت بگم مرگ بود برام....یه چیزی به اجبار منو از اون وضعم خارج کرده بود...
    اوایل فقط گریه میکردم حاضر بودم هر کاری بکنم ولی برگردم به 4دیواری اتاقم ....یکی مثل من با کلی سخی توی یه اتاق 8نفره و...
    من عوض شدم چون شب یلدای 84تصمیم گرفتم عوض بشم...فهمیدم برای داشتن یه زندگی خوب باید خیلی سختی تحمل کنم.توی تهران عقاید دست وپا گیر خانوادم نبود ومن شروع کردم به پیدا کردن دوست...می تونم بگم با همه دوست شدم شاید به خاطر همونا بعضی موقع ها یه ناراحتی هایی رو تحمل می کردم ولی دوستی برام خیلی شیرین بود.فهمیده بودم من تنهایی رو دوست ندارم.دوستی انتقاد داره حسودی داره درد ودل داره گذشت داره همه چی داره اخر اون 4سال من دوستایی داشتم که با دنیا هم عوضشون نمی کردم.
    یا کلی کاره دیگه...مثل سر کار رفتن مثل ارتباطات دسته جمعی....به خدا همشون فقط تفریح یا خوشی نیست

    کل صحبتم می دونی چیه...؟
    اینه که ممکنه تو یه کاری رو دوست نداشته باشی وبگی من نمی تونم ولی باید بدونی تو خودت نمی خوای که نمی تونی.میگی نمی تونم پای درس پشینم بیشتر از 1ساعت سر درد میگیرم همه این طوری هستن خیال می کنی من تنبل وقتی می خواستم درس بخونم این جوری نمی شدم به خدا من فقط تا بهمن فقط درس خوندم چون اونقده ذهنم تنبل بود که یه درسی رو باید 3دور می خوندم تا بتونم تست بزنم من تازه بهمن تست زدم همون اولم خوب نشد فک کن بعد چند ماه خوندن تست بزنی وببینی 10درصدم نزدی..پس سختی برای همه هست باید تحملت بالا بره...همین

    می گی رانندگی نمی کنی چون می ترسی...به خدا من 2سال جرات رفتن به خیابونو نداشتم دستام می لرزید عضلاتم سفت میشد کلی ضایع بازی می کردم وکلی فحش می شنیدم فک کن پیش یه پسری کلی کلاس بزاری این پسر همسایتونه وبا دوستاش جلوی خونتون ایستادن منم گواهینامه گرفتم ومی خوام پز بدم که رانندگی بلدم وقتی ماشینو از پارکینگ بیرون می اوردم دقیقا 5با جلوی چشمشون خاموش کردم خونمون سمت خیابونه وباعث ترافیکم شدم حالا فقط تصور کن چه حسی داره می خواستم زمین دهن باز کنه برم توش...حاضر بودم کامیون له ام کنه ولی تموم شد الان بعد اون همه سختی من یه راننده ماهرم رانندگی رو چون سخت بود چون استرس داشتم چون نمی تونستم.. ترکش نکردم.باها شون جنگیدم.

    کلی وراجی کردم که اخرش بگم من توی همه این سالها فهمیدم زندگی فقط وفقط جنگیدنه وجنگیدنه
    تا نجنگی تا سختی نکشی به هیج جا نمی رسی.
    تو الان فقط باید درس بخونی اینوبدونی که توی این زمونه درس حرف اول رو میزنهبه خدا توی ازدواج توی ارتیاطات ایندت توی شرایط زندگی اینده ات درس حرف اول رو میزنه به خدا اگه وارد دانشگاه بشی همه چی عوض میشه...درس نخونی که چی بشه یه لحظه چشمتو باز کن به اطرافت نگاه کن همه مشغول یه کارین دنیا دنیای پیشرفته نه یه جا نشستن....نه بهونه کردن معده درد وسر درد و افسردگی!
    افسردگی میدونی چیه؟من با چشم خودم افسرده دیدم که میگم تو افسرده نیستی..افسردگی الان یه برچسب شده که همه به خودشون می چسبونن تا بهنونه ای برای تلاش نکردن داشته بشن.
    وقتی سالمه وقتی همه چی داری باید بهونه ارو تنبلی رو کنار بزاری وچیزای جدید بدست بیاری وگرنه کم کم شروع می کنی به از دست دادن اون چیزایی که قبلا داشتی ویه روزی چشم باز می کنی می بینی هر چی داشتی از دست دادی...

    من خیلی حرف زدم می دونم سرت رو درد اوردم ولی من می خوام بگم تا خودت نخوای هیچی عوض نمیشه...دکتر ودارو ...همهرو بزار کنار...صبح حا زود بیدار شو ورزش کن دوای هر دردیه...یهبرنامه واسه خودت بچین بگو من باید کنکور یه رشته خوب قبول بشم این خواستن کلی سختی داره سردرد داره معده درد داره اضطراب داره شب نخوابیدن داره ولی من باید تحمل کنم...
    می دونی ارامش رو وقتی ادم می فهمه که بعد از کلی تلاش به خواتش میرسه ووقتی با خودش خلوت مکنه میگه با همه ی سختی ها من تونستم.
    خانومfereshteyeeshg عزیزم


    دقیقا این چیزایی رو که شماالان راجع به دزس گفتی خودم فکرمیکردم...میگفتم وای الان باانتخاب رشته مسیر شغلیم مسیر زندگیمو ایندم و دارم تعیین کنم....مبادا درست انتخاب نکرده باشم....مبادا توی این رشته استعداد نداشته باشم....وقتی به رشته های فنی حرفه ای فکرمیکردم واقعا میترسیدم چون رشته اتو باید اول انتخاب کنی و واردش بشی...کلا فنی رو همون اول گذاشتم کنار ....من اون اول فقط حوصله درس نداشتم حوصله تمرین نداشتم
    میدونی چرا؟چون منم بچه بودم تابستونش همش تورویای خودم بودم(ازتنهایی و بی دوستی) وقتی مهراومد دلم میخواست بازم تو رویا باشم ...از بی حوصلگی و بی تفکرو تمرکز درس خوندن دیدم دارم نتیجه های بد میگیرم هرچی بیشتر میخونم نمرم کمتر میشه
    چیزایی که درطول سال یادگرفتم (یعنی استرس امتحان نداشتم )رو یادمه ولی مثلا درسی روکه غیبت داشتم حالا برای امتحان خوندمش مبحث راحتی بوده و یادنگرفتم
    چون ادم کمال گرایی هستم میگفتم نه من باید همه چیو یادبگیرم
    کم کم سرکلاس هم استرس داشتم بعدش تابستون الکی استرس داشتم خیلی اذیت شدم سال تحصیلی بعد استرس و بی حوصلگی خیلی ازارم داد ...واقعا درس نمیخوندم کتابام بوی نویی شو داشت سال بعدم همینطور ولی حداقل سال بعد یه ذره حوصلمو بیشتر کرده بودم همش سرکلاس سرم روی میز نبود (مثل دوم) ولی وقتی بعدازظهرا میخواستم درس بخونم چشام میسوخت همینطور که الانم میسوزه همش میخوابیدم بعدازظهرا ....هرچی توی مدرسه میفهمیدم بخاطرتمرین نکردن بخاطر سوال حل نکردن نمیتونستم امتحان خوبی بدم
    بخاطراینکه استرس داشتم سرامتحان یاقاطی میکردم یا غلط مینوشتم حالا همون سوالو تونسته بودم حلش کنم..خلاصه کلام اینکه هرچی میگذره استرس بیشتر روی مغزم داره تاثیر میذاره...من ازشدت ناراحتی سردرد میگیرم...منم زودگریم میگیره....
    خداروشکرشما منو درک میکنی
    من از دوری خانوادم نمیتونم کناربیام...میدونم توی شهردیگه روحیه ام شاید خوب بشه ولی اگه نتونم بادوستام رابطه برقرار کنم تنهاترازالانم میشم..خودش یه ریسکه واسه ادمی مثل من که انقدر وابستم به خانواده




    درسته من تنبلم ..ذاتن هم تنبلم....ولی وقتی تلاش کردمو نتیجه (همون اندازه تلاشم) نگرفتم
    وقتی مورد تمسخر،سرزنش،بدرفتاری قرار گرفتم
    افتادم توی سرازیری این دره


    نمیدونم چراتوجامعه ما ادم وقتی یه مشکل داره نمیدونه غصه مشکلشو بخوره یا دخالت دیگران..حرفای دیگران
    نمیدونم چرا باید منه 19ساله درس هم تفریحم باشه هم شغلم هم ایندم




    نمیدونم...واقعا نمیدونم چی بگم ...من به حرفاتون فکر میکنم ...ولی دوبار دلمو زدم به دریا یه کارایی کردم ولی موفق نشدم حالام از تغییر میترسم ...میترسم ازاینی که هست بدتر بشه!


    درضمن اگه میشه یه کم بیشتر ازخودتون بنویسید تاجایی که براتون مقدوره...چون منم وضعیتم خیلی به شما شبیهه....
    خوشحالم که موفق شدین انشاله ازاین به بعد هم موفقیتای بیشتر




    الان یه جورایی حس میکنم مشکلاتم بهم خورده و توانی هم ندارم به اون صورت که مشکلات گره خورده بهمو درست کنم!!هرچی سرمو خلوت تر میکنم هم نمیشه ازپس یکیش بربیام چون بهم مربوط میشن
    میدونم هم اینجوری که من حرف میزنم برای شما سخته بخواید راهنماییم کنید
    ولی fereshteyeeshg عزیز ممنونم خیلی امیدوارشدم


    نقل قول نوشته اصلی توسط .saber. نمایش پست ها
    نگاه کنید خیلی از سردرد ها منشا عصبی داره
    خیلی از بیماری های انسان از اعصابش هست
    شما باید بررسی کنید در زندگی روزمره در خانواده در مدرسه چه چیزی وجود داره که باعث ناراحتی و در نتیجه ایجاد این افسردگی خفیف شده؟
    من فکر نمی کنم در منزل مشکل حادی داشته باشید همینطر در مدرسه
    فرمودید 19-20 سالتونه چطور هنوز پشت کنکور هستید؟
    اختلال در ساعات خواب خیلی نتیجه های مضری برای انسان داره اینجور توجه شدم شما دیروقت می خوابید و روز هم دیر بیدار می شید که همین موضوع می تونه کلید حل مشکلات شما باشه

    شما یک برنامه ریزی هدفمند انجام بدید
    زمان خوابتون رو حتما کنترل کنید یعنی چی؟ یعنی تصمیم بگیرید ساعت 23:30 بخوابید و ساهت 7 صبح بیدار بشید اگر منزلتون حیاط داره کمی داخلش قدم بزنید اگر ندارید روی بالکن کمی راه برید بعد یک دوش بگیرید و صبحانه میل کنید
    اگر قصد دارید درس بخونید بسم الله اگرم درس ندارید به مادرتون در کارها کمک کنید تا زمان بگذره

    حتما برای آیندتون یک هدف مشخص کنید
    هدف از درس خوند چیه؟
    به دانشگاه برید؟ کدوم دانشگاه؟ همین ابتدا مشخص کنید کدوم دانشگاه رو دوست دارید و براش تلاش کنید دوست دارید با تحصیل ب کجا برسید ؟
    فعلا
    آقای saberعزیز ومحترم
    ممنون بابت پاسخ
    منم سردردم منشا عصبی داره...جسمم سالمه....ولی کو دارو و درمانش؟
    چیزی که باعث ناراحتیم شد رو بگم ممکنه شناخته بشم....
    شما حساب کن کوچیک شدن و نگاه تحقیر امیز چند نفر....یه مدت دچار اختلال بشی ولی دیگران اونقدر دخالت کنن که تو حس کنی دارن از یه ادم فلج میخوان راه نره چون میدونن فلج میشه...بعد بگن یکمی خودتو بکش روی زمین همین بسه واست کافیه!
    اگه عزیزی نمیتونه راه بره اینو بخونه منو ببخشه...ولی واقعا حس خوبی به ادم دست میده؟
    چیزای دیگه ای هم هستن که باعث ناراحتیم بشن ولی این اولینشه
    اولینش که مغزمنو عادت داد بدبین باشم(به خودم) ...که کم کم فکرم همچین جهتی بگیره


    چراتوی مدرسه ازیه چیزایی ناراحت شدم و میشم توی خونه هم خودم ناراحتی درست میکنم هروقت دلم پره


    اره یه سال پیش رو نرفتم...به امیداینکه خوب بشم ولی درمان این افسردگی و اظطراب به غیر از دارو تحت تاثیر محیط هم هست...ولی محیطی که خودم واسه خودم ساختم و شرایط زندگیم اونی نبود که خوب بشم!
    به خاطر این هم پیش رو نرفتم که باید بعدش کنکور بدی...حس کردم اگه پایه دوم که دچار این اختلال شدم درسمو یه ماه رها میکردم خوب میشدم ولی اینکارو نکردم حالا یه سال به خودم فرصت بدم اصلا غصه درس نباشه ولی فکرش همیشه بود
    کاش اصلا خونده بودم
    میدونید دوم که به مامانم میگفتم نرم یه ماه مدرسه میگفت نمیشه یا میری یا اصلا امسالو ولش میکنی!منم نخواستم رها کنم که بعدا فکر نکنن افتادم دروغ میگم و اینا


    من تصمیم میگیرم راجع به خواب ولی گاهی که اعصابم خورد میشه شب باوجود خستگی خوابم نمیبره تاصبح! خودش باعث میشه تا ظهر بخوابم...
    بعدم صبح زودکه بیدارمیشم اگه خونه باشم چشمام سوز میفته حالا اگه مدرسه باشم هیچی نمیشه ها!


    کمک کردن به مادرم هم برام معنی گذران وقت نداره....اگه بیشتر میگم درس چون درسمو بخونم روحیم خوب میشه حال دارم به مادرمم کمک کنم
    درسو دانشگاهو همرو انتخاب کردم توی مسیرش مشکل دارم!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط hajlo نمایش پست ها
    چرا به خودت برچسب میزنی عزیزم؟ کی گفته تو افسرده ای . تو فقط یه کم استرس داری که کنترلش نکردی همین و السلاااااام.

    اصلا مگه نمیگی افسرده ای. یه کاری بکن از افسردگی دربیای دیگه. تو ماشا الله دیگه واسه خودت یه پا خانوووم شدی. اصلا سردرد مگه چیه که بهش میگی بمب. میدونی چند تا دختر هم سن و سال تو غزه دوست دارن به جای بمب خوردن تو سرشون سردرد بگیرن؟ یه روز حاضری زندگی تو با اونا عوض کنی؟

    نمیگم سر درد خوبه من منظورم اینه علاج داره. برو دکتر بذار بررسی کنه. شاید دوای دردت که اینقده ازش ناله میکنی یه دونه قرص باشه بخوری و خوب شی...

    این قده بدبین نباش عزیزم. خدا رو شکر کن تن سالم داری خانواده ی خوب داری. امکانات داشتی تا این کلاس درس خوندی. به خدا خیلیه ها. خیلیییییه.

    من یه رازی رو بهت میگم که اگه بهش عمل کنی صد درصد حالت خوب میشه اونم اینه از ته ته دلت با تمام وجودت با همه ی نیروت بخوا که حالت خوب بشه.

    اگه میخوای حالت خوب بشه دستتو بذار رو زانوت یه یا علی بگو و شروع کن. کم کم لازم نیست به خودت زیادی سخت بگیری که کارتو نیمه تموم بذاری و بعد ناراحت بشی.

    مثل یه مرد محکم تصمیم بگیر که خوب بشی بعدشم تحت هر شرایطی رو حرفت بمون.

    دختر خوب هیچ کاری رو نذار نیمه تموم بمونه تا آخرش برو چند بار امتحان کن ببین اعتمادت به سقف نزدیکتر میشه حتی کارای کوچیک .

    اگه تو فقط روزی یک ساعت درس بخونی 365 ساعت در طول سال درس خوندی. یعنی تو با وجود 365 ساعت درس خوندن نمیتونی حتی یه کتابم تموم کنی؟ چرا میتونی حتی میتونی چند تا کتاب تست سختو تا آخر بزنی . همینارم اگه تو کنکور بزنی مطمئن باش نتیجه میگیری. مطمئن باش ...

    پس چی شد.... نتیجه میگیریم هر کاری لازم بود واسه خوب شدنت انجام بده.
    خانوم hajlo عزیز


    چرا افسردگی خفیف دارم عزیزم،دکتر گفته
    ولی اظطرابم شدیده
    هرچی میکشم ازاین اظطراب
    توی چند پپست قبلم گفتم دیگه اسم اظطرابو میارم اشکم میخواد دربیاد
    هرچی میکشم ازهمین اظطراب


    اونا که خدا به دادشون برسه،چرا منو بااونا مقایسه میکنید؟
    اره دوس دارم برم چون احتمال مردن و عروج اونجا زیاد میشه
    ولی دلیل نرفتم اینه که یه مقدار خطوط هوایی و زمینی خطرناکی داره
    رفتم دکتر بهم قرص داد ریزش موی شدید گرفتم یه قرص دیگه جایگزین شد
    ولی واقعا وقتی سردرد بگیرم هیچی قطعش نمیکنه!
    به دکترم گفتم سردردم کهنه شده ولی .....


    خداروشکر...


    ایشاله خدا کمکم کنه خوب بشم من که میخوام خوب بشم
    بخدا الان ازاین تنبلی راحت نیستم
    بهم بدمیگذره که تلاش میکنم رویه امو عوض کنم


    راست میگید به خودم سخت میگیرم ولی علتش حرص نیست علتش اینه که خیلی عقب موندم از خودم....تاالانشم


    خب نمیتونم نذارم نیمه تموم بمونه
    من درس خوندنم همینه
    یعنی اخرش به جمع بندی نمیرسم
    الان خیلی چیزارو بلدم ولی ذهنم اشفته است
    کارام هم همینه
    وقتی با ذهن اشفته ای واقعا سخته
    وقتی بزور میشینم کارو انجام بدم بعدا میبینم دقیق همون بخش اخر و که به زور انجام دادم هیچ نتیجه ای نداشته باید دوباره انجام بدم
    نمیدونم چرا یهو ذهنم اشفتته میشه یاحالا اول کار که نمیذاره انجام بدم...یا وسطش که باید دست بکشم


    راستش رفته بودم یه جا ازمون ثبت نام کنم اقایی که بهمون مشاوره میداد قبل ثبت نام گفت الان یک ماه ازتابستون رفته روزی چندسات مطالعه میکنی؟منم راستشو گفتم گفتم یه ساعت!گفت وحشتناک!


    نتیجه داریم تا نتیجه


    من دقیق توانایی خودمو میدونم....همون قدر ازخودم توقع دارم
    ولی متاسفانه این توقع منو جلوی خودم هول میکنه....!
    چون برای کسی درس نمیخونم...اگه باهمین دیپلم بمونم از کسی خجالت نمیکشم...ولی میخوام برای خودم درس بخونم!!!


    بهرحال ممنونم ازدلگرمیتون

  18. 2 کاربر از پست مفید ARAM-ESH تشکرکرده اند .

    m.reza91 (پنجشنبه 09 مرداد 93), تیام (جمعه 10 مرداد 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطوری دوباره فراموشش کنم و برگردم به روزهای خوبم ؟
    توسط pasta در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 92
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 آبان 93, 01:19
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.