نوشته اصلی توسط
morteza_65
چقدر راحت از جدایی حرف میزنید ۰تو اقوام!ام و خانواده ما طلاق یعنی فاجعه ۰مگه به همین راحتییه۰هر چند ما هر چی میگیم نمیفهمن مشکل ما چیه؟عواقب و مشکلات بعد از جدایی به مراتب بیشتر از الانه۰
مرتضی طلاق رو فعلا کلا بزار کنار از ذهنت.
در مورد شغلش بگو کجاست و چجوریه یکم توضیح بده یعنی شغلش جوریه حتما باید رفتار همانند مردها نشان بده مثلا یکجا رییسه میدونی چی میگم که باید مثل خودشان رفتار کنی تا ازت حساب ببرن.احتمالا خانوم شما نتوانسته تفکیک قائل بشه بین این موضوعات.
نقل قول بانو فرشته مهربان فکر کنم برای الان شماست.باهاش جدی حرف بزن و بهش بگو احساس خوبی نداری نسبت به این موضوع میخوای فعلا دست نگهداری نیاز دارید برید پیش مشاور تا بطور تخصصی روی این موضوع کار کنید.
شما محکم و جدي شرط مشاوره را تا اصلاح مسائل و تضمين ثبات و تشخيص اينکه مي توانيد زندگي مفيدي با هم داشته باشيد را قرار بده و بگو تا زماني که به کمک مشاور مسائلمون حل نشه و به نقطه روشني نرسيم حاضر به عروسي نيستم و کلاض نياز دارم به کمک يک مشاور بفهميم که آيا با هم مي توانيم زندگي مناسبي داشته باشيم يا خيز . شما نياز مبرم به مراجعه حضوري هردو به مشاور داريد
موفق باشي
از راه محبت و عشق وارد شو ولی بعضی وقتها لازمه محکم و قوی برخورد کنی این زندگی خودتو و خودت باید براش تصمیم گیری کنی حتما برو پیش مشاور عروسی نگیر فعلا از سرت بریز دور مهم نیست خانوده خودت یا خانوادش چی میگن بگو فعلا آمادگی نداریم همین و بس.
توی زندگی متاهلی اولین قانون اینه به کسی اجازه دخالت ندی در مورد رندگیت تصمیم گیری کنه به هیچکس
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)