به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 35 , از مجموع 35
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    به من گفت من بعد از اینکه که دوست دخترمو بهم ندادن خواستم بیام سمتت ولی شنیدم ازدواج کردی نیومدم
    خب میگفتی من به یک آدم دست دوم نیاز ندارم.
    میگفتی اگه میامدین هم جواب منفی میگرفتین .
    آدمی که به اولی وفا نکنه به دومی جفا میکنه معلومه که دوست دخترتونو بهتون نمیدادن.
    اونها آدم عاقلی بودن.
    من هم یک اشتباه و دوبار تکرار نمیکنم.

    عزیزم ارزش شما خیلی بالاتر از اینهاست که یک نفر که یک زمانی دوستشون داشتی و همسرشون بودی و برای ساخت زندگیت کلی تلاش کردی این حرفا رو بزنن.
    اون مرد بنظرم اصلا حیا نداره اصلا غیرت و عذاب وجدان نداره!
    واقعا بی مسولیت هستن
    تو زندگیشون غیر از خوشی خودشون به چیز دیگه ای هم فکر کردن؟؟؟

    شما میگین غذایی که شما درست میکردین و میرفتن با دوست دخترشون میخوردن.
    واقعا خجالت اوره.
    اصلا از گلوشون چطور پایین میرفت؟؟

    همچین مردی که این حرفارو میزنه و خیانت میکنه در عینی که زن داره عاشق میشه لیاقت داشتن شما رو نداره.

    اشتباهاتتو بپذیر و اصلاحشون کن.
    سعی کن یک زندگی جدیدی درست کنی.

    شوهرتون و کارهاشونم بسپرین بخدا، با بیشتر حرف زدن باهاشون بیشتر خودتو عذاب میدی.

    با اعتماد بنفس و بدون التماس و گریه و زاری برو اقدام قانونی بکن و خواستار دیدن فرزندت بشو.

    محکم باش وقتی این حرفارو میزنن، جوابشونو قاطع و محکم بده طوری که بدونن چه کسی و از دست دادن ایشون باید الان حسرت از دست دادن زن وفاداری چون شمارو بخورن.
    نه شما حسرت از دست دادن مرد خیانتکاری مثه ایشون

    اصلا از کجا معلوم راست میگن.
    اگه زندگیشونو دوست داشتن که دوروز صبر میکردن تکلیف شما و خواستگارتون مشخص بشه.

    آخه ارزش شما به اینه که هر لحظه یکی باشه که جای شمارو بگیره،؟ یروز دوست دخترشون یروز همسر دومشون؟

    چرا برای خودت ارزش قایل نیستی؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  2. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    الهه آذر (سه شنبه 17 تیر 93), شیدا. (سه شنبه 17 تیر 93)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    26
    Array
    من متوجه نمیشم , شما که طلاق نمیخواستید چرا از همه حق و حقوقتون گذشت کردین و رفتین

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم

    چون اونا سابقه طلاقای زیادی رو داشتن وارد بودن که چیکار کنن تو چند سال اخر زندگیمون انقدر از نظر روحی و جسمی به من فشار آورد که من بهترین راهو زود خلاص کردن خودم دونستم چون همش میگفت اگه حق و حقوقتو ازم مطالبه کنی منم تا آخر عمرت طلاقت نمیدم تا بپوسی!!!شوهرم اون زمان دانشجو بود و کار نداشت و میخواست تا استخدام نشده طلاقم بده راحت بشه و حقو حقوقمم نیفته گردنش تو چشمم نگاه میکرد به من میگفت که ازت متنفرم من بخاطر مهریه این چند روزی هم که میام خونه باهات زیر یک سقفم!!!!!!!من هم با یه بچه تنهایی انقدر از لحاظ اعتماد به نفس ضعیف شده بودم و چون پشتیبانی هم نداشتم از روی ناآگاهی بدون مطالبه حق و حقوقم ازش جدا شدم اون هم دقیقا اینو میخواست اون موقع سنم کمتر بود و چون تو اطرافم کسی مطلقه نبود از طلاق و مشکلات روحی اجتماعی و اقتصادی چیز زیادی نمیدونستم ولی پس از طلاق فهمیدم که با من چیکار کرد و چه بلایی به سرم اومده.... دوستان الان اصلا آرام و قرار ندارم کاشکی زمان به عقب بر میگشت .......در هر صورت شوهرم تا زمانی که دوست دخترشو بهش ندادن متوجه اشتباهش نشد وقتی ازدواجش با شکست مواجه شد تازه فهمید ای داد بیداد چیکار کرد با زندگیش و چه کسی رو از دست داد و با زندگی خودش و بچه و یک زن چطور بازی کرد اون تا صد سال هم با من میموند چون تو زندگی از خود گذشتگیم زیاد بود (حتی با دوست دخترش هم کنار اومدم)هیچ وقت قدر زندگی و منو نمیدونست و همیشه به فکر گزینه بهتر از من بود
    ویرایش توسط چیچک : پنجشنبه 19 تیر 93 در ساعت 09:25

  5. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    شاید بهتر باشه اشتراک ازاد بگیری چون راهنمایی های مدیر بهتر هست براتون
    الان توانایی اداره کردن زندگی خودتون و دخترتون رو دارید که اقدام کنید برای نگهداریش ؟

    - - - Updated - - -

    بهتره شاغل شید و از نظر اقتصادی قوی تر شید
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (پنجشنبه 19 تیر 93)

  7. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان از هیچ لحاظی آمادگی هیچیو ندارم ولی دارم سعی میکنم شرایطی رو فراهم کنم که حداقل بچمو بتونم ببینم و اون فکر نکنه ولش کردم و منو فراموش نکنه تا ایشاا... به مرور شرایط بهتری بسازم و بتونیم با هم زندگی کنیم به امید خدا دارم سعی میکنم اولش اعتماد به نفسمو برای این کار به دست بیارم


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.