به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    چه خوب که با وکیل صحبت کردین.
    اگه بتونی با یک مشاور خوب هم صحبت کنی تو روحیه ات تاثیر مثبتی میذاره.
    من تاپیکتو گزارش دادم تا اگه مدیران وقت کردن به تاپیکتون سر بزنن.
    اما اگه خودت میتونی، تو انجمن آزاد عضو بشو تا بتونی از نظراتشون سریعتر بهره ببری.

    بنظرم یک تاپیک جدید باز کن با یک عنوان جدید مثلا برای اینکه دوست داری دوباره دخترتو ببینی.و براش مادر قوی و محکمی باشی.:)
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  2. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    به نظرم زندگی هر کس شامل یک سری اید ه ال هاست و یک سری واقعیات. ایده ال این بود که همسرتون پشیمون می شد و جدا نمی شدید و یا اگر جدا می شدید همسرتون بر می گشت تا هر سه نفر با هم زندگی کنید. می دونم این آرزویی که دارید و شاید همین آرزو باعث میشه توان جلو رفتن رو نداشته باشید چون می دونید که این ممکنه یک آروزی محال باشه. اما ...


    اما واقعیت اینه که شما یک سری تواناییها دارید و یک سری اهداف. بهتره اهدافتون رو بر اساس تواناییهاتون تنظیم کنید نه بر اساس ایده ال ها. اگر هدف شما این هست که فرزندتون رو ببینید به نظرم این یک هدف امکان پذیره با توجه به تواناییهاتون، چون دیدن فرزند نه توان مالی می خواد نه اینکه لازمه حتما همسرتون بهتون برگرده. فقط کافیه بخواهید و اقدام کنید و کم کم فرزندتون به دیدن شما عادت می کنن. فکر نمی کنم احساس مادر و فرزند با دوری حتی در بچگی از بین بره.

    اگر چند سال دیگه فرزندتون سراغ شما رو بگیره و کسی بهش بگه مادرت رهات کرد اونوقت فرزندتون چی داره بگه؟
    پس به نظر من اگر فکر می کنید می تونید به دیدارهاتون تا آخر عمرتون ادامه بدید و یک حداقل محبت مادری رو نثار فرزندتون بکنید پس ادامه بدید. وقتی فرزندتون کمی بزرگتر بشه می تونه از طریق وسیله های ارتباطی (موبایل، وب کم و ..) همیشه با شما در ارتباط باشه، و حتی شما می تونید بهترین دوستش باشید. فقط زمان حال رو نبینید کمی فراتر برید، زمان ازدواجش اگر شما کنارش باشید و محکم باشید به نظرم بهترین حامی و تکیه گاهش شما خواهید بود.

    اما اگر فکر می کنید ممکنه وسط راه جا بزنید شاید بهتر باشه کوتاه بیایید.

    اید ال دیگه ای که به نظر می رسه دارید اینه که می خواهید فرزندتون رو پیش خودتون بر گردونید. شاید این الان امکان پذیر نباشه. شاید لازم باشه قدم به قدم پیش برید

    امیدوارم قوی باشید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  3. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (جمعه 06 تیر 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 04 تیر 93)

  4. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط چیچک نمایش پست ها
    سلام دوست خوبم دختر بیحیال

    من مشکلی ندارم عزیزم با وکیل هم صحبت کردم و همه راههای قانونیشم میدونم فقط میخوام روحیم یه کم قوی باشه چون بعدطلاق اعتماد به نفسم صفر شده و بتونم مثل یه مادر قوی با مشکلات روبرو شده و حلشون کنم دخترم به یه مادر قوی و محکم احتیاج داره داره میخوام انقدر از لحاظ روحی و فکری قوی باشم تا کنار من احساس خوبی داشته باشه و ضعفام کمتر براش به چشم بیاد نمیخوام بیگدار به آب بزنم میخواستم از همه جهات بسنحم وقدم درست رو بردارم دیگه نمیخوام بدون مشورت گام بردارم و اشتباهم منجر به شکست بشه برام دعا کنید دوستان خوبم تو این تالار
    درود بانو

    طلاق وضعیت بدیه برای یه زن وقتی هم مادر باشه که خیلی بدتره جدایی از فرزند و حس کششی که نسبت بهش داره و دلتنگیاش.مخصوصا طبق گفته خودتان پدرتان را هم در سنین پایین از دست دادید خیلی سخت به شما گذشته بعد طلاق بانوانی که مطلقه میشن حتی بعد چندین سال هنوزم یا ازدواج قبلیسان و خاطراتشان هستند حتی برای یه مرد هم طلاق سخته چه برسه برای بانوان حداقل 2تاشونو خودم دیدم با اینکه توی زندگی قبلیشون اذیت شدن و درد کشیدن ولی بازم دلشون اونجا بود و دوست داشتن دوباره برگردن سرخوانه و زندگیشان

    گذشته برای گذشته هستش سخته خیلی هم سخته ولی باید به جلو نگاه کرد ایشالله هرچه زودتر بتوانید روی پای خودتان باستید.

    بچه به مادر نیاز داره سوپر من نمیخواد یا کسی که هیچ استباهی مرتکب نباشه و خیلی قوی باشه فقط کافیه مادر باشید همین.به درستان ادامه بدید سعی کنید شغلی برای خودتان پیدا کنید دنبال علایقتان بروید و از مهارت هایی که دارید استفاده کنید تا ان شاء الله هرچه زودتر بشید همان بانو و مادری که دوست دارید

    2تا مقاله در مورد اعتماد بنفس توی سایت ها دیدم خیلی خوب هستش برایتان مینویسم بخوانید:



    فکر ميکنم بهترين کار اين باشه که سعي کنيد اعتماد به نفس خودتون رو افزايش بديد
    و به اين ترتيب متوجه تغييرات بزرگتري در زندگيتون خواهيد شد.
    من يه سري راهکارهايي رو براي افزايش اعتماد به نفستون بهتون ميگم؛ اميدوارم که موثر واقع بشن:
    1. سعي کنيد هر روز حداقل به مدت نيم ساعت جلوي آينه بايستيد و ا خودتون تعريف کنيد؛
    جلوي آينه براي خودتون موضوعي رو انتخاب کنيد و در ارتباط با آن موضوع با خودتون صحبت کنيد.
    2. از موفقيت هايي که از ابتداي زندگيتان تا به امروز داشتيد براي خودتون ليستي تهيه کنيد
    و اون ليست رو هميشه با خودتون همراه داشته باشيد.
    3. در هنگام راه رفتن سر خودتون رو بالا بگيريد و محکم و با انرژي راه بريد.
    4. يکي از عامل‌هاي اصلي در اعتماد به نفس پايين، ترس از عدم پذيرش (طرد شدن) است.
    آنچه را که فکر مي‌کنيد درست است انجام دهيد.
    به ياد داشته باشيد اين انتظار اشتباهي است که بخواهيم هميشه مورد پذيرش و تأييد ديگران باشيم.
    5. توقعات خودتون رو پايين بياريد؛ اين غير ممکنه که هميشه بخوايد عالي و بدون نقص باشيد،
    کساني که مي خواهند هميشه عالي باشند اصولا هيچ کاري انجام نمي دهند.
    6. مسئوليتي را بر عهده بگيريد.
    7. به هيچ وجه خودتون رو با ديگران مقايسه نکنيد.
    8. هميشه ارتباط چشمي برقرار کنيد.
    اکثر مردم خيلي زياد نگران اين هستند که ديگران چگونه در مورد ان‌ها فکر مي‌کنند.
    با ايجاد ارتباط چشمي مي‌توانيد خود را يک فرد شايسته، نترس، با اعتماد به نفس نشان مي‌دهيد.
    يک ترفند کوچک وجود دارد و آن اين است که اگر شما از اين ترس داريد که مستقيم به چشم طرف نگاه کنيد،
    به جاي چشمان طرف، به فاصله? ميان دو ابروي آن فرد نگاه کنيد.
    در اين حالت نه شما مستقيم به فرد نگاه کرده‌ايد و نه آن فرد متوجه اين موضوع مي‌شود.
    براي اين کار شما بايد مدتي تلاش کنيد تا اين کار عادت شما شود.
    9. با ترس‌هايتان رو به رو شويد و از ان‌ها فرار نکنيد.
    10. آنقدر وانمود کنيد تا به دستش بياوريد.
    اگر شما در وضعيتي قرار بگيريد که احساس کرديد اعتماد به نفستان کم شده، وانمود کنيد که اعتماد به نفس بالايي داريد.
    مطمئن باشيد که اثر مي‌کند. در آن لحظه فکر کنيد يک فرد با اعتماد به نفس و محکم هستيد.
    سعي کنيد ظاهرتان را هم کنترل کنيد.
    بهتر است براي اينکه بتوانيد سريع اين کار را انجام دهيد يک فرد با اعتماد به نفس را در ذهن تجسم کنيد.


    ***********

    بايد روي اعتماد به نفستون کار کنيد
    فهرستهايي تهيه کنيد از فعاليت هاي سازنده خود، فهرستي تهيه کنيد .
    از توانايي هايي که داريد و به کار گرفته ايد، فهرستي تهيه کنيد که شما به آنها بينش داريد و جز افکار ارزنده شما هستند.
    و بابت هر کدام از آنها روزي چند بار از خود تشکر کنيد و قربون خودتون برويد و خود را نوازش کنيد.
    شعرهاي قشنگ وعاشقانه براي خودتون بخونيد.
    سعي کنيد عاشق خودتون بشويد. عاشق سينه چاکي که جز مثبت در معشوق نمي بيند
    .( خودتون معشوقي مي شويد که ذهتون را به خود اختصاص مي دهد).
    فراموش نکنيد برخورد ما با ديگران ، تحت تاثير برخورد و رابطه ما با خودمان هست.
    ما نمي توانيم کسي را دوست داشته باشيم، در حاليکه خودمون را به رسميت نمي شناسيم
    و به خودمان عشق نمي ورزيم. لذا ريشه تغيير رابطه ما با ديگران وقتي هست
    که با خودمان همگوني ، هماهنگي و همساني داشته باشيم . و خودمان را به صورت يکپارچه و مثبت ارزيابي کنيم.
    به جاي اينکه انرژيت را روي بهبود ارتباطاتت با ديگران متراکم کني، روي رابطه حسنه با خودت متراکم کن
    . ( نه به زبان، که با احساس و باورت و رفتارت)


    امیدوارم بدردتان بخوره موفق باشید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  5. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    **روشنا** (پنجشنبه 19 تیر 93), شیدا. (سه شنبه 17 تیر 93)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از نظرات دوستانم خاله قزی دختر بیخیال و دلجو دلتنگ

    وقتی صبحا از خواب بیدار میشم میگم هر چی برام اتفاق افتاده خواب دیدم وقتی به خودم میام میبینم که واقعیت اینه که من از شوهرم طلاق گرفتم و بچم هم پیشم نیست همش خودمو مقصر میدونم همش به خودم سرکوفت میزنم میگم کاشکی فلان کارو میکردم یا نمیکردم هر کاری میکنم سرگرم نمیشم تمام خاطرات شب و روز جلو چشمم رژه میره با اینکه زندگی سختی داشتم و اخلاق شوهرم خوب نبود ولی وابسته اون و بچم و زندگیم بودم الان هرحا میرم روحیم شاد نیست هر کسی هر چی میگه فکر میکنم به من میگه هر کاری میکنم سرگرم شم دوباره فکرم میره سرجای اول و ولش میکنم !!!همش غمگین و ناراحتم دوسدارم گریه کنم همش خودمو با دوستام هم سنوسالام و خواهرام که رندگی خوبی دارن مقایسه میکنم میگم حتما من لیاقت ندارم من حقم اینه چرا شوهرم دوسم نداشت شاید بیشتر صبر میکردم از هم جدا نمیشدیم همش میخوام بهش اس ام اس بدم بگم تو چرا با من این کارو کردی و به من ظلم کردی باهاش حرف بزنم و بهش بگم روزای سختی رو دارم میگذرونم وقتی میبینم بچم با نامادریه از غصه میخوام دق کنم از اینکه پیشم نیست دارم داغون میشم میخوامم کاری برای خودم یا دیدن بچم بکنم نمیتونم جلو برم احساس میکنم همه فرصتام تموم شده و پیر شدم دیگه هیچ شانسی تو زندگی ندارم بدبخت شدم رفت و محکومم به اینطور زندگی کردن..
    من باید قوی باشم تا به بچم روحیه بدم و بتونم تکیه گاهش باشم میخوام برم ببینمش و تا آخر عمرم این روندو ادامه بدم و خودمم خوشحال بشم و اونم خوشحال کنم نمیدونم چرا اینقدر بی روح و غمگینم 4ساله همین روندو دارم ادامه میدم ولی کاری از پیش نبردم هیچکی دوس نداره با یه آدم غمگین باشه بچم هم حتما دوس نداره مادرش ناراحت باشه پیش خودم فکر میکنم میبینم برای دیدن بچم هم الان هم تو آینده هزار جور مشکل وجود داره که با تلاش باید حلش کنم ولی من که همیشه به زرنگی معروف بودم و هر کار نشدنی رو انحام میدادم احساس میکنم توانایی ندارم که بجنگم حتی برای حق بچم که براش مادری کنم خیلی پژمرده و دلمرده شدم با این روند خودمم میدونم که دارم از بین میرم
    ویرایش توسط چیچک : جمعه 06 تیر 93 در ساعت 13:20

  7. کاربر روبرو از پست مفید چیچک تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (جمعه 06 تیر 93)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این روزا سر هرچیز کوچیکی زود ناراحت میشم از همه کینه به دل میگیرم از هیچکی خوشم نمیاد احساس میکنم یه بار اضافم و همه از من بدشون میاد از هیچی هم لذت نمیبرم گوشه گیر شدم احساس میکنم زندگیم به بیطالت گذشته اون همه زحمت کشیدم ولی باد هوا شد خیلی احساس کمبود میکنم البته خیلی وقته اینطوریم امروز رفتم دکتر گفت افسردگی داری گاهی شدید میشه و گاهی کمه ولی باید درمان بشی قوز بالا قوز خیلی خوب بودم افسردگی هم دارم

  9. 2 کاربر از پست مفید چیچک تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (سه شنبه 10 تیر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 16 تیر 93)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

  11. کاربر روبرو از پست مفید چیچک تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (دوشنبه 16 تیر 93)

  12. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    چرا یکاری شروع نمیکنی؟

    به هنر علاقه داری؟
    بنظر من خانوم ها چون روحیات حساسی دارن، کارهای هنری خیلی میتونه کمک کننده باشه براشون.
    اصلا حال و هواشونو عوض میکنه.
    فکر میکنم خانوم ها ذاتا هنر دوستن و دوست دارن تو این قضیه حتی تنوع طلب باشن.

    من خودم تازه نزدیک یک ماهه کنکورم و دادم، وقتی کنکور داشتم کلی برنامه ریزی داشتم.
    سرم شلوغ بود
    طوری که حتی برای غذا خوردن هم باید به اون زمان لازم میرسیدم.

    اما بعد ازمون یهو سرم خلوت شد، حتی یک روز بیکار نشستن تو خونه برای من عذاب آور بود.آدم افسردگی میگیره خب، انگار حس میکنم هیچ کار نداره برای انجام دادنش، بیکار میشه!

    من خودم چون از قبل یسری کارهای هنری یاد داشتم، خودم برای خودم کار درست میکردم تا حوصله ام سر نره، مثلا خمیر چینی گل و کاکتوس و عروسک درست میکنم برا تزیین خونه. یا گاهی نقاشی میکشیدم.
    یا کتاب هایی میگرفتم و اطلاعاتمو بالا میبردم بالاو...

    اینحوری تا موقع نتایج حوصله ام سر نمیرفت، افسردگی هم نمیگرفت! فکرم نمیکردم هیچکاری برای انجامش ندارم .

    حالا منم بهت پیشنهاد میکنم اگه به کار خاصی علاقه داری برو کلاسش وقتتو پر کن، آموزش ببین، تازه میتونی بعدش که خودت یکم راه افتادی آموزش بدی، سرتم شلوغ میشه دیگه وقت فکر کردن بگذشته و پیدا نمیکنی که بخواد اذیتت کنه.

    گذشته هارو بنداز دور به آینده فکر کن.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 16 تیر 93 در ساعت 10:13

  13. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 17 تیر 93)

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست خوبم دختر بیخیال مرسی از پستی که برام گذاشتی

    دیشب که داشتم فکر میکردم تصمیم گرفتم که برم محل کار همسرم بخش حراست براشون توضیح بدم که این آقا چه بلایی سرم آورده و دخترمو هم نمیذاره ببینم شاید رسیدگی کنن.
    یه فکر دیگه هم دارم همسر سابقم هیچ وقت حرف منو گوش نمیداد و تو اون مدت زندگی من واقعا سختی کشیدم و تحمل کردم و الانم بعد طلاق دیگه بدتر!میخوام نامه ای براش بنویسم و از رنجهایی بگم که تو زندگیش کشیدم و زحمتایی که بی ثمر موند از کاراش و حرفاش که زندگی رو برام تلخ کرد منم تقصیر داشتم ولی اون مرد زندگیم بود تکیه گاهم بود امیدم بود....باید تلاش برای حفظ زندگیمون میکرد نه اینکه عاشق بشه و تیشه به ریشه زندگیش و من و دخترمون میزد!!!!!! و الانم که به عنوان یه زن مطلقه دارم روزگارمو سپری میکنم شاید یه کم وجدادن درد بگیره و بفهمه با زندگی یه دختر بی پدر که مادر بچشه چیکار کرد و تا اخر عمرم هم درگیر مشکلاتش خواهم بود.میخوام بفهمه کارش نامردی بود و من دارم چقدر عذاب میکشم و گناهم این بود که دوسش داشتم و باهاش ازدواج کردم و خواستم باهاش زندگی کنم و همه موفقیتاش با من و نتیجه زحمتا و تنهاییا و صبر من بود ولی اون خیلی راحت عاشق شد و هیچیه منو دیگه ندید و خیلی راحت طلاقم داد و زندگی 7 ساله رو گذاشت کنار بخاطر هوس خودش و من اگه تو خوشبختی غرق هم بشم هرگز خاطرات زندگی اونو فراموش نمیکنم و الانم که نمیذاره بچمو ببینم به چه گناهی من مگه چیکار کردم که مستحق این عذابم و اینه اون خوشبختی که بهم قولشو داده بود؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!.....

    آن
    گاه که غرور کسی را له میکنی
    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
    آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
    آنگاه که حتی گوشت را میبندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی
    آنگاه که خدا را میبینی ولی بنده خدا را نادیده میگیری
    میخواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی......... (سهراب سپهری)
    ویرایش توسط چیچک : سه شنبه 17 تیر 93 در ساعت 09:12

  15. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام عزیزم

    بخش حراست محل کار همسر سابقتون چه ربطی به زندگی شخصیشون داره؟
    ممکنه بدتر بشه ها.

    بعدا لجبازی کنن بگن چون آبرومو تو محل کارم بردی نمیذارم دیگه بچه اتو ببینی.

    ببخشید احساستو کاملا درک میکنم واقعا بعضی پست ها و تاپیک ها و که اینجا میخونم از ته دلم ناراحت میشم.
    پس اینی و که میگم شاید بنظرت خیلی ظالمانه بیاد اما بهتر بهش توجه کنی.

    عزیزم شوهر شما الان صاحب یک همسر دیگه اس ، درسته خیلی ظلم کردن ، خیلی بدی کردن، جواب تک تک بدیهاشونو این دنیا ندن اون دنیا صد در صد میدن ، و بسپرشون بخدا.

    اما عزیزم اون زن هم گناهی نداره، با یک مردی ازدواج کرده که زن نداشته ، اون زن که اون دختری نیست که زندگیتونو نابود کرده پس اون که نباید مجازات بشه و جواب گناه نکرده اشو بده.

    ببینین شما حق دارین که بخواین فرزندتونو بببینین اگه با صحبت نمیذارن از راه قانونی میتونین وارد بشین، اما این نامه نگاری ها و حرفا اینکه بخواین وجدانشون بدرد بیارین فکر نکنم کار درستی باشه، چرا فکر کنم اگه به هدف دیدار فرزندتون باشه شاید جواب بده و زیاد بد نباشه اما اگه هدفتون رجوع دوباره همسرتون بشماست ، نه اینکارو نکنین ورگرنه شما با اون دختری که اومد و زندگیتونو نابود کرد چه فرقی دارین؟

    نمیخواین که اون زن هم شمارو نفرین کنه؟


    الان شوهر سابق شما دیگه شوهر شما نیستن و باید فراموششون کنین، آه و نفرین میخوای بکنی، بخودت مربوطه میتونی نبخشی و بسپریشون بخدا!

    اما نمیتونی زندگی یک زن دیگه رو نابود کنی.
    اصلا این مرد تو اوج جوونیتون که بهتون خیانت کرد راحت طلاق هم گرفت ، فکر میکنین دیگه همچین مردی ، لیاقت شما رو خواهد داشت؟؟

    اگه بچه نداشتین و میگفتم واسه همیشه دیگه حتی اسمشونم نیارین،چون با صحبت هایی که کردین مشخصه که لیاقت داشتن شما رو نداشتن! اما ایشون پدر فرزندتون هستن و شما مجبورین برای دیدن فرزندتون باهاشون در ارتباط باشین.

    دیدن فرزندتون حق شما ست هیچ کسی هم حق نداشته و نداره این حق و از شما بگیره شما بطور قانونی اقدام کنین انشالله به نتیجه برسین.
    اگه نرسیدین این نامه و حرفا رو میتونین بزنین که اما به هدف اینکه فقط فرزندتونو ببنینین نه چیز دیگه.

    امیدوارم آرامشتونو دوباره بتونین بدست بیارین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  16. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 17 تیر 93)

  17. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 تیر 93 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    112
    سطح
    2
    Points: 112, Level: 2
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از جوابت عزیزم

    من اصلا نمیخوام زندگیشونو خراب کنم اطلا و ابدا من زندگیمو رو ویرانه های زندگی یکی دیگه نمیسازم که بعدا آوار بشه روی سرم و یا بخوام کاری کنم که شوهرم برگرده چون اون اگه دوسم داشت با من زندگی میکرد با وجود من نمیرفت سراغ دوست دخترش بعد طلاق تازه قدر و ارزشمو فهمیده!!!!!! مخصوصا اینکه همه میگن همسر شوهرم دخترمو دوس داره و خیلی باهاش مهربونه و هر کاری برا دخترش میکنه برای دختر منم میکنه

    ولی من هنوز از شوهرم کینه دارم نمیتونم ببخشمش نمیدونم دست خودم نیس اون آیندمو تاریک کرد نمیدونم چرا میخوام باهاش حرف بزنم نمیدونم چرا میخوام بهش تو ضیح بدم دلیلشو خودمم نمیدونم شوهرم قدر زندگیشو ندونست و بخاطر هیچ و پوچ خرابش کرد و روزای اخر دست به هر پستی زد که من مهریمو ببخشم طلاق بگیرم و برم از کتکاری فحاشی بی آبرویی تهمت و.... گرفته تا شکایت کردن و اخرین باریم که دیدمش جالبه بهم گفت تو باید زندگیتو حفظ میکردی!!!!!! اخه مگه کاراش یادش رفته که چقدر دنبال طلاق بود و ازدواج با دوست دخترش !!!!!!!..... و این حرفشم عذابم میده به من گفت من بعد از اینکه که دوست دخترمو بهم ندادن خواستم بیام سمتت ولی شنیدم ازدواج کردی نیومدم ولی اون حتی یک بار بهم زنگ هم نزد که ازم بپرسه تو مردی یا زنده یا چیکار میکنی فقط یه چیزی شنیده بود همش عذاب وجدان دارم میگم اگه با اون خواستگارم اشنا نمیشدم شاید برمیگشت و با هم زندگی میکردیم البته بعد از به هم خوردن ازدواجش با دوست دخترش تازه قدر زندگیشو فهمیده بود و تازه فهمیده بود زنی هم داشته!!!!!!
    ویرایش توسط چیچک : سه شنبه 17 تیر 93 در ساعت 09:55


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.