تبریک میگم به شما و امیدوارم کلبه ی عشقتون دوباره سرپا شه. اما
"به شرطی که باهم مشاوره بریم چند تا شرط هم گذاشت1_خونه مستقل گرفتن مکانش رو خودش انتخاب کنه و سندش به نامش باشه2_حق طلاق با اون باشه3_ارتباطمون با خانوادم کمتر باشه4_خودشم به هیچ عنوان پاشو خونه پدرم نمیذاره اونا هم حق ندارند بیاند"
آقا میثم، یعنی شما میخواید همه ی این شروط رو بپذیرید؟
فکر نمی کنید بازم دارید احساساتی پیش میرید؟
شرط اولشون مبنی بر مشاوره رفتن، به نظرم شرط قابل قبولیه و خیلی هم میتونه به هر دوی شما برای شروع دوباره کمک کنه.
خونه ی مستقل گرفتن هم چیزی هست که برای مستقل بودن زندگیت و تصمیم گیریهات کمکت میکنه، اما بعدش زدن سند به نام همسرت و تعیین مکان زندگیتون یه کم؟!
کم کردن ارتباطت با خانواده ات هم میتونه همسرت رو دلگرم تر کنه نسبت به اولویت بندی شما در زندگی.
اما شروط دیگه اش به نظرم یه مقدار عقلانی به نظر نمی رسه.
وقتی خونه ی مادرو پدرت نیاد و نذاره که بیان، به نظرت بازم یه فصل جدیدی از اختلافات توی زندگی تون باز نمیشه؟
یا داشتن حق طلاق، برای اینکه مریم زودتر از همیشه تصمیم گیری کنه، به نظرم درست نیست؟
فکر کنم بهتره با همسرت منطقی تر صحبت کنی و بهش بفهمونی در عین اینکه عاشقش هستی و دوست نداری دنیا رو بدون اون تجربه کنی، اما بزرگ تر شدی و باید بیشتر فکر کنی و بالغانه تصمیم بگیری.
--------------
بهش بگو، بیشتر از اون چیزی که تصور میکنی دوست دارم، هم تو رو هم دخترم رو. اما دیگه دلم نمی خواد زندگیم مثل قبل باشه، در مورد شروطش فکر میکنم یا فکر کردم و به نظرم این شروطت درست و منطقی هستند. اما در مورد شروط دیگه ات باید توی جلسات مشاوره، پیش یه متخصص مطرح کنیم و نتیجه بگیریم.
بگو، مریم من یه حسی نسبت به تو دارم، که هیچ وقته دیگه نسبت به هیچ کس دیگه ای تجربه نکردم، اما دیگه وقتشه که با عقل و منطق تصمیم گیری کنم و زندگیم رو بسازم.
همسرت باید احساس کنه که شوهرش بزرگ شده و روی مسائل فکر میکنه و تصمیم میگیره.
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)