به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13

موضوع: بیکاری همسر

  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام

    شما خودتون در حال حاضر شاغل یا دانشجو نیستید؟

    وقتی هم بهش گوشزد میکنم عین بچه ها قهر میکنه....
    درک می کنم که شرایط سختی را سپری می کنید و خیلی ناراحت هستید.... ولی علی رغم همه مشکلات سعی کنید که مثل دوست با همسرتون برخورد کنید و امر و نهی نکنید.... و به جای گوشزد کردن مطالب، دوستانه بهشون پیشنهاد بدید....


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  2. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز من تاپیکهای قبلیت را هم خوندم.

    چیزی که برام جالب بود، شباهت زیاد تاپیک شما و ارغوان هست.
    البته یه تفاوتهایی بین شما دو نفر هست، ولی شباهتتون زیاده.

    شاید نکته ای که می گم خیلی به درد امروز شما نخوره، اما برای خودم جالب بود.
    شما و ارغوان، اولش از این که مرد تابع و حرف گوش کن و آرومی گیر آوردین که راحت می تونید کنترلش کنید
    و هر چی می خواهید ازش بگیرید، خوشحال بودین.

    اما از طرف دیگه می خواهید همین مرد تابع، قوی هم باشه.

    شوهرم کارمند رسمی دولت بود و موقعیت شغلی مناسبی داشت، از یک خانواده محترم و خودش هم خیلی مهربانه ولی...
    سرت رو درد نیارم، بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم گرفتیم از اون شهر به شهر خودمون انتقالی بگیریم تا شاید یکمی از استرسها کمتر بشه!! ولی نشد، به اندازه کافی رابطه و پارتی نداشتیم...
    دیدم خیلی دوست داره ادمه تحصیل بده و توی آزمون ورودی دانشگاه هم پذیرفته نشد، دانشگاه آزاد و پیام نور رو هم اصلا قبول نداشت. این بود که حمایتش کردم واسه اینکه برای خارج از کشور اقدام کنه تا بتونه هم مدرکش رو از یه دانشگاه خوب بگیره و هم اینکه چند مدتی از اون وضعیت و محیط دور بشیم تا شاید استرسها و فشارها کمتر بشه!!!
    منظور از حمایت، تحریک و وادار کردن دیگه؟
    عزیزم در شرایط پیش اومده شما کم نقش نداشتید،
    درست نیست که بخواهی همه بارش را روی دوش همسرت بذاری.

    ایشون کارمند رسمی دولت بودن بالای 30 سال سن،
    شما وادارش کردی کار و زندگیش را از دست بده و بره خارج برای ادامه تحصیل!!

    شمایی که از یه شهر به شهر دیگه تو ایران مهاجرت کردید، اوضاعتون بدتر شد و استرسهاتون بیشتر،
    چطور فکر کردی بری یه کشور دیگه استرسها تمام می شه؟

    مهاجرت، اون هم بدون شغل و پول و با تکیه به پس انداز خودتون، چطور می خواست استرس و فشارها را کم کنه؟
    علیرغم مخالفت شدید خانواده اش، در 33 سالگی تصمیم می گیرید کاری را بکنید که در 23 سالگی باید می کرد، اون هم با این همه ریسک !!!!!
    تمام پس انداز چند ساله ایشون را نشستید خوردید، حالا که دیگه نه کار داره و نه پول و ... می گی خسته شدم؟



    من هم که از بس واسش برنامه ریزی کردم و مخالفتش رو دیدم، دیگه تنهایی برنامه ریزی نمی کنم، همیشه دوست داری اون نظری که خودش می ده درست باشه و من تایدش کنم، نظرات من زیاد براش جالب نیست، دیگه این اواخر از بس ناراحتی من رو توی این مورد دید، اصلا نظر نمی ده و با ترش رویی می گه هرجور خودت می دونی!!
    شما با مرد ضعیف ازدواج کردی و با رفتارهات و "تو نمی تونی" هات و برنامه ریزی هات و ... ضعیف ترش هم کردی.

    خب من شدم لاک غلط گیر این زندگی، مدام باید بترسم که شوهرم تصمیم و عملکرد مهلک اشتباه نداشته باشه!!
    می دونی شخصیت من حمایتگره من همیشه از اطرافیانم حمایت می کردم
    به نظر من شخصیتت بیشتر کنترلگره. البته این فقط یک نظر غیرکارشناسیه.

    واقعا نمی دونم چرا اینقدر توی چشم من کوچیک و خوار شده ولی شده!!
    حقیقت داره، خودم رو گول می زنم، من واقعا دوستش ندارم، فکر کنم هیچوقت واقعا و از ته دل و با تمام وجودم دوستش نداشتم،..
    خیلی وقتها با تمام وجودم ازش متنفر می شم...
    به نظر شما آدم می تونه با کسی که دوستش نداره عمری زندگی کنه؟...
    منم همین حس را از حرفات داشتم.
    دوستش نداری.
    تا وقتی که بر وفق مرادت کار کنه و همه چیز خوبه، تو هم راضی هستی که کنترل اوضاع دستت هست.
    همین که مشکلی پیش می آد، همه تقصیرها را می ندازی گردن اون و فکر می کنی تو حروم شدی،
    لیاقتت این زندگی نبود و ......


    حدود 2 سال پیش شوهرم از یکی از دانشگاههای خارج از ایران پذیرش گرفت و ما با این امید که بعد از تمام شدن درسش بتونیم اینجا بمونیم، هر چی داشتیم رو رها کردیم و به اینجا اومدیم. (هر دو در ایران شاغل بودیم)

    الان بعد از دو سال، با وجود پیگیریهای زیاد و تلاشهای زیادش هنوز نتونسته کار پیدا کنه! دیگه کم کم پولهامون داره تموم میشه و برای مدت زیادی نمی تونیم اینجا بمونیم.
    در طی این دو سال من تبدیل به یک موجود عصبی مزاج شدم که از شوهرم متنفر شدم به دلیل اینکه اون رو مسئول این عقب ماندگی توی زندگیمون می دونم و خیلی بی پروا ازش انتقاد می کنم... (قبلا فقط بهش اعتماد به نفس می دادم ولی حالا واقعا نمی تونم)
    اون هم تبدیل به یک فرد بدون اعتماد به نفس و گوشه گیر شده (گرچه قبلا هم این اخلاقها رو داشت ولی حالا خیلی بیشتر شده)

    همیشه می گفت همه چیزم رو از دست دادم نمی خوام تو رو از دست بدم.

    منظورم خانواده درجه یک شوهرمه که با اومدن ما به اینجا مخالف بودند و توی این دو سال (دستشون درد نکنه) کاری جز شماتتهای گاه و بیگاه و نگران کردن بیشتر ما نسبت به آینده انجام ندادند!!! شوهر من متاسفانه یکمی گوشی هست، حرف بقیه اگه روی من بی تاثیر باشه (که واقعا نمی تونم بعضی حرفها رو از کسانی که ازشون انتظار دارم بپذیرم)، روی اون تاثیر خواهد داشت.
    یا وقتی از سر اجبار حرفی رو که من میزنم و نظری که من می دم رو میپذیره، بعدش بلافاصله می گه "این دفعه هم حرف تو شد"


    ما با هم تصمیم گرفتیم که به اینجا بیاییم، ولی واقعا باید اعتراف کنم که خیلی خوشبینانه برخورد کردیم


    خب اینا را گفتم که شاید بتونی نقش خودت را در این مشکلات و زندگی امروزت بیشتر و بهتر ببینی.
    اما پیشنهاد من،اینه که خودت دنبال کار باش.
    شما که می گی همه مدیریت ها و برنامه ریزیهای زندگی دست خودته، اهل کاری، توانمند و باهوشی،
    چرا کار نمی کنی؟

    یه مقدار از این بحران مالی و افسردگی که فاصله گرفتی،
    بعد بشین فکر کن ببین میخوای با این آقا زندگی کنی یا نه.
    بین منافع و مضار تابع بودن و حرف گوش کن بودنش، یه کم سبک سنگین کن، ببین می خوای باهاش باشی یا نه.

    البته ایشون هم الان دیگه همه چیزش را از دست داده، وقتی کار پیدا کردی و اوضاع رو به راه شد، یه کم منصفانه تر باهاش برخورد کن.
    36 سال سن و از دست دادن کار رسمی و پس انداز و ... و به نقطه صفر رسیدن راحت نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 05 تیر 93 در ساعت 17:18

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 06 تیر 93), هیام " (جمعه 06 تیر 93), آویژه (پنجشنبه 05 تیر 93), بی نهایت (جمعه 06 تیر 93)

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1389-10-29
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    3,401
    سطح
    36
    Points: 3,401, Level: 36
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    465

    تشکرشده 473 در 146 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم شیدا جان از اینهمه گوشه کنایه هایی که زدی....

    من شاید منظورم رو خوب نرسوندم، منظور من از تصمیمات اشتباه، تصمیم آمدن به اینجا نبود که همین حالا خیلی از دوست و آشناها و خانواده و همکارهای قدیمیمون که با هم توی یه بخش کار میکردیم، در حسرت یه روز خارج شدن از اون وضعیت زندگی به سر میبرند... حتی وقتی شوهرم ناراحته و میگه اشتباه کردم این راه رو اومدم من تمام سعیم رو میکنم که بهش بفهمونم این راه اشتباه نبوده...

    گفتن نداره که محیط آلوده اداره و فشارهایی که از هر طرف روی کارمندها بود و البته هست و خواهد بود و روشهای پیشرفتی که برای یه عده خاص فراهم بود و با روحیات هیچکدوم ما سازگار نبود در تصمیم گیری ما نقش زیادی داشت.

    من و شوهرم شاید اگر ایران مونده بودیم الان خونه دوم و ماشین دوم و بچه دوم رو هم داشتیم ولی مطمئنم یه چیز نداشتیم و اون آرامش اعصاب بود... زندگی ما درسته که با بی پولی همراه بود ولی خداروشکر توی این چندسال از طرف جامعه تحت فشار نبودیم و از این بابت واقعا خداروشکر می کنیم.... اینجا به نوعی درگیر مسائل روحی شدیم ولی اونجا از ما یه آدم دیگه می ساختند و مجبورت می کنند که اون شکلی باشی در غیر اینصورت از طرف جامعه پس زده میشی....

    منظور من تصمیماتی بود که در طول این یکسال و در مورد انتخاب شرکت محل کارش و شهر محل زندگی گرفت هست... که موقعیتهای بهتر و سمت شغلیهای بهتری هم می تونست انتخاب کنه...

    شما فکر میکنی من دنبال کار نمی گردم؟؟ من هم دنبال کار هستم ولی متاسفانه بازار کار این روزها آشفته ست و به سختی بشه موقعیت خوبی پیدا کرد....

    شخصیت من کنترل گر یا حمایت گر، هر چی که اسمش رو بذارید، من نمی تونم دست روی دست بذارم و شاهد از بین رفتن زندگیمون و جوونیمون باشم... من به عنوان یه زن وظیفه دارم که اشتباهات رو متذکر بشم تا از تکرار دوباره شون جلوگیری کنم، همونطور که اون این وظیفه رو در قبال من داره....

    و کلام آخر اینکه توی این چند سال اگر همه زندگیمون از بین رفت، اگر سنمون بالا رفت، اگر هیچی مادیاتی بدست نیاوردیم ولی تجربه ای کسب کردیم که برای من ارزشش خیلی زیاده.... من و شوهرم با تمام قلبمون فهمیدیم که خدایی که بالای سر ماست هرگز نذاشته که ما حتی یک شب گرسنه و بی پناه بمونیم... همیشه سفره مون پربرکت بوده و خدا بهترینها رو برامون خواسته و قطعا خواهد خواست...

    تمام نگرانی و ناراحتی من اینه که همیشه فکر میکردم در این سن و سال موقعیتم شکل دیگه ای داره ولی الان چون به اون اهدافم نرسیدم و هدفم رو دور از خودم می دونم ناراحتم و نگران...

    این روزها داریم با هم تمرین صبر و اعتماد به خدا رو میکنیم و مطمئن هستیم که تنها خداست که می دونه بهترین واسه ما چیه... ازش می خوایم که همون راه رو برامون باز کنه و بهمون نشون بده....


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.