موضوع: حیای دختر و نگفتن حرف دلش به پدر و مادرش (به نظر شما صلاح در فراموشی است یا ادامه ؟؟)

ممنونم شیدا خانم..من معملوا نظرات خوب شما رو توی تاپیک های دیگه هم میخونم...ممنون از همفکری تون...

راستش من حتی ازش قول هم نمی خواستم ...

میدونید چی هستش من این جا همه چیزو ننوشتم و از طرفی هم تاپیکام تاپیک در تاپیک شد ... و شما و سایر دوستان با اونچه که میخونید نظر میدید و البته درست هم هست...

منم سپردم به خدا بقیشو...جالبه تاپیک قبلیمو میدیدم دغدغه ی دومی که اون موقع داشتم و اون جا نوشته بودم دقیقا اتفاق افتاد !!!
چقدر خوبه نوشتن...الان تصمیمو نمی گم...انشالله اگه قسمت شد باز میام میگم چون دوست ندارم پایانش باز تموم شه..شده دو سال دیگه...

بازم از شما و سایر دوستان ممنونم.

سلام داداش فدایی

ببین برادر اگر موردی که میگی واقعا شرایط خوبی داشته باشه بالتبع خواهان هم زیاد داره!

شاید منتظر یکی باشه که شرایطش همه جوره تکمیل باشه بعد بیاد خواستگاری که به نظرم اگر اینطور باشه چنین دختری شایستگی شما رو نداره!

این موضوع باعث میشه که این دختر به شما فکر هم نکنه و موردهای دیگشو بررسی کنه

پس خیال پردازی رو بذار کنار و شرایطت رو بهتر کن و دنبال موردهای دیگه باش

اگر هم واقعا میخوایی مطمئن بشی که چرا جواب رد دادن این مورد رو به یکی که شرایطش تکمیله معرفی کن ببین عکس العملشون در قبال اون چگونه هست؟! آیا دختر همچنان دم از ادامه تحصیل میزنه؟

نوشته اصلی توسط نیمه پنهان ماه

سلام داداش فدایی

ببین برادر اگر موردی که میگی واقعا شرایط خوبی داشته باشه بالتبع خواهان هم زیاد داره!

شاید منتظر یکی باشه که شرایطش همه جوره تکمیل باشه بعد بیاد خواستگاری که به نظرم اگر اینطور باشه چنین دختری شایستگی شما رو نداره!

این موضوع باعث میشه که این دختر به شما فکر هم نکنه و موردهای دیگشو بررسی کنه

پس خیال پردازی رو بذار کنار و شرایطت رو بهتر کن و دنبال موردهای دیگه باش

اگر هم واقعا میخوایی مطمئن بشی که چرا جواب رد دادن این مورد رو به یکی که شرایطش تکمیله معرفی کن ببین عکس العملشون در قبال اون چگونه هست؟! آیا دختر همچنان دم از ادامه تحصیل میزنه؟

ممنون دوست عزیز بابت راهنماییتون...
ببنید من نمیدونم شاید خیلی از این خانم قدیس ساختم...چطوری بگم من هم کم کسی برای خودم نیستم و باز میگم بحث تعریف نیست ولی کم نیستند کسایی از همون هم کلاسی هام که از خداشون هم هست یه نفر اگه نگمخودم لااقل با خصوصیات من بره خواستگاریشون (ببنید من نمیتونم این جا همه ی مسایل رو باز کنم )...ولی خب کلا من دست روی هر دختری نمیزارم ولی اگه هم بزرام کسی که در حد خودم باشه حالا یکم تلورانس داشت بالاتر یا پایین تر...مثلا دختر های خیلی بهتری هم از نظر مالی و هم خونوادگی هم بودند(توی بقیه چیزا مساوی مثلا) ولی چون میدونستم کفویت نداریم اصلا یه درصد هم بهشون فکر نکردم..البته یه وقت میبنید همونا کم توقع تر باشند !!!

بعدش من اگه قرار باشه مثلا چند سال دیگه ازدواج کنم به مراتب چون اون موقع به امید خدا پیشرفت کردم و دیگه بقیه نمیگن خونه نداری ماشین نداری شغل ثابت نداری از طرفی هم سنم میره بالاتر و از طرفی شوقم رو هم از دست میدم خب سخت گیر تر میشم در انتخاب و باز اون موقع میترسم دیگه باز از الان سخت گیر تر بشم..تازه وقتی که شرایطتت درسته نمیتونی معیار طرفو بسنجی واقعا چقدر زن زندگی هستش و قناعت داره ..و گر نه شوهری که همه چی تموم باشه رو کیه که نخواد...ولی زن زندگی کسی هستش بتونه با نداری شوهرش بسازه و این جوری این اصلا برام مشخص نمیشه و این یه معیار مهمی برای من هستش...

شاید منتظر یکی باشه که شرایطش همه جوره تکمیل باشه بعد بیاد خواستگاری که به نظرم اگر اینطور باشه چنین دختری شایستگی شما رو نداره!
دقیقا درست می فرمایید شما...واقعا اگه این طوری فکر کنه این چنین خانمی با این طرز فکر (که کاملا هم بهش حق میدم) اون همسر ایده ال من نیست و من ترجیح میدم قیدشو بزنم و سراغ کسی برم که این طوری فکر نکنه..و باز این به این معنا نیست من میخوام همسرمو سختی بدم ولی به هر حال کسی که همه چی رو شسته رفته بخواد فردا توی زندگی توی این همه بالا و پایین ها نمیتونه برای من همسر خوبی باشه ممکنه برای یکی دیگه خیلی هم خوب باشه....


راجب خیال پردازی من نمیدونم منظور شما از خیال پردازی این هستش که مثلا گفتم اون دختر خانم ممکنه جوابش مثبت باشه و..
باشه من قبل این که اصلا ازش خوساتگار یکنیم توی تاپیک قبلیم از دغدغه هام گفتم و حالات ممکنو به بقیه گفتم و نظرشونو خواستمو دقیقا یکی از اون حالت ها هم اتفاق افتاد...الان هم این یه احتماله...

من تصمیم گرفتم برم از خودش بپرسم و فکر نکنم کار بدی هم باشه..دیگه اگه واقعا جوابش منفی باشه همه چی تموم میشه...نباشه باز وارد یه داستان جدید میشم ...

نوشته اصلی توسط فدایی یار

من تصمیم گرفتم برم از خودش بپرسم و فکر نکنم کار بدی هم باشه..دیگه اگه واقعا جوابش منفی باشه همه چی تموم میشه...نباشه باز وارد یه داستان جدید میشم ...

سلام رفیق
خوبی
شما یجوری سوال پرسیدی که انگار از یه دختر خواستگاری کردی بعد طرف مقابل نظرشو داده
اما با خوندن تاپیک های قبلیت متوجه شدم کاردرستی نکردی

اونجاچند تا دختر نظر دادند که این ایده شما که مادرتون از مادرش خواستگاری کنه اصلا مناسب نیست و شما کار خودت رو کردی و گوش به حرفشون ندادی و حالا داری نتایج کارتو میبینی

شما باید به طرف مقابل نگاه کنی بعد اقدام مناسب رو انجام بدی
اگر آقای خاله غزی اینطوری اقدام کرده و به نتیجه رسیده به این خاطره که از یه دختر کاملا مذهبی که در حوزه تحصیل کرده خواستگاری کرده و برای خواستگاری از همسرش واقعا بهترین روش ممکن رو انتخاب کرده

همه دخترا مثل هم نیستند و باید به نطرات اونهمه دختر که گفتند اینکار رو نکن هم فکر میکردی

من نمیگم علت جواب منفی ای که گرفتی این بوده ولی جواب مثبت و منفی که بدون صحبت کردن پسر و دختر با هم شکل بگیره که دو ریال هم نمی ارزه (درسته که باید نظرات خانواده ها رو در نظر گرف ولی نه دیگه در این حد که پسر و دختر هیچ حقی برای جواب دادن نداشته باشن)

بحر حال امیدوارم این ماجرا برات درسی شده باشه تا دفعه بعد که از یه دختر خوشت اومد راه درست خواستگاری کردن رو بلد باشی و اینو بدون که در درجه اول باید از رضایت نسبی دختر مطلع بشی و اون اجازه خواستگاری رو بهت بده بعد از طریق خانواده ها وارد عمل بشی (نمیخوام قانون کلی بنویسم ولی اکثر افراد اینطوری هستند)

حالا هم من اگه جای تو بودم حتما با اون دختر حرف میزدم

گناه که نمیخوای بکنی و حق هر پسری که از علت منفی بودن جواب دختر اطلاع پیدا کنه همونطور که هر دختری حق داره جواب مثبت یا منفی بده و شما نباید ناراحت یا عصبانی بشی

ولی به نظر من دوتا اشتباه داری مرتکب میشی
اول اینکه حست بهت میگه که از اون دختر سر تری و یجورایی با فکر قهرمان بودن و مثبت بودن و دلسوزی داری به اون دختر نگاه میکنی
که اگه واقعا اینطوری حس میکنی هیچ وقت این اشتباه رو مرتکب نشو و دنبال دختری باش که از تمامی جهات دلخواه خودت باشه (ظاهر اخلاق و ...)
و اگه حست بهت میگه که دختری بهتر از اون میتونی پیدا کنی به قلبت اعتماد کن و مسیرتو تغییر بده که بعد از ازدواج حسرت این مسئله رو نخوری

مشابه این اتفاق رو برای یکی از اقوام نزدیکم دیدم که فکر میکرد اگه سراغ دختری بره که از اون دختر سرتر باشه ، اون دختر کم توقع تر و با محبت تر و خلاصه زن زندگیش میشه ولی اصلا اینطوری نبود

دومین اشتباهت اینه که میخوای طرف مقابل 4 سال عقد کرده تو بمونه توصیه میکنم تاپیک زیر رو بخون و بقول مدیر تا وقتی که شرایط ازدواج رو نداری دمیدن در تنور احساسات ممنوع
http://www.hamdardi.net/thread-33766.html#post333799
آدم باید ازدواج کنه تا به آرامش برسه نه اینکه مدام به فکر پایان تحصیلات و سربازی و پیدا کردن کار باشه
اگه تو آرامش نداشته باشی همسرت هم به هم میریزه و بار مشکلاتت دوبرابر میشه

اگه قرار باشه مجرد باشی میدونم تنهایی و نیازها و خلاء عاطفی اذیتت میکنه اما ازدواجی که شرایطش رو نداری هزار بار بدتر اذیتت میکنه و زجر میکشی

یعنی از چاله در اومدن و رفتن توی چاه

تنها بودن تلخه ولی قابل تحمله
من 28 سالمه و مشکل سربازی ندارم و تحصیلاتم هم در بهترین رشته و بهترین مقطعه و تنهایی داره عذابم میده اما تا کار پیدا نکنم و تثبیت نشه شرایطم سمت ازدواج نمیرم

به خاطر همین دو دلیل من از سر نگرفتن این وصلت خوشحالم و نمیتونم احساسی که به این مسئله دارم رو پنهان کنم

امیدوارم هر جا که هستی بهترین تصمیم رو بگیری و به آرامش برسی

داداشم من حس و حالت رو درک میکنم و از این قدیس ساختن از دختر خانم ها که اشاره کردی برام پیش اومده، حتی شدیدتر از شما

اگر نهایت خواستی دلیلش رو بدونی بنظرم مستقیم وارد نشو و از یه فرد مطمئن میتونی بخوایی ازش بپرسه که دلیل جواب منفیش چیه از نهاد رهبری کمک بگیر

و نکته اینکه خودت رو با همکلاسیهات مقایسه نکن که شرایطت نسبت به اونا بهتره، بلکه با کسایی مقایسه کن که شاغل هستند و کار خوب دارند و در واقع اونها رقیب شما هستند.

اینکه زود به فکر ازدواجی خیلی خوبه چون واقعا سن زیاد میشه سختگیر میشی، خودم نمونش هستم که از این موضوع دارم عذاب میکشم

نوشته اصلی توسط معاون کلانتر

سلام رفیق
خوبی
بحر حال امیدوارم این ماجرا برات درسی شده باشه تا دفعه بعد که از یه دختر خوشت اومد راه درست خواستگاری کردن رو بلد باشی و اینو بدون که در درجه اول باید از رضایت نسبی دختر مطلع بشی و اون اجازه خواستگاری رو بهت بده بعد از طریق خانواده ها وارد عمل بشی (نمیخوام قانون کلی بنویسم ولی اکثر افراد اینطوری هستند)

حالا هم من اگه جای تو بودم حتما با اون دختر حرف میزدم

گناه که نمیخوای بکنی و حق هر پسری که از علت منفی بودن جواب دختر اطلاع پیدا کنه همونطور که هر دختری حق داره جواب مثبت یا منفی بده و شما نباید ناراحت یا عصبانی بشی

ولی به نظر من دوتا اشتباه داری مرتکب میشی
اول اینکه حست بهت میگه که از اون دختر سر تری و یجورایی با فکر قهرمان بودن و مثبت بودن و دلسوزی داری به اون دختر نگاه میکنی
که اگه واقعا اینطوری حس میکنی هیچ وقت این اشتباه رو مرتکب نشو و دنبال دختری باش که از تمامی جهات دلخواه خودت باشه (ظاهر اخلاق و ...)
و اگه حست بهت میگه که دختری بهتر از اون میتونی پیدا کنی به قلبت اعتماد کن و مسیرتو تغییر بده که بعد از ازدواج حسرت این مسئله رو نخوری

مشابه این اتفاق رو برای یکی از اقوام نزدیکم دیدم که فکر میکرد اگه سراغ دختری بره که از اون دختر سرتر باشه ، اون دختر کم توقع تر و با محبت تر و خلاصه زن زندگیش میشه ولی اصلا اینطوری نبود

دومین اشتباهت اینه که میخوای طرف مقابل 4 سال عقد کرده تو بمونه توصیه میکنم تاپیک زیر رو بخون و بقول مدیر تا وقتی که شرایط ازدواج رو نداری دمیدن در تنور احساسات ممنوع
http://www.hamdardi.net/thread-33766.html#post333799
آدم باید ازدواج کنه تا به آرامش برسه نه اینکه مدام به فکر پایان تحصیلات و سربازی و پیدا کردن کار باشه
اگه تو آرامش نداشته باشی همسرت هم به هم میریزه و بار مشکلاتت دوبرابر میشه

اگه قرار باشه مجرد باشی میدونم تنهایی و نیازها و خلاء عاطفی اذیتت میکنه اما ازدواجی که شرایطش رو نداری هزار بار بدتر اذیتت میکنه و زجر میکشی

یعنی از چاله در اومدن و رفتن توی چاه

تنها بودن تلخه ولی قابل تحمله
من 28 سالمه و مشکل سربازی ندارم و تحصیلاتم هم در بهترین رشته و بهترین مقطعه و تنهایی داره عذابم میده اما تا کار پیدا نکنم و تثبیت نشه شرایطم سمت ازدواج نمیرم

به خاطر همین دو دلیل من از سر نگرفتن این وصلت خوشحالم و نمیتونم احساسی که به این مسئله دارم رو پنهان کنم

امیدوارم هر جا که هستی بهترین تصمیم رو بگیری و به آرامش برسی

سلام دوست من خیلی خوبم...خدا رو شکر..
اره درس که گرفتم..

راجب اشتباهاتم گفتی ممنونم..
اولیش که اصلا در مورد من خدا رو شکر صادق نیست..مطمئن باشید اون خانم اگه از من سرتر نباشه کم تر که اصلا نیست..ولی از بس همه گفتند اون فلان و.. من گفتم بگم بابا منم اون قدر کم نیستم..و اصلا بحث ترحم نیست ...کاملا هم موافقم اگه بخوای بری دختر از خودت کمتر بگیری که بساز تر باشه اشتباه محضه ولی ممنون که گفتید ...

اشتباه دوم 4 سال عقد رو من همین طوری دست پایین گرفتم تا ببینم در بدترین حالت نظر دوستان چیه..همین الان اون 4 سال به سال کاهش پیدا کرده..بعدش اونا اگه موافقت میکردند میتونستیم اشنایی رو طول بدیم و دیر تر عقد کنیم تا کمتر توی عقد باشم و اینم حل شدست
اره من اگه تمام و کمال همه چی رو میگفتم مطئنم همه دوستانی هم که نظر مخالف داشتند عوض میشد..به هر حال از لطف شما ممنونم..میرم نظرشو یه روز میپرسم..
به هر حال این که شما تا این سن هنوز کار خوب ندارید واقعا نارحت شدم ..یعنی برای خودم و امثال خودم هم ناراحت میشم...انشالله شما هم یه کار خوب و ازدواج موفق داشته باشید..

برای منم دعا کنید هر چی خیر و صلاحم هست بشه و گر نه من اصراری ندارم..

به هر حال منم توکل کردم به خدا...عشق برای من مثل یه موتور محرک میمونه...

نوشته اصلی توسط نیمه پنهان ماه

داداشم من حس و حالت رو درک میکنم و از این قدیس ساختن از دختر خانم ها که اشاره کردی برام پیش اومده، حتی شدیدتر از شما

اگر نهایت خواستی دلیلش رو بدونی بنظرم مستقیم وارد نشو و از یه فرد مطمئن میتونی بخوایی ازش بپرسه که دلیل جواب منفیش چیه از نهاد رهبری کمک بگیر

و نکته اینکه خودت رو با همکلاسیهات مقایسه نکن که شرایطت نسبت به اونا بهتره، بلکه با کسایی مقایسه کن که شاغل هستند و کار خوب دارند و در واقع اونها رقیب شما هستند.

اینکه زود به فکر ازدواجی خیلی خوبه چون واقعا سن زیاد میشه سختگیر میشی، خودم نمونش هستم که از این موضوع دارم عذاب میکشم

این که بخوام واسطه غیر مستقیم بفرستم بد تر میشه..ایشون فکر میکنه دیگه من خیلی بی عرضه هستم نمیتونم برم یه کلام باهاش حرف بزنم...

بله شما به نکته ی کلیدی اشاره کردید من خودمو با هم سن های خودم مقایسه میکنم..

اگه این طور باشه بله من از رقیب های اصلیم عقبم ولی به امید خدا تلاش میکنم ...به هر حال اینم یه تجربه ای میشه برام..لااقل دیگه هیچ وقت افسوس نمی خورم..

انشالله شما هم ازدواج کنید..واقعا من نمیخوام این مشکل چند سال دیگه گریبان گیر من بشه..بعد چند سال به همه چی برسی...بعدش یکی رو بهت معرفی کنند بری خونشون نمیدونی از طرف هنوز خوشت میاد ظاهرا یا نه و..

کلا دخترا هم باید یکم از ایده ال گرایی بیان پایین و خونوادهاشون..پسرا هم یکم بیش تر عرضه از خودشون نشون بدند این طوری شاید بهتر شه..