به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 48 , از مجموع 48
  1. #41
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طبق اصول سایت همدردی حق ندارم به شما بگم جواب مثبت بدید یا منفی.
    ولی با توجه به نوشته های شما:

    یکم مطمئنم احساسش درگیر شده ازش پرسیدم چرا من رو ازبین اونهمه دختر تو دانشگاه انتخاب کرده و اومده خواستگاری؟
    ولی دور از شوخی من از خودم میترسم چون ممکنه منطقم از کار بیوفته... .
    مامانم میگه باز فکر کن هنوز زوده برای جواب.منم ازش خواستم حداقل فعلا در مورد دیدار دوباره قراری نذاره با مامانش.(کشته مرده مامانامون شدم اصلا انگار یه عمره رفیق فابریک همن.زنگ میزنه دوساعت فقط باهم میگن و میخندن)
    کلا حس خوبی نسبت به این خواستگاری و این رابطه ای که شکل گرفته ندارم.از روال اصلیش داره خارج میشه فکر کنم بهتره یه مرد توی این تصمیم گیر یو جریانات دخالت کنه داداشت خیلی خوب نظر میداد همانی که گفتید منطقی هستش باهاش حرف بزن و باهاش مشورت کن.خودت تنهایی برو مشاور یا حداقلش عضویت انجمن آزاد بزن.ارزششو داره مطمئن باش.


    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
    ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش




    راستش خالقزی این اولین خواستگاریه که اومده خونمون قبلیا همش در حد حرف بود هیچکدوم حتی خونه هم نیومدن.چرا اینو پرسیدی(میشه بدونم)؟؟؟؟
    ببخشید من یکم رک هستم با اینکه دختر خوب و فهمیده و عاقل و منطقی هستی(تعریف الکی نبود جدی میگم) ولی توی جلسات خواستگاری البته ایرادی هم بهت نیست تجربه کمی داری اشتباهی که کردید باید اجازه میدادید از سن کمتر برایتان خواستگار بیاد تا با جو اینجور مراسم بیشتر آشنا میشدید داری احساسی تصمیم میگیری.البته حدس میزنم دوست پسر نداشتی یا اینکه اگرم داشتی خیلی کم بوده.

    بازم دارم بهت میگم این زندگی تو هستش.آینده تو که میخوای بسازیش.تا اخر عمرت کسی را که انتخاب میکنی کنارته شریک غم و شادی زندگیت.
    اصلا و ابدا به صحبت های مادرت کاری نداشته باش به حرفاش توجه نکن اصلا خوشم نیومد که دارن باهم رابطه تلفنی برقرار میکنن و صمیمی میشن چون دلیلی برای اینکار نمیبینم.

    پ.ن:من خودم 4تا آبجی دارم اگر میگم دقت کن چون واقعا تاثیر انتخاب خوب را در زندگی خواهرهام دیدم.حتما با داداشت مشورت کن باهم حرف بزنید برید پیش مشاور.عجولانه و احساسی خواهشا تصمیم نگیر

    - - - Updated - - -

    طبق اصول سایت همدردی حق ندارم به شما بگم جواب مثبت بدید یا منفی.
    ولی با توجه به نوشته های شما:

    یکم مطمئنم احساسش درگیر شده ازش پرسیدم چرا من رو ازبین اونهمه دختر تو دانشگاه انتخاب کرده و اومده خواستگاری؟
    ولی دور از شوخی من از خودم میترسم چون ممکنه منطقم از کار بیوفته... .
    مامانم میگه باز فکر کن هنوز زوده برای جواب.منم ازش خواستم حداقل فعلا در مورد دیدار دوباره قراری نذاره با مامانش.(کشته مرده مامانامون شدم اصلا انگار یه عمره رفیق فابریک همن.زنگ میزنه دوساعت فقط باهم میگن و میخندن)
    کلا حس خوبی نسبت به این خواستگاری و این رابطه ای که شکل گرفته ندارم.از روال اصلیش داره خارج میشه فکر کنم بهتره یه مرد توی این تصمیم گیر یو جریانات دخالت کنه داداشت خیلی خوب نظر میداد همانی که گفتید منطقی هستش باهاش حرف بزن و باهاش مشورت کن.خودت تنهایی برو مشاور یا حداقلش عضویت انجمن آزاد بزن.ارزششو داره مطمئن باش.


    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
    ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش




    راستش خالقزی این اولین خواستگاریه که اومده خونمون قبلیا همش در حد حرف بود هیچکدوم حتی خونه هم نیومدن.چرا اینو پرسیدی(میشه بدونم)؟؟؟؟
    ببخشید من یکم رک هستم با اینکه دختر خوب و فهمیده و عاقل و منطقی هستی(تعریف الکی نبود جدی میگم) ولی توی جلسات خواستگاری البته ایرادی هم بهت نیست تجربه کمی داری اشتباهی که کردید باید اجازه میدادید از سن کمتر برایتان خواستگار بیاد تا با جو اینجور مراسم بیشتر آشنا میشدید داری احساسی تصمیم میگیری.البته حدس میزنم دوست پسر نداشتی یا اینکه اگرم داشتی خیلی کم بوده.

    بازم دارم بهت میگم این زندگی تو هستش.آینده تو که میخوای بسازیش.تا اخر عمرت کسی را که انتخاب میکنی کنارته شریک غم و شادی زندگیت.
    اصلا و ابدا به صحبت های مادرت کاری نداشته باش به حرفاش توجه نکن اصلا خوشم نیومد که دارن باهم رابطه تلفنی برقرار میکنن و صمیمی میشن چون دلیلی برای اینکار نمیبینم.

    پ.ن:من خودم 4تا آبجی دارم اگر میگم دقت کن چون واقعا تاثیر انتخاب خوب را در زندگی خواهرهام دیدم.حتما با داداشت مشورت کن باهم حرف بزنید برید پیش مشاور.عجولانه و احساسی خواهشا تصمیم نگیر
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  2. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    setareh 1390 (یکشنبه 16 شهریور 93)

  3. #42
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 08:11]
    تاریخ عضویت
    1392-1-27
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    4,855
    سطح
    44
    Points: 4,855, Level: 44
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    129

    تشکرشده 303 در 118 پست

    Rep Power
    34
    Array
    مرسی خالقزی که برادرانه و منطقی راهنماییم کردی راستش خواستگارای قبلی گفتم که فقط حرف بود هیچکس پاجلو نذاشت و منم کلا دوست پسر نداشتم چون احساس میکنم یه جور خیانت به همسر اینده ام حساب میاد.
    راستش با داداشم حرف زدم و اونم به مامانم گوشزد کرد که نباید انقدر خودمونی بشه.
    داداشم رفته در موردش تحقیق کرده میگه پسر خوبیه ولی روی سن و سالش فکر کن منم بهش گفتم که به مامان گفتم جوابم منفیه ولی مامان میگه بازم فکر کن.دلیل هام و براش توضیح دادم داداشم گفت دلیلات منطقیه و شاید هیچوقت حس خواهرانه ات بهش عوض نشه و میگه اگه جوابت منفیه خودم از مامان میخوام جوابشون کنه منم گفتم اره.
    راستش واقعا بهش حس خواهرانه دارم و فکر نکنم عوض بشه مثلا وقتی رفتیم بیرون دوست داشتم باهاش حرف بزنم اما نه به عنوان همسر بلکه فقط دوست داشتم باهاش بحث کنم و گفتگو کنیم.دیگه با خودم که رودروایسی ندارم احساس میکنم نمیتونم به عنوان همسر بپذیرمش(حس همسر بودن نداره).پسر خوبیه و لایق بهترین هاس به خاطر همین دوست ندارم درگیر بشه و ضربه بخوره و به قول معروف پاسوزه من بشه.(راستش خودم یه کار بد کردم غروبی پیام داد که اگه راضی هستی به مامانم بگم زنگ بزنه و باهم بریم بیرون و ادامه صحبتهامون رو بکنیم؟منم رک بهش گفتم.گفتم از نظر من بهتره نریم چون من به جوابم رسیدم و جوابم منفیه.زنگ زد و خواست دوباره فکر کنم و از این حرفها که من نمیتونم ازتون بگذرم .منم گفتم اقای ... شما از من خواستگاری کردید و دوتا جواب داشت یا مثبت یا منفی.حالا جواب من منفیه به خاطر اینکه ما از نظر سنی به هم نمیخوریم و شاید الان به نظر نیاد ولی چند سال بعد شدیدا به نظر خواهد اومد و بعدشم بهش گفتم دوست ندارم وقتی جوابم منفیه شما رو الکی درگیر کنم که اون گفت من الانشم درگیرم و جوابتون ازارم میده منم گفتم الان کمی اذیت بکشید بهتر از اینه که چندسال بعد تو دادگاههای خانواده عمرتون بگذره.بعدشم گفتم شما از بقیه لحاظ خوبین و لایق بهترینها و امیدوارم با دختری ازدواج کنید که خوشبختتون کنه و اینکه یه نصیحت خواهرانه بهتون بکنم دنبال دختری باشید که ازتون کوچیکتر باشه چون اینجوری ارامشتون تو زندگی بیشتره.بعدشم انگاری بغض کرده بود گفت باشه و خداحافظی کرد)
    میدونم خراب کردم ولی بهتر شد چون الان حس بهتری دارم من اگه دوسشم میداشتم فقط جای برادر بود نه همسر.شاید اون همسر خوبی برای من بود ولی من همسر خوبی براش نبودم و واقعا براش ارزوی بهترینها رو داشتم.
    حالا موندم جواب مامانم و چی بدم؟اگه مامانش بزنگه و بگه اینا رو چیکار کنم؟تازه به داداشم چی بگم اخه؟؟یعنی داغون کردم همه چی رو؟؟؟
    من از جوابم مطمئنم به چند دلیل:
    از لحاظ سنی واقعا به هم نمیخوردیم.
    ادمی هستم که هیچوقت سنم رو مخفی نمیکنم و راستش رو میگم ولی اینکه تو ظاهرم معلوم باشه از همسرم بزرگترم یه چیز دیگه اس و ناراحت کننده اس.تازه اگه کسی به روم بیاره که دیگه نمیدونم واکنشم چیه؟؟
    و اینکه به خاطر مخالفت برادر بزرگم(شاید مثل برادر دومیم پشتم نبوده و زیاد کنارم نیست ولی برادرمه و دوست ندارم به هیچ وجه حمایتش رو از دست بدم و میدونم اگه از دستم ناراحت بشه دیگه میره کنار و این برای من تو این وضعیت حساس خیلی گرون تموم میشه و حتی ممکنه همسر اینده ام از این مورد سواستفاده کنه)
    حالا واقعا بابت جواب به مادرم موندم میدونم کلی باید توضیح بدم و در یک کلام بیچاره شدم؟؟
    الان اگه مینویسم اینارو چون میخوام بهم بگید کارم درست بوده یا نه؟اگه نبوده کجاها اشتباه کردم و چه جوری بعدها درستش کنم؟

  4. 2 کاربر از پست مفید setareh 1390 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), اثر راشومون (دوشنبه 17 شهریور 93)

  5. #43
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    فقط نظرم را می گم و می دونی که از راه دور و با یه تاپیک نمی شه نظر جامعی داد.

    من بیشتر نگران این بودم که اون آقا همسر خوبی برای شما نباشه، نه شما برای ایشون.

    با صحبتهای شما پسر خوبی به نظر می رسید اما ممکن بود فردا که سنش بالاتر بره کمی به انتخابش شک کنه.
    می گن پسرها بعد از 25 سالگی در این زمینه به ثبات می رسند و این آقا هنوز سنش کم بود.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93)

  7. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    به نظر من بیشتر فکر کنید و بیشتر از ایشون و خانواده شون شناخت پیدا کنید.
    البته جای ستایش داره که تا الان فرایند شناخت طرفین درگیر احساسات نشده. خصوصا از جانب شما که دختر هستین.

    بعد هم شما بیش از حد روی این 2 سال اختلاف سنی حساس نباشین. شاید الان که ایشون در حال تحصیل هستن این 2 سال اختلاف خودنمایی کنه اما با گذشت زمان این 2 سال اختلاف اصلا به چشم نمیاد و اهمیت زیادی نداره. چون خانم ها و اقایان بعد از یک سن مشخصی تقریبا به یک سطح از درک و فهم میرسن.
    از نظر ظاهر هم 2 سال تفاوتی ایجاد نمی کنه. اقایان در جامعه معمولا یک مقدار سریعتر شکسته میشن. بخاطر فشار کار و...

    قطعا یک پسر 16 ساله از نظر درک و فهم با یک دختر 21 ساله تفاوت زیادی داره. اما یک مرد 30 ساله با یک خانم 36 ساله از نظر درک و فهم تفاوتی با هم ندارند و چه بسا افایان منطقی تر فکر می کنن و تصمیم می گیرن. چون کمتر درگیر احساسات هستند.


    ----------------------------------------------------------------

    البته بنده ایشون رو نمی شناسم و اگر با ایشون ازدواج کنید معلوم نیست خوشبخت بشین.

    بنابراین همانطور که اول گفتم باید بیشتر با ایشون و خانواده شون اشنا بشین. خصوصیات مثبت و منفی ایشون رو بیشتر بشناسین.

    خصوصا این موارد:

    -شغل
    -اخلاق و شخصیت
    -اعتقادات
    -سلامت روانی و عقلی
    -توانایی اقتصادی لازم در حدی یک زندگی مشترک شکل بگیره.
    - داشتن دانش خانواده و همسرداری


    -----------------------------------------------------

    ضمنا می فرمائید احساس خواهر بودن نسبت به ایشون دارین. اتفاقا این موضوع نشان میده که هنوز این اشنایی کم باعث احساسی شدن نشده که خیلی خوبه.
    طبیعی هستش که شما با شناخت کم از خصوصیات ایشون علاقه یا احساس خیلی زیادی به ایشون نداشته باشید و نباید هم داشته باشید.

    اصلا اینطوری فکر نکنید که با نگاه اول باید عاشق همسر اینده تون بشین. این مسئله کاملا نادرسته و بعدا هم ممکن هستش اسیب شدیدی بهتون بزنه.
    متاسفانه الان یک سری از خانم ها یا افایان با نگاه اول زود احساسی میشن و می خوان با طرف مقابل شون سریع ازدواج کنن بدون اینکه از طرف و خانواده اش شناختی پیدا کنن و این خودش باعث شکست و ازدواج ناموفق زیادی شده.
    ---------------------------

    در ضمن 2 سال اختلاف سنی باعث رفتن زوج ها به دادگاه خانواده نمیشه. دلایل خیلی مهم دیگه داره.


  8. #45
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh 1390 نمایش پست ها
    مرسی خالقزی که برادرانه و منطقی راهنماییم کردی راستش خواستگارای قبلی گفتم که فقط حرف بود هیچکس پاجلو نذاشت و منم کلا دوست پسر نداشتم چون احساس میکنم یه جور خیانت به همسر اینده ام حساب میاد.
    راستش با داداشم حرف زدم و اونم به مامانم گوشزد کرد که نباید انقدر خودمونی بشه.
    داداشم رفته در موردش تحقیق کرده میگه پسر خوبیه ولی روی سن و سالش فکر کن منم بهش گفتم که به مامان گفتم جوابم منفیه ولی مامان میگه بازم فکر کن.دلیل هام و براش توضیح دادم داداشم گفت دلیلات منطقیه و شاید هیچوقت حس خواهرانه ات بهش عوض نشه و میگه اگه جوابت منفیه خودم از مامان میخوام جوابشون کنه منم گفتم اره.
    راستش واقعا بهش حس خواهرانه دارم و فکر نکنم عوض بشه مثلا وقتی رفتیم بیرون دوست داشتم باهاش حرف بزنم اما نه به عنوان همسر بلکه فقط دوست داشتم باهاش بحث کنم و گفتگو کنیم.دیگه با خودم که رودروایسی ندارم احساس میکنم نمیتونم به عنوان همسر بپذیرمش(حس همسر بودن نداره).پسر خوبیه و لایق بهترین هاس به خاطر همین دوست ندارم درگیر بشه و ضربه بخوره و به قول معروف پاسوزه من بشه.(راستش خودم یه کار بد کردم غروبی پیام داد که اگه راضی هستی به مامانم بگم زنگ بزنه و باهم بریم بیرون و ادامه صحبتهامون رو بکنیم؟منم رک بهش گفتم.گفتم از نظر من بهتره نریم چون من به جوابم رسیدم و جوابم منفیه.زنگ زد و خواست دوباره فکر کنم و از این حرفها که من نمیتونم ازتون بگذرم .منم گفتم اقای ... شما از من خواستگاری کردید و دوتا جواب داشت یا مثبت یا منفی.حالا جواب من منفیه به خاطر اینکه ما از نظر سنی به هم نمیخوریم و شاید الان به نظر نیاد ولی چند سال بعد شدیدا به نظر خواهد اومد و بعدشم بهش گفتم دوست ندارم وقتی جوابم منفیه شما رو الکی درگیر کنم که اون گفت من الانشم درگیرم و جوابتون ازارم میده منم گفتم الان کمی اذیت بکشید بهتر از اینه که چندسال بعد تو دادگاههای خانواده عمرتون بگذره.بعدشم گفتم شما از بقیه لحاظ خوبین و لایق بهترینها و امیدوارم با دختری ازدواج کنید که خوشبختتون کنه و اینکه یه نصیحت خواهرانه بهتون بکنم دنبال دختری باشید که ازتون کوچیکتر باشه چون اینجوری ارامشتون تو زندگی بیشتره.بعدشم انگاری بغض کرده بود گفت باشه و خداحافظی کرد)
    میدونم خراب کردم ولی بهتر شد چون الان حس بهتری دارم من اگه دوسشم میداشتم فقط جای برادر بود نه همسر.شاید اون همسر خوبی برای من بود ولی من همسر خوبی براش نبودم و واقعا براش ارزوی بهترینها رو داشتم.
    حالا موندم جواب مامانم و چی بدم؟اگه مامانش بزنگه و بگه اینا رو چیکار کنم؟تازه به داداشم چی بگم اخه؟؟یعنی داغون کردم همه چی رو؟؟؟
    من از جوابم مطمئنم به چند دلیل:
    از لحاظ سنی واقعا به هم نمیخوردیم.
    ادمی هستم که هیچوقت سنم رو مخفی نمیکنم و راستش رو میگم ولی اینکه تو ظاهرم معلوم باشه از همسرم بزرگترم یه چیز دیگه اس و ناراحت کننده اس.تازه اگه کسی به روم بیاره که دیگه نمیدونم واکنشم چیه؟؟
    و اینکه به خاطر مخالفت برادر بزرگم(شاید مثل برادر دومیم پشتم نبوده و زیاد کنارم نیست ولی برادرمه و دوست ندارم به هیچ وجه حمایتش رو از دست بدم و میدونم اگه از دستم ناراحت بشه دیگه میره کنار و این برای من تو این وضعیت حساس خیلی گرون تموم میشه و حتی ممکنه همسر اینده ام از این مورد سواستفاده کنه)
    حالا واقعا بابت جواب به مادرم موندم میدونم کلی باید توضیح بدم و در یک کلام بیچاره شدم؟؟
    الان اگه مینویسم اینارو چون میخوام بهم بگید کارم درست بوده یا نه؟اگه نبوده کجاها اشتباه کردم و چه جوری بعدها درستش کنم؟
    یعنی بجرات میتوان بگم بهترین جوابی که میتوانست یه فرد به طرف مقابلش در چنین وضعیتی بده شما به ایشون گفتید واقعا عالی بودید انصافا میگم فکر کردم یه لحظه از مشاور کمک گرفتی اینقدر زیبا و کامل جوابش را دادی

    در مورد داداشتت واقعا ازش خوشم اومد خیلی خوب و منطقی برخورد کرد خیلی خوبه یه داداش مثل ایشون داری که اینجوری منطقی به موضوعات نگاه میکنه.
    سعی کن بیشتر از اینکه نگران این باشی که چطوری به خواستگارت جواب منفی بدی یا برای مادرت توضیح بدی نگران این باش که خدایی نکرده اشتباه تصمیم بگیر یو آیندت خراب بشه پس لطفا حواست را خیلی خوب جمع کن
    در مورد داداش بزرگت هم نگران نباش باهاش بشین حرف بزن و هرچی توی دلتو بهش بگو نترس برادرا درسته یکم کله شق هستند و بیخیال ولی بموقعش حواسشون به آبجیشون هست مخصوصا کوچیکترم باشه که بیشتر
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. #46
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 08:11]
    تاریخ عضویت
    1392-1-27
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    4,855
    سطح
    44
    Points: 4,855, Level: 44
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    129

    تشکرشده 303 در 118 پست

    Rep Power
    34
    Array
    شیدا _امیرمحمود و خالقزی عزیز از همه تون ممنونم.شیدای عزیز واقعا پسر خوبی بود و بارها باخودم گفتم که ایکاش حداقل همسن بودیم.ولی هرچقدر فکر کردم دیدم نمیتونم کناربیام که مثلا کسی بهم بگه تو از همسرت بزرگتری؟؟چندباری اتفاق افتاده که مثلا زوجی رو دیدم تو خیابون که انگار پسره با خواهر بزرگترشه و بعدش فهمیدم زن و شوهرن.خوب معلومه اونموقع که مردم اینجوری فکر کنن حس بدی به ادم میده و ممکنه زندگیت رو تحت الشعاع قرار بده.
    برادر خوب اقای امیر محمود مرسی از راهنماییهات.میدونم نباید توی مراحل شناخت دل بست منظورم از حس خواهرانه و اینکه نمیتونم به چشم همسر ببینمش چیز دیگه ای.نمیتونم درست در موردش توضیح بدم ببخشید.
    درمورد خصوصیاتی که گفتید ایشون چهار مورد اخر رو داشت و فقط مورد شغلشون بود که اونم به طور ثابت نبود.این چند روز مدام فکر کردم و خودم رو توی موقعیت های مختلف تصور کردم و حتی فکر کردن به اینکه روزی کسی ازم بپرسه از همسرت بزرگتری هم ناراحتم میکرد. و میدونم وقتی که ناراحت بشم چند روزی میرم تو لاک خودم و نمیذارم کسی بهم نزدیک بشه و اونموقع است که شاید طرفم رو هم از زندگی سرد کنم سر این موضوع.و اینکه اقایون زودتر شکسته میشن باید بگم راستش من الانشم با این سن شکسته شدم و با اینکه 24 سالمه هرکی میبینه باکلی مراعات حال من میگه بهت 26 میخوره.حالا فکر کنید ده سال بعد ایشون تازه 32 سالشه و احتمالا من همسن مادرش میزنم.
    خالقزی وقتی پستم و مینوشتم گفتم الان خالقزی میاد و میگه کاملا کارت اشتباه بوده نباید اینجوری حرف میزدی و راستش الان از تعجب دارم شاخ در میارم به خاطر واکنشت.نمیدونی چقدر خوشحال میشم وقتی یک نفر حرفم و کارم و تایید میکنه.دستت درد نکنه
    در مورد داداشم میدونم پشتمه ولی ازم دوره و شاید ماهی یکبار هم نتونیم همو ببینیم ازش انتظاریم ندارم بالاخره باید حواسش اول به خانواده ی خودش زن و بچه اش باشه بعد ما.الانم که ماشاالله مخارج انقدر بالاست که میدونم حتی دوسه شب پشت سر هم ممکنه خونه نره و سرکار باشه.(انشاالله همه داداشها خوشبخت باشن و بخندن و خدا به بازوشون قدرت بده.)به قول ما ترکها یانسین چراغی گلسین ایشیقی عله بو بسدی(زیرنویس برم معنیش میشه: چراغش روشن باشه و نورش بیاد همین بستمونه).فقط نمیخوام حمایتش رو به هر دلیلی از دست بدم.
    از همتون ممنونم .مخصوصا خالقزی که واقعا مثل یه داداش راهنماییم کردی و کمکم کردی تصمیم درست تر رو بگیرم.مرسی
    برای اون پسر هم از ته دلم اینده ای پر از خوشحالی و عشق رو از خدا میخوام و واقعا امیدوارم با کسی ازدواج کنه که لایقش باشه و خوشبختش کنه.شاید الان از دستم ناراحت باشه ولی مطمئنم بعدها ازم متشکر خواهد بود من کاری رو کردم که اگه برادرم هم بود همین کار رو میکردم.

    - - - Updated - - -

    شیدا _امیرمحمود و خالقزی عزیز از همه تون ممنونم.شیدای عزیز واقعا پسر خوبی بود و بارها باخودم گفتم که ایکاش حداقل همسن بودیم.ولی هرچقدر فکر کردم دیدم نمیتونم کناربیام که مثلا کسی بهم بگه تو از همسرت بزرگتری؟؟چندباری اتفاق افتاده که مثلا زوجی رو دیدم تو خیابون که انگار پسره با خواهر بزرگترشه و بعدش فهمیدم زن و شوهرن.خوب معلومه اونموقع که مردم اینجوری فکر کنن حس بدی به ادم میده و ممکنه زندگیت رو تحت الشعاع قرار بده.
    برادر خوب اقای امیر محمود مرسی از راهنماییهات.میدونم نباید توی مراحل شناخت دل بست منظورم از حس خواهرانه و اینکه نمیتونم به چشم همسر ببینمش چیز دیگه ای.نمیتونم درست در موردش توضیح بدم ببخشید.
    درمورد خصوصیاتی که گفتید ایشون چهار مورد اخر رو داشت و فقط مورد شغلشون بود که اونم به طور ثابت نبود.این چند روز مدام فکر کردم و خودم رو توی موقعیت های مختلف تصور کردم و حتی فکر کردن به اینکه روزی کسی ازم بپرسه از همسرت بزرگتری هم ناراحتم میکرد. و میدونم وقتی که ناراحت بشم چند روزی میرم تو لاک خودم و نمیذارم کسی بهم نزدیک بشه و اونموقع است که شاید طرفم رو هم از زندگی سرد کنم سر این موضوع.و اینکه اقایون زودتر شکسته میشن باید بگم راستش من الانشم با این سن شکسته شدم و با اینکه 24 سالمه هرکی میبینه باکلی مراعات حال من میگه بهت 26 میخوره.حالا فکر کنید ده سال بعد ایشون تازه 32 سالشه و احتمالا من همسن مادرش میزنم.
    خالقزی وقتی پستم و مینوشتم گفتم الان خالقزی میاد و میگه کاملا کارت اشتباه بوده نباید اینجوری حرف میزدی و راستش الان از تعجب دارم شاخ در میارم به خاطر واکنشت.نمیدونی چقدر خوشحال میشم وقتی یک نفر حرفم و کارم و تایید میکنه.دستت درد نکنه
    در مورد داداشم میدونم پشتمه ولی ازم دوره و شاید ماهی یکبار هم نتونیم همو ببینیم ازش انتظاریم ندارم بالاخره باید حواسش اول به خانواده ی خودش زن و بچه اش باشه بعد ما.الانم که ماشاالله مخارج انقدر بالاست که میدونم حتی دوسه شب پشت سر هم ممکنه خونه نره و سرکار باشه.(انشاالله همه داداشها خوشبخت باشن و بخندن و خدا به بازوشون قدرت بده.)به قول ما ترکها یانسین چراغی گلسین ایشیقی عله بو بسدی(زیرنویس برم معنیش میشه: چراغش روشن باشه و نورش بیاد همین بستمونه).فقط نمیخوام حمایتش رو به هر دلیلی از دست بدم.
    از همتون ممنونم .مخصوصا خالقزی که واقعا مثل یه داداش راهنماییم کردی و کمکم کردی تصمیم درست تر رو بگیرم.مرسی
    برای اون پسر هم از ته دلم اینده ای پر از خوشحالی و عشق رو از خدا میخوام و واقعا امیدوارم با کسی ازدواج کنه که لایقش باشه و خوشبختش کنه.شاید الان از دستم ناراحت باشه ولی مطمئنم بعدها ازم متشکر خواهد بود من کاری رو کردم که اگه برادرم هم بود همین کار رو میکردم.

  10. 2 کاربر از پست مفید setareh 1390 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93), فدایی یار (چهارشنبه 12 فروردین 94)

  11. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 فروردین 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1393-5-15
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    839
    سطح
    15
    Points: 839, Level: 15
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 149 در 55 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آفرین تجربه پر درسی بود
    انشالله برای زندگیت مفید باشه
    خدایا ما را ببخش به خاطر تمام درهایی که زدیم و هیچکدام خانه تو نبود

  12. کاربر روبرو از پست مفید سلیمانی تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 17 شهریور 93)

  13. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    یک توصیه برات دارم.
    چه ازدواج کردی چه نکردی اصلا به حرف دیگران توجه نکن. اصلا توجه نکن که دیگران جلوت یا پشت سرت چی می گن.
    تا وقتی که بخوای به حرف دیگران اهمیت بدی ، تا اخر عمر با خودت کشمکش داری و زندگیت جهنم میشه.

    به شما جسارت نمی کنم ، متاسفانه بعضی از خانم ها به حرف دیگران زیاد توجه می کنن و به این فکر می کنن که وفتی با همسر اینده شون یک جایی با هم میرن دیگران درباره ظاهر و چهره هاشون چی میگن. در صورتی که این این تفکر و اهمیت دادن به حرف دیگران مشکل ساز خواهد بود و معمولا کیس های خوب بخاطر این طرز تفکر از دست میرن.


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. صبر کردن برای بهبود اوضاع مالی پسر؟؟
    توسط sara.bahari در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 00:10
  2. رابطه ی پسر 18 ساله با دختر 5 سال بزرگ تر برقرار میشه؟؟
    توسط mehrdad95 در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 19 خرداد 91, 01:28
  3. +چگونه تمام کردن یک ارتباط دختر و پسر(چه درست چه نادرست) ؟؟
    توسط setare_tk در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 تیر 89, 16:18
  4. چگونه تمام کردن یک ارتباط دختر و پسر(چه درست چه نادرست) ؟؟
    توسط setare_tk در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 اردیبهشت 87, 11:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.