به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 53
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مینا جان، لطفا پست مدیر را با دقت بخون و عملی کن.

    ما همه غیرکارشناسی و از روی تجربه برات نوشتیم، پست ایشون تخصصیه.

    تو هر زندگی ای بحران پیش می آد، مهم اینه که چطور پشت سر بذاریمش.
    نگران نباش. با عشقی که بین شما و همسرت هست و با رفتار درست و عاقلانه، این مرحله را هم به سلامت می گذرونی.

    جسارت نباشه به دوستانی که نظر گذاشتند.
    گاهی حس می کنم مراجع اینقدر نیاز به همدردی و دردو دل داره، که پستهای کارشناسی را کمتر توجه می کنه.
    یا ممکنه متوجه اهمیتشون نباشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 10 خرداد 93 در ساعت 19:24

  2. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Asal_ind (سه شنبه 24 دی 98), khaleghezey (یکشنبه 11 خرداد 93), meinoush (شنبه 10 خرداد 93), min4 (شنبه 10 خرداد 93), فرشته مهربان (دوشنبه 12 خرداد 93), مصباح الهدی (شنبه 10 خرداد 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 11 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 10 خرداد 93)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام عزیزم
    دوستان خیلی نکات خوبی گفتند. به خصوص پست مدیر همدردی را بیشتر دقت کن و فکر کن.
    پستی که مینوش جان پیشنهاد دادند به نظرم در مورد شما صدق می کنه.
    من فکر می کنم باید روی نیاز تامین کنندگی همسرت کار کنی.
    باید یه کاری کنی که همسرت نزد تو عزت نفس داشته باشه و خودش را بالا ببینه.
    ببین اون خانم چه جوری بهش می چسبه.همش بهش اینو انتقال می ده که بهش نیاز داره!
    هرجا میره؛میفته دنبالش همش ابراز نیاز می کنه. بهش می گه که نیاز دارم که با باهات صحبت کنم!!! و حتی اینو منتقل می کنه که او بهترین کس برای این کاره و...
    خب این خیلی به مرد کیف می ده که برای کسی این قدر مهم و ضروری باشه!
    امیدوارم منظورم را درست منتقل کرده باشم.
    تو به همسرت حتما اینو منتقل کن که چقدر برایت مهم هست و ارزش همسرت را بیار بالا.
    مثلا یک روانشناسی می گفت: یک خانومی وقتی همسرش یکی دو روز خونه نبود؛وقتی شوهرش برگشت اینجور با شوهرش صحبت می کرد:
    وقتی نبودی شب ها خوابم نمی برد.از ترسم پنجره هار اقفل می کردم و پشت در را می انداختم.
    حالا ممکنه یه زنی همش مدام حس مادرانه به شوهرش بده و محبتش صرفا مادرانه باشه که این سمه.
    مثلا همش بگه نگرانت شدم. کجا بودی؟ دلم برات شور زد و... اینا افراطیش بده. تو باید اینو منتقل کنی که تو نمی تونستی بدون اون باشی نه اینکه او باید کسی حواسش بهش باشه.(مثال بود)

    به نظرم تو هین تالار در مورد سیاست های شوهرداری؛ناز کردن و کشیدن و.... سرچ کن.
    علاوه بر اینکه بهش می گی دوستش داری بهش منتقل کن که چقدر به دوست داشتنش نیاز داری و حتی به ذهنم می رسه که از همین موضوع به نفع خودت استفاده کنی!
    مثلا بگی این موضوع باعث شد بفهمم تو را چقدر دوست دارم و چقدر به تو وابسته ام که اصلا حاضر نیستم حتی یک ذره تو را با یک زن دیگه قسمت کنم!!! حالا اون زن هر کی می خواد باشه.عشق من این قدر به تو زیاده. حالا تو دوست داری اسمش را بذاری حسادت بذار. ولی من به توی کامل نیاز دارم.

    حالا بیشتر روی جمله بندی و... کار کن. و مهمتر اینکه روی این حرف ها فکر کن! که این حرف ها از دل تو بیرون بیاد و نه فقط به خاطر ترس.
    چون حرفی که از دل بر بیاد به دل می نشینه!
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 9 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Asal_ind (سه شنبه 24 دی 98), khaleghezey (یکشنبه 11 خرداد 93), meinoush (شنبه 10 خرداد 93), mohi (چهارشنبه 13 اسفند 93), فرشته مهربان (سه شنبه 13 خرداد 93), کیانا 93 (چهارشنبه 07 آبان 93), واحد (یکشنبه 11 خرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 11 خرداد 93), شیدا. (یکشنبه 11 خرداد 93)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من اینقدر حساس نشو. خدا ی حکمتی بوده که اجازه تعدد زوج به مرد داده و اینقدر در مقابل حکم درستی که چند وقتیه که تو فرهنگ ایران اینقدر مذموم شده مقاومت و مخالفت نکنید. اگه درست و با همیاری شما انجام بشه میتونید در کنار هم دوستای خوبی باشین و تو بزرگ کردن بچه هاتون به هم کلی کمک کنید. شما هم همیشه قهرمان ماجرایین. تا این بحثا میشه دوستان (بخصوص خانوم های محترم) قاطی میکنن و میان تو میدون شعار و اقراق در مورد ی مساله کاملا طبیعی میدن! اینقدر رو این مساله سخت نگیرید


    ویرایش مدیرهمدردی: این پاسخ در اینجا کاملا غلط هست. اینجا اصلا و ابدا بحث صیغه نیست. بلکه یک وابستگی عاطفی هست که نیاز به تمرکز زدایی دارد. آقای کامران لطفا هم پست قبلی ام را مطالعه کنید و هم اطلاعات خود را درمورد صیغه و ...
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *
    ویرایش توسط مدیرهمدردی : سه شنبه 13 خرداد 93 در ساعت 10:23 دلیل: پاسخ اشتباه

  6. کاربر روبرو از پست مفید کامران تشکرکرده است .

    برسرک (یکشنبه 11 خرداد 93)

  7. #24
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    mina4 گرامی
    شما نیاز به بسیج امکانات واقعی زندگیتون در جهت بستر زدایی دارید.
    یعنی محدودیت ها و فشارهای محیط جهت کنترل همسرتون.
    مثال:
    شغل همسرتون
    مکان همسرتون
    افراد تاثیر گذار روی همسرتون
    نیازمندیهای همسرتون
    علاقمندیهای همسرتون
    نگرانی ها و ترس های همسرتون
    میزان وقت آزاد همسرتون
    میزان تمایلات جنسی همسرتون به شما
    مسائل عاطفی همسرتون

    شما باید با توجه به مواردی شبیه موارد بالا یک سناریویی را عملی کنید که وقت همسرتون به سایر مسائل بیشتر مشغول شود.
    مثلا جلسه ای از افراد تاثیر گذار فامیل تشکیل دهید و به بهانه میهمانی از افراد موجه بخواهید با همسرتان صحبت کنند.
    یا مثلا برنامه هایی از تفریح و میهمانی تشکیل دهید که وقت همسرتان پر شود.
    یا از نظر جنسی و عاطفی پر فعال شوید و حتی نقش فاعلی بگیرید و در ارضاء و در اختیار گرفتن جنسی همسرتان او را تخلیه کنید.
    اگر از نظر کاری و شرایطش امکان دارد در او نگرانی پیش بیاورید که این مسئله ارتباط می تواند منجر به ابروریزی یا مشکلاتی بشود.
    از خانواده ات بخواهید که مستقیما وارد کار شده و با این خانم صحبت کنند.
    برنامه های مفرحی از علاقمندیهای همسرت را لیست کنید و اوقاتش را سازماندهی کنید.
    نسبت به پیامکها و تلفنهایش تجسس نکنید. و واکاوی نداشته باشید.
    رک و واضح به او بگویید اگر هر گونه ارتباط جدی با آن خانم داشته باشید. می تواند زندگی را با او ادامه دهد ولی دیگر شما در زندگی اش نمی مانید و این را به عنوان مرز قرمز مورد تاکید قرار دهید.
    اما بگو مگو نق و نوق و جر و بحث و درگیری را با او نداشته باشید و کاملا برای او رمانتیک و جذاب از نظر عاطفی و جنسی بمانید.
    تشویقش کنید برای انتخاب یک راه خوب برای این بحران زندگیتون به اتفاق هم حضوری به یک مشاور خانواده مراجعه کنید.
    برای او صریح و شفاف روشن کنید که دیگر تحمل این قضیه را ندارید و باید از مشاور استفاده کنید.

    با اجازه از جناب مدیر

    نوشته های ایشونو چندین و چندبار بخوان

    همزمان باید از دو روش استفاده کنید شما

    1.ابراز محبت به شوهرتان و استفاده از ظرافت های جسمی و پرکردن خلاء های عاطفی
    2.دور کردن شوهرتان و گوشزد به ایشون که این موضوع چه خطراتی برای برای ایشون و بخصوص فرزندانشان داره

    من یکی فکر میکنم این موضوع یه هشداره برای شما بخاطر اینکه نسبت به شوهرتان توجه بیشتری داشته باشید و محبت بیشتری کنید.
    گفتم تو چطور میخوای زندگی اونا رو بچرخونی گفتپدرم باید کمکم کنه تو هم باید کمکم کنی من بهش گفتم من راضی نیستم اونم گفت باشهاگه تو راضی نیستی نمیکنم من نمیخوام تورو از دست بدم
    بجز فرمایش بانو دختر بیخیال این نوشته خودش داره فریاد میزنه که شوهر شما به اشتباه داره فکر میکنه داره در حق برادر خدابیامرز خودش لطف میکنه و میخواد چتر حمایتی داشته باشه نسبت به همسرش و بچش.

    هم احساس عذاب وجدان هم احساس غیرت نسبت به زن برادرش و هم بچش
    شوربختانه این تفکر هنوز توی جامعه هستش که اگه پسری فوت کرد داداشش با همسر برادر فوت شدش ازدواج کنه و ازشون نگهداری کنه این بنظرم غلطه مخصوصا اگه متاهل هم باشه اصلا درست نیست یکجور احساس دلسوزیه

    سعی کنید جاهایی که جاریتون هست شما نرید به هیچ عنوان با شوهرتان هم حرف بزنید و با ایشون محکم باشید در عین حال محبت کنید و بهش نشان بدید چقدر بوجودش نیازمندید چه شما و چه فرزندانتان

    ببخشید رک میگم به شما نمیخواد به این فکر کنید احکام اسلامی چی میشه شما بهتره بچسبی دودستی به زندگیت چون حفظ زندگی متاهلی و بزرگ کردن بچه هایی که دارید بزرگترین کاریه که یک بانو میتواند انجام بدهد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 11 خرداد 93), مصباح الهدی (یکشنبه 11 خرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 11 خرداد 93), شیدا. (دوشنبه 12 خرداد 93)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها

    بجز فرمایش بانو دختر بیخیال این نوشته خودش داره فریاد میزنه که شوهر شما به اشتباه داره فکر میکنه داره در حق برادر خدابیامرز خودش لطف میکنه و میخواد چتر حمایتی داشته باشه نسبت به همسرش و بچش.

    هم احساس عذاب وجدان هم احساس غیرت نسبت به زن برادرش و هم بچش
    شوربختانه این تفکر هنوز توی جامعه هستش که اگه پسری فوت کرد داداشش با همسر برادر فوت شدش ازدواج کنه و ازشون نگهداری کنه این بنظرم غلطه مخصوصا اگه متاهل هم باشه اصلا درست نیست یکجور احساس دلسوزیه


    خانوم مین 4 عزیز، منم همین برداشت جناب خاله قزی و کردم ، شاید وقتی دونفر همچین برداشتی داشتن واقعا همینگونه باشه!

    پس بیا سعی کن گذشته و فراموش کنی و بشوهرتون محبت کنین.

    اصلا علاقه و حسی مطرح نیست فقط یه حس دلسوزی و عذاب وجدان هست!

    پس اصلا حس عشقی که نسبت به تو دارن و با حس دلسوزی که نسبت به اون خانوم دارن مقایسه نکن.

    اتفاقا بهشون بگو من میدونم تو میخوای به اونها کمک کنی و مسول زندگیشون باشی، بهرحال بچه برادرت هستن و شاید اگه خدایی نکرده شما بجای اوشون بودین برادرتون هم اینقدر حس انسان دوستانه ای نسبت به بچه من میداشت!

    من مدیونشون هم میبودم اما هیچوقت دوست نداشتم زندگی زن برادرتونو خراب کنم. (چون میدونستم اونم تحملش مثه من میبود.سطح تحملشو نداشت)

    بگو من نمیتونم تو این راه کمکت کنم و قدرت تحملشو ندارم. (مثلا تاکید کن میدونم حس دلسوزانه اس نه علاقه !) (من الان بیشتر فکر کردم گفتم شاید این روش بیشتر جواب بده تا اینکه بروشون بیارین نه تو علاقه داری ، یا هوس کردی به ازدواج دوم یا احساست نسبت به من عوض شده و .....)

    تازه بگو شما هم که اصلا توانایی اداره دو زندگی و ندارین ، مثلا درمورد پول بیمه برادر شوهر خدابیامرزتون بهشون بگین اون پول باید برای بچه یتیم

    سرمایه بشه، نه اینکه شما بدتر برین سربار زندگیشون بشین و بشه هزینه ای برای زندگی شماها.

    نمیشه روی پول بچه یتیم حساب باز کرد.

    چند تا ازمشکلاتتونو نام ببر ، مثلا مشکلات مالی، بگو ما تو همینا هم موندیم ، نمیتونیم بهشون کمکی کنیم.
    بدتر سربار میشیم.

    شما نمیتونین کمکی بهشون کنین، بجاش اجازه بدین اگه مورد مناسبی براش پیدا شد، ازدواج کنن، بهرحال اون زن و بچه نیاز به یه زندگی دایمی دارن، اداره دو زندگی واقعا سخته!
    اونم کسی که از پس یکیش هم برنمیومده.



    *******
    اگه مثلا بگو فردا بچه مون بزرگ میشه ، نیاز هاشم بزرگتر میشه ، خواسته هاش بزرگتر میشه ، ممکنه ازت وسیله هایی درخواست کنه، توان مالیمون برای یکی خریدنش کم باشه ، چه برسه که بخوای دوتا بخری! (برای بچه زن برادرتون)
    بگو دراونصورت تو میخوای از پول خود بچه یتیم بری استفاده کنی و اون وسیله ای که از تو درخواست کردن و براش بخری؟ فردا بزرگ شد نمیگه من بچگی کردم همچین درخواستی داشتم شما چرا به عنوان بزرگتر گوش دادین و سرمایه امو به باد دادین؟؟؟


    اگه هم که نخری ، میگن تفاوت گذاشت بین دو بچه !!!

    من این مورد و دیدم ، واسه همین برات مثال زدم ، حالا نمیدونم منظورمو درست رسوندم یا نه.

    منظورم این بود که مثلا بچه ها تقاضاهای نامعقولی در طول دوران رشدشون دارن ، بعد اگه بچه خودت باشه ، تقاضا نامعقول باشه ، انجام نمیدی نهایت دعواش میکنی ، تنبیهش میکنی ! بالاخره بچه خودته نمیشه بهت خورده بگیرن.

    چون بچه خودته !

    خودت صلاحشو بهتر میدونی

    اما بچه یتیم ، و که نمیشه دعوا کرد ، یا خواستشو انجام نداد، چون هزار جور حرف پشت سرت میزنن! میگن بیا بچه خودش نیست ، بچه یتیم گیر آورده!
    یا میگن داره از پول بچه یتیم استفاده میکنه بعد خواسته های بچه رو براورده نمیکنه.

    در صورتی که نمیگن داره سرمایه بچه رو جمع اوری میکنه.

    ممکنه بچه عقده ای بشه ، تا به 18 رسید حرفای دیگران روش تاثیر بذاره تمام سرمایه اشو به باد بده.
    یا اینکه از یه طرف اگه به خواسته های بچه گانش عمل کنین از اون پول استفاده کنین ، بدتر فردا مدعی میشه چرا اینکارو کردین ، سرمایه امو به باد دادین.



    از این مثالا براشون بزن ، تا متوجه بشن زندگی دوم به سادگی نیست اونم وقتی تو زندگی اولتون موندین.

    چیزهایی که از دست میده تو این راه و براش یاداوری کن، اعتماد و دوست داشتن شمارو ، بچه عزیز 6 ماهشو ، تازه کلی دردسر !

    مثلا همین که حرف ونیش کنایه دیگران و! درمورد استفاده از پول یک بچه یتیم.

    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 11 خرداد 93 در ساعت 10:45

  10. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 11 خرداد 93), مصباح الهدی (یکشنبه 11 خرداد 93), شیدا. (دوشنبه 12 خرداد 93)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    فامیلی داشتیم که دوتا برادر بودند و یکی از برادر ها فوت میکنه و چند تا بچه صغیر ازش میمونه بعده یه مدتی مادر زن برادر فوت شده پیغام میفرسته به برادر دیگه که خودش هم متاهل و چند تا بچه داشت که دختر من نمیتونه هزینه این بچه های صغیر رو تامین کنه یا بیا باهاش ازدواج کن یا دخترمون میخواد با یکی دیگه ازدواج کنه . این فامیلمون که خدا رحمتش کنه مرد خیلی خوبی بود گفته بود اگه دخترتون میخواد ازدواج کنه و خواستگار داره من جلوشو نمیگیرم حتی حاضرم بچه هاش رو خودم بزرگ کنم ولی اگه فقط به دلیل نیاز مالی هست خودم تا اخر عمرم تامینشون میکنم . و از همون لحظه حقوقی رو براشون در نظر گرفته بود و ماهیانه بهشون میداد . و هر چی برای خونه خودش و بچه های خودش میخرید برای اونا هم میخرید حتی زن برادرش رو به عنوان کارمند شرکتش بیمه کرده بود و تا اخر عمرش حقوق میگرفت . (بدون اینکه کار کنه بهش حقوق میداد ) یعنی این اقا بچه های برادرش رو زیر بال و پر گرفت و با تمام وجود حمایتشون کرد البته وضع مالیش خوب بود که تونست اینکار رو بکنه ولی حتی یکبار هم نگاه بد به زنش نیانداخت و حتی از در خونه شون رد نشد چون میگفت خونه برادرم حرمت داره و من تحمل دیدن اون خونه رو ندارم و بدون برادرم نمیتونم تو اون خونه برم .

  12. 8 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 11 خرداد 93), کیانا 93 (چهارشنبه 07 آبان 93), هیام " (سه شنبه 13 خرداد 93), مصباح الهدی (یکشنبه 11 خرداد 93), برسرک (یکشنبه 11 خرداد 93), دختر بیخیال (دوشنبه 12 خرداد 93), شیدا. (دوشنبه 12 خرداد 93), شمیم الزهرا (دوشنبه 12 خرداد 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    من چند تا تاپیک اولو خوندم
    متاسفانه min4عزیز شما از اول کار یه خورده نا پختگی کردی الآنم داری چوب همونو می خوری حالا گذشته که گذشته بیا یه فکری بکنیم واسه الآنت
    من نظرم مخلوطی از نظرای خال قزیو مهستیه
    اولین قدم با زور چماقم شده دست شوهرتو می گیری می بری پیش یه مشاور خیلی زود این کارو می کنی نمی دونم خودتم فهمیدی یا نه ولی وضع فعلیت خیلی خوب نیست پس کوتاه نیا
    دوم اینکه شما باید کار درستو انجام بدی گر چه شوهرت داشته باشه صد در صد اشتباه بره نباید تو هم مثه اون اشتباه کنی به نظرم شوهرت قصد خیانت نداره وگرنه اصلا بهت چیزی نمی گفت
    حالا تو این وضعیت دو تا موضع می تونی بگیری یکی از موضع قانون یکی از موضع محبت به نظرت کدومش خوبه؟
    به نظر من اول از موضع محبت وارد شو بهش بگو دوسش داری و نمی خوای با کسی قسمتش کنی؟بهش بگو دلت می خواد فقط مال تو باشه؟دلشو بدست بیار .از عمق دلت هر چی هست بهش بگو تو زنشی نزدیکترین کسش جایگاه خودتو بشناس چرا از ابزار هات استفاده نمی کنی خانوم؟من جای تو بودم همسرمو بغل میکردم تو سینش گریه میکرردم میگفتم من دوست دارم عاشقتم ولی از میون منو اون باید یکیو انتخاب کنی.
    آخه واقعیت هم همینه مگه دوسش نداری؟
    اگه از این روش جواب بده خیلی بهتر از روش قانونیه
    روش دوم همونه که گفتم شما زن قانونیش هسی و هیچ کس حق نداره کمترین دخالتی تو زندگیت بکنه چه برسه به این که شوهرتو ازت بگیره
    بازم بستگی به خودت داره ممکنه بعضی زنا با این موضوع که شوهرشون یه زنه دیگه رو اداره کنه مشکلی نداشته باشن
    ولی این طور که پیداست این از اداره کردن گذشته به نظرم جلوشو بگیر
    زندگی همینه دیگه برا هرکس یه جوریه کم نیار
    یا علی

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 خرداد 93 [ 12:13]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    128
    سطح
    2
    Points: 128, Level: 2
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 26 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهربونا ممنونم دختر بیخیال من همه این حرفا رو بهش زدم منتها اون فقط میگه ازم نخواه به حال خودشون رهاشون کنم اگه خودتم بودی دلت میخواست یکی تو این شرایط کنارت باشه، من حرفی ندارم که کمکش کنه اما میترسم که این کمک به جاهای باریک بکشه و دیگه نشه جمعش کرد به قولن علاجه واقعه را قبل از وقوع باید کرد ....توضیحات بیشتر:جمعه ها همه میریم خونه مادر شوهر شوهرم حتی جمعه ها هم به خاطر این که نیاد اونجا میره سرکار به خاطر من که عذاب نکشم اما من تنها میرم چون خونمون تو کوچه شونه و اگه نرم هزار تا حرف میزنه منم میرم و وجود اون زن رو تحمل میکنم تا عصر که برمیگردم اگه بهشون بگم که نمیتونم بیام همه تقصیرا میفته گردن من و میگن تو زیادی حساسی چون بهم گفتن. شوهرم خیلی منو دوست داره بعضی شبا بهم میگه هیچ علاقه ای بهش نداشته و فقط خواسته کمک کنه بعضی وقتا حتی گریه میکنه میگه زندگی اونو خواستم درست کنم زندگی خودمو داغون کردم خودش میدونه که چه بلایی سر من آورده اما من حالم دیگه مثل سابق نیست دارم تمام توانمو میکنم که خوب باشم گدشته نمیزاره زندگی کنم 4 دفعه بهم قول دادن که تموم میکنن اما نکردن همش فکر میکنم یواشکی رابطه دارن و داره اینجوری میگه که من بیخیال شم همش فکر میکنم اگه صیغه کنن اگه یهو بچه دار شن دیگه هیچ راه بازگشتی نیست ببینید فکرم تا کجا رفته .... شاید قبلا دلم میخواست به خانمه و بچه اش کمک کنم ولی نه شوهر من از خدا میترسه که بگم عدالت رو برقرار کنه و نه اون زنیه که به شوهرم هشدار بده که عدالت رو برقرار کنه به قول خودش و خواهر شوهرام شوهر خودشو تو مشتش نگه داشته بود کلا حرف اون بود اما من به شوهرم احترام میزارم و اینکه تو مشتم باشه خوشم نمیاد دلم میخواد خودش دوستم داشته باشه نه اینکه ترس باشه، یه قسمتی از طلاهامو فروخته بودم واسه خونمون، این ماجراها شروع شده بود که جاریم به من گفت چرا طلاهاتو فروختی باید بزاری سختی بکشه خودش قرض میکرد بعد پس میداد این آدمیه که میتونی تو مشتت بگیریش و یه دفعه دیگه گفت من اگه بخوام میتونم خیلی راحت شوهرتو بکشمش طرف خودم اما نمیکنم از این لحنش خیلی ازش بدم اومد گفتم اگه اجازه بدم همچین چیزی رو، اون خانم منم تو مشت خودش میگیره به جای این که من مدیریت کنم ایشون مدیریت میکنن این شد که مخالف سرسخت شدم.... دیشب با توجه به حرفای شما وقتی آماده خواب شدیم بهش گفتم که میدونم چقدر داری تلاش میکنی زندگیمونو درست کنی ازت خیلی ممنونم که اینقد دوستمون داری و مارو به همه چی ترجیح میدی و ... انقدر خوشحال شد گفت بلاخره فهمیدی... حس خوبی بود این از کمک شما بود ممنون از همتون ممنونم که وقت میزارید از آقای مدیر هم تشکر میکنم که نظر کارشناسیشون هم به دوستان بیشتر کمک کرد که منو راهنمایی کنن هم به خودم

  15. 8 کاربر از پست مفید min4 تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 18 خرداد 93), khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93), هیام " (سه شنبه 13 خرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 13 خرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 12 خرداد 93), دختر بیخیال (دوشنبه 12 خرداد 93), شیدا. (دوشنبه 12 خرداد 93), شمیم الزهرا (دوشنبه 12 خرداد 93)

  16. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    خانوم min4عزیز

    امیدوارم حالتون خوب و خوش باشه.
    این گل هم تقدیم بشما

    عیدتون هم مبارک.
    این گل هم تقدیم به دختر کوچولویه عزیزتون


    فقط میگه ازم نخواه به حال خودشون رهاشون کنم اگه خودتم بودی دلت میخواست یکی تو این شرایط کنارت باشه، من حرفی ندارم که کمکش کنه اما میترسم که این کمک به جاهای باریک بکشه
    من متوجه دو مشکل در پست اخیر شما شدم.(البته اگه درست متوجه شده باشم)

    من دو راه حل بفکرم رسید، امیدوارم سایر دوستان هم راه حل هاشونو بگن ، و شما بتونین بهترین تصمیم و بگیرین.

    مشکل اول: شما و همسرتون دوست دارین به زن برادرشون کمک کنین ؛که حق هم دارن چون احساس میکنن دینی به گردن فرزند برادرشون دارن.

    ببین عزیزم ، اولا شما اشتباه کردین از اول اجازه دادین که شوهرتون رابطه عاطفی ای با همسر برادرشون داشته باشند.
    (البته شما گوشزد کرده بودین اما اونها توجه ای نکردن شاید باید بیشتر سختگیری میکردین و از همون لحظه بفکر راه حل میوفتادین، حالا کاریست که شده؛ بهتره گذشته رو رها کنیم بیایم زمان حال، الان با توجه به اتفاقی که افتاده گوشزد ها ی شما بیشتر مورد توجه شوهرتون قرار میگیره ، پس از این بابت مشکلی نیست)

    خب وقتی شوهرتون همچین جملاتی میگن:

    اگه خودتم بودی دلت میخواست یکی تو این شرایط کنارت باشه،
    تایید و تحسینشون کنین، که نسبت به خانواده و فامیل و اتفاقی که افتاده حساسن و حس انسان دوستانه ای دارن.

    در عین حال که تحسینشون میکنین و درحال اعتبار دادن بهشون هستین.

    رو این مسله هم تایید کنین که کار خوب و باید از راه درست و منطقی هم انجام داد تا بجای ضرر ، منعفت داشته باشه.

    مثلا : بهشون بگو حس دلسوزانه ای که نسبت به خانواده برادرتون (دقت کنین گفتم خانواده نه فقط همسر برادر ، فرزندشون هم هست، پس شما هم همینگونه انتقال بدین.) دارین کاملا قابل ستایشه، و بهشون بگین من بعنوان همسرت تحسینتون میکنم.
    اما موردی که باعث شد ما اشتباه کنیم و بجای رسوندن آرامش به زندگی برادرتون آرامش خودمون هم از دست دادیم . این بوده که از راه درستش وارد نشدیم.(نه شما و نه من) بگو تقصیر من هم بود که باید بیشتر سختگیری میکردم و نمیذاشتم به اینجا برسه.یعنی بهشون اینجا نشون دادی فقط اوشونو مقصر نمیدونی و سهم خودت هم پذیرفتی.

    یعنی اینجا شما جمله خودشونو تایید کردین:(یعنی وقتی این حرفارو میزنن، شما از فرصت استفاده کن ، سریع بگین ، نیت و هدفت که درست بود بنظرت پس چرا نتیجه بخش نبود؟؟؟ که اونجاست که شماباید جواب و بگی ( جواب : راهمون و اشتباه رفتیم.))

    بعضی وقتا حتی گریه میکنه میگه زندگی اونو خواستم درست کنم زندگی خودمو داغون کردم
    و اما حالا شوهرتون حتما میخواین بدونن راه درست چی بوده:

    ببینین شوهرتون اشتباه کردن که خودشون که اتفاقا یک جنس مخالف کم سن وسال هم هستن ؛ خواستن با زن برادرشون همدردی کنن.

    چون مشخصه که اون خانوم الان در بدترین وضعیت قرار دارن ،اون خانوم الان حامیشونو تو زندگی از دست دادن؛ شوهرشونو و از دست دادن؛ با خودشون گفتن الان این حس عشق علاقه محبتشون که دیگه شوهرشون نیست نثار چه کسی بکنن.
    درست زمانی که این درگیری های ذهنی و داشتن ، شوهر شما که اتفاقا یک جنس مخالف بودن وارد زندگیشون شدن و سعی کردن ، باهاشون بواسطه همدردی محبت کنن.

    اون خانوم هم که تازه داشتن دنبال یک راه حل میگشتن به اشتباه فکر کردن الان این بهترین فرصته ، جایگزین خوبی پیدا شده. غافل از اینکه شوهر شما علاقه ای بهشون نداشتن همش یک حس دلسوزی بوده ، که به مرور زمان از بین میرفته و اصلا حس دایمی ای نمیتونسته باشه. (یعنی این حس نمیتونسته یک زندگی دایمی ای که اونها انتظار داشتن و بهشون بده)

    پس نمیتونستن روی این حس حساب کنن.

    راه درسترش این بود که شما بجای شوهرتون سعی میکردین نقش اون همدردی که همسر برادرشوهرتون میخواستن و ایفا کنین.

    اگه اینکارو میکردین دیگه این مشکلات هم پیش نمیومد.(مشکلاتی که از اول کاملا میشد پیش بینیشون کرد)

    اما حالا هم دیر نشده، شما میتونین با اون خانوم دوست باشین، گاهی برین پیششون باهاشون همدردی کنین ، بچه اتون بزرگتر میشه ، و میتونه هم بازی خوبی برای بچه برادرشوهرتون باشه.
    گاهی که میخوای دختر خودتو ببری پارک ،از ایشون هم بخواه با بچه اشون بیاین پارک.

    یا گاهی در حد وسعت براشون کادویی بخر.

    به شوهرتون بگو من مانع کمکتون نمیشم ، اما دفعه اول من به حرف شما اعتماد کردم و نتیجه زیاد خوبی نداشت، حالا شما به من اعتماد کن و این وظیفه رو به من متحول کن.
    یعنی اوشون میخواین کسی کنارشون باشن ، باشه من درکنارشون هستم.(یعنی بگو محبت کلامی و من بهشون میکنم، یک مرد نامحرم درست نیست از اینجور محبت ها داشته باشه ، ممکنه نتایج بدی داشته باشه، که بخشی از نتایج دیده شد.)
    اگه کمک مالی میخواد بشه اون پولو از طریق من بهشون برسونیم.

    یا حتی مدتی بهتره وقتی بچه برادرشونو میخواین ببنینن ، زمانی باشه که شما حضور دارین (گویا شما خانه دار هستین پس وقت آزاد دارین)
    یا ترجیحا خونه مادر شوهرتون ببینشون زمانی که شما هم هستین.

    باتوجه به حرفای شوهرتون فکر نمیکنم شوهرتون مخالفتی داشته باشن.
    اینطور که من متوجه شدم شوهرتون احساساتی هستن، پس کافیه شما یکمی سیاست زنانه بخرج بدی اونوقته که دیگه نباید نگران تو مشت گرفتن شوهرتون توسط همسر برادرتون باشن.


    در اخر هم فکر میکنم داستان خانوم واحد و براشون تعریف کنین فکر کنم تاثیر خوبی روشون بتونه بذاره.نگرش اون برادر خیلی نگرش خوبی بوده، اجازه ازدواج و دادن، در عین حال در حد وسعشون بهشون کمک مالی کردن ، تازه نگرش جالبی هم داشتن درمورد رفتن به خونه برادرشون:

    ولی حتی یکبار هم نگاه بد به زنش نیانداخت و حتی از در خونه شون رد نشد چون میگفت خونه برادرم حرمت داره و من تحمل دیدن اون خونه رو ندارم و بدون برادرم نمیتونم تو اون خونه برم .
    اگه بتونی حس این جملات و داستان ایشونو برای شوهرتون بگین ، فکر کنم بتونه تاثیر خوبی بذاره.

    اما مشکل دومی که من متوجه اش شدم:

    شما بخاطر اتفاقات پیش آمده نمیتونین به شوهرتون اعتماد قبل رو داشته باشین .و متاسفانه این امر روی روابط شما با ایشون تاثیر منفی گذاشته.


    راه حلی که من بنظرم میرسه ، همونیه که مدیر همدردی به یک خانومی که خیانت دیده بودن پیشنهاد دادن، روش قفس شیشه ای.

    من اون لینکی که توش توضیح دادن و برات میذارم فقط قبلش باید دو نکته و بهت بگم.

    اول اینکه :

    میدونی که زیاده روی در هر چیزی خودش یک مشکل دیگه ای و ایجاد میکنه. من فکر میکنم قفس شیشه ای هم از این قاعده مستثنا نیست.

    یعنی برای خودت یک مدت محدودی و درنظر بگیر و برای شوهرتون هم توضیحات لازم و بدین که چرا اینکارو میکنین.بعد عملیش کنین.

    اول این روش و بخونین اگه بنظرتون اینطوری آرامش قبلتون بهتون برمیگرده ، برای یک مدتی انجامش بدین. تا دیگه حس دودلی وشک و دیگه نداشته باشین. اما بعد که این حس از بین رفت ، لطفا این روش و ادامه ندهید.

    دومین نکته: من مشاور و کارشناس نیستم مدیر همدردی برای شما پستی گذاشته بودن به اون پست بیشتر توجه کنین لطفا ، در اونجا قفس شیشه ای پیشنهاد نشده بود، شاید دلیلی داشته باشن پس بهتره ازشون بپرسین.


    من قفس شیشه ا ی و پیشنهاد دادم بخاطر اینکه فکر کردم اگه جای شما بودم من هم دیگه مثه قبل به شوهرم اعتماد نخواهم کرد بنابراین این روش میتونه شک و دودلی و از بین ببره برام. اما توجه دارم که زیاده روی نمیکنم که شوهرم خسته بشه و زندگیم از اون ور بوم بیوفته.


    روش قفس شیشه ای در این لینک توضیح داده شده:

    قفس شیشه ای

    من بخش آخرش و برات نقل قول زدم ، اما شما میتونی همشو از طریق لینک بالا بخونی.

    چهارم: همسرت باید چه کار کند؟
    به همسرت بگو، می خواهی کمکش کنی.
    نه اینکه بخواهی مچش را بگیری
    لذا همه انرژی و مهرهمسری خودت را برای بهبود او قرار می دهی.
    به او دلگرمی بده که کنارش می مانی تا وقتی که می بینی او همه سعیش را می کند.
    به او بگو شرط کمک من به تو، صداقت، شفافیت و آشکار بودنت هست.
    بگو کنارش می مانی اگراو بپذیرد که این رفتارش سم زندگی هست. و خواهان ترک هست.


    امیدوارم با موفقیت از این بحران بیرون بیای.

    الف)به این منطور باید قرار های ذیل را تعهد کند.
    1 – قول بدهد و تعهد کند که دیگر نه کلامی، نه پیامی ، نه تلفنی و نه حضوری با خانمی ارتباط نگیرد.
    2 – برای پشتوانه قولش تعهد کند که شفاف هست ، لذا تا وقتی که این عادتش کاملا ترک نکرده است باید ضمن تغییر شماره تلفن خود، روی گوشی خود پسورد نگذارد و گوشی اش اعم از مکالمات و پیامکهایش را در معرض دید شما بگذارد.
    3 – به هیچ وجه گوشی را با خود به حمام، دستشویی نبرده یا پنهان نکند.
    4 – به محض اینکه مونثی زنگ یا پیامک به او زد به شما گزارش کند حتی اگر اشتباهی زنگ زده بود. و شماره او را به شما جهت تحقیق و بررسی بدهد.
    5 – شما اجازه داشته باشید در صورت لزوم هر وقت از روز که خواستید سر زده به محل کارش سر بزنید.


    ب ) شما هم تعهد کنید
    1 -با او درگیر نشوید
    2 - قهر نکنید
    3 - خواسته های عاطفی و جنسی او را برآورده کنید.
    4 - او را به عنوان همسری مهربان و دلسوز دوست داشته باشید.
    5 - و در نهایت اگر بعد از مدتی نگرانی شما بر طرف شد، کم کم بررسی ا زاو را کاهش دهید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 12 خرداد 93 در ساعت 16:56 دلیل: حذف تکرار پست

  17. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    هیام " (سه شنبه 13 خرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 13 خرداد 93)

  18. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    مینا جان شما پدر شوهر ندارید؟ اگه داشته باشید دیگه کمک شوهرتون منتفیه علاوه بر اون بهترین کمکی که به یه زن جوان که همسرش رو از دست داده میشه کرد کمک مالیه . یعنی اگه ایشون منبع در امدی برای گذران زندگی نداشته باشه زندگی براش خیلی دشوار میشه و شاید مجبور به ازدواج بشه ولی اگه نیاز مالی نداشته باشه نیاز های عاطفی اش رو خودش میتونه تامین کنه عمدتا از طریق خانواده خودش و لازم نیست همسرتون فداکاری کنه . و اگه ایشون از طرف همسر شما مایوس بشه ممکنه ایشون خیلی زود ازدواج کنند با خصوصیاتی که شما ازشون تعریف کردید . تا اونجا که من فهمیدم همسر شما توان کمک مالی رو ندارن پس منظورشون از کمک کردن به اونا چیه ؟ یعنی فقط حمایت عاطفیست ؟ منظورش از اینکه نمیتونه رهاشون کنه چیه ؟ میشه مثال بزنید مثلا چکار میخواد براشون بکنه ؟ یه مرد غریبه اگه بخواد بیاد بچه ادم رو ببره بیرون ببره دکتر براشون خرید کنه و از این قبیل کارها حتی اگه احساسی هم اولش در بین نباشه و از روی خیر خواهی باشه مطمئنا بعدا احساس هم پیدا میشه و وابستگی بوجود میاد . و غریره کار خودشو میکنه کمک شمام در این زمینه ها نمی تونه موثر باشه چون اولا کارهایی هست که نیاز به حضور یه مرد هست و زن نمیتونه انجامش بده ثانیا اونجوری که شما از اون خانم تعریف کردید ایشون یه همدم مرد میخواد نه زن . شاید بهتر باشه همه اینا رو به همسرتون توضیح بدید و عواقب کار رو بهشون یاداوری کنید .

  19. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (سه شنبه 13 خرداد 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا این ازدواج میتونه نتیجه خوبی داشته باشه!؟
    توسط Nima1364 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 آبان 93, 18:03
  2. اشتباه از منه یا از شوهرم؟ به همدردیتون احتیاج دارم
    توسط آواز در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 01:59
  3. بسوزیم ونسازیم !
    توسط baby در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 خرداد 90, 16:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.