اتفاقی که نگرانش بودم ازش میترسیدم افتاد
پنجشنبه اومد اداره مون و داد و بیداد
همه همکارا فهمیدن و به حراست هم کشیده شد
چیزی که برام عجیبه اینه که به همه میگه همسرمو دوست دارم ولی به من میگه ازت متنفرم
چرا؟؟؟؟؟
کدومش منو دوست داره یا متنفره؟؟؟؟؟
تشکرشده 599 در 247 پست
اتفاقی که نگرانش بودم ازش میترسیدم افتاد
پنجشنبه اومد اداره مون و داد و بیداد
همه همکارا فهمیدن و به حراست هم کشیده شد
چیزی که برام عجیبه اینه که به همه میگه همسرمو دوست دارم ولی به من میگه ازت متنفرم
چرا؟؟؟؟؟
کدومش منو دوست داره یا متنفره؟؟؟؟؟
تشکرشده 263 در 86 پست
بهار جان چی می گفت تو اداره؟ خواستش چی بود؟؟ به کی گفته دوست داره؟
تشکرشده 599 در 247 پست
دادو بیداد که کی تورو تو این اداره استخدام کرده باید اخراجت کنه
به معاون حراست گفته من زنمو دوست دارم ولی بخاطر کارش خونه زندگی و بچه رو ول کرده از این حرفها که البته جوابشو گرفته گفتن قانونی اقدام کن ربطی به اداره نداره
منم گفتم من کی اومدم اداره بعد از عید او کی رفته دادخواست طلاق داده توی بهمن پس ربطی به کارمون نداره
گفت حرف حسابش چیه گفتم نمیدونم داره بهونه میکنه
دوباره همون حرف تکراری که همه میزنن شاید یکی رو داره منم گفتم نمیدونم یعنی نخواستم که بدوننم یه سری چیزا دیدم.ازش ولی خودمو به ندیدن زدم
کلی هم گریه کردم اون بنده خداهم گفت نمیخواستم ناراحتت کنم گفتم اگه بشه مشکل تون حل بشه منم گفتم از خدامه که برگردم سر خونه زندگیم
درنهایت گفت اگه بازم بیاد سرو صدا کنه باهاش برخورد میکنیم و اگه هم بشه باهاش صحبت میکنیم
khaleghezey (شنبه 31 خرداد 93)
تشکرشده 5,213 در 1,375 پست
نمیدونم حرفم درسته یا نه.
ولی نمیشه ، به رییستون بگین ، که طوری وانمود بشه که انگار شما از اداره اومدین بیرون ، بعد نحوه برخوردشون و ببینین ، شاید اونی نشه که قبلا گفتین.
شما قبلا گفتین که دادخواست طلاق و پس گرفتن که بیاین اداره و اول از کار بیکارتون کنن بعد دوباره درخواست بدن.
خب اگه دیدن بیکار شدین و خواستن برگردین زندگی کنین که خب شما به خواستتون رسیدین.
اگه هم بیکار شدین و دوباره درخواست طلاق دادن، شما دوباره برگردین سرکارتون؟
یعنی نمیشه اینجا رییستون بهتون کمک کنن؟
میتونین تاریخ های دادخواست نشونشون بدین تا باور کنن که قبل کارتون ایشون دادخواست طلاق داده بودن، و دوبار هم هست که دادخواست و پس گرفتن.
یا نیمتونین با وکیلشون صحبت کنین و بگین معنی اینکارها چیه؟ اگه دوستتون ندارن چرا اومدن و این حرفا رو زدن؟
**برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
یاد نمیگرفتم .....! **
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
بانو بهار لطفا دوباره اشتراک آزاد بگیردی و از طریق انجمن آزاد پیگیر باشید
مهم نیست به نتیجه برسه یا نه مهم اینه که کمترین آسیب به شما وارد بشه و نتیجه ای بگیرید که به نفع شما باشه
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
سرگشته دوست (چهارشنبه 15 مرداد 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
دختر بیخیال عزیز منظورتون رو درست متوجه نشدم
خاله قزی گرامی آخرین تاپیک مدیر همدردی به من این بود که خودتون تصمیم بگیرید که ادامه زندگی رو میخواهید یا طلاق برای تصمیم گیری هم یه تاپیک بهم معرفی کردن که قراره بدها و خوبیها رو امتیاز بندی کنم و طبق اون امتیاز تصمیم بگیرم
من هنوز نتونستم اینکارو بکنم این گزینه دوست داشتنش خیلی امتیازش بالاست منفی ها بهش نمیرسه با وجود اینکه اومد اداره و دادو بیداد کرد بازهم پیام دوست دارم بهش دادم نمیدونم کارم اشتباه بود یا نه ولی من احساس واقعیمو بهش گفتم
منتظر نتیجه دادگاه منع اشتغالم 7تیر دادگاهمونه و تا آخر تیر نتیجه اش معلوم میشه
اگه به نفع من رای صادرشد که برای آشتی اقدام میکنم یک نفر رو واسطه میکنم شاید آقای حراست شاید جناب وکیل
ولی اگه رای به نفع او صادر شد روند طولانی تر خواهد شد چون به دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور هم کشیده میشود و بعد درنهایت تصمیم گیرنده نهاییی جناب مهربان همسر است که طلاق بدهد یا .........
تا نتیجه دادگاه معلوم نشه نمیتونم کاری بکنم چون نظر همسر براینه که دادگاه به نفع او رای میدهد و من هیچکاری از دستم بر نمی آید وو در نهایت ذلیل و خانه نشین میشوم و به خاک سیاه مینشینم و او هم مثل سگ طلاقم میدهد
تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!
تشکرشده 2,575 در 920 پست
اگر همسرت شما را دوست ندارد و روی طلاق اصرار دارد دوست داشتن یک طرفه شما هیچ سودی ندارد. دوست داشتن یک رابطه دو طرفه است وگرنه اگر دوست داشتن یک طرفه شما فایده ای داشت کار به اینجا نمی کشید.
در تصمیم گیری ات این نکته را لحاظ کن که چرا این آقا را دوست دارید ؟ ببین دلیل موجهی برای دوست داشتنش هست یا این حس دوست داشتن شما هیچ مبنای عقلانی ای ندارد یا به عبارتی دور از عقل است.
رفتارهای این آقا از اول ازدواج ( تاپیک هایت را خوانده ام ) همین بوده است و الان هم فرقی نکرده و نخواهد کرد. ببین آیا می توانی تا آخر عمرت چنین رفتاری را با همه مختصاتش اعم از توهین های ناموسی و غیر ناموسی ، کتک زدن ، چاقو کشی ، آبروریزی ( مثل همان که امروز اتفاق افتاد ) ، بددهنی و بی محبتی در قبال ابراز علاقه و هر نوع تحقیر و بی احترامی و آزارهای دیگری که اینجا نگفتی را تحمل کنید یا نه . به علاوه اینکه خانواده اش هم پشتیبان او خواهند بود به خصوص مادرش و حتی به تحریک او هم می پردازند و او هم گوش می کند.
مدیر همدردی راست می گوید. اول باید با خودت کنار بیایی که می خواهی به هر قمیتی زندگی کنی یا می خواهی محترمانه پیشنهاد طلاق همسرت را قبول کنی.
اما این را بدان که احساسات ما باید مبنای عقلانی داشته باشد. باید بتوان دلیل موجهی برای احساسمان پیدا کنیم. چه دوست داشتن چه نفرت.
نکته دوم که خیلی خیلی مهم است این است که احساسات ما مثل دوست داشتن تابع مستقیم افکار ما است. یعنی افکار ما احساسات ما را شکل می دهد. این یک نظریه روانشناسی است. ببین پشت این احساس دوست داشتن شما چه فکری نهفته است یا چه افکاری .
یک مثال برایت می زنم :
یک نفر می خواهد سخنرانی کند. او احساس ترس می کند .
- - - Updated - - -
فکری که این ترس را به وجود آورده است این است : اینجا آدم های زیادی دارند به من نگاه می کنند و درباره من قضاوت خواهند کرد. پس اگر کوچکترین اشتباه کنم دیگران قضاوت بدی خواهند کرد و اعتبارم را از دست خواهم داد.
- - - Updated - - -
حتی عقاید ما روی احساسات ما تاثیر زیادی دارد. منظورم فقط اعتقادات مذهبی نیست. عقایدی که راجع به خودمان ، جنسیت خودمان ، جامعه ، خانواده و... کلا هر چیزی که بتوان نام عقیده بر آن گذاشت. چه در زمینه مذهب و چه هر زمینه دیگری. ببین پشت این احساس دوست داشتن چه عقایدی نهفته است. حتی ببین چه عقیده ای راجع به احساسات و دوست داشتن داری.
- - - Updated - - -
اما مبنا را بر این بگذار که اگر بخواهی با این آقا زندگی کنی باید او را همین طور که هست بپذیری و انتظار تغییر نداشته باشی.
del (دوشنبه 02 تیر 93), khaleghezey (یکشنبه 01 تیر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 01 تیر 93), مصباح الهدی (شنبه 31 خرداد 93), بهار_68 (شنبه 31 خرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 01 تیر 93)
تشکرشده 5,213 در 1,375 پست
منظورم این بود؛ نمیشه با مدیر جایی که توش کار میکنین،صحبت کنین و ازشون بخواین مثلا یک مدتی و بهتون مرخصی بدن، بعد به شوهرتون بگین که از اونجا اومدین ببرون ، اینجوری اگه شوهرتون واقعا دوست داشته باشن باهاتون زندگی کنن، خب معلوم میشه اگه هم دوباره درخواست طلاق بدن، شما اینطوری کارتون و حداقل از دست ندادین.
حداقلش اینه که فردا باخودتون نمیگین اگه کارم و رها میکردم شاید الان با شوهرم زندگی میکردم.
هرچند اینم درنظر داشته باشین که بقول خودتون زمانی که ایشون خواستن ازتون جدا بشن شما شغل نداشتین.
یا اینکه نمیتونین برین با یک وکیل حقوقی مشورت بگیرین؟
خب تاریخ ها مشخصه دیگه ، تاریخ زمانی که گفتن میخواین طلاق بگیرن ، و زمانی که شما رفتین سرکار.
یعنی این ها و دادگاه قبول نداره؟
**برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
یاد نمیگرفتم .....! **
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
درود دگربار بانو بهار
با سپاس از پست بسیار زیبا و خواندنی بانو نوپو توی پست های لایق تشکر و تقدیر گذاشتم واقعا حیفم اومد نظر شما را در اونجا قرار ندم
نظر بانو نوپو خیلی خوب و دقیقه و حالا با اجازه من از یه دیدگاه دیگه به این موضوع نگاه میکنم بعنوان یه مرد.
شوهر شما افتاده توی لج و لجبازی روی افکارش کنترل نداره از جایی داره شارژ میشه احتمالا تحت فشاره دوست داره برگردونه شما رو ولی به روش خودش مهارت لازم برای ارتباط برقرار کردن صحیح با شما را بلد نیست مخصوصا توی این اوضاعی که درش قرار دارید بهتره که عاقلانه و زیر نظر متخصص رفتار کنید.
ما مردا لجبازیم و بیوفتیم روی دنده لج یکم طول میکشه کوتاه بیایم و علاقه ای هم به رفتن پیش مشاور نداریم.
ایشون اومدن توی اداره شما داد و بیداد درصورتی که میتوانستند خیلی زیباتر حرفشان را بیان کنند جوری که هم حرفشو زده باشه و هم اینکه به خواسته ای که داره رسیده باشه دقیقا مثل اوندفعه که اومد جلوی منزل شما چاقو کشی اونموقع هم نتوانست خودش را خوب کنترل کنه عصبانیتی که داره و اینجور به شما عنوان کرد که شما اولویت اول زندگیشونی و بهت علاقه داره و بخاطر شما اینکارو کرده درصورتی که علت اصلی نداشتن مهارت کنترل خشم و نداشتن مهارت برقراری ارتباط صحیح هستش.
ایشونو دوس داری خیلی خوبه ولی بهتره ببینی خودتو چی خودتم دوست داری برای خودت ارزش قائلی رفتارایی که از خودت نشان دادی واقعا میگم دفعه قبل هم گفتم خیلی تعجب کردم چقدر انعطاف پذیر هستید واقعا عالی برخورد کردید
شما برگردی خونه تا یه مدت معلوم نیست چقدر باشه ایشون لجبازیشونو داره شاید چند ماه شایدم چند سال خیلی روی اینکه ایشون تغییر کنه حساب باز نکن.یا جدایی رو انتخاب کن یا اگر قصد داری با این وضعیت ادامه بدی نوشته های بانو بالهای صداقت بانو فرشته مهربان جناب مدیر همدردی دوباره عضویت انجمن آزاد بگیر و یه مدتی که شاید طولانی هم باشه زیر نظر کارشناسان سایت رفتار کن.
انتخاب با شماست بانو بهار گرامی بازم یمرسیم به حرف جناب مدیر باید ودو تا چهارتا کنی ببینی مزایا و معایب ادامه این زندگی چیه
آینده انسانها در امتداد گذشته آنهاست
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
del (دوشنبه 02 تیر 93), فرشته مهربان (یکشنبه 01 تیر 93), نوروزیان. (یکشنبه 01 تیر 93), بهار_68 (یکشنبه 01 تیر 93), شیدا. (یکشنبه 01 تیر 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
در مشاوره گفت که مرا دوست دارد چه اصراری برای دروغ گفتن داشت تو مشاوره حتی گفته بود با کارم هم مخالفتی ندارد فقط از دوباره به اینجا رسیدن میترسد همان ترسی که من دارم
به مسئول حراست هم گفته مرا دوست دارد
در دادگاه هم میگوید مرا دوست دارد
یک هفته سرم داد میزند و میگوید با من تماس نگیر هفته بعد خودش به من زنگ میزند و از من رابطه میخواهد
ولی به خودم میگوید ازم متنفر است و از من میخواهد با مردنم خوشحالش کنم
این دوگانگیها برای چیست؟
ریسک بزرگیه که دست از کارم بکشم یک سال دیگه شاید ده سال دیگه به جایی برسم که بگم مهرم حلال جانم آزاد
اگر قراراست زندگی زندگی شود که باید اصولی باشد با مشاوره نه مثل دفعات قبل یه تنه برم جلو کم بیارم باز برسم به اینجا
اینو به شوهرمم گفتم گفتم اگه میخواهی بیا بریم مشاوره نه مثل دفعه قبل بریم باهم به ظاهر همو بخشیدیم ولی ته دلمون کینه باشه مشکلمون ریشه ایه باید حل شه
تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!
khaleghezey (یکشنبه 01 تیر 93), صبا_2009 (یکشنبه 01 تیر 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)