به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بر همه عزیزان
    دوستانی که خیلی به روش سنتی علاقه دارند لطفا جواب بدن به این سوال:
    من خودم چندین مورد سراغ دارم که بعله به قول شما به روش سنتی رفتن جلو.یعنی پسره وقت ازدواجش داره میگذره مثلا 28 بعد تو فامیل یه
    دختر که دم بخته رو معرفی میکنن.یه شب خونواده ها میرن پیش هم.دختر و پسر نیم ساعت تو یه اتاقی یه سری حرف میزنن.(نمیدونم چی میشه گفت تو این نیم ساعت)بعد تموم میشه و مزدوج میشن.
    همه چی هم ارومه.پسر و دختر هم خوب و پاکن.اما حالا بعد چند سال می بینم که فقط کنار هم هستن و به قولی شاید بشه گفت طلاق عاطفی گرفتن.
    از نظر بقیه شاید همه چی روبراه باشه اما حقیقت چیز دیگه ایه به نظر من.
    ایا مواردی که من سراغ دارم نمونه های غیر قابل استنادی هستن؟
    ایا من اشتباه می کنم؟
    پس کجاس اون حس که میخای واسش بمیری هر لحظه؟نتونی نبودش رو تحمل کنی؟
    ایا اصلا وجود این حس درسته؟ یا دوباره من جو گیر شدم؟(همون شیفتگی به قول جناب نوپوی عزیز)
    اونایی که سنتی رفتن جلو میشه از خود الانشون بگن؟واقعا اون حسی که میگن بعد ازدواج بوجود میاد رو دارن الان؟
    به نظرم اول باید دختر و پسر از هم خوششون بیاد بعد خونواده ها بیان جلو.فاصله مکانی هم اصلا مهم نیست.
    چون به مورد خودم مربوط میشد همینجا پرسیدم.
    دوستان منتظر نظراتتون هستم.
    ادم می ترسه شکلک بذاره(قابل توجه بعضیا)
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...
    ویرایش توسط man-bedoone-sahar : چهارشنبه 07 خرداد 93 در ساعت 12:55

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    رفیق عزیز
    اینجا هیچ راهی بجز ازدواج سنتی پیشنهاد نمیدن

    حرفات تا حدودی درسته
    ازدواجی که بدون عشق و علاقه شکل بگیره ذره ای نمی ارزه
    حالا هر چقدر هم که قد و سن و ظاهرو ... با هم بخونه که اینجا فقط اینها ملاک هستند

    اگه عشق باشه هر ایرادی کوچکی که در معشوق باشه قابل چشم پوشیه ولی اگر عشق نباشه هر دو زندگی میکنن و به ظاهر اسمش زندگیه ولی ...

    از ازدواج سنتی هم اگر خیلی درست جلو بری و جلسات آشنایی زیاد باشه میشه به عشق و علاقه رسید(که اکثرا این مورد رعایت نمیشه و تمام بدبختیا از همین میاد)

    ولی اگه روال همون چیزی باشه که معموله یعنی از جلسه سوم قرار مدار عقد و تالار و سرویس طلا و مهریه و اینچیزا باشه و باید جواب نهایی بله و خیر رو بدی به هیچ دردی نمیخوره و ممکنه شانسی ازدواج موفقی داشته باشی ولی ...

    من دوستی رو هم تایید نمیکنم فقط بخاطر وابستگی و روابط عاطفی جنسی که پیش میاد
    ولی اگه بتونی یه مخلوطی از ازدواج سنتی و دوستی بسازی خیلی خوبه

    یعنی اول چند جلسه با طرف مقابل بدون درگیر کردن احساسات مثل دوتا آدم عاقل و بالغ بنشینید حرفاتونو بزنید و شرایطتونو بگید
    بعد اگر حس کردید از هم خوشتون میاد تحت نظارت خانواده ها مدتی با هم بردی و بیایید تا بهتر هم بشناسید
    خانواده ها رو هم باید به هم معرفی کنید که بخش خیلی مهمی از ازدواج همینه

    بعد از چند ماه که هر چی بیشتر باشه بهتره ولی بهتره تبدیل نشه به چند سال میتونید از هم به شناخت برسید و بهترین ازدواج ممکن رو انجام بدید

    ولی تا لحظه ای که نرفتید زیر یک سقف دور روابط جنسی از هر نوعش رو خط بکشید که زندگی هر دوتون رو نابود میکنه
    قبل از در جریان گذاشتن خانواده ها هم پای روابط عاطفی و احساسات رو وسط نکشید

    ولی اگه بخای از طریق دوستی بری جلو و کارت به برقراری روابط عاطفی و جنسی بکشه بعد متوجه بشی مثلا مادرت مخالفه دخلت میاد و زیر بار این کار اشتباه خورد میشه فقط هم این تو نیستی که نابود شده یه نفر دیگه رو هم با خودت پرت کردی ته دره

    یا اگه بخای ازدواج سنتی کنی و بعد 4 جلسه ازدواج کنید از دوستی هم بدتره
    هر هفته 100 نفر میان این سایت و میگن بدون شناخت همسرشئون باهاش ازدواج کردند

    خلاصه بازم میگم برای یک ازدواج در درجه اول درگیر نکردن احساسات و عواطف و مطمئن شدن از عدم مخالفت خانواده ها و در درجه بعد که مهمترین قسمت ازدواجه شناخت پیدا کردن از همدیگه است

    اگر اینطوری جلو بری حالا از هر راهی جلو بری احتمال اینکه ازدواجت موفق باشه خیلی زیاده

  3. 3 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    man-bedoone-sahar (چهارشنبه 07 خرداد 93), nafiseh joon (یکشنبه 12 مرداد 93), شیدا. (یکشنبه 12 مرداد 93)

  4. #23
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من خودم با خواستگاری موافقم اما نه به روش ده هزار سال پیش . یک خواستگاری امروزی همراه با رابطه ، تحقیقات و مشاوره. بعد از همه اینها اگر آدم علاقه ایجاد شده و عقل و دلش یک چیز می گوید ازدواج می کند.
    من اصلا و ابدا از ازدواج فامیلی خوشم نمی آید. اینقدر توی زندگی ام آدم های معلول حاصل این ازدواج ها را دیده ام که برای هفت پشتم بس است. نمی خواهم بگویم چه دیده ام اما اگر بهترین آدم دنیا هم باشد اگر فامیل باشد ازدواج نمی کنم. خود پیامبر هم فرموده اند با خویشان نزدیک خویش ازدواج نکنید چون این کار فرزندانی ضعیف در پی دارد.
    مطمئنا با نیم ساعت حرف زدن در اتاق هم نمی شود ازدواج کرد. اما یک سوال : مگر هنوز هم کسی این طوری ازدواج می کند. من حتی در خواستگاری هم ندیده ام کسی این طوری باشد. در همه خواستگاری هایی که من دیده ام حداقل یک ماه دختر و پسر با هم حرف زده اند. حداقل. البته من تهران زندگی می کنم. شاید بعضی شهرستان ها این طوری باشد. به هر حال برایم این الگویی که از خواستگاری ارائه دادید کمی عجیب به نظر می رسد.
    در مورد عشق و علاقه پیشنهاد می کنم مصاحبه های دکتر شیری را بخوانی. خیلی قشنگ توضیح می دهد. ببین اصل حرفش این است که این حالتی که در ذهن جوان ها است بعد از شش ماه تا دو سال از بین می رود و زندگی روال عادی به خود می گیرد. به قول خودمان یک عاشقانه ساده. من وبلاگ عاشقانه زیاد خوانده ام. همه وقتی ازدواج می کنند تا مدتی که نامزد هستند همین من برات می میرم و از این حرف ها می زنند. اما بعد که می روند زیر یک سقف با زندگی واقعی و مسئولیت روبه رو می شوند. مثلا یک آقا باید خانه تهیه کند کار کند خرجی بیاورد مواظب زنش باشد و روابط خانوادگی را مدیریت کند . این آقا اگر می خواهد زندگی را اداره کند دیگر نمی تواند جوان عاشق پیشه ی سه سال قبل باشد که همه هم وغمش کادو گرفتن و اس دادن و پیدا کردن شعرهای رمانتیک بود. زندگی این طوری نمی گذرد. ناچار مرد باید نقطه تمرکزش را عوض کند. زن هم به نوع دیگر.
    بعد تازه که زندگی جدی می شود اختلاف ها و عیب های طرفین خودش را نشان می دهد. تا وقتی خوشی و گردش عاشقانه است همه خوبند و بهترین. موقع کار است که آدم ها شخصیت خودشان را نشان می دهند.
    اما دوست داشتن بین زن و شوهر با دوست دختر و دوست پسر فرق می کند. خیلی هم فرق می کند. دو مسیر متفاوت از هم است. ببین در دوستی همه چیز خیلی بیش از حد شسته رفته است. مثل خانه ای که تازه برای عروس چیده اند که همه بیایند دیدن کنند. همه چیز گلدوزی شده همه چیز تزیین شده و... . این رابطه جوری طراحی شده که این طور باشد. که آدم ها مدتی از واقعیت دنیا دور شوند و در رویاها زندگی کنند. جایی که هیچ ختلافی نیست ( اگرچه هست اما شما نمی بینی ) جایی که چیزی بالاتر از وصال وجود ندارد . اما زندگی واقعی این طور نیست. در زندگی مشترک زن و شوهر هر چیزی هست دیده می شود و دیگر نمی شود در رویا زندگی کرد. دیگر کسی مثل والدین هوای تو را ندارند و خودت مسئول همه چیز زندگی ات هستی. پس باید چهار چشمی مراقب زندگی باشی و از خیالات بیایی بیرون.
    رابطه دوستی وجه اشتراک عمیق هنوز وجود ندارد. برای همین می بینی که این همه کادوی ولنتاین و دستبند عشق و از این چیزها به وجود آمده تا پیوند بین طرفین باشد. ببین دو طرف نه خانه مشترک دارند نه مال مشترک دارند نه هیچ چیز مشترک دیگری. فقط جاهایی قرار می گذارند و هم را می بینند. اما زن و شوهر همه چیزشان مشترک است. بچه های مشترک خانواده مشترک خانه مشترک مال مشترک و.... . پس نیازی نیست که با چیزهایی مثل جاسوئیچی های رمانتیک به هم وصل شوند. آنها عمیقا به هم وصل هستند.
    اینها فقط پاره ای از تفاوت های زندگی مشترک و رابطه دوستی است. وقتی نوع رابطه متفاوت است نوع احساسات و نوع ابراز احساسات متفاوت است. انتظارات متفاوت . مثلا دختری که تا دیروز با یک کیف دستی و یک رژ لب همرنگ کیف دستی در آسمان سیر می کرد حالا انتظار دارد مردش برای او غذا فراهم کند پول آب و برق را بدهد در مقابل خانواده احترامش را نگه دارد و... . چرا ؟ چون زمان دوستی خانه پدرش بود و نیازهایش تامین می شد و پسر فقط لازم بود احساسات رمانتیک دختر را ارضا کند. اما حالا دختر دیگر در خانه پدر نیست و در خانه شوهر است. اگر شوهر سهل انگاری کند باید وسط خیابان زندگی کند ونان خشک بخورد . اگر پسر احترامش را حفظ نکند خانواده پسر نیز هیچ احترامی به او نمی گذارند و تحت فشارش قرار می دهند. دیگر چندتا حرف عاشقانه و یک کادوی ولنتاین دردی از زندگی دوا نمی کند.

    خوب اینها فقط کمی از تفاوت های زندگی مشترک و رابطه دوستی است. بین همه زن و شوهر ها هم هست. چه کسانی که دوست بوده اند و چه کسانی که با واسطه ازدواج کرده اند.
    اما مشکلات ازدواج که گفتی برمی گردد به مهارت های زندگی . برمی گردد به فکر درستی که آدم ها باید داشته باشند. برمی گردد به اطلاعات مطالعه و درکی که زن و شوهر از زندگی مشترک دارند.
    متاسفانه در خیلی از خانواده های ایرانی ازدواج یک میدان رقابت است که باید طرفت را زمین بزنی و برنده شوی. متاسفانه مناسبات آسیب رسان در خانواده های ایرانی وجود دارد که باعث این مشکلاتی می شود که شما می بینید. ریشه علاقه و محبت را خشک می کند .
    ویرایش توسط نوروزیان. : چهارشنبه 07 خرداد 93 در ساعت 13:44

  5. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    man-bedoone-sahar (چهارشنبه 07 خرداد 93), mohammad6599 (دوشنبه 13 مرداد 93), شیدا. (یکشنبه 12 مرداد 93)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    روز موعود داره میرسه.
    فردا واسه اخرین بار می بینمش.یعنی خواب امشب به من حرومه...
    حقیقتش اگه یه روزی پسر نداشته ام همین مشکل منو داشت بهش میگفتم با شجاعت بره جلو.
    ولی خودم...
    نبود؟دوستان گفتنیا رو گفتن اما شاید یکی دیگه،یه راهی،چیزی...
    دختر خوب
    پسر احمق،بدون داشتن شرایط
    یه داستان تکراری

    معاون کلانتر...
    خاله قزی...
    شیدا...
    صالحه...
    نوپو...
    نبود؟

    هععیییی :((
    یادت زیباست...،
    ببین اگر خودت بودی چه غوغایی می شد.!!!
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...
    ویرایش توسط man-bedoone-sahar : یکشنبه 18 خرداد 93 در ساعت 00:11

  7. کاربر روبرو از پست مفید man-bedoone-sahar تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 12 مرداد 93)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام دوسن خوبم جناب من بدون سحر.احتمالا این سحر هم استعاره از اون خانم هست اگه اسم واقعیشون نباشه (که درستش هم همینه)
    وقتی احساساتت رو میخوندم و شرایطت رو بیش از 90 درصد با هم تشابه داشتیم مخصوصا احسالسات مشابه ای که داشتیم همین نمونش پست اخر شما !! یه زمانی منم اخر ترم های زوج یا موقعی که عید میشد دانشگاه تعطلیل میشد این حس ها بهم دست میداد!! یادش بخیر الان یادم اومد یه طوری شدم خیلی وقته سعی میکنم به این چیزا فکر نکنم. به جز مواردی مثل این که میخوای بری خارج و سربازی معاف هستی

    اما در ماجرای شما چند نکته ی کلیدی هست که من میگم توجه داشته باشی

    1- اون خانم از شما یک سال بزرگتر هستند من از روی پست هاتون بدون تعارف میگم حدس میزدم سن بیش تری داشته باشید و اصلا نمیگم از اون خانم کمتر متوجه هستید و.. ولی بحث ظاهر رو قبول دارید نمیشه کتمان کرد ؟؟ قبول کنید الان نهایتش هم سن میخورید یا اون خانمی کمی از شما بزرگتر احتمالا ..شما الانو نبین فکرشو بکن بعد فرزند دار شدن واقعا یکم سن خانم ها میاد بالاتر و طراوتشون کم تر میشه (اگه ایثن بندو قبول نداری و دلایل قانع کننده ای داری اشکال نداره دلایلتو نگو چون خود من یه زمانی مخالف سر سخت این بند بودم و کلی دلیل داشتم نه اشکالی نداره و.. ولی الان شخصا به این نتجه رسیدم این حقیقتی قابل انکار هست که شما هم اگه الان قبولش ندرای بعد ها بهش میرسی )

    2- اون خانم گفتید با یه پسری از دانشگاتون قصد ازدواج داشتند..ببنید به هر حال ه ادمی ممکنه توی سن کم اشتباه کنه اما ..این موضوع مطمئن باشید باید براتون کامل حل بشه ...من راجب این موضوع میخواستم یه سری چیزهایی رو بگم..ظاهرا شما با این قضیه مشکلی ندارید...(میدونی این بند خودش کلی جای بحث داره که جاش این جا نیست..میترسم نظرمو بدم سو تفاهم بشه..به هر حال این مورد رو برای خودت برای یه بار و همیشه حل کن و این نظر شخصی خودت مهم هست)

    3- مهم تر از همه شما داری حرف از رفتن میزنی !! از کجا معلوم اون دختر هم بخواد بره اون ور اب ؟!؟ اصلا خانوادش اجازه بدند !؟؟! این خودش یه موضوع بسیار مهمی هستش !! شما چطور با این که میخواید برید خارج و.. برای خودتون این قدر رویا پردازی میکنید و حتی میگید چون میخواید با هم برید خارج مشکل ندارید با یه سری از کارهاشون و.. من برای خودتون میگم

    خواستم بگم شما موضوعات مهمی رو پیش رو داری با فرض این که تمام بند های بالا برات حل شده باشه

    ببین دوست من من تجربه ی شخصیم رو میگم
    خانمی که من زیر نظر داشتم حدود سه سال !! دقیقا مثل شما !! نگاه و..
    و فکر میکردم اگه از من خوشش نیاد حتما بدش هم نمیاد و منم نسبت به بقیه شرایطم خیلی بهتر بود و هست و البته بگم این خانم از کسانی بود که هیچ پسری هم باهاش هم کلام نمیشد و نشده بود!! دست نیافتنی بود و توی مدت 4 سال یه بار هم براش حاشیه ای درست نشد و استه راهشو رفت و اومد و خلاصه خیلی قبولش داشتم و دارم

    به هر حال منم مثل شما تردید داشتم اونمنه برای رفتن به خارج !! برای این که ارشدم رو یه جای تاپ ادامه بدم و کلا هم قید این خانم رو بزنم و هم قید ازدواج رو لااقل برای چند سال دیگه...ولی این قدر این خانم برام مهم بود رسیدن ایشون رو به ادامه ی اتحصیل ترجیح دادم!! خواستم بگم اگه اون خانم بگه باهات ازدواج میکنم به شرطی که ایران بمونی ایا حاظری به خاطر ایشون قید خارج رفتن رو بزنی ؟!؟!

    به هر حال من پی همه چی رو به تنم مالیدم و از این خانم خواستگاری کردم و از طرف خانواده که بدونه چقدر مصمم هستم ولی کلا جواب ایشون منفی بود هم خودشون و هم خونوادشون و انگار من با ایده الی که این خانم و خانوادشون داشتم کلی تفادت داشتم..

    امام من چند تا حسرت خوردم !! یکی این که یه خانمی به این خوبی قسمتم نشد..ولی میخوام یعه چیزو بهت بگم دختر خوب واقعا کم نیست..شما شرایطتت درست و خوب باشه اون قدر دخترخوب هست که بهش عشق بورزی حتی بیش تر از عشقی که نسبت به این خانم الان داری (هر چند این که اینا عشق نیست خودش کلی جای بحث داره ) به هر حال دوست خوبم..حسرت بیش تر من میدونی چی بود ؟!؟ این بود که هر از گاهی به این خانم فکر میکردم..اگه بدونی همین ماه اخر چقدر بهشون فکر کردم و دست دست میکردم برم بهش بگم نرم خدیاا چیکار کنم

    دقیقا مثل الان شما.. البته من اگه دست دست میکردم چون شرایطم جور نبود..مطمئن باش اگه شرایطم مثل شما بود و سربازی معاف بودم لحظه ای درنگ نکرده بودم و حتی یکی دوسال پیش ازش خواستگاری می کردم !! من هر چی زمان برام میگذشت بهتر بود.. به هر حال یه تجربه برام شد یا از دختری خوشم نیاد یا اگه اومد اگه بعد یه مدت زیر نظر گرفتن دختر خوبی به نظر بیاد سریع اقدام می کنم و دیگه الکی پیش خودم خیالبافی و فکر نمیکنم و سعی میکنم با واقعیت ها خودم رو رو به رو کنم...

    میدونی من از اون روزی میترسم که شما حتی همین الان دقیقا همین الان بری خواستگاریش بعدش ببنی اصلا به شما هیچ موقع به چشم هسمر نگاه نمیکنه بنا به هر دلیلی !! بعدش کلی افسوس میخوری از این همه که گفتی اون اون این قدر احساسا خرجش کردی و.. به هر حال خیلی ناراحت میشی

    شما نگفتی خوانوادت برات پا پیش میزارند یا نه و...
    ولی چند تا توصیه دوستانه دارم

    یا مردانه با خوناودت صحبت کن و از اون خانم خواستگاری کن رسمی...به هر حال قسمت این نیست بشینی گوشه ی خونه بگی خدایا اگه بخوای برام سه سال نگهش میداری مخصوصا این که اون خانم دیگه الانا توی اوج هستش و بیش تر خواستگار دارند و در عوض شما هر چه سنت بره بالاتر شرایطتت بهتر میشه..پس اون بنده خدا هم باید بدونه که شما دوسش داری و..
    اگه بحث خارج رفتنت اکی هست اگه وقعا اون خانم کسی هست که یه عمر باهاش زندگی کنی وافسوس نخوری و.. همین روزها یه اقدامی بکن..به هر حال من چون نمیدونم میخوای حتما بری خارج یا نه زیاد توضیح نمیدم شما بگو تصمیم نهاییت چی هست تا نظرمو دوباره بگم ولی اگه میخوای بری خارج شاید بهتر باشه فراموش کنی اون خانم رو

    اما اگه شرایطش رو نداری خوناودت الان برات کاری نمی کنند و بنا به هر دلیلی نمیتونی الان خواستگاری کنی بهت توصیه میکنم از همین الان فراموش کن اون خانم رو..از این رویاا ها که اگه قسمتم باشه سه سال میمونه و.. لطفا بیا بیرون..من نمیگم نشدنی هستش ولی شما الان زندگیتو تحت تاثیر قرار داده..شما اگه اون قدر میتونی خودتو کنترل کنی الان کامل این خانم رو بزاری کنار سه سال دیگه شرایطتت اکلی شد بری خواتسگاریشون مجرد بودند و قسمت هم شدید چی بهتر و اگه غیر این بود خب میگی راحت قسمت هم نبودیم!!

    ولی این طوری نیست شما الان درگیر شدی بد جور..دوست من شما سن خیلی خوبی داری...سربازی معافی ..دانشگاه خوب بودی و.. باور کن بچسب همین ارشدت رو هم بگیر و کنارش همون کارایی و ایده هایی که میگی رو هم عملی کن بهت قول میدم اون قدر دختر خوب باشه بری خواستگاریش و همین حس ها رو بهش داشته باشی و .. بهم اعتماد کن..

    کاری و طوری رفتار نکن که بعد ها افسوس بخوری... من درسته خواستگاری کردم و وبرام همه چی تموم شد و دیگه افسوس نمیخورم یه هم کلاسی داشتم و.. ولی خب شرایط کاریم بهتر بود..قصد خارح نداشتم ..خانوادم پشتم بودند..شما هم اگه این شرایطو داری ادقدام کن کلا افسوس نمیخوری چی بشه چی نشه..


    در غیر این صورت بعد ها افسوس خواهی خورد.

  9. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    man-bedoone-sahar (شنبه 28 تیر 93), شیدا. (یکشنبه 12 مرداد 93)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب فدایی یار
    عزیزم چه پست دلنشینی گذاشتی...
    مرسی از احساسی که واسه ما خرج پستت کردی...

    اسم اون خانم سحر هست.نام کاربری من هم مربوط به اسم ایشونه و هم به معنای این که زندگی من در شب وتاریکی مونده و سحری در ادامه نداره...

    1-الان انتظار ندارید که به این دلیل بی خیال شم که؟دوست با شعور من .حس من به ایشون چیزی فرای ظاهر ایشونه.بعدشم 9 ماه که دیگه این حرفا رو نداره که.

    2-قبلا گفتم.من هم دوست داشتم که همچین روابطی با دخترها داشته باشم ولی به قصد ازدواج.ولی نرفتم و نخواستم.لذا اگه هدف ایشون هم همین بوده باشه من مشکلی با قضیه ندارم.به نظرم پسر یا دختری که تا این سن تو این جامعه بدون رابطه مونده یا خیلی خیلی خیلی خوبه یا یه جای کار می لنگه.
    اما اگه رابطه جنسی داشته نمیتونم قبول کنم و همه چی تموم میشه.

    3-من حتما اپلای میکنم میرم.ولی حرف شما کاملا درسته.به انتخاب بین هدفم و ایشون فک نکرده بودم!!!
    تنها دلیلی که بخواد نیاد و من چیزی نگم موندن کنار خونوادشه.اونم یه کاریش میکنیم.بقیه دلایلش رو میکوبم زمین.یعنی تفهیمش میکنم که اشتباه میکنه.(if you know what i mean)

    4- اگه اون منو نخاد یا من اونو نخام مساله ای نیست.ایشون به خیر و ما به سلامت.

    5- با خونواده مشکل خواهم داشت.اما دلیلشون نداشتن شغله.اگه شغل داشتم بقیه مسائل رو میشد با مذاکره حل کرد.

    6-اقدام کنم؟چیکار کنم؟کلی پول تو ذهنم خوابیده.ولی دستم خالیه.

    دوست من مشکل من هنوز به جاهایی که شما داری راه حل میدی نرسیده.

    قضیه اینه.من میتونم دو سه تومن درامد داشته باشم بعد برم سراغ این خانم.که بعد بشناسمش که بهم میخوریم یانه.که خوبه یا نه؟مناسبه یانه؟فرشته است یا شیطان رجیم؟
    ولی باید قید هدفم رو بزنم که نمیزنم.
    قید ایشون رو هم نمیزنم.
    حد اقل تا وقتی که شانسی هست هنوز.ولی اگه پرید خب پرید.خوشبخت شه.اون موقع میتونم فراموشش کنم.البته شک دارم بتونم.
    بابا به خدا خیلی تو چشمم خوب اومده.باهوشه.سنگینه.خوش بیانه.خوشگله.لبخندش دیوونم میکنه.خو اگه گذشته داغون نداشته باشه و از لحاظ فکری هم به هم بخوریم.خب من مرگ میخام؟درد میخام؟حالا شما بگو دختر خوب زیاده.دختر خوب نمیخام.

    ممنونم همه حرفات درسته.همش.

    ولی مساله منو فقط خودم میفهمم.راه حلش هم اینه.
    تمام سعیم رو بکنم به یک ثباتی برسم.از اون جایی که بیخیال هدفم هم نمیشم پس باید تو این زمینه به ثبات برسم.یعنی گرفتن پذیرش به همراه فاند.بعد میرم اقدام میکنم.بقیه مشکلات و مسائلی که شما ذکر کردی میشه مسائل عادیه سایر تاپیک ها که خب باید به وقتش حل شه.چیز جدیدی نیست.
    به ایشون هم نمیتونم فک نکنم.
    حالا هی شما بگو فراموش کن.هی بگو.
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...
    ویرایش توسط man-bedoone-sahar : شنبه 28 تیر 93 در ساعت 23:21

  11. 2 کاربر از پست مفید man-bedoone-sahar تشکرکرده اند .

    فدایی یار (چهارشنبه 08 مرداد 93), شیدا. (یکشنبه 12 مرداد 93)

  12. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1393-4-31
    نوشته ها
    254
    امتیاز
    976
    سطح
    16
    Points: 976, Level: 16
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive500 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    156

    تشکرشده 290 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط man-bedoone-sahar نمایش پست ها
    سلام به عزیزان
    پسری هستم ترم اخرلیسانس نرم افزار یک دانشگاه سراسری.متولد 1372
    یک سال هست که با دختری از هم کلاسی های هم رشته ای رابطه ی احساسی فقط از طریق نگاه کردن داشته ام(مطمئن باشید بیشتر از نگاه معمولی).شروع با ایشون بوده چون من اصلا در این وادی ها نبوده ام و فقط تمرکز به کارودرس داشته ام.اما اکنون بسیار به ایشون فکر میکنم و با دیدن حرکاتشون احساس میکنم دقیقا همونی هست که میخام.و وقتی ایشون حضور دارن من ناخواسته تپش قلب می گیرم.اما به دلایل مشکلاتی که وجود داشت از همان اول تا الان هیچ حرکتی نکرده ام با با وجوداین که نه ترسی از مساله ای داشته ونه مشکل در برقراری ارتباط ونه چیز دیگری.مشکل من انتخاب بین رفتن ونرفتنه.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    من:
    1-یک سال از ایشون کوچکتر هستم اما رفتارم بزرگتر از دوستانم هست به طور معمول(یک سال رو جهشی خوندم وسال اول هم دانشگاه قبول شدم)
    2-سربازی معاف شدم با سه برادری.
    3-من می تونستم از سال سوم درامد خیلی خوبی رو داشته باشم اما چون تصمیم به اپلای گرفتم کار تخصصی رو رها کردم و رفتم دنبال مقاله وتحقیق و ساختن روزمه واسه اپلای.یعنی الان توانایی کاروپول ندارم.چون دیگه وقت نذاشتم واسه یادگیری اون تخصص ها.
    3-به خودم قول داده بودم تا تکلیف درس وکارم مشخص نشه دنبال احساساتم رو نگیرم یا به قول یکی از بزرگای عزیز این سایت وقتی شرایطش رو نداری دمیدن در تنور احساسات ممنوع (این مورد هم نمیدونم چرا اینطوری شد.من سرم پایین بود همیشه :(( )
    4-خونوادم تحصیل کرده و خوب هستند اما مشکلاتی هم دارندکه با اوضاع این جامعه تقریبا طبیعیه.مسائل مالی و ...
    5-میخام که خنده ی زیبای رو لبش مال من بشه.با لبخندش ارامش میگیرم.
    6- یه جورایی خوشتیپم خخخخ.خودم نمیگم بقیه میگن.درسم قویه.مقام هایی دارم.بین دوستان پسر محبوبیت معمولی دارم.با دختر ها رابطه سنگین معمولی در حد درس و پروژه دارم.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    دختر:
    1-زیبا (از نظر من خیلی)
    2-ارایش میکنن همیشه اما رفتارشون سنگینه و از سبک صحبت هاشون معلومه که با درک وشعور هستن حتی نسبت به بقیه دخترهای ورودی ما.
    3-با دو تا از پسر ها دیدم که مدتی بودن و حتی با یکیشون قرار ازدواج گذاشتن اما بدلیل اعتیاد پسر قضیه منتفی شده.
    4-هیچکدوم از اون دو پسر از نظر من ویژگی های مردونه و یا حتی پسرونه نداشتن متاسفانه و من نمیدونم که همچین خانمی چطور همچین پسرایی رو انتخاب کرده بودن.اون پسرها میدونم که با دخترهای دیگه رابطه جنسی داشتن البته نه با ایشون.این موضوع نگرانم کرد.
    5-بین دوستان دخترشون محبوب و اجتماعی هستن.
    6-احتمالا خونوادشون از نظر ازادی از خونواده ما راحت تر باشن.من مشکلی ندارم چون قراره زندگیم اونور اب باشه و این مسائل فقط مال اینجاست...
    مشکل :
    من یا یک سال دیگه یا سه سال دیگه از ایران میرم.یعنی ایشون باید این مدت رو واسه من بمونه درحالی که به راحتی میتونم بگم لایق خیلی از من بهتر هاهستن و رو زمین نمیمونن.
    یکی میگه بری شهر خودت همه چی رو فراموش میکنی.ولی من نگرانم.شبا نمیخام بخوابم چون دوست دارم بهش فکر کنم.صبح با فکرش بیدار میشم.
    یکی میگه برو جلو که اگه نری بعدا حسرت میخوری.از این هم می ترسم.
    خودم میگم این یک سال یا سه سال بگذره اگه خدا بخواد اونو واست نگه میداره بعدمیری دنبالش.ولی میدونم ایشون خواستگارای زیادی خواهند داشت.
    میدونم خونوادم مخالفت خواهند کرد.حق هم دارند.بدون کار نمیشه رفت جلو.
    بسیار پشیمونم که ازمون ارشد رو به خاطر این که ایشون همیشه جلوی چشمام بوده خراب کردم.نه به خاطر این که یک سال میمونم پشت کنکور.به خاطر این که اگه ارشد رو خوب داده بودم وضعیتم ثبات بیشتری داشت و الان میتونستم پا پیش بگذارم.
    خدایا گناه من بابت گریه های شبونه ای که بهم هدیه دادی چیه؟چرا وقتی شرایطشو نداشتم منو درگیرش کردی؟
    یک ماه بیشتر وقت ندارم اونم همش تو امتحاناس.
    میدونم که ایشون هم از من بدشون نمیاد.
    لطفا راهنماییم کنید دوستان گرامی.
    حالا چی الانم تو کار اپلای اید؟
    بعد این حانم میتونن تو این هدف همراتون باشن؟
    مثلن اینکه زن و شوهر بتونن تو یه شهر اپلای کنن؟ یا با فاند دانشجویی هزینه ی زندگی دو نفره رو بدید ؟

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 آبان 93 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    455
    سطح
    9
    Points: 455, Level: 9
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    141

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بله یه ساله جدی دنبال اپلای هستم و تاتهش هستم.
    نمیدونم.اصلا با ایشون صحبت نکردم که هنوز...
    اگه اکسپت همراه فاند بگیرم میرم باهاشون موضوع رو درمیون میگذارم.
    حالا یا میان یا نمیان . اون موقع یه کاریش میکنیم.
    مثلا من برم بعد برگردم یکی شیم.بعد دوسال.و تو این یه سال دوسال همدیگه رو بشناسیم.
    یا مثلا من برم بعد ایشون رو هم با اپلای بردارم بیارم.
    یا به احتمال خیلی کم برم بعد برگردم و اینجا یکی شیم.(عمرا برگردم...)
    یا...

    کلا هنوز به این مراحل نرسیدم.
    فعلا کارم شده زبان خوندن و مقاله و استاد
    تاببینیم چی میشه...

    ممنونم
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
    ارزوی من برای خوشبختی تو ، تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر واندکی خوشبخت تر
    ونخواهی دانست که چرا...


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 27 مرداد 97, 08:50
  2. روش های جلب اطاعت
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 آبان 96, 19:08
  3. 48 ساعت تا طلاق کمک کنید
    توسط ehsan67 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 11 مرداد 92, 01:37
  4. * ساعت 21 را فراموش نکنیم *
    توسط lord.hamed در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 تیر 92, 22:55
  5. مرکز خدمات مشاوره ای صنعت نفت
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی سایت های روانشناسی،مشاوره ازدواج و خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 28 دی 86, 13:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.