به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ما بعد چهار پنج روز قهر حدود2روزه که آشتی هستیم اما این بار دیگه من اون آدم سابق نیستم قبلا بعد آشتی سریع باهاش صمیمی میشدم اما اینبار انگار که از درون پوسیده باشم اصلا در برابر ناز و نوازشاش عکس العمل نشون نمیدم..نمیتونم....بهش گفتم میدونی چه قد نسبت بهت خشم فروخورده دارم گفت میدونم و دیگر هیچ...میگه چرا اینطور میکنی همش تو قیافه ای اخمی...میگم خسته کلافه ام میگه بگو چته میگم دلم نمیخواد حرف بزنم نمبتونم میگم تو هنوز ازم معذرت خواهی نکردی میگه ببخش شیطونی کردی زدمت...واقعا بیحوصله ام...دلم میخواد کاری به کار هم نداشته باشیم اما اون نمیذاره...اون خیلی ادعای دوس داشتن منو داره منم این روزا دلم میخواد بهش گیر بدم که مثلا توی واتس آپ چکار میکنی..و اون میگه تو چرا اینقد شکاکی....از اون ناراحت باشم یا خانوادم که دیگه باورم شده به قول شوهرم که میگه خانوادت تو روکمتر از بقیه دوس دارن شایدم راست میگه....

  2. کاربر روبرو از پست مفید بقا تشکرکرده است .

    salehe92 (یکشنبه 04 خرداد 93)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها



    همه مردها به دنبال کسی هستند که طالب عشق و محبت باشد تا به او محبت کنندو نیز، مردها دوست دارند مورد دوست داشتن قرار بگیرند.


    >>>...مشکل اینجاست که اکثر خانم ها برخورد بی احساس و سردی با مردها دارند. و یا اینکهخ برای کسب علاقه شوهر مرد را درون منگنه قرار می دهند تا آنطور که خودشان تمایل دارند شوهرشان به آنها عشق بورزد.

    *****@@@*****


    مردها می خواهند کسی را داشته باشد که به وضعیت ظاهری خود افتخار کند.


    >>>...مشکل اینجاست که خانم ها اکثرا از وضع ظاهری خودشون ناراضی اند و مرتبا خود را با دیگران مقایسه می کنند و این نارضایتی را به طریقی به همسراشان هم در میان می گذارند و انتظار دارند که در این موارد همسرشان نازشان را کشیده و بگوید نه عزیزم تو بهترینی زیاترینی و .... در حقیقت عزت نفس خود را از شوهر می طلبند.

    *****@@@*****


    مردها به دنبال خانم هایی هستند که بتوانند به آنها اعتماد کنند. کسی که آنها را به خاطر خودشان بخواهد، کسی که بتوانند به او ایمان داشته باشند. مردها به دنبال کسی می گردند که بتوانند از صمیم قلب به او اعتماد کنند.


    >>>...مشکل اینجاست که خانم ها اونقدر کم طاقت و عجولند و دلواپس که خود به تنهایی می خواهند بار زندگی را به دوش بکشند و کم کم حس مسئولیت پذیری را از شوهرانشان گرفته و در پوسته ی مرد بودن فرو میروند.. و هنگامی که تحت فشار ایفای نقش مرد بودن دلزده میشوند از راه نادرست ، ناراحتی خود را ابراز کرده و یا گاهی برای جلب محبت دیگران شوهرانشان را به با انتقاد گرفته و پیش هر شخصی از مشکلات زندگی و عدم مسئولیت پذیری شوهرشان باب سخن می گشایند.

    *****@@@*****



    مردها می خواهند برای خود تشکیل زندگی خانوادگی دهند و به دنبال شریکی هستند که بتواند با او در خانه زندگی کند. مردها می خواهند از در کنار هم بودن با همسر خود لذت ببرند و احتیاج به محبت دارند به همین دلیل همیشه به دنبال فرد خوش طبعی هستند که بتوانند در کنار او به آرامشی که آرزوی آن را دارند دست پیدا کنند.



    >>>...مشکل اینجاست که
    خانم ها در صدد هستند مردشان را کاملا به انحصار خودشان دربیاورند و دست و پای او را ببندند در حقیقت می خواهند برای تمام ثانیه های همسرشان خودشان تصمیم بگیرند غافل از اینکه با این کار نه تنها مردشان را جذب نمی کنند بلکه او را به سمت فرار از باهم بودن و محیط خانه سوق می دهند.

    *****@@@*****


    مردها به دنبال خانم هایی با روحیه زنانه و مهربان می گردند.مردها به دنبال زن هایی هستند که حس و ظرافت زنانه خود را حفظ کرده باشند.


    >>>...مشکل اینجاست که
    خانم ها تصور می کنند برای جلب نظر مردها می باست همانند آنها شد . آیا تا به حال دختر هایی را دیده اید که دارای خلق و خوی پسرانه هستند؟و به روحیه مرد داشتنشان نیز بسیار مفتخرند

    *****@@@*****


    مردها کسی را می خواهند که حامی و پشتیبانشان باشد. مردها به دنبال همسری می گردند که به آنها متعهد باشد. مردها نامزدی را دوست دارند که بتوانند به او اعتماد کنند و مشکلات و ناراحتی هایشان را با او در میان بگذارند. تعهد مثل یک خیابان یکطرفه نیست و باید از جانب هر دو طرف رعایت شود. چنین نیازی برای همیشه در وجود تمام مردها باقی خواهد ماند.


    >>>...مشکل اینجاست که
    خیلی از خانم ها منتظر هستند که اشتباه کوچکی از آقا سر بزند که آنها را به باد انتقاد بگیرند و در مسائل خصوصی و حتی شغلی شان دخالت کنند. تا به اشتباه ثابت کنند که خودشان آینده نگر تر و با فکر تر از همسرانشان هستند

    *****@@@*****



    مردها از خانم های عصبی که تمام مدت داد و فریاد می کنند خوششان نمی آید.آنها خانم هایی را می پسندند که اهل بحث و گفتگو باشند و قادر باشند که مشکلاتشان را از راه های منطقی حل کنند. همچنین دوست میدارند که خانم ها، آنها را در انتظار بگذارندو عشق خودشان مطمئنشون نکنند.مردها معمولا زمانی که احساس امنیت کنند اندکی در رابطه تنبل می شوند اما زمانیکه آنها را به چالش وا می دارید، حداقل کاری برای انجام دادن دارند. اگر می خواهید مرد خود را همواره به خود علاقمند نگه دارید باید او را همیشه به چالش وادار کنید.

    >>>...مشکل اینجاست که
    خیلی از خانم ها با محبت افراطی و نامتعادل خود این حس را از مرد خود می گیرند... گفته اند که معشوق همه ناز است و عاشق همه نیاز ... مردها همیشه خواهان آن هستند که به همسرشان عشق بورزند و به دنبالش باشند و از زنانی که محبت را ازشان به عبارتی گدایی می کنند بیزارند.


    و در آخر مردها دوست ندارند که تنها زندگی کنند.


    حقیقت این است که مردهای امروزی به دنبال یک خانم مجرد قابل اطمینان و جذاب هستند که بتوانند رابطه بلند مدتی را با او آغاز کنند. آنها می خواهند با او از زندگی خود لذت ببرند و دقایق خود را با او تقسیم کنند تا آرام و قرار بگیرند. آنها فقط و فقط به دنبال ارزش و احترام از طرف شریک زندگی خود هستند و بس.

    منبع:
    تحلیل های خودم

    می خواهی زندگی ات خوب بشه؟
    ویژگی های عشقی بالغانه
    ازدواج مهارت می‌خواهد!
    خطاهای 10 گانه همسران جوان
    قبل از ازدواج .... بعد از ازدواج
    اشتباهات زوجها در روز های اول ازدواج
    تغییر رفتار آقایان قبل و بعد از ازدواج
    چگونه عشق خود را ابدي كنيد؟
    چگونه روابط خود را بيمه كنيم؟
    چند تکنیک برای زوجین...

  4. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 05 خرداد 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما و راهنماییهاتون.میدونید چیه من آدمی هستم که نمیتونم به راحتی با هر چیزی کنار بیام...خصوصا تو مسایل مربوط به عروس با خانواده همسرش....مثلا خیلی تعجب میکنم از عروسایی که خودشونو وقف خانواده شوهر میکنن و به انتظارات و توقعات اونا دامن میزنن...من حتی اگه بدونم مادر شوهرم مریضه هم نمیتونم بهش زنگ بزنم یا مثلا غذا براش درست کنم بفرستم....چون حس میکنم توقع دارن پس انجام نمیدم....نمیگم من آدم نرمالیم اما اینجوریم...کسی چه میدونه شایدم شوهرم ته دلش خیلی شاکیه نسبت به رفتارای من و همه خمشو موقع عصبانیت خالی میکنه...میدونید چیه من از زمانی که خانواده شوهرم اومدن خاسنگاری ازشون خوشم نمیومد و به دلم ننشستن...اشتباه فکر میکردم که شوهرم به دلم نشسته کافیه....نمیدونستم سایشون یه عمر رو سرم سنگینی میکنه یا باید بپذیرمشون یا....خوب چکار کنم جو خونشون فقط پسرونه و مردونست منم که اصلا حوصله برقراری ارتباط با مردا رو ندارم خصوصا اونایی که شخصیت جالبی هم ندارن...مادر شوهرم که مدام راجع به مسایل حاشیه ای حرف میزنه و واقعا حوصلم سر میره وقتی پیشش میشینم و خسته میشم....شوهرم اولا با خانواده من خوب بود اما سر مسایلی که گفتم اونم الان افتاده روی دور تلافی....از این طرف هم خانواده خودم هم بی تقصیر نیستن.من خودم به چشم میبینم که خانوادم اون توجه و احترامی رو که برای خواهر و شوهرش قایلن برای ما قایل نیستن...و شوهرم مدام اینا رو تو سر من میکوبه اما من که نمیتونم جلوی اون بگم آره تو راس میگی.....و اون بدتر عصبی میشه...از طرفی غرورم هم اجازه نمیده که با خانوادم مطرح کنم حس میکنم شوهرم کوچک میشه...خلاصه موندم بین شوهر و خانواده....این روزا زیاد هم خونه پدرم نمیرم خسته ام ....خدا بعضیا رو جوری خلق کرده که به دل همه میشینن اما انگار من و شوهرم مستثنی هستیم از این قاعده....من که پیش خانواده خودمم شانس نیاوردم....من جذب محبتا و مهربونیای شوهرم شدم...اونم الان سر خانوادم با من بحث میکنه...پدر شوهرم هم نمیذاره زنش زیاد بره سمت خانوادش چون اونا هم معتقدن خانواده زنش نسبت بهش بی مهرن...مث حرفایی که شوهرم به من میزنه...به من میگه خواهر تو عزیزتره پس بچش هم پیش خانوادت عزیز تر از بچه توهه....و من هم توی دلم میگم آره حق با تو هه و بهش میگم تو خیلی عقدا ای هستی.....خلاصه اینم شرح حال این روزای من...

  6. #14
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه سار نمایش پست ها
    ممنون از شما و راهنماییهاتون.میدونید چیه من آدمی هستم که نمیتونم به راحتی با هر چیزی کنار بیام...خصوصا تو مسایل مربوط به عروس با خانواده همسرش....مثلا خیلی تعجب میکنم از عروسایی که خودشونو وقف خانواده شوهر میکنن و به انتظارات و توقعات اونا دامن میزنن...من حتی اگه بدونم مادر شوهرم مریضه هم نمیتونم بهش زنگ بزنم یا مثلا غذا براش درست کنم بفرستم....چون حس میکنم توقع دارن پس انجام نمیدم....نمیگم من آدم نرمالیم اما اینجوریم...کسی چه میدونه شایدم شوهرم ته دلش خیلی شاکیه نسبت به رفتارای من و همه خمشو موقع عصبانیت خالی میکنه...میدونید چیه من از زمانی که خانواده شوهرم اومدن خاسنگاری ازشون خوشم نمیومد و به دلم ننشستن...اشتباه فکر میکردم که شوهرم به دلم نشسته کافیه....نمیدونستم سایشون یه عمر رو سرم سنگینی میکنه یا باید بپذیرمشون یا....خوب چکار کنم جو خونشون فقط پسرونه و مردونست منم که اصلا حوصله برقراری ارتباط با مردا رو ندارم خصوصا اونایی که شخصیت جالبی هم ندارن...مادر شوهرم که مدام راجع به مسایل حاشیه ای حرف میزنه و واقعا حوصلم سر میره وقتی پیشش میشینم و خسته میشم....شوهرم اولا با خانواده من خوب بود اما سر مسایلی که گفتم اونم الان افتاده روی دور تلافی....از این طرف هم خانواده خودم هم بی تقصیر نیستن.من خودم به چشم میبینم که خانوادم اون توجه و احترامی رو که برای خواهر و شوهرش قایلن برای ما قایل نیستن...و شوهرم مدام اینا رو تو سر من میکوبه اما من که نمیتونم جلوی اون بگم آره تو راس میگی.....و اون بدتر عصبی میشه...از طرفی غرورم هم اجازه نمیده که با خانوادم مطرح کنم حس میکنم شوهرم کوچک میشه...خلاصه موندم بین شوهر و خانواده....این روزا زیاد هم خونه پدرم نمیرم خسته ام ....خدا بعضیا رو جوری خلق کرده که به دل همه میشینن اما انگار من و شوهرم مستثنی هستیم از این قاعده....من که پیش خانواده خودمم شانس نیاوردم....من جذب محبتا و مهربونیای شوهرم شدم...اونم الان سر خانوادم با من بحث میکنه...پدر شوهرم هم نمیذاره زنش زیاد بره سمت خانوادش چون اونا هم معتقدن خانواده زنش نسبت بهش بی مهرن...مث حرفایی که شوهرم به من میزنه...به من میگه خواهر تو عزیزتره پس بچش هم پیش خانوادت عزیز تر از بچه توهه....و من هم توی دلم میگم آره حق با تو هه و بهش میگم تو خیلی عقدا ای هستی.....خلاصه اینم شرح حال این روزای من...

    درود بانو

    ان شاء الله به یاری خداوند همینجوری پیش برید با همین اخلاقی که دارید یا یکسال دیگه یا نهایت چند سال دیگه برمیگردید خونه پدر محترمتان

    نیاز فوری دارید برید پیش روانشناس البته اگه دوست داری گرچه فکر نکنم اونم تاثیری داشته باشه با تفکراتی که شما دارید.
    واقعا تعجب میکنم شما چرا اصلا با این تفکرات ازدواج کردید؟!!!!!!!!

    شما اصلا نمیدانید زندگی مشترک یعنی چی وقتی آمادگی نداری خوب چرا جواب بله میدید و ازدواج میکنید؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای خاله قزی....حق با شماست ترس همیشگی من هم از همین قضیه است...میدونم با این اخلاقا و تفکراتم شوهرم بالاخره یه روزی با تمام علاقه ای که داره بهم شاید خسته بشه و ....چیزی که انگار ته دلم بعضی وقتا واقعا دوس دارم اتفاق بیفته البته به شرط اینکه از طرف من باشه نه اون....میبینید تو رو خدا....خسته ام از خودم....من خیلی ضعف دارم...محکومم به فنا....همش دلم میخواد زندگیم روابطم همه چیزم مورد تایید دیگران باشه...از بس اعتماد به نفس ندارم شاید واسه اینه که از همه کناره میگیرم....اعتراف میکنم موقعی که جواب بله دادم به این چیزا فکر نکردم بحث روابط با اطرافیان...نمیدونم سرنوشتم چه خواهد شد فقط میدونم که با این شرایط اصلا لذتی نمیبرم با این احساس خودکم بینی شدید...چه کسی میتونه منو کمک کنه تا اول خودم و بعد زندگیمو درست کنم...

    - - - Updated - - -

    آقای خاله قزی با حرفاتون لرزه بر وجودم افتاد به حرفای شما خودم همیشه فکر کردم اما انتظار نداشتم یکی بیاد به خودم مستقیم بگه....کمکم کنید تو رو خدا....به نظر شما تفاوت قایل شدن خانوادم بین فرزندانشون و شرایط نابرابر روحی ما فرزندان تو حالات و افکار الان من تاثیر نداشته...آیا شما تمام تقصیرات رو به گردن من میندازین...از خودم بدم میاد....آیا این طبیعیه کع من فکر میکنم اگر زمانی بچه دارشم خانوادم بچه منو به اندازه بچه خواهرم دوس ندارن و از الان بابت این موضوع رنج میکشم...آیا کسی هست که مشکل الان منو داشته باشه...چطور ضعیف نباشم با وجود شرایط نابرابری که نسبت به اطرافیانم دارم.....

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکل بعضی ها خیلی پیچیده است امامشکل شماخیلی راحت قابل حله.البته اگه خودت بخوای.
    اول این که چه زن و چه مرد خوانواده پدریشون رو خیلی دوست دارن.وتحمل ندارن کسی حتی شریک زندگیشون در موردشون بد گویی کنه(حتی اگه بد گویی دلیل موجه داشته باشه.شما خودت تحمل نداری در مورد خانوادت بد بگه پس چه طور میشستی و بد خونوادش رو میگفتی و بعد این مدت هنوز نمیدونی چرا در مقابل حرفات جبهه میگیره و سر مساعل خانواده ی تو رو باز میکنه.(خوب میخواد مثل خودت رفتار کنه دیگه).
    وقتی بد خونوادت رو میگه تو جبهه نگیر اخم نکن. غهر نکن.نقطه ضعف نده.روبه روش نشین.کنارش بشین ودست رو دستش بکش.خودت رو بهش نزدیک کن وبا عقل و منطق باهاش حرف نزن.از در احساس وارد شو.نمیخواد هر دفعه که بحث شروع میشه طرف خونوادت رو بگیری.1دفعه هم طرف اون رو بگیر.(بعد میگی اعتماد به نفسش پایینه ودر مواجهه با دامادمون وخونوادم مثل مجسمه میشه.خوب اعتماد به نفسش رو خودت گرفتی.انقد که از اونا حمایت کردی از شریک زندگیت هم حمایت کردی؟هیچ متوجه هستی که مرد اعتماد به نفسش رو از زنش میگیره وزن هم همین طور؟چرخه ی معیوب از همین جا استارت میخوره.اون اعتماد به نفس تو رو میگیره وتو اعتماد به نفس اون رو.هر دو تون دارین شخصیت همدیگه رو پایین میارین.به چه قیمت؟این که خانواده خودت رو حمایت کرده باشی؟یعنی شوهرت نمیدونه تو خانوادت رو دوست داری؟یا مپلا به خاطر خواهر یا دامادتون بین خودت و عزیزت درگیری پیش بیاد؟فکر میکنی خواهرت هم انقد که تو از شوهرش حمایت میکنی از عزیزت حمایت میکنه؟
    فکر میکنم اولویت بندی نداری.
    اولویت یعنی اول
    شوهردومخوانواده خودت سوم خوانواده شوهرچهارمشوهر خواهر واز این حرفا
    خوب عزیز من شما چرا رابطه ات رو با خوانواده اش بد کردی؟اونا چه تقصیری دارن؟شما مشکلت رو با خودت حل کن نه پای چند نفر دیگه رو وسط بکشی.خوب اون هم ناراحت میشه ببینه خونوادش هیچ بدی در این ماجرا باهات نداشتن اما خانمش پای اون بنده های خدا رو وسط بکشه.
    رابطه ات رو مثل سابق با خانواده ی شوهرت بهبود ببخش و مساعل رو با هم قاطی نکن.
    اگه شوهرت با زور بازوش زخم به تنت میزنه(البته من کارش رو تایید نمیکنم)شما هم که با زبون زخم به دلش میزنی(نشونه اش هم اینه که خونه بابات اینه نمیتونه عادی باشه و شما خواسته یا ناخواسته بهش القا کردی که همه از تو بالا ترن.)به نظرت پای هم صاف نمیشه؟





    1چیزی میگم از ته دلمه.حالا من از بس که شوهرم خودش رو پیشم لوس میکنه و نازنازیه که دلم میخواد هراز گههی جدی باشه وبهم هخم کنه وخودش رو بالا بالا بگیره برام اما اینجوری نیست
    ویرایش توسط barania : جمعه 09 خرداد 93 در ساعت 18:10

  9. کاربر روبرو از پست مفید barania تشکرکرده است .

    mercedes62 (سه شنبه 13 خرداد 93)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.با این بغضی که راه گلوم رو بسته چه کنم...امروز بچه خواهرم دنیا اومد شوهرم ذوق منو که دید گفت حالا ببینم خانوادت واسه بچه تو هم ذوق میکنن...کوفتم شد این شادی با این حرفش...از طرفی برادرم توی روم شوهرمو مسخره میکنه میگه..چون تحویلش میگیره به روش خودش باش حرف میزنه به روش خودش...اما اونا (خانوادم)اون دامادمونو خیلی قبول دارن چون باهاشون رسمیه....دلم داره میترکه از غصه..نه حوصله شوهرمو دارم وقتی یاد حرفافحشا و کتک کاریاشدمی افتم نه حوصله خانوادمو که با این حرفا و بی محلیاشون عرصه رو بم تنگ کردن....دلم میخواست تنها بودم و به هیچ کس احتیاج نداشتم....دلم پر درده....خدا هیشکیو مث الان من نا امید نکنه...

  11. کاربر روبرو از پست مفید بقا تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 13 خرداد 93)

  12. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو بقا مشکل شما را بزارید در جمله ای مختصر و مفید توضیح بدم.

    علت اصلی طلاق گرفتن زوجین نبود علاقه نیست بلکه نداشتن مهارت کافی و لازم برای زندگی مشترکه

    با اجازه سری اول مواردی که بهتره یاد بگیرید را برای شما مینویسم دوست داشتید بگید ادامه بدیم

    1.احترام شوهرت احترامه شماست.اینو همیهش یادت باشه جلوی خانواده خودت و خانوادش بهش احترام بزار شما باید باید باید نشان بدهید که شوهرتان اولویت اول در زندگی مشترکتان است


    . مردا از زن غرغرو و شاکي خوششون نمياد.
    از زن مهرطلب و آويزون هم همينطور. از زن بدون اعتماد به نفس هم. از زن گريه رو هم .
    از زن برچسب زن هم. از زن فخر فروش هم. از زني که به خانوادشون بي احترامي کنه و ...


    1.خونسرد بودن
    2. رعايت حريم و مرزهاي خانواده ( احترام به استقلال خانواده) مسائل روبه خانواده ها نکشوندن
    3.هم احساسي کردن : فراموش نکنيد تا آتشي خاموش نشده است
    ، منطقي نيست که در ميان آتش شروع به بازسازي کنيم و براي اينکه آتشي ( مانند احساسات) را خاموش کنيم
    ، ابتدا بايد «هم احساسي» کنيم، گوش دادن را بلد باشيم( نه فقط منفعلانه بشنويم)
    ، شروع به قضاوت نکنيم، کلام او را قطع نکنيم و شروع به راهنمايي و توصيه نکنيم
    . بايد مسائل را از ديد او بشنويم.

    4. تغييرات در بستر زمان به دست مي آيد همون صبور بودن

    5. متمرکز شدن روي نقاط مثبت به جاي نقاط منفي
    دادن شخصيت به همسر
    ( اگر همسرمان بايد نقاط ضعفش را حل کند، بايد هزينه آن را از بخش مثبت شخصيتش تامين کند)
    پس نبايد از اول شروع کنيم به ويران کردن همه شخصيت و اعتماد به نفس همسرمان.
    يعني شما هر چه نقاط مثبت همسرتان را بيشتر شناسايي کنيد به اين معناست
    که مصالح و مواد بيشتري جهت بازسازي ضعفهاي او در اختيار داريد.
    6.فراز و نشيب هاي تغيير در بستر زندگي طبيعي است
    يعني صبور بودن پرتلاش بودن و ادامه دادن مسير و نا اميد نشدن





    .استفاده از ظرافت هاي زنانه و خلاء هاي احساسي ما آقايون ما مردا عاشق اينيم بهمون محبت کنن
    بهمون اعتماد بنفس بدن مثل بادکنک بادمون کنن سعي کن جلوش خيلي از خانوادت تعريف نکني
    هميشه جوري رفتار کن که فکر کنه اولويت اول زندگي شماست و تکيه گاه اصلي شما



    خطاهاى يكديگر را در حضور ديگران بازگو نكنيد و گذشت داشته باشيد.

    زن و شوهر از مسخره كردن يكديگر و گفتن سخنان طعنه آميز و دوپهلو پرهيز كنند‎‌


    قبول کردن طرف مقابل بعنوان همسر با تمام نقاط قوت و کاستي ها



    **********************************************

    تفاوت‌هاي‌ ساختاري‌ و رواني‌ و روحي‌ زنان‌ و مردان‌

    آقايان‌ سكوت‌ را دوست‌ دارند، به‌ خصوص‌ هنگام‌ خستگي‌ و گرفتاري‌، و زنان‌ گفتگو و مذاكره‌ را دوست‌ دارند.
    لذا مرد بايد هنر مذاكره‌ و گفتگو را ياد بگيرد و زن‌ نيز به‌ سكوت‌و سكون‌ مرد بها بدهد

    آقايان‌ معمولاً كلي‌نگر و زنان‌ جزئي‌ نگر هستند:

    اظهار نظر ديگران‌ براي‌ خانم‌ها بسيار مهمتر است‌ تا براي‌ مردان‌.

    مردان‌ با گفتن‌ "دوستت‌ دارم‌" در قلب‌ زن‌ نفوذ پيدا مي‌كنند،
    و زنان‌ با گفتن‌ كلمات‌مردانه‌ "چون‌ در سايه‌ تو آرامش‌ مي‌گيرم‌" در قلب‌ مردان‌ نفوذ پيدا مي‌كنند.

    مردها بيشتر به‌ روابط‌ جنسي‌ اهميت‌ مي‌دهند، ولي‌ زنان‌ بيشتر به‌ روابط‌ عاطفي‌اهميت‌ مي‌دهند


    فعلا اینا را بخوان دوست داشتی بگو ادامه بدم

    این پست منم بخوان توی تایپیک بانو مارال

    http://www.hamdardi.net/thread33259-4.html#post330546

    ما مردا اینو بدون هممون شبیه همیم 80 درصد این موضوع در شوهر شما هم هست بخاطر اینه
    1.کمبود اعتماد بنفس
    2.نیاز به تایید شما داره
    3.نیاز به محبت کردن و اولویت قرار دادن ایشون نسبت به خانوادت
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای خاله قزی ممنون از کمکتون.من تموم نوشته های شما رو قبول دارم و خیلی به نسبت گذشته صبور تر شدم تو رفتار با شوهرم.اونقد که الان وقتی فحش میخورم سکوت میکنم و مقابله به مثل نمیکنم...شوهرم فکر میکنه من از اون در برابر خانوادم حمایت نمیکنم ولی نمیدونه من به خانوادم اجازه ندادم راجع بهش بد بگن...اره من مهارت ندارم...همین دیشب به داداشم بابت توهینایی به تمسخر به شوهرم کرده بود اس دادم و بحث کردم باهاش.بهش گفتم تو لایق این همه احترامی که اون بهت میذاره نیستی....آقای خاله قزی شما خودت مردی اگه حس کنی خانواده زنت بین تو و باجنایت فرق میذارن حالت بد میشه شوهر منم ابنطوره تو خونه ما کسی به داماد اعتماد نداره اما باز داماد بزرگتر با سیاست تر و قاطع تر و در یک کلمه با پرستیژتر برخورد میکنه شوهر من ساده تره به همون اندازه هم کینه ای عصبی و ....
    حالا شما میگید من چه کار کنم برم بگم به خانوادم که به خاطر شما من مدام دارم فحش میخورم کتک میخورم ...بگم چرا من و شوهرمو دعوت نمیکنید به صرف شام یا نهارمث خواهرم و شوهرش؟؟؟...بگم چرا توی تمام9ماه بارداری خواهرم اینهمه حامیش بودین و وظایف شوهرشو انجامدادین اما روزی که من توی تب میسوختم به خودم ندیدم که بهتون زنگ بزنم که به دادم برسید چون شوهرم سر کار بود....اینا تمام چیزایی هست که من و شوهرم ازشون رنج میبریم...

    - - - Updated - - -

    شما واسه این چه راهکاری دارین؟میدونم من پرم از مشکلات و اختلالات روحی و شخصیتی...شایدم افسرده باشم...از نوجوانیم تا به امروز...یه جورایی من اعتماد به نفس نداشته خودم رو در وجود شوهرم جستجو میکنم و وقتی میبینم اونم بعضی جاها یه پاش میلنگه شاکی میشم فکرای منفی میکنم گریه میکنم....چرا اون باید الان که هیچ خبری از بچه نیست تو فکر این باشه که خانوادم منو بچه منو قد دیگران دوس ندارن....خوب حس منم همینه پس من اعتماد به نفسم کمه .نیاز به تایید دیگران دارم...نیاز دارم بشنوم از دهن دیگران که به من و شوهرم افتخار میکنن اما نمیشنوم....من چکار کنم که دیگه حساس نباشم دیگه برام مهم نباشه اگه هیشکی حتی خانوادم اونطور که باید و شاید تحویلم نگیرن بچمو (اگه خدا قسمت کرد)قد اون نوه ها نخوان....چطور کنار بیام....اونوقته که شوهرم هرچی راجع به خانوادم گفت میگم آره حق با توست و خودمو راحت میکنم....و دیگه از اینکه بهم بگه گ...ه تو خانوادت ناراحت نشم .سخته به خدا.حداقل واسه آدمی با ظرفیت من سخته....

  14. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم تبعيض تو همه جا هست
    هميشه اينطوريه.ولي شما هم اينطوري نباش.از خانوادت كمك بگير ببين چكار ميكنن.شايد شوهرتم حق داشته باشه
    الان اولويت شما ازدواجته
    حرصشو در نيار راجع بخانوادت حرفي نزن
    جو رو اروم كن.
    نزار عصبي بشه باهاش مهربون باش گاهي همدردي كن ولي بد كسي رو نگو


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عروس بزگتر بهتر است یا عروس کوچکتر خانواده؟
    توسط باربی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 شهریور 91, 20:52
  2. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27
  3. دل یا هوس
    توسط هایدی در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 13 فروردین 89, 13:01
  4. ازدفتر خاطرات یک عروس
    توسط دانه در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اردیبهشت 88, 12:21
  5. +داره عشقمون به هوس الوده میشه
    توسط Alone Girl در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 80
    آخرين نوشته: جمعه 06 دی 87, 20:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.