به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 43
  1. #21
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این توضیحاتی که شوهرت داده قانع کننده به نظرمیرسه...به نظرم حالاکه شوهرت شفاف سازی میکنه درآینده ابهاماتت رو دو دسته کن یک دسته ابهاماتی که خودت باید حلش کنی و نشانه هاش ضعیفه که باید خویشتن دارباشی وصبور وافکارت روبدست باد ندهی که هرسویی ببرد.دوم ابهاماتی که ازحلش ناتوانی وداره آزارت میده نوع دوم رو با یه لحن خوب ومنطقی درمیون بذار..


    الیوت ارونسون(روانشناس)میگه گاهی درست یانادرست بودن حدس مامهم نیست مفیدبودنش مهمه.پس یه جاهایی که ابهام داره احساس بدبهت میده میتونی برحسب تجارب گذشته حدس مفیدبزنی وخودتو آزارندی
    ویرایش توسط ammin : پنجشنبه 15 خرداد 93 در ساعت 23:45

  2. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 19 خرداد 93), گل آرا (شنبه 17 خرداد 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام و متشکرم.
    من باز دوباره خراب کاری کردم. اشتراک انجمن آزاد گرفتم که از مشاورها کمک بگیرم اما نمیدونم چه سؤالی بپرسم ؟ با توجه به اینکه هر ماه میشه یه سؤال پرسید.
    همه چی خوب بود.
    تا اینکه روز جمعه ساعت 5 بعد از ظهر رفت سپر ماشینش رو رنگ کنه منم گفتم ساعت چند برمیگردی؟ که گفت هر وقت کارم تموم بشه.
    اما ناراحت شد.
    ساعت 9 شب بهش زنگ زدم گفت منتظرم رنگش خشک بشه تا بیام میشه 11.
    من نمیتونم خودمو کنترل کنم.
    آخه برای تموم شدن پروژه اش لحظه شماری میکردم که زودتر تموم شه و شب ها زود بیاد خونه اما حالا که تموم شده شب پنج شنبه رفت به یه بنده خدایی کلید جایی رو برسونه و 11 اومد دیشب هم همین طور.
    من خیلی تو این دو سال و خورده ای سر دیر اومدناش تحت فشار بودم 80 درصدش هم کاری بوده اما من همیشه میگفتم زودتر از خونه برو بیرون که زودتر برگردی و تون نمیپذیرفت. من تبدیل به یه آدم روانی شدم بسکه شبها تنها موندم.
    شروع کردم به اس ام اس دادن.
    که 11 شب کدوم تعمیرگاه بازه؟ چرا دیر میای؟ چرا زودتر نرفتی؟ میدونستم عصبانی میشه اما برام مهم نبود.
    گوشیش رو خاموش کرد و 4 صبح روشن کرد.
    من تو تمام مدت فکر میکردم رفته خونه دوستاش و بی خیال تنهایی من داره خوش میگذرونه برای همین اعلام کردم که تو هییییچ نیتی جز آزار من نداری و من دادخواست طلاق میدم. هیچ مردی زنش رو اینقدر تنها نمیذاره.
    ساعت 4 عصبانی اومد و گفت تمام مدت تو ماشین خوابیده بوده چون نمیخواسته دعوا کنه و نیومده تا ببینه من افکار منفی سراغم میاد یا نگرانش میشم؟ که دیده حدسش درسته و من بیمارم.
    دعوای بدی کردیم. خیلی خیلی بد. شاید شما به عقل من شک کنید اما از وقتی دعوا کردیم سبک و آرومم. با اینکه میدونم تقصیر خودم بود. هرچقدر دوست داشتم جیغ کشیدم و بی توجه به عصبانیت وحشتناکش همه حرفامو زدم که چرا منو دو ساله تنها میذاره...
    منتها اون با توسل به زور آرومم میکرد و فقط حرف خودشو میزد که چرا من بهش اعتماد ندارم؟؟؟؟ و تا وقتی اعتماد من رو نبینه همچنان تنهام میذاره.
    ( متأسفانه درگیر شدیم اما شدت عصبانیت من به قدری بود که اون بیشتر از من آسیب دید)
    من برای خودم متأسفم.
    حالم خیلی بد بود. باید خودمو خالی میکردم و کردم. اول ازم خواست برم. منم با کمال میل وسایلم رو جمع کردم اما دوباره جلوم رو گرفت و مجبورم کرد بخوابم. خودش هم عین نگهبان کنارم خوابیده بود که مبادا برم.
    من تصمیم گرفتم مطلقا کاری به کارش نداشته باشم و اینقدر ازش نپرسم تا بفهمه برام ارزشی نداره و خودش پشیمون بشه و بفهمه باید زود بیاد شب ها.
    اما نمیشه بارها این تصمیم رو گرفتم اما به زور باهام دوست میشه و اون ابراز علاقه و رابطه صمیمی این توقع رو به وجود میاره برای من که باید زود بیاد و دوباره همین بساط.

    من الان حالم خوبه. خالی شدم و اصلا ناراحت نیستم بابت اتفاق بدی که یه سالی بود نیفتاده بود. میدونم مشکل دارم ولی هییییچی جز این نمیبینم که شوهر من باید باید باید شب ها زود بیاد خونه.
    چون من زنشم و در برابر من مسئوله. چرا شب که میشه این دغدغه رو نداره که زن من تنهاست؟؟؟؟؟؟

    عصر که از سر کار برگشتم دیدم سپر جلوی ماشین هیچ رنگی نداره بهش گفتم رنگ ماشینت ریخته؟ گفت سپر عقب رو رنگ کردم. در حالیکه سپر جلو داغون تره که.
    نمیدونم نمیدونم این چیه تو سر من که مطلقا نمیذاره فکر کنم شوهر من راست میگه؟؟؟؟

    حالا میخوام بهم بگید من چه سؤالی رو با مشاورها در میون بذارم؟ شک به مواد؟ اینکه چکار کنم بهش اعتماد کنم؟ اینکه چکار کنم شب زود بیاد خونه؟
    بیکاری شوهرم؟ اینکه کار نداره و رو مخ هردومونه؟
    چی رو؟
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"

  4. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام.
    من هنوز سؤالم رو برای مشاورین انجمن مطرح نکردم. نمیدونم باید دقیقا به کدوم موضوع اشاره کنم؟
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"

  5. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام گلی جان.

    گفتی من کدامیک از اینا رو بپرسم:

    حالا میخوام بهم بگید من چه سؤالی رو با مشاورها در میون بذارم؟ شک به مواد؟ اینکه چکار کنم بهش اعتماد کنم؟ اینکه چکار کنم شب زود بیاد خونه؟
    بیکاری شوهرم؟ اینکه کار نداره و رو مخ هردومونه؟
    به نظر من هیچ کدوم.

    بپرس کدامیک از رفتارهای من باعث این واکنش های شوهرم میشه؟ و چطور خودم رو تغییر بدم؟
    به نظر من به جای اینکه به فکر تغییر دادن شوهرت باشی، سعی کن خودت رو تغییر بدی.

    عزیزم شوهرت مسلما با میل و اراده شما تغییر نمی کنه، اما تو اگر اراده کنی می تونی خودت رو تغییر بدی. تازه تغییر یه سری خصوصیات فردی برای خود شخص خیلی خیلی سخته. چه برسه به اینکه یه نفر دیگه بخواد به زور آدم رو تغییر بده.


    اگه بتونی مشاوره حضوری هم بری، به نظر من خیلی میتونه کمکت کنه.

    من بخاطر رفتارهای مشکوک شوهرت بهت حق می دم و درکت می کنم که واکنش های کنترل نشده نشون بدی ولی ادامه دادن این رویه بیشترین آسیب رو به خودت می زنه. تو چه با شوهرت زندگی کنی چه با یه نفر دیگه اگر نتونی تو شرایط حساس و آزاردهنده بر رفتار خودت کنترل داشته باشی بازم همین وضعیت رو داری، چون هیچ کس دقیقا مطابق ایده آل ها و خواسته های ما نیست.

  6. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 19 خرداد 93), del (دوشنبه 19 خرداد 93), maadar (دوشنبه 26 خرداد 93), گل آرا (یکشنبه 18 خرداد 93)

  7. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گل آرا نمایش پست ها

    عصر که از سر کار برگشتم دیدم سپر جلوی ماشین هیچ رنگی نداره بهش گفتم رنگ ماشینت ریخته؟ گفت سپر عقب رو رنگ کردم. در حالیکه سپر جلو داغون تره که.
    نمیدونم نمیدونم این چیه تو سر من که مطلقا نمیذاره فکر کنم شوهر من راست میگه؟؟؟؟
    من همین طور دارم پیش میرم . الان نمیدونم باید چکار کنم؟
    صبح که رفتم سر کار دیدم سپر عقب هم رنگ نداره از سر کار بهش اس ام اس دادم تو به من دروغ میگی؟ گفت من گفتم عقب رو رنگ کردم منظورم در صندوق عقب بود سقفم موند واسه یه روز دیگه .... اصلا سپر پلاستیکی رو رنگ میکنن ؟؟؟؟ فلز که نیست. بس کن.
    دیدم باااااااااااااااااااااااز اشتباه کردم .
    من تو مجردی آسم داشتم . چند سال بود خفیف شده بود این روزا که هوا بد شد برگشت و این چند شب همش تنگی نفس داشتم اونم میدید. تا اینکه امروز سر کار به اوج رسید و راهی درمونگاه اداره شدم و با اکسیژن و اسپری خوب شدم.
    دوستم بهش زنگ زد جواب نداد اس داد که دفترچه من رو بیاره اما جواب نداد و یه ساعت بعد که حالم خوب بود زنگ زد که دست بردار از این فیلم ها واسه من بازی نکن.
    من داغون شدم.
    رفتم خونه داشت تلوزیون میدید...دفترچه ام رو برداشتم کلید خونه رو هم پرت کردم و گوشیمم خاموش کردم اومدم خونه دوستم. میخوام نرم خونه نگم کجام کاری که با من میکنه شاید بفهمه چه دردی داره.....
    با دوست دیگه ام که حرف زدم گفت چند بار به من زنگ زده اما نگرانت نبوده فقط به شدت عصبانی بوده و فکر میکنه رفتی خونه همون خواهرت که باهاش قهره...
    نمیدونم چکار کنم.
    نمیترسم اما نمیدونم چی میشه... چکار کنم؟ چه کاری درسته؟
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"
    ویرایش توسط گل آرا : یکشنبه 18 خرداد 93 در ساعت 20:54

  8. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array
    عزیزم، میدونم تحت فشار هستی و این افکار استرس زا و مشکوک داره لحظه به لحظه درونت و در زندگیت و رفتارهات زیاد و زیادتر میشه!
    اما به عنوان یه دوست دارم که از بیرون داره زندگیت رو می بینه و دیده گذشته ای رو که خودت تعریف کردی، ازت خواهش میکنم یه نهیب به خودت بزن و دست بردار از این لج بازیهای بچگانه و زندگیت رو به سرعت باد، توی دست باد نسپار!
    واسه کمک به خودت توی انجمن آزاد هم، میتونی پست هات رو در همین تاپیکت واسه مشاورین عزیز قرار بدی تا هر چه زودتر کمکت کنن.
    گل آرا، ازت خواهش میکنم راه اشتباه رو نرو!
    بلند شو، هر چه زودتر پا روی غرورت بذار و وسایلت رو جمع کن از خونه ی دوستت و برگرد سر زندگیت تا همسرت خدایی ناکرده از سر عصبانیت کارها و تصمیماتی نگیره که بعدا هر دو پشیمون بشید.
    برو خونه ات، یه دوش بگیر، یه شام خوب درست کن، به خودت برس! و بشین یه نامه با رعایت " نکات ارتباطیه آقای sci" برای همسرت بنویس و خودت رو تخلیه کن و اگر دوست داشتی بذار جایی که بخونه؛ وگرنه بعدا خط خطیش کن و بسوزونش!
    در ضمن عزیزم؛ حتما حتما ازت میخوام که در طول روز اگر برات مقدوره، یه ورزشی رو انتخاب کنی و خودت رو توی این روزهای بلند تابستونی مشغول کنی. هم شاداب تر میشی، هم اعتماد به نفست رو دوباره به دست می یاری. هم انرژیت تخلیه میشه و هم تسلطتت روی خودت بیشتر میشه و
    میتونی با آرامش به راهنمایی های مشاورین عزیز فکر کنی و به کار ببندی!
    ------------------
    ازت خواهش میکنم، هر چه زودتر زودتر راه خونت رو پیدا کن و برگرد سر زندگیت!
    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  9. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 19 خرداد 93), maadar (دوشنبه 26 خرداد 93), گل آرا (سه شنبه 20 خرداد 93), صبا_2009 (دوشنبه 19 خرداد 93)

  10. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دل عزیز و ممنون از همه دوستانم.
    من برگشتم. چون اون شب که خونه دوستم موندم تا ساعت 11 شب گوشیم رو روشن نکردم میخواستم ببینه چه سخته... نگرانی رو بفهمه... تازه اون تا خود صبح روشن نمیکرد و خونه نمیومد.
    وقتی روشن کردم اولش پیامک های عصبانی اومد اما بعدی هاش که اومد خیلی نگران شده بود. نتونستم باهاش حرف بزنم.
    تو عصبانیت رابطه ما پیامکی میشه متأسفانه.
    گفت من فقط یکی دوبار که خواستم تنبیهت کنم این کارو کردم و دیگه نمیکنم. هر جا برم میگم. فراداش از سر کار رفتم خونه و ازش خواستم شب بیاد خونه. چون گفته بود اگه عصبانی هستی بگو کسی بیاد پیشت من امشب نمیام.

    حق با شماست دل عزیز . من حق دارم که نگران باشم و نگرانیم رو بروز بدم اما روشم اشتباهه .
    برام قابل درک نیست که چرا با وجود این همه حساسیت من و با وجود اینکه هر دومون میدونیم اهل خلافی نیست پس چرا دست از بعضی عادت هاش بر نمیداره؟
    مثلا دیشب با درد بیدار شدم. به خاطر مشکل تنفسیم قلبم هم درد میکنه.
    دم اذون بیدار شدم دیدم تازه اومده خونه و داره نماز میخونه. گفت رفته بودم قدم بزنم خوابم نمیبرد. برام یادداشت هم گذاشته بود.
    چرا نصف شب میره بیرون؟
    به اندازه کافی تو طول روز ما همدیگه رو نمیبینیم و وقت داره برای اینکه هر کاری بکنه... اما چیزی نگفتم.

    مرسی از پیشنهاداتت. حتما یه جمع بندی خوب از مشکلاتم میکنم و میذارم تا مشاورها بخونن.
    در مورد ورزش فعلا نمیتونم چون سر کار خیلی خسته میشم اما راه آرامش رو پیدا میکنم. موسیقی مخصوصا جمع نوازی خیلی آرومم می کنه. اتفاقا اون روز که از خونه دوستم برگشتم سازم رو برداشتم و رفتم پیش دوستام .
    وقتی برگشتم اینقدر حالم خوب بود که وقتی شوهرم اومد خونه بدون بحثی در مورد قهر من و رفتنم فقط ازش خواستم جلسه بعدی که با دوستام دارم بیاد و اون هم قول داد که میاد.

    الان هم یه مشکل دیگه دارم.
    یکی دوماه دیگه برای همیشه تسویه حساب میکنه و میتونه یه جای جدید قرار داد ببنده. اما تو این یکی دو ماه به خاطر مخارجمون داره با همین آدمای مزخرفی که تا به حال باهاشون پروژه داشته مجددا کار برمیداره.
    من میخوام بره مسافرکشی اما با اینا کار نکنه. هر پروژه شون هم 6 ماه تا یه سال طول میکشه .
    کاش میشد یه جوری تو این دو ماه سرش رو به یه کار دیگه گرم میکردم تا تسویه حسابش تموم میشد و یه جای خوب قرارداد میبست و تا یه سال دیگه همین آش و همین کاسه نبود...
    جفتمون مهندسیم ولی فیلد کاری اون فرق داره نه سر در میارم که رو فکرش تأثیر بذارم نه آدمیه که به حرفم گوش کنه.
    من خودمو میشناسم تحمل یه هفته دیگه با اون شرایط رو ندارم چه برسه به یه سال دیگه....

    چه جوری منصرفش کنم؟
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"
    ویرایش توسط گل آرا : چهارشنبه 21 خرداد 93 در ساعت 13:20

  11. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    گل آرای عزیز
    به نظرم والدت خیلی فعاله. نوشته هات رو که می خونم احساس می کنم بیشتر داری به عنوان یک مادر در مورد سر به راه کردن پسرت کمک می خواهی تا همسری کردن برای مردت. امیدوارم همسرت این پیام رو دریافت نکرده باشه، چون اگر دریافت کنه ممکنه در دراز مدت عکس العملهای بدی نشون بده .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  12. 4 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 22 خرداد 93), del (دوشنبه 26 خرداد 93), گل آرا (پنجشنبه 22 خرداد 93), صبا_2009 (پنجشنبه 22 خرداد 93)

  13. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دلجوی عزیز.
    میشه لطف کنید و لینک مقاله مرتبط با این موضوع رو برام بگذارید چون خیلی دارم هردومون رو اذیت میکنم
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"

  14. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 22 خرداد 93)

  15. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    راستش شاید این دو تا لینک خوب باشه اما من بیشتر این مسائل رو یادمه در گذشته در چند کتاب خوندم که الان اسمشون یادم نمی یاد.

    مادری کردن برای همسر چه عواقبی دارد؟

    http://www.hamdardi.net/OLD/thread-16085.html



    اگر می خواهی همسری کنی اولین شرط اینه که به همسرت اعتماد کنی و در ادامه بهش تکیه کنی اما شما دقیقا برعکس عمل می کنی حتی از همسرت انتظار داری که ایشون به شما تکیه کنه و می خواهی شغل ایشون رو هم شما انتخاب کنی و تازه نوع افرادی که باهاشون هست رو هم شما انتخاب کنی. ببین توی همه زندگیها سر پایینی و سر بالایی در شغل و یا ادمهایی که باهاشون ارتباط داریم وجود داره. اگر واقعا اینقدر به همسرت اعتماد نداری که فکر می کنی با گشتن با دو تا ادم نا موجه اونم نا موجه میشه پس چطور انتخابش کردی؟ تا کی می تونی یک دوربین بگیری و دنبالش باشی ببینی با کی می گرده؟ اصلا می تونی 24 ساعته همسرت رو تحت نظر داشته باشی؟ یک جایی دیگه باید اعتماد کنی . به نظرم یک کمی هم داره دیر میشه .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  16. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 26 خرداد 93), maadar (دوشنبه 26 خرداد 93), گل آرا (دوشنبه 26 خرداد 93)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.