آقای احمد علی
من هم حس می کنم که شما کمی خشک هستید.
ببینید یک روانشناسی می گفت جزئی نگر بودن برای زن یک نکته مثبت محسوب میشه.ولی برای مرد یک نکته منفی.
چون روحیات زن با جزئی نگر بودن هم خوانی داره و بهش می خوره.ولی با روحیات مرد زیاد هم خوانی نداره و مرد را سخت گیر تر و خشک تر می کنه.
مثلا همین پاسخ هایی که به پست من دادین نشان از جزئی نگری شما داره.
صرفا جهت مثال از این پست شما استفاده می کنم تا منظورم را در مورد سوالتون بهتر برسانم.
مثلا من گفتم ببخشید اگر محاوره ای صحبت می کنم..شما گفتین :بنده دارای حقی نیستم که بخواهم ببخشم یا نبخشم.
**در صورتی که این کلمه بخشش اینجا حالت احترام و... داشت نه اینکه مثلا بخوام اجازه بگیرم یا حلالیت و... اصطلاحا حالت تعارف داشت .نه اینکه حالا آدم بخواد تجزیه تحلیلش کنه .وقتی بعضی جملات را آدم تجزیه تحلیل می کنه اتفاقا به معنای اشتباهی از اون جمله می رسه.
همین هم در مورد شوخی قابل تعمیم است.وقتی شما همه جملات خانمتون را تجزیه تحلیل کنید اصلا پی به جنبه شوخی نمی برید که بخواهید عکس العمل درستی نشان دهید.
چون شوخی و مزاح و لطافت سطوح سطحی زندگی هستند و در همان احساسات و برخورد اول آدم می تونه آنها را حس کند.وقتی اون چیز را برای خودمون عمیق کنیم و در سطح عمیق تری دنبال آن بگردیم اصلا نمی توانیم آن را بیابیم.چون در اصل آنجا نیستند!!!
من خودم آدم جزئی نگری هستم البته.ولی شاید چون زن هستم تونستم این جزئی نگری را با خودم سازگار کنم.یا بومی سازی.و برام مفید بوده و هیچ وقت مشکلی نداشتم.چون به طور ناخوداگاه در جایش استفاده می کنم.
ببینید مثلا من از این جزئی نگری وقتی دارم درس می خونم یا مطلب علمی را بررسی می کنم بسیار استفاده می کنم و خیلی این موضوع به من کمک کرده.
ولی وقتی در سطح ارتباطات با دوستان و اطرافیان قرار می گیرم اتفاقا اصلا گویا آدم دقیقی نیستم!انگار کاملا عوض می شم.دیگه در سطح ارتباطات معمول روزانه دقت نمی کنم که طرفم چه منظور خاصی از این حرف داشته یا نداشته و...
ولی مثلا اگر سخنرانی گوش بدم جملات را دقت می کنم.
مقصودم این بود که باید دقت و جزئی نگری را با توجه به شرایط بومی سازی کنید.
برای مثال در خواندن همین پست من:
جملات اول صرفا حالت سلام و احوال پرسی و ادب و... داره.و نیازی به عمیق شدن ندارن.در سطح اولیه بازتابش را به درستی می توان درک کرد ولی در سطح عمیق تر اتفاقا معنای اشتباهی دریافت می شود.
جملات بعدی خب یکم سطح عمیق تر میشه و مثال زده می شه.اما باز هم باید فقط به چشم یک مثال آنها را دید و نه بیشتر.اینجا کاربردش برای شما از طرف خودتون نیاز به دقت داره و صرفا یک شروع کننده یا ایده اولیه است.
ولی مثلا جملات خانم صبوری و آقای امین سطح عمیق تری از پست من دارند.و می شه آنها را بیشتر تجزیه تحلیل کرد.
غرضم از این مثال این بود نباید پیش فرضی در ذهن داشته باشیم.باید دید شرایط چگونه پیش می آید.وقتی مساله ای رخ می دهد با توجه به شناخت و تجربه و... از طرف مقابل حتما می توانید مساله را به درستی تشخیص دهید و لزومی نداره همون ابتدا عمیق تر به مساله نگاه کنید.اگر مساله واقعا به دقت نیاز داشت اون وقت دقت کنید و یا حتی تجزیه تحلیل.ولی نه همون اول!
در کل من حس می کنم شما یکمی باید کلی نگر بشید.
این جملتون: (ای کاش می توانستم به فکر همه جنبه ها و نکات ریز باشم. از توان من خارج است.)
فکر می کنم حالت افراطی دارد.این بسیار خوبه که آدم ابعاد مختلف زندگی را ببینه و نکات مهم که گاهی ریز هستند را در نظر داشته باشه.(من هم مقصودم این بود)ولی در جای خود و متناسب با اهمیت و شرایط آن.نه بیشتر.که بیشتر از آن اتفاقا نتیجه عکس می دهد.
موفق باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)