به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    شعرای مولانا و توضیحاتش اینو داشت:

    وقتی خشمگین میشی در اصل داری با زندگی / هستی / خدا ستیزه می کنی. داری به اینا پشت می کنی. داری به تنها چیزی که داری و واقعیه پشت می کنی. نمی ذاری زندگی این لحظه در تو جریان پیدا کنه. و جلوشو می گیری. این میشه درد و رنج.
    خدا یا هستی یا زندگی سراسر شادیه. خدا خشم و درد رو برای ما نخواسته. اصل ما شادیه. خودمون با هم هویت شدن با چیزایی بیرون از وجود و حقیقتمون باعث میشیم که درد بکشیم. خدا یا زندگی یا هستی هیچوقت نخواسته ما درد بکشیم. اصلا خشم رو نمی فهمه. ماییم که درد رو ایجاد کردیم واسه خودمون.

    زمانی که به یه چیزی بچسبیم و هویت خودمونو با اون تعریف کنیم این باعث میشه که بترسیم. ترس از اینکه به دست نیاریم یا از دست بدیم. همین ترس برای ما میشه رنج. در صورتی که خدا برای ما رنج نخواسته. اگه این لحظه همین لحظه همه چی رو بی سوال جواب بپذیری ارام میشی. بعدش با فکری که ارامه راه بهتر پیدا می کنی.

    ازمایش خون هم که همه می گن بده بده. شاید با ویتامین درست شه زود حالت بهتر شه.

    در مورد تنهایی مدیر همدردی گفتن ادم تنها و عریان به دنیا میاد و تنها و بدون لباس هم از دنیا میره.
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 23 اردیبهشت 93 در ساعت 21:19

  2. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 23 اردیبهشت 93), pasta (سه شنبه 23 اردیبهشت 93), پونیو (سه شنبه 23 اردیبهشت 93)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مهر 94 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    2,764
    سطح
    32
    Points: 2,764, Level: 32
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    839

    تشکرشده 437 در 171 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی همه ی این غمی که تو وجودم هست رو خودم ساختم ؟ تفسیر شعر مولانا زیبا بود باعث شد گریم بگیره یاد مهربونیه خدا بیوفتم . اما کمکم نمیکنه چرا ؟ من تنهام ...
    من دیگه ناشکری نمیکنم اصلا من زیباترینم باهوش ترینم !

    ولی تنهام

    - - - Updated - - -

    نه باهوشم نه زیبا بزرگترین دروغم بود

  4. کاربر روبرو از پست مفید پونیو تشکرکرده است .

    paiize (سه شنبه 23 اردیبهشت 93)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    غم و درد وقتی ایجاد می شه که به چیزی سفت بچسبیم. چیزی از گذشته. گذشته زمان مرده است. اینده هم نیومده اصلا نیست. فقط این لحظه است که واقعیه. این لحظه در تو خدا/ هستی/ زندگی جاریه. وقتی بچسبی به چیزی از گذشته و نپذیری گذشته رو اینکه به یه چیزی که مرده است چسبیدی باعث میشه نتونی کامل در این لحظه حضور داشته باشی. این چسبیدن به گذشته میشه درد و رنج. چون جلوی زندگی/خدا/ هستی می ایستی. به این می گن گناه. به انکار لحظه و زندگی می گن گناه. کاری که من یه عمره کردم. خدا در وجودت هست. همین لحظه دلتو نرم کن. همه چی رو بپذیر. حتی اگه فکر می کنی حالت خوب نیست اینکه الان غم داری رو هم این لحظه بپذیر و باهاش نجنگ. بعدش صبر کن. صبر انتظار نداره. صبر می کنی یعنی من این لحظه امو با همه چیش می پذیرم. اما صبر می کنم تا بتونم به اون شادی لحظه دست پیدا کنم.
    زندگی شادیه. اصل ما شادیه. اگه شروع کنی به اینکه شادی بشی از درون می بینی زودتر به شادی پیوند می خوری. در صورتی که چند سال باید ادم بدوه دنبال غم تا بتونه افسرده شه.
    یه چیز دیگه که تفسیر و توضیح اشعارش داشت این بود که ادم خیلی وقت می ذاره تا به غم برسه. غم و درد و رنجهاش طی زحمت و وقت زیاد به دست میاد. بعد فکر می کنه که خیلی مهمن این دردا. نمی خواد ولشون کنه. نمی خواد اونارو زمین بذاره. در صورتی که همین الان وقتی همه چی رو بپذیری می بینی دردات کمترن. دردا هم چیز ارزشمندی نیستن.
    خدا/ زندگی/ هستی همیشه در ما جاریه.
    غم درد و خشم و این احساسات میان و باید زود هم برن. چن ساعت یا حتی چند دقیقیه کافیه. بعدش باید برگردی به ارامش درونیت. ارامش همراه با شادی. شادی ارامش مرتعشه. اصل ما شادیه. پس نباید اصلمونو انکارکنیم با توی غم موندن. اینطوری زندگی رو انکار می کنیم. خدا رو انکار می کنیم. به زندگی پشت می کنیم. گناه می کنیم. این انکار و گناه رو من سالها کردم.
    الان می تونم خدا رو اینطوری بپذیرم. سالها خدا رو هم انکار کردم.
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 23 اردیبهشت 93 در ساعت 21:56

  6. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    toojih (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), پونیو (سه شنبه 23 اردیبهشت 93)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مهر 94 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    2,764
    سطح
    32
    Points: 2,764, Level: 32
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    839

    تشکرشده 437 در 171 پست

    Rep Power
    0
    Array
    غم یه موجودیه مثل شیطون رفته تو وجودم نمیزاره امید و شادی رو حس کنم همش گریه میکنم همش بغض دارم به این فکر میکنم من دل کسیو شکستم شاید یه بدی کردم ... از خدا هم میخوام آرومم کنه بازم آروم نمیشم بدتر گریم میگیره من میخوام خودمو دوستداشته باشم ولی در کنارش بازم به دورو ورم چنگ میندازم که کسی باشه بهم توجه کنه بعد میبینم کسی نیست دوباره حالم بد میشه

    - - - Updated - - -

    خدا مارو تنها آفریده در کنارش نیار به دوستداشته شدن هم داده . ولی قدرت تحمل تنهایی رو به همه نداده . تا وقتی حالم خوب نشه تا وقتی خودمو دوستنداشته باشم لیاقت ندارم کسی دوستم داشته باشه . ببین من امروز نتونستم نقاشی کنم فقط عصبی و کلافه بودم شب قبلش تصمیم گرفتم کار کنم ولی بجای کار کردن عصبانی شدم جیغ و داد کردم حالا باید خودمو دوستداشته باشم ؟؟

    - - - Updated - - -

    من چیکار کنم که پدر مادم محبتشون یجور بوده که فقط شکم منو سیر کنن و نیاز های اولیه بر طرف شه قدر دان زحماتشونم واقعا هیچ جوری نمیتونم جبران کنم . اما اگر به نیاز عاطفیت توجه نکنن اگه وقتی بچه بودی تو سرت زده باشند بزرگ شدی یه آدم قوی و با اعتماد بنفس خواهی بود ؟ اگه من ازدواج کنم شوهرمم میزنه تو سرم تنهای رو هم نمیتونم تحمل کنم . تو این سن عوض میشم آیا؟؟؟

    - - - Updated - - -

    آخه مامان عزیزمم اعتماد بنفس نداشته با یه مرد زور گو هم ازدواج کرده . که هر حرفی که مامانم بزنه حتی اگه درست ومنطقی باشه از نظر بابام غلطه .

  8. کاربر روبرو از پست مفید پونیو تشکرکرده است .

    toojih (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    ما خودمون جلو شادیو می گیریم. به قول یکی از دوستام دنیا قشنگه اما ما ادما اونو زشت کردیم.
    خود من جلوی جریان شادی رو در وجودم می گیرم. وقتی دارم به غم و غصه می چسبم. می تونم از غم رها شم. راهش هم اینه که بپذیرم. نرمش و پذیرشمو زیاد کنم. بپذیرم. هر چی که هستم هر چی که نیستم. بپذیرم. بعد ارام میشم. بعد فکرم از رنج رها شده. انوقت فکر سالمم می تونه بهم کمک کنه و حتی می تونم به چیزایی که قبلا نرسیده بودم برسم.
    الان این غمتو بی قضاوت بی اینکه دنبال دلیل بگردی بپذیر. این لحظه اینه. نجنگ باهاش.
    دوست داشتن و عشق عاری از پرسش و پاسخ های عقلانیه. دل با عقل متفاوته. تو بی هیچ قید و شرطی عاشق خودت باید باشی. اصلا عشق چیزی نیست که بخوای حساب کتاب کنی باهاش. که این کارو کردم خوبم اینکارو نکردم بدم. عشق عشقه حسش کن. خودتو بی اینکه دنبال دلیل بگردی دوست داشته باش.

    بعد از یه سنی دیگه هر کدوم از ما خودمون هم پدر خومونیم هم مادر خودمونیم.
    اینو توی اون کتاب هنر عشق ورزیدن می گه.
    البته تو هنوز خیلی جوونی عزیزم.
    ولی هر چی که بوده تا حالا هر کاری که کردن و نکردنو بپذیر. خودتو از گذشته رها کن.

    شخص خاصی هست که بخوای دوستت داشته باشه و نداره؟
    اتفاق خاصی افتاده توی این یکی دو روز که انقدر براشفته شدی؟
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 23 اردیبهشت 93 در ساعت 22:39

  10. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    toojih (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), پونیو (سه شنبه 23 اردیبهشت 93)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 مهر 94 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1392-12-02
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    2,764
    سطح
    32
    Points: 2,764, Level: 32
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    839

    تشکرشده 437 در 171 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم مینوش جون که برام وقت میزاری و مینویسی اگه بابام یا مامانم ناراحتم کردن هر چی بهم گفتند مامان بابامن نمیتونم دوستشون نداشته باشم من کینه ای ندارم تنها شخصیتم یه خورده ناجوره بعضیا که خیلی شادند یا با مهر و محبتند میبینی تو خانوادشون همشون همینجورین یاد گرفتند . اما من هم بلد نیستم هم دوستدارم داشته باشم این رفتارو . اگه همش بخوام تو بیرون دنبال عشق بگردم از کجا معلوم بهم ضربه نزنن عاشق چشم و ابروم که نیستند اگه یکی بیاد بگه وای چقدر قیافت داغونه ترکیده من ممکنه خود کشی کنم ! ولی اگه خودمو دوستداشته باشم حرف اون آدم برام اهمیتی نداره .

    - - - Updated - - -

    نه کسی نیست که دوسش داشته باشم من فقط یکیو تو ذهنم دارم ولی تو واقعیت باهاش برخورد نکردم یعنی جایی نمیرم که باهاش برخورد کنم .

    - - - Updated - - -

    اتفاقی نه به اون صورت همون درگیری های فکری قبلم هستن که هی پر رنگ وکم رنگ میشن .

    - - - Updated - - -

    چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی

    فرورفتی به خود غمخواره گشتی


    تو را من پاره پاره جمع کردم

    چرا از وسوسه صدپاره گشتی


    ز دارالملک عشقم رخت بردی


    در این غربت چنین آواره گشتی


    زمین را بهر تو گهواره کردم

    فسرده تخته گهواره گشتی


    روان کردم ز سنگت آب حیوان

    به سوی خشک رفتی خاره گشتی


    تویی فرزند جان کار تو عشق است

    چرا رفتی تو و هرکاره گشتی


    از آن خانه که تو صد زخم خوردی

    به گرد آن در و درساره گشتی


    در آن خانه که صد حلوا چشیدی

    نگشتی مطمئن اماره گشتی


    خمش کن گفت هشیاریت آرد

    نه مست غمزه خماره گشتی

    مولانا
    ویرایش توسط پونیو : سه شنبه 23 اردیبهشت 93 در ساعت 22:52

  12. 4 کاربر از پست مفید پونیو تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 27 اردیبهشت 93), meinoush (سه شنبه 23 اردیبهشت 93), pasta (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), toojih (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    این تاپیک رو حتی اگه لازمه هر روز بخونید:http://www.hamdardi.net/thread-31113.html

  14. کاربر روبرو از پست مفید کیارش۲ تشکرکرده است .

    پونیو (شنبه 27 اردیبهشت 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی ثباتی خلقیو پرخاشگری و بی احترامی های شوهرم
    توسط مایکا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: شنبه 15 آبان 95, 21:48
  2. خواستگارم عصبیه بددهنی می کنه وقتی ناراحته ..
    توسط dilak در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 11:27
  3. کمک در رابطه با یک مشکل جدی ، وقتی عصبانی میشم بدنم می لرزه و ...
    توسط babakka در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 03 آبان 92, 19:33
  4. عکس العمل مناسب وقتی همسرم عصبانیه ؟
    توسط گل آرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 15:06
  5. من خیلی عصبی هستم حتی از کنترلم خارجه
    توسط boob در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 23 مرداد 89, 20:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.