به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 89
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اردیبهشت 94 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,615
    سطح
    23
    Points: 1,615, Level: 23
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مارال جون
    چقد خوبه که شما از کمک روان پزشک هم بهره میبرید.
    با توجه به اطلاعاتی که دادی من فکر میکنم همسر محترم شما از اختلالات شخصیتی(personality disorder)رنج میبرن. اینجور ادم ها هم خودشون از درون اذیت میشن هم دیگرانو اذیت میکنن.
    داروهایی که اشاره کردین فلوکستین خیلی داروی خوبیه اما برای اختلال شخصیت نیست. فلوکونازول هم یک داروی ضد قارچه که گفتین. این به مشکلات عفونی اغلب مربوطه و نمیدونم واسه چی اینجا مطرحش کردی ک احتمالا خارش هم مال همون بوده.
    باز جای شکرش باقیه ایشون در زمینه مصرف دارو باهاتون همکاری دارن.
    راجع به هالوپیریدول من همسرتونو از نزدیک ندیدم که مطمئن باشم و پزشکی که ایشونو دیدن صاحب نظرن.اما باز هم فکر نمیکنم جواب بده (شاید ایشون به اختلال دوقطبی شک کرده که اونوقت موثره)
    باز دفعه بعد که رفتی دکتر اگر این رفتار های تکانشی و نا معمولش کمتر نشده بود بگو راجع به پرسنالیتی دیزوردر هم ایشونو چک کنن و داروهای مود ریگولیتور هم مد نظر قرار بدن.

    تو مبحث مشکلات اینجوری تو دنیا دارو درمانی ارجحه به رفتار درمانی(صبر و مدارا, خانواده درمانی,اینکه شما خودتو محدود کنی تا ایشون عصبانی نشه و این در شما بصورت نهفته خشم ایجاد کنه و ...) و هرچیم علم پیشرفت میکنه تمایل به دارو بیشتر میشه.چون هم هزینه کمتره, هم زودتر جواب میده و همل عوارض جانبیش کمتره.میتونی با مقایسه تکست های سایکولوژی چاپ های جدید و قدیمی این روند رو متوجه بشی.

    برات زندگی همراه آرامشی رو آرزومندم گلم.
    :-)

  2. 2 کاربر از پست مفید yasi_20 تشکرکرده اند .

    maral1392 (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), she (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Yasi_20 عزیز

    ممنون از پاسخ تون. ببخشید من اشتباهی اسم کلونازپام رو نوشتم فلوکونازول

    فلوکستین تجویز نشده بود سیتالوپرام 20 تجویز کرده بودند. البته همسرم اصلا در خوردن داروها و روند بهبودی کمکی نکرد. داروها رو نخورد که من مجبور شدم برم پیش دکتر و براشون هالوپریدول بگیرم. الانم خبر داشته باشه قیامت میکنه.

    راستش دوستان احساس میکنم خسته شدم. یک هفته بود اوضاع خوب بود ولی باز دیروز نمیدونم کی چه حرفی زد شوهرم قاطی کرده بود و فحش میداد و داد وبیداد میکرد. از این وضعیت خسته شدم. با اینکه بی دلیل به خانواده ام فحش میداد سکوت کردم و هیچی نگفتم اما به خدا دیگه طاقتم طاق شده. از طلاق میترسم. یعنی عاقبت خوشی رو در طلاق نمی بینیم. تحمل این وضعیت هم برام شکنجه آور شده. دیشب که باز شروع کرده بود به بد وبیراه بهم گفت حق نداری بری عروسی دخترخاله ات. ماه قبل هم بله برون یکی دیگه از فامیل ها بود نذاشت برم.

    نمیدونم آیا امیدی به ادامه این زندگی هست یا نه؟

    دو سه روز هم هست پیله کرده که بریم تهران آزمایش های لازم رو بدیم برای بچه دار شدن. در حالیکه من با این وضعیت نابسامان اصلا دلم نمیخواد بچه دار بشم. بازم جوابی ندادم. گفتم الان عصبانیه بعدا باهم حرف میزنیم.

    فکر کنم دیروز که تنهایی رفته بوده خونه مادرش ، اونجا بهش گفته بودن که جاریم تو فامیل شون پر کرده ما قصد جدا شدن از هم رو داریم. شوهرم هم قاطی کرده بود اس ام اس داده بود به جاری و برادر شوهرم. و فحش و بدو بیراه که اگه من جدا بشم چه سودی برای شما داره. من خونه مامانم بودم وقتی اومد دنبالم . شروع کرد تو ماشین به بد وبیراه و فحش و ... داد زدن و ... من کپ کرده بودم باز چی شده تا اینکه شب جریان رو شنیدم.

    چی کار کنم دکتر نمیاد بریم . خدایا ای کاش خودکشی رو برای امثال من حلال میکردی . به جون مامانم قسم دیگه تحمل ندارم

    - - - Updated - - -

    دوستان صاحب نظر خواهش میکنم راهنماییم کنید

    به نظر شما الان با درخواست های غیر منطقی همسرم چه برخوردی داشته باشم ؟ ایشون همیشه میگن شما منو به خانواده و فامیل هات می فروشی ... در حالیکه واقعا اینطور نبوده

    از من میخواد مهمونی های خانواده ام رو نرم. از همه فامیل ببرم در حالیکه من نذاشتم کسی تو فامیل مون متوجه اخلاق های گندش بشه و همیشه بهونه آوردم
    تو این گیر و دار به فکر اینکه بریم تهران برای آزمایش های لازم واسه بچه دار شدن ( با توجه به سابقه سقط )

    دوست دارم زودتر بمیرم

  4. 2 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    she (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), نیکا 55 (دوشنبه 26 آبان 93)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خانومی، صبر کن ! خطاهای شناختی و دلگیری هات نمیذاره یه تصویر شفاف رو ببینی!

    همسرت به دنبال آزمایش برای بچه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به دنبال اثبات این موضوعه که شما دو تا قرار نیست از هم جدا بشین!!!!!!!!!!!!!!!!

    همسرت رو نوازش کن! بغلش کن! ببوسش و بگو ازش ممنونی! ازش ممنونی که اینقدر زندگیتون رو دوست داره! که از حرف بی ربط جاری و برادرش اینطوری بهم ریخته. بهش حق بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بگو آره درست میگه اون حق نداشته همچین حرفی بزنه! بهش بگو من هم نمی تونم تحمل کنم کسی تو زندگیمون دخالت کنه و نظر بده!

    اون ترسیده! کمی بهش اعتبار بده! بهش آرامش بده! تاییدش کن.فحش هایی رو که به خانوادت میده بهش دقت کن! چی میگه؟ چرا ؟

    اینکه خشمگین شدنش مشکل روانی هست و دارو کمک می کنه صد در صد موافقم. ولی اول باید به تو اعتماد کنه، باهات را بیاد، حرفت رو بپذیره.

    -----------------------------

    ببین خانوم رئیس! "همسر شما دیده نشده!" آدم ها دوست دارند دیده بشن! به خصوص مردها ! نه خانواده اش اونو درست دیده اند، نه توی جامعه که به عنوان یه فرد نظامی دیده شده....

    تو به عنوان یه مرد اونو ندیدی، درک نکردی، لازم بوده اعتبار بیشتری بهش بدی، اما ندادی.

    تو زن موفقی در جامعه هستی و اون در مقایسه با تو کم میاره! شاید فحش دادن به خانوادت به خاطر تحقیر کردن تو باشه. تحقیر تو و زورگویی و قلدری تنها راهیه که اونو به عنوان یه مرد بالا میبره!

    شاید تو خانوادت رو خوب میدونی و شوهرت رو بد! شوهرت هم راهی جز تخریب اونها نداره!

    نذار تنها راه اثبات مردونگی برای شوهرت زورگویی باشه! خودت بهش بگو که مرد بودن و رئیس خانواده بودنش رو پذیرفتی!

    بهش بگو که حرف حرف اونه! که اون راه رو بهتر می شناسه! بهش بگو که بهش افتخار می کنی!

    غرور همسرت صدمه دیده و به تایید و اعتماد به نفس احتیاج داره!

    بهش احساس امنیت بده! و حتی اگر لازم شد....(که اگر درست عمل کنی نمیشه).... به خاطر اثبات عشقت به همسرت و اینکه حرفش برات مهمه به عروسی نرو!

    ------------------------------
    تنها چیزی که من خواننده ی تاپیکت می فهمم و با اطمینان می تونم بهت بگم اینه که شوهرت هم عاشقت هست. دوستت داره اما در کنار این موضوع به شدت از شکست و طلاق می ترسه.
    نمی خواد تو رو از دست بده و می ترسه تو رو از دست بده.

    از این شرایط استفاده کن! لطفن هر چه زودتر از این شرایط استفاده کن! بهش فقط نگو دوستت دارم، بهش بگو من تو رو بهترین می دونم! نه در حرف تنها، بلکه در عمل اینو بهش بگو!

    و بعد نتیجه اش رو ببین، ببین چطور اوضاع آروم تر میشه و بعد میشه تصمیم گیری اساسی کرد.
    برات بهترین ها رو آرزو می کنم.
    لازمه اش اینه که قوی و شاد باشی.
    لطفن احساس خوشبختی کن.

    من به انرژی های مثبت اعتقاد دارم.
    ویرایش توسط she : چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 در ساعت 14:12

  6. 5 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), khaleghezey (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), maral1392 (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), paiize (چهارشنبه 24 اردیبهشت 93), زن امیدوار (دوشنبه 29 اردیبهشت 93)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم she

    اگه بدونید چقدر از حرف هاتون انرژی + گرفتم .خدا می دونه.

    متاسفانه الان متوجه شدم که چقدر خودم به زندگیم صدمه زدم. درسته همسرم اخلاق تندی داره و به قول دکتر بیمار هست و حرکات تکانشی اش باعث میشه اوضاع زندگیم بهم بریزه ولی منم مقصر بودم. خیلی به خانواده ام توجه میکردم و از طرفی تفاوت بین من و ایشون از نظر اطرافیان فاحشه. حمل بر خودستایی نباشه من هرگز به روی کسی نیاوردم ولی مثلا یک بار یکی از همکارهاش به همکار دیگه اش گفته بود که " فلانی ( من) چرا با این همه امیتاز راضی شده با آقای x ( شوهرم) ازدواج کنه. شاید به قول شما همسرم میخواد با داد و بیداد و فحش و بدوبیراه خودشو ثابت کنه. در مورد خانواده خودش هم کاملا درست حدس زدید هیچ کس بهش بها نمیداده چون بچه آخر بوده. مادرش از پسر بزرگ خانواده بت درست کرده برای خودش و بقیه بچه ها. همسرم اون اوایل تعریف میکرد که کیسه بوکس برادر بزرگم بودم تا تقی به توقی میخورد منو به باد کتک میگرفت . الانم از برادرها و خواهرش متنفره. فقط میونه اش با مادرش خوبه . چون مادرش حامی اش بوده. پس با این اوصاف کار من خیلی سخته، باید جای خالی محبت خانواده رو هم براش پر کنم. خانواده شوهرم درست برعکس خانواده من هستند. خانواده من هیچ محبتی رو از من دریغ نمی کنن.

    بازم برام بنویسید تو رو خدا . خیلی بهم روحیه میدید . دیروز به فکر خودکشی بودم

  8. 2 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    مهربونی... (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    بخاطر مشکلات اینترنت دو سه روزی نتونستم این تاپیک رو آپ کنم. در این دو سه روز تا تونستم به همسرم محبت کردم و جواب مثبت هم گرفتم.
    خیلی خودمو کنترل کردم که غر نزنم. مثلا قبل از اینکه حرف رو به زبون بیارم مزه مزه میکنم می بینم بوی غرولند ازش میاد دیگه به زبون نمیارمش . مثلا دیروز رفتیم کوه، همیشه قبلش کلی غر میزدم البته انگار متوجه نبودم که غرولند میکنم. دیروز تا شوهرم گفت بریم کوه، استقبال کردم هر چند مایل نبودم و کلی کار داشتم.
    رفتیم خیلی خسته برگشتم ولی خوب نتیجه اش این بود بدون مقدمه بهم گفت اگه دوست داشتی عروسی دخترخاله ات برو من حرفی ندارم.
    باید خیلی تلاش کنم. خلا عاطفی همسرم از دوران کودکی باعث بروز این مشکلات شده و البته آرمانگرایی من. که همیشه دوست دارم همه چی در حد اعلاش باشه
    باید فعلا ارتباطم رو با خانواده ام کم کنم تا گذشت زمان کم کم مسئله رو کمرنگ کنه

    خواهشمندم من رو از راهنمایی هاتون بی نصیب نذارید

  10. 5 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93), نازنین2010 (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), مهربونی... (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  11. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی عالی دارید مسیر را طی میکنید.

    غرغر کردن زن بدترین اخلاقیه که داره با ما مردا بهتره از طریقه احساس وارد بشید تا منطق.سعی کنید از بحث کردن های طولانی خودداری کنید.

    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی.


    همینطوری ادامه بدید.لطفا سعی کنید از انتظارات خودتان نسبت به ایشون بکاهید یعنی توقع نداشته باشید همانقدر که شما پیشرفت کردید ایشون هم همانقدر جلو بیان.ما مردا یکم لجباز هستیم پس حواست باشه مردت را ننداز در دنده لج و لجبازی توی اینجور مواقع سریع بغلش کن نوازشش کن بهش بگو هرچی تو بگی عزیزم و یکم براش ناز کن
    البته اینم بگم امکان داره وسط راه اخلاق شوهر شما بدترم بشه که این موضوع بخاطر اینه که شخصیت جدید شما برای ایشون شناخته شده نیست و داره امتحان میکنه ببینه واقعا در این راهی که قراره طی کنید ثابت قدم هستید یا خیر.
    پس لطفا ناامید نشو بانو

    تغییرات در بستر زمان رخ میدهند
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 12:31

  12. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), maral1392 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 27 اردیبهشت 93), she (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام خانوم. خوشحالم که احساس بهتری دارین.

    فقط یه خواهش داشتم :

    لطفن به خاطر شوهرتون تحمل نکنین! هر کاری انجام میدین برای بهبود رابطه و برای خودتون باشه. چون وقتی فکر می کنین به خاطر شوهرمه که دارم کوتاه میام، غر نمیزنم و محبت می کنم، اینجوری ناخودآگاه بعد از یه مدت کوتاه، طلبکارش میشین و اونوقت اوضاع بدتر میشه!!

    تحمل بعد از یه مدت به توقع از طرف مقابل تبدیل میشه.

    مواظب باشین! راه شما ممکنه کمی زمانبر باشه. برای خودتون زمان بذارین. مثلاً یکسال تلاش.

    توقع نتایج آنی نداشته باشین. گرچه به احتمال از همین اول نتایج خودش رو نشون میده.

    خیلی کارها هست که میتونی انجام بدی... خیلی چیزها هست ...

    ---------------------------

    فقط محبت کافی نیست. بهش شخصیت بده. بهش اعتماد به نفس بده. تحسینش کن.

    لازم نیست خیلی بهش خدمت کنی. از زبون ات کمک بگیر! از دلت کمک بگیر!

    هرگز اشتباهات گذشته اش رو بهش یادآوری نکن. بهش بگو تو مرد خوبی هستی! از نظر من تو بهترینی! خیلی خوشحالم که بچمون پدری مثل تو قراره داشته باشه!

    الکی هم پاچه خواری نکن! واقعن خوبی های شوهرت رو هم به خودت و هم به اون یادآوری کن! حتی خوبی های جزیی.

    هرگز در این تحسین کردن ها، خودت رو دست کم نگیر و خودت رو کوچیک نکن. ولی زنونه رفتار کن. زنش باش.

    حتمن رابطه ات رو با مادرش خوب کن! حتمن! تا دیر نشده!

  14. 6 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93), maral1392 (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 27 اردیبهشت 93), زن امیدوار (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها

    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی.
    khaeghezey عزیزم

    از راهنمایی تون بسیار سپاسگذارم. متاسفانه تا میام بهش محبت کنم یاد بلاهایی می افتم که سر خانواده ام آورده و اونا رو تو فامیل بی اعتبار کرده. یادم میافته مادر و پدرم از دستش گریه کردن. !! یاد فحش هایی که بهم داده می افتم.بعدش سرد میشم ازش. همش تو فکرم . با خودم میگم آیا این زندگی ارزش این هم گذشت رو داره ؟
    تو این دنیای بی ارزش و بی وفا که معلوم نیست پدر و مادرم تا چند وقت دیگه در قید حیات هستن ، چرا باید تنهایی به دیدنشون برم ؟ چرا نباید برای شام و ناهار برم خونه شون ؟ چرا باید این وضعیت رو تحمل کنم ؟ مدام خودم رو لعنت میکنم که ایکاش 4 سال قبل جواب + نمی دادم. خیلی در انتخابم عجله کردم. متاسفانه هیچ راه جبرانی هم ندارم.
    امروز خیلی دلم گرفته

  16. کاربر روبرو از پست مفید maral1392 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 28 اردیبهشت 93)

  17. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزار یکچیز را خودمانی بهت بگم بانو.

    مردا کلا بخوایم حساب کنیم بقیشون خیلی با شوهر شما فرقی نداره میدونم چی میگید و حسی که دارید واقعا دارم میگم درک میکنم چقدر سخته که بخواید اینکار را انجام بدید

    ولی اینو بدون دختر خوب اگه بخوایم به این دلایل که واقعا هم درسته دلایل شما به جدایی فکر کنیم بخدا باید 70 تا 80 درصد ازدواج ها منجر به طلاق بشه.چون کلا مردا مخصوصا از نوع ایرانی کلا بدرد ازدواج نمیخورن (آقایون ناراحت نشید) یکش خود من یه اشتباه را دارم چندین بار تکرار میکنم همسرم اذیت میهش با اینکه میدونم اشتباهه

    میدونم سخته خیلی هم سخته ولی شما تلاشتو کن حداقل بخاطر خودتو انشاالله بخاطر نینی خوشگلی که بعدا دنیا میاد باید آرامشت را حفظ کنی و صبورتر باشی سعی کن بقول بانو she انتظار نداشته باشی.
    بخدا شما زنا خیلی پوستتان کلفته و آستانه تحملتان خیلی بالاست قربون خدا بشم خوب میدونسته زن را چطور بیافرینه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  18. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maral1392 (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), مهربونی... (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), زن امیدوار (دوشنبه 29 اردیبهشت 93)

  19. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 مرداد 93 [ 07:28]
    تاریخ عضویت
    1392-12-15
    محل سکونت
    حوالی کوچه امید
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    615
    سطح
    12
    Points: 615, Level: 12
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 124 در 44 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    مارال عزیز سلام
    من یک بار وقت گذاشتم و چند مورد رو واست تحلیل کردم اما متاسفانه نت مشکل پیدا کرد و ثبت نشد.
    شوهر منم مثل شوهر شما آستانه تحمل پایینی داره و به راحتی فحش میده و همیشه پای خونوادم رو بی جهت وسط میکشه.
    اونم وقتی آرومه بهترین مرد دنیاست. اشتباهاتش رو قبول میکنه اما میگه تو و بقیه مقصرید که من عصبانی میشم.
    همونطور که توی تاپیکم نوشتم منم مشکل زیاد دارم و توی حلشون موندم. اما چندتا فرق زندگی من و شما باعث شد جسارت کنم و این پستو بنویسم.
    دوست دارم کسی هم برای من اینکارو بکنه.
    عزیزم نکته اولی که من از یادداشتهای شما خوندم محیط کار بود. واسه یک مرد تحمل جوی که دوست نداره خیلی سخته.
    همین موضوع شغلش میتونه باعث تحریک پذیری بیشتر بشه.
    در مورد خیلی چیزها زندگی من و شما برعکسه. من با مثال احساس خودم رو میگم و شما اون رو به شوهرت تعمیم بده.
    1-من همیشه دوست دارم با هم باشیم و مثل بقیه جوونا تفریح کنیم. اون دوست داره پیش خونوادش باشه. همیشه اگه بخوایم گردش بریم باید با خونوادش بریم. اگر من مخالفت کنم اصلا نمیریم و تا چند روز دعوا داریم. اگر هم دعوا نکنیم و بریم دایم میگه:( ما خرید بلد نیستیم آبجیم خیلی بلده. اینجور جاها دسته جمعی میچسبه و ...). عوضش اگه با خونوادش بریم همش در حال بگو و بخنده . من صدای بلند خندیدنش رو فقط تو جمع خونوادش شنیدم.

    خوب حالا احساسی که من به این موضوع پیدا میکنم: ( فقط خواهراشو قبول داره. دوست نداره با من وقت بگذرونه و از بودن با من لذت نمیبره. هیچ کار منو قبول نداره. حالا چی میشه یکبار هم دوتایی بریم. احساس همه براش مهمه جز من.)
    عکس العملم: چون اون زورگوست و جنجال به پا میکنه نمیتونم بگم با اونا نریم. اینه که سعی میکنم کمتربگم بریم بیرون و گردش!!!!

    2-با اینکه همه تفریح من با اوناست و واقعا دارم خواسته هامو به خاطر دور هم بودنشون کنار میگذارم میبینم که مادرشوهرم غرغر میکنه و همیشه میگه عروس فلانی اینطوریه عروس فلانی اونطوریه.خواهر شوهرامم همیشه از زنهای بقیه تعریف میکنن و میگن که چه عروسهای خوبین. بدتر از اینها اینه که این حرفها روی شوهرم خیلی تاثیر میگذاره و میخواد منو طبق میل مادر و خواهرش عوض کنه و خیلی وقتها به خاطر اونها دعواهای بدی با من میکنه .

    احساس من : ( از خواهر شوهر و مادر شوهرم متنفرم. به نظرم خوشی زندگیمو از بین بردن. آخ که اگه نبودن شوهرم چقدر خوب بود. شوهرم خیلی دهن بینه. چطور با حرف هرکسی میخواد منو عوض کنه. هیچ وقت خوبیهای منو نمیبینه. براش آزردگی من مهم نیست. دوست دارم بهم افتخار کنه اما متوجه نیست که من دارم ازخودگذشتگی میکنم و طلبکار هم هست. کاش منم به اندازه خونوادش دوست داشت و قبول داشت.)
    عکس العملم : تحمل دیدن خونوادش رو ندارم . تا جایی که بتونم سعی میکنم نبینمشون. از خودش خیییلی خیییییییلی دلگیرم و وقتی میگه دوست دارم تو زندگیه منی تو دلم میگم آره تو که راست میگی مگه یه روز مادر و خواهرت نباشن که من زندگیت باشم.
    (احتملااگر یه مرد عصبی بودم و مقید نبودم که چی میگم و زنم ازم میترسید و مجبور بود تحمل کنه تا میتونستم سرش داد میکشیدم و بد وبیراه میگفتم)

    عزیزم شوهر من جمعه صبح ها تا ظهر خوابه و بعداز ظهر هم اگه بخواد بره بیرون باید همه خونوادش رو خبر کنه و با هامون بیاره. حسرت اینکه یه جمعه صبح پاشه با هم صبحونه بخوریم و عصر بگه بیا ببرمت گردش رو دلم مونده. همه هفته سر کاریم. تفریح و گردشمون هم باید با نظر مستقیم آقا و خونوادش باشه. اگه از قبل باهاشون قرار گذاشته باشه جمعه صبح زود پامیشه.
    شما این برگ برنده رو داری که شوهرت میخواد با هم باشید.
    این برگ برنده رو داری که خیلی هم با خونوادش صمیمی نیست پس خیلی راحت میتونی اونو مال خودت کنی و بدون موش دوانی خونوادش خودت تصمیم بگیری.
    توصیه هام :
    خیلی اسم خونوادت رو نیار. اگه دوتایی رفتید جایی هرگز نگو کاش اونام بودن. دلتنگیت رو نشون نده.
    خیلی بهش محبت کن. توی جمع خونوادت دورش بچرخ و بهش توجه کن. اون محبت تو رو میخواد و حس میکنه خونوادت رقبای جدی واسش هستن.
    ابدا مقایسش نکن. هرگز نگو مامانم میگه شوهر فلانی خوبه. اینطوری تنفر شدیدی ایجاد میکنه.
    اگر مادر شما بهش افتخار کنه عالیه ولی اگه نکنه هم تایید شما واسش کافیه.
    پیش مادرتون خوبیهاشو بگید. بگید که چقدر زحمت میکشه و به فکر شماست. اصلا گلگی نکنید. سعی کنید هر حرفی هم بین شما و مادرتون رد و بدل میشه ندونه. چون حساس شده.

    میبخشید پرچونگی کردم. اما فکر میکنم دونستن احساس من کمک میکنه که شوهرتون رو درک کنید.
    موفق باشی و خوشبخت

  20. 2 کاربر از پست مفید زن امیدوار تشکرکرده اند .

    abs (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), maral1392 (دوشنبه 29 اردیبهشت 93)


 
صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.