به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 89
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان خوبم

    سلام khaleghezey ، ببخشید من امروز فهمیدم شما آقا هستید . در پست های قبلی فکر میکردم مخاطبم یک خانم هست. به هر حال فرقی نمیکنه . روح مادرتون شاد. ممنون از راهنمایی هاتون . کاملا صحیح می فرمائید

    اما تجربه ای که دیروز داشتم ،

    معمولا روزهای جمعه دوست داشتم بخوابم و سروصدای همسرم آزاردهنده بود، وقتی از خواب بیدار میشدم خیلی عصبی بودم.. همسرم چون در طول هفته ساعت 6 میره سر کار ، جمعه ها دیگه بیشتر از 7ونیم یا 8 نمیتونه بخوابه و به زعم خودش سرو صدا نمیکنه ولی من واقعا کلافه و عصبی میشم. اما دیروز هر چند با زجر بسیار ولی بیدار شدم و صبحانه ای فراهم کردم. که خیلی موثر بود

    مورد دوم در روزهای تعطیل که دوست داشت با هم بریم گردش ولی دل من پیش خانواده ام بود. یا میرفتیم دنبال مادرم و ایشون هم همراه ما می اومدن یا اگر هم دوتایی می رفتیم دل من باهاش نبود. دیروز عصر دوتایی رفتیم کوه، و من سعی کردم از پیاده روی لذت ببرم و به خونواده ام فکر نکنم و خودمو آزار ندم. چون بالطبع نتیجه این خودآزاری ها در رفتارم منعکس میشه هرچند خودم نمیدونم شاید تندی میکنم یا ...

    دیروز صبح ایشون کاری داشت میخواست بره بیرون و منم رفتم خونه مادرم . با پدر و مادرم کمی پیاده روی کردیم، متاسفانه از شوهرم خیلی خیلی ناراحتن. به خصوص مادرم و تا چشم شون به من می افته شروع میکنن به گله گذاری ، آبروی ما رو تو فامیل برده ، فلانی رو دیدم میگفت چرا دامادت این طوری میکنه و ... منم انسانم و تحت تاثیر قرار میگیرم ولی باید بعضی از حقایق رو قبول کنم و برای اصلاحشون تلاش کنم.

    دیروز وقتی آروم بود و باهم پیاده روی میکردیم در لفافه دو سه تا حرف زدم نمیدونم منظورمو گرفت یا نه، اینکه دلم میخواست همه این اتفاق ها خواب بود. چشم باز میکردم و میدیدم همه چی مثل سابقه و ...

    راستش میترسم این وضعیت ادامه پیدا کنه، اینکه گفته هرگز پامو خونه تون نمیذارم ...

    خیلی دوست دارم راهنماییم کنید. واقعا نیاز دارم. به نظر شما فعلا صبر کنم تا مرور زمان همه چی رو حل کنه؟ یا گاهی در مورد شروع روابط و ... حرف بزنم ؟

    یک نکته دیگه برای دوستانی که مشکل شبیه به من دارن، فعلا غصه اینده ای که نیومده رو نخوریم و حرفشم نزنیم. من ندونسته با این کارم دست شوهرم بهونه میدادم. مثلا میگفتم عروسی دخترخاله ام ( که یک ماه دیگه است) میخوام فلان قدر هدیه بدم. یا امسال روز مادر فلان کار رو میکنم. بنظر من این مسئله باعث میشه همسرم احساس کنه چقدر موضوع برام مهم هست . هم ناامنی روانی ایجاد بشه براشون، هم اگه دعوایی شد دستشون بهانه بیافته و زمینه لجبازی براشون فراهم بشه. نظر شما چیه ؟
    ویرایش توسط maral1392 : شنبه 20 اردیبهشت 93 در ساعت 07:43

  2. 2 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اردیبهشت 94 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,615
    سطح
    23
    Points: 1,615, Level: 23
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مارال عزیزم
    من با توضیحاتتون احساس کردم همسر شما آدم نرمالیه که گاهی حملات تکانشی دارن.
    درسته؟
    (مثل یه نمودار با موج صاف که یهو پیک میزنه و میزه بالا بعد آروم میشه و بعد دوباره پیک و ....)


    ایشون در گذشته (مدرسه-سربازی-ادامه تحصیل-شغل و ...) مشکل خاصی نداشته؟ ( مثل فرار از خدمت- بیماری خاص- بد رفتاری با دوستان -اتیش زدن وسایل -بد رفتاری با حیوانات- عوض کردن مدام شغل و رشته و ...)
    یعنی چیزهایی که یه آدم معمولی اونجوری نیست>(رفتارهای آنتی سوشیال -نمایشی و ... دارن؟ )

    2-چرا ایشون شغل نظامی رو انتخاب کرده؟
    3-تو سوابق خانوادگی این رفتارهای تکانشی در اقوام درجه یک و دو ایشون وجود داره؟ کسی دارویی هم مصرف میکنه؟

    من منتظر جواب سوالاتم هستم.
    اگر دیر اومدم بدونید پیشاپیش قکر میکنم ایشون با مرجعه به روانپزشک و دریافت داروهای تثبیت کننده خلق (mood regulator) بهتر بشن.

  4. کاربر روبرو از پست مفید yasi_20 تشکرکرده است .

    maral1392 (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام yasi_20 عزیزم

    این حرف تون ارومم کرد "من با توضیحاتتون احساس کردم همسر شما آدم نرمالیه که گاهی حملات تکانشی دارن"

    مشکل همسرم این بوده که سه سال در به در کار بوده. هر روز و هر روز به اداره ها میرفته و چون پدرش کارمند بوده و سرمایه ای نداشته شغل آزاد شروع کنه بعد از سه سال التماس این و اون، آخرسر علی رغم میل باطنی وارد یک ارگان نظامی شدن، البته کار نظامی انجام نمیدن تو بخش عمرانی اون ارگان هستن. ولی از محیطش متنفره. از اینکه مجبوره لباس فرم بپوشه، از اینکه باید در محیط بیرون از اداره خیلی موارد رو رعایت کنه. تازه گاهی منم مجبور میشم چادر سرم کنم. خودش مومنه ولی معتقده همه کارهای همکارانش تظاهر و ریاکاریه . خلاصه در یک کلام به شدت از کارش تنفر داره.

    رشته تحصیلی در دانشگاه هم دوست داشته باستان شناسی بخونه ولی برادرهاش نذاشتن و عمران خونه.
    یک بار پارسال باهم رفتیم پیش روانپزشک بهش داروی سیتالوپرام 20 داد و فلوکونازول. ولی اصلا در خوردن دارو مصر و همراه نیست. تا کف پاش میخارید میگفت از اون قرص هاست. البته این طرز فکر هم از مادرش به ارث برده که به شدت در برابر دارو و دکتر مقاوم هستن. خلاصه دو سه ماهی استفاده کرد و بعدش گفت محاله دارو بخورم.

    برای اینکه عصبانیتش تحریک نشه من تمام تلاشمو میکنم ولی گاهی علل عصبانیتش کاملا از حیطه من خارجه
    دوست عزیزم بی صبرانه منتظر راهنمایی هاتون هستم. در این مدت هم سعی میکنم از مقالات این سایت استفاده کنم

  6. #14
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید نزدیک هفت یا هشت سال خاله قزی آیدیمه و دیگه بهش عادت کردم یکجورایی شده اسم دومم

    فعلا در مورد زابطه با خانوادت کاری نکن.

    غرغر کردن ممنوع
    نیش و کنایه زدن ممنوع

    فعلا فقط تمرکز کن روی رابطه ای که داری با همسرت.

    تغييرات در بستر زمان به دست مي آيد همون صبور بودن

    متمرکز شدن روي نقاط مثبت به جاي نقاط منفي
    دادن شخصيت به همسر
    ( اگر همسرمان بايد نقاط ضعفش را حل کند، بايد هزينه آن را از بخش مثبت شخصيتش تامين کند)


    استقلال و قدرت مرد را با سوال کردن زياد از بين نبريد.
    آيا ميدانيد با بعضي از سوال ها مانند تا به حال کجا بودي ، مرد احساس بي استقلالي ميکند ؟
    به فکر کنترل و تغيير شوهرتان نباشد ؛ چرا که اوضاع بدتر ميشود .
    سعي نکنيد حرف آخر را در زندگي شما بزنيد .
    احترام گذاشتن و دادن اعتماد بنفش به شوهر.
    متوجه باشيد که شوهرتان گاهي نياز دارد با دوستانش تفريح کند .
    متوجه باشيد همسرتان که از سر کار مي آيد ؛ نياز به محيطي آرام دارد .
    .وقتي شوهرتان وارد خانه ميشود ، لحظاتي او را در آغوش بگيريد.
    در آمد شوهرتان را در نظر بگيريد و با توجه به آن خرج کنيد.
    در مشکلات کاري مرد ؛ حداقل با زبان او را همراهي کنيد.
    .اگر شوهرتان به هر دليلي در مسايل جنسي كوتاهي ميكند ، شما آن كمبود را جبران كنيد .
    .زن عاقل با حرف و عملش به مرد مي فهماند كه جز او كسي را ندارد.
    مواظب باشيد كاري نكنيد كه شوهرتان از خانه گريزان شود.
    حتي براي خريد يك نان هم از شوهرتان تشكر كنيد.
    ****************************************
    به همسرتان بگوييد از همسري با او افتخار ميکنيد.
    قدردان باشيد و تشکر کنيد.
    .سال روز عقد و ازدواج را فراموش نكنيد و شادي هاي آن روز ها را به خاطر بياوريد و براي همديگر تعريف كنيد.
    مشكلات زماني برطرف مي شود كه مقداري از مشكل را از طرف خودتان بدانيد
    .از عبارات کلي و منفي مثل تو هميشه .... تو اصلا .... تو هيچ وقت ... و تو خيلي ... استغاده نکنيد

    شوهران از زنان چه مي خواهند؟

    خانم خوبم، کمکم کن براي فرزندانم يک قهرمان باشم.
    از من و از کارهاي خوبي که کرده ام تعريف کن. فقط از کاستي هايم حرف نزن.

    . نياز دارم که من هم همين را از تو بشنوم: « که دوستم داري و به عنوان يک شوهر و يک پدر به من افتخار مي کني».

    يک شوهر به تحسين و احترام دائم نياز دارد. مشتاق است که بخش عمده آن را از همسرش دريافت کند.

    به شوهرت احترام بگذار. علي رغم همه کمبودهايش

    اگر فکر مي کني اشتباه مي کنم. راهنمايي ام کن تا به سمتي که فکر مي کني درست است بروم.
    نخواه که بر من مسلط شوي و مرا به آن سو بکشاني.


    وقتي دارم از خودم انتقاد مي کنم. وقتش نيست که بارم کني.

    يكي از علل مهم انكه مردان خانه هاي خود را ترك مي كنند بخاطر ان است كه زنانشان نق مي زنند

    هيچ چيز غرور مرد را مثل شادي زنش ارضا نمي كند چون هميشه آنرا مربوط به خود مي داند
    گريه کردن واسه مرد نشانه ناتواني و ضعفشه

    من از آشپزي تجملي تو خوشم مي آيد. اما اين آشپزي دارد مانع تنهايي و خلوت گاه و بيگاه مان مي شود.



    . يک خانم به تمام معني چه کارهايي انجام ميده؟
    - مودب حرف مي زنه.
    توي تلفن، محاورات يا حتي با کسيکه مي دونه دل خوشي ازش نداره. سرجنگ و دعوا نداره.
    - به خودش ميرسه. لباسهاي خوشکل و آراسته مي پوشه.
    موهاش مرتبه. سر موقع از خواب پا ميشه، مسواک ميزنه و بوي خوب مي ده.
    - صاحب عقيده و فکره. کتاب مي خونه. فيلمهاي بامسمي نگاه مي کنه.
    - بيخودي وارد بحثهاي خاله زنکي اين و اون نميشه.
    - لجبازي نمي کنه. با حرکات و چشم و ابرو پيامهاي جورواجور ارسال نمي کنه.
    - صريحه. خواسته اش رو به صراحت و کوتاه ميگه.
    اگر اجابت شد فبها اگر نه ميره سراغ بقيه زندگيش. حتي توي دلش هم دلخور نميشه.
    - هرجا مي رسه سلام مي کنه و لبخند به لب داره.
    همه دوست دارند دوروبرش باشن.چرا؟ چون کسي رو قضاوت نمي کنه و برچسب نمي زنه.
    - براي خودش برنامه و آينده داره. همه چيزش در شوهر خلاصه نشده.
    از خودش هويت داره اما به خواست ديگران هم احترام ميگذاره و حاضر نيست بخاطر خودش ديگران رو آزار بده.

    تقریبا اکثر نکته های مهم را برای زندگی مشترک مقالاتی که در سایت همدردی بود یکجا برای شما گردآوری کردم ان شاء الله با بکار بردنشان زندگیتان گرمتر بشه

    لطفا عجله نکن صبور باش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), maral1392 (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93), setayesh92 (سه شنبه 30 اردیبهشت 93), هیرسا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    دوست عزیزم منم در اوائل ازدواجم مشکل شما رو داشتم همسرم با اینکه مردی مهربان و مسئولیت پذیر بود ولی گاهی چنان عصبی میشد که من از این کارش شگفت زده میشدم گاهی ازش میترسیدم مثل روانیا داد میزد و فحش میداد . البته درگیری فیزیکی و کتک کاری نداشت . پس از مدت کوتاهی هم خود به خود خاموش میشد و اظهار پشیمانی میکرد . من اصلا سعی نکردم باهاش مقابله به مثل کنم و نهایت تلاشم رو کردم تا صبوری کنم و درکش کنم . الان خیلی بهتر شده . یعنی میشه گفت کاملا خوب شده فحش دادنش نسبت به اطافیان و نزدیکان اصلا نیست . البته نسبت به غریبه ها هنوز هم وقتی عصبانی میشه چند تا فحش میده . ولی وقتی نسبت به اون زمانها فکر میکنم به نظر میرسه کلا ادم دیگه ای شده . البته خود من هم شاید همینطور و ادم دیگه ای شده باشم . همسر من دوران کودکی خیلی سختی داشته و به خاطر از دست دادن پدرش و فشار های زیادی که تحمل کرده بود اینطوری شده بود . احساس میکردم به شدت کمبود محبت داره و با دادن اون چیزی که نیاز داشت . توانستم بهش کمک کنم تا بر اوضاع مسلط بشه و الان یه همسر ایده ال و یه پدر نمونه ست ولی هنوز هم اسیبهای دوران کودکیش کاملا از بین نرفته و گاهی به صورت کمبود اعتماد به نفس خودش رو نشون میده .

  9. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    maral1392 (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Khaleghezey مهربان
    از نوشته هاتون ممنونم . از وقتی با این سایت آشنا شدم احساس میکنم من هم کمتر از شوهرم در اوضاع زندگی ام مقصر نبودم. دوست داشتم ایشون مثل داماد خاله ام باشه تا مامانم ازمون راضی باشه! الان که فکر میکنم می بینم خنده داره . چون این وسط همسرم باید تغییر میکرد تا من نه، بلکه کس دیگه ای راضی باشه ! البته مادرم از من اینو نمیخواست ولی من به خاطر وابستگی عمیقی که به خانواده ام دارم ناخواسته دنبال این هدف بودم

    توصیه هایی که نوشتید خیلی خوبه و سعی میکنم حتما ازشون استفاده کنم.

    راستی برای بهبود اوضاع اول از همه خودم و بعد وضع زندگیم چند تا تصمیم گرفتم
    -در مورد گله گذاری ها و شکایات خانواده ام : وقتی باهاشون هستم سعی کنم مسیر و محور صحبت ها رو من مدیریت کنم تا اونها. اینجوری باعث میشه حرفی از شوهرم و بالطبع اون سرزنش هاشون رو نشنوم. مثالش همین امروز صبح وقتی مادرم رو دیدم بحث عروسی دخترخاله ام رو پیش کشیدم که به نظرت من چی بپوشم و موهام رو چطوری آرایش کنم و ... یک و نیم ساعتی که با هم بودیم فقط حرف از پارچه و خیاط و آرایشگاه بود و حرفی از شوهرم و سرزنش ها به میون نیومد.

    - در مورد بیرون رفتن با مامانم : سعی میکنم طرف صبح از اداره مرخصی بگیرم و یکی دو ساعتی با مادرم برم بیرون. چون همسرم از ساعت 2 و نیم خونه است وقتی عصر میذارمش و میرم خونه مامانم. برمیگردم احساس میکنم خلقش تنگه، البته به مادرم گفتم چون راه خونه مون تا منزل شما دوره نمیتونم عصرها باهات بیام بیرون و چون اداره مون نزدیکه خونه مامانم هست اینو بهونه کردم.

    - سعی کنم کارهای جدید مثل پختن غذاهای جدید، خوندن رمان های جالب و ... در طول روز انجام بدم. تا دیگه افکارم دور و بر حوادث گذشته و دعواهایی که اتفاق افتاده نچرخه ...

    بازم منتظر کمک تون هستم

    ............

    واحد عزیز
    ممنون از تجربیاتت گفتی، متاسفانه همسر من هم دوران نوجوانی اش خیلی سختی کشیده. برای همین خیلی سعی میکنم ملاحظش کنم. ممنون میشم اگر جزئیات کارهایی که کردی رو برام بنویسی

  11. 2 کاربر از پست مفید maral1392 تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), نیکا 55 (دوشنبه 26 آبان 93)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    بی پرده بگم از اینکه دست اندرکاران سایت و اعضای مجرب نسبت به بعضی از پست ها رغبت و اشتیاق نشون میدن و پیشنهاد و توصیه های مفیدشون شامل حال بعضی از کاربران هست ، دلم میگیره ...

    الان از پیش مشاور میام، در مورد وضعیتم گفت خوبه و رو به بهبوده، گفت برای کنترل اعصاب همسرم ( چون فعلا حاضر نیست باهام بیاد دکتر، هر شب 5 قطره هالوپریدول رو تو یک شربت یا نوشابه ایی حل بکنم و بهش بدم تا وقتی آروم شد تصمیم بهتری بگیریم.
    ازم خواست با وجود اینکه سخته بهش محبت کنم. با وجود اینکه گذشت ها و فداکاری هام دیده نمیشه به این روند ادامه بدم. به طور آزمایشی 6 ماه، گفت اصلا با همسرم در مورد رفت و آمد با خانواده و فامیل هام حرفی نزنم. سعی کنم زمینه ای رو فراهم کنم تا تمام حوادث این سه ماه اخیر وارد فایل خاطرات گذشته بشه و کم کم گرد و غبار فراموشی روش بشینه.

    تصمیمات بالایی رو بهش گفتم خیلی استقبال کرد و گفت ایده های بسیار مفیدی هستن

    دیشب با ماشین رفتیم بیرون، رفت سمت خونه مادرش من گفتم می شینم تو ماشین تا بیای. چون قرار بود نه اون بیاد خونه پدر من نه من برم خونه پدرش. هر چند دو سه بار این قرار رو من شکستم و رفتم عیادت مادرش.
    بعد چند دقیقه دیدم مادرش رو با ویلچر آورد و سوار ماشین کرد . پدرش هم اومد. باهاشون گرم و صمیمی رفتار کردم. اولش فکر کردم میریم گشتی تو شهر بزنیم ولی بعدش دیدم آوردشون خونه خودمون. ( بدون هیچ مشورتی با من، قرار بود که هیچ یک از طرفین هم نیان ولی فقط در مورد خانواده من این قوانین صدق میکنه گویا).
    با چه مصیبتی مادرش رو با ویلچر از اون همه پله بالا اورد بماند. با دیدن این صحنه ها به شدت ناراحت شده بودم و دلم برای مادر همسرم سوخت. باز محبت کردم. شب بردیم گذاشتمشون خونه شون. باز وقتی برگشتیم من تنها تو اتاق خواب خوابیدم و همسرم تو اتاق نشیمن

    از طرفی حرف های مادرم اینا هم از طرفی بهم شکنجه میده. همش گلایه میکنه. میگه خوب آبروی منو بردید. و بازم گله ... گله ... سرکوفت و ... مقایسه با دیگران ...

    دیگه ظرفیت تحمل این وضعیت رو ندارم. خواهش میکنم کمکم کنید . تو رو خدا راهنماییم کنید اوضاع رو بهتر کنم

  13. کاربر روبرو از پست مفید maral1392 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  14. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب بنظر من وقتی یمرید خانه مادرتان در مورد زندگیتان اصلا و ابدا حرفی نزنید اتفاقا چندتا از کاربرای خانم هم همین مشکل را داشتند من یه سرچی میکنم برای شما راهنمایی ها را مینویسم.

    هر زندگی و هر خانواده ای برای خودش کم و کاستی های خاص خودش رو داره
    مگه زندگی همه کامل هستن و فقط مال شما کامل نیست که اینطور منتظر نشستی ببینی بقیه چه نظر و قضاوتی در مورد شما و شوهرت دارن؟!
    حرفهای مادرت رو بزار رو حساب همون حس مادری و خواستن بهترین ها برای زندگی بچه هاشون هر چند که خودشون متوجه نباشند با زیاده روی دارن اونها رو بدتر تحت فشاتر میذارند!
    شما میخوای آسایش داشته باشی کمتر خونه مادرت برو وقتی گله مند شد همین رفتارهاش رو گوشزد کنید
    خوب یا بد شما ازدواج کردید و الان داری تلاشت رو برای بهتر شدن زندگیت میکنی پس انگیزه بیشتر میخوای نه اینکه با بها دادن به حرفهای ناخوشایند دیگران بدتر انگیزه ات رو از دست بدی
    عنان زندگیت رو در دست خودت بگیر تا بتونی به آرامش برسی خانومی.

    **********************************
    (( خواستم بهتون بگم شما احتمالا در برابر مادرتون منفعلانه عمل کردی که ایشون ادامه داده.میتونی خیلی مودبانه بگی مادر عزیز من از زندگیم راضی هستم مهم احساس خوشبختیه که من دارم پس بیا و از چیزای خوب حرف بزن خیلی ببخشید ولی دوست ندارم این جور حرفا رو دوباره بشنوم .

    چند بار که جوابی با این محتوا به مادرت بدی مادرت قانع میشه.اگه در جواب مادرت چیزی نگی که ایشون فکر میکنه موافق هستی و ادامه میده...
    به جای اینکه احساس بدبختی کنی چند بار مودبانه با نظر مادرت مخالفت کن تا مشکلت حل بشه ضمنا به هیچ عنوان با مادرت در مورد مشکلات زندگیت درد دل نکن ))

    ***********************************
    ((به مادرتان بگویید ترجیح میدی از زندگیت لذت ببری.بگو زندگیتو دوست داری و اصلا تمایلی نداری ازاین حرفا بشنوی..بگو اگه ادامه بده مجبوری برخلاف میلت ارتباطتو باش کم کنی.

    ازاین به بعد هم اگه بازمادرت حرفی زد بدون پرخاش صحبتو عوض کن.

    و اجازه نده این حرفا رابطه تو و خونواده همسرتو خراب کنه.
    ))

    ******************************
    اولین راهکار اینکه:

    اون مادره.شما نمیتونی و نمیشه احساسات مادرانه اش رو سرکوب کنی.شما باید روی خودت کار کنی.یعنی حرفهای مادرت رو نشنیده بگیری.شما تحت تاثیر صحبتهای مادرت قرار نگیر

    دومین راهکار:

    سعی کن مدام از خوبیهای زندگیت و همسرت جلوی مادرت بگی و به هیچ عنوان از بدیهای اونا به ایشون نگی.

    *****************************************

    در کل چیزی که متوجه شدم

    1.هرووقت مادرتان در این موارد حرف زد بحث را عوض کنید
    2.اون محل را ترک کن برای مدت هرچند کوتاه
    3.پیش مادرت به هیچ عنوان از شوهرت بدش را نگو و ازش تعریف کن
    و در آخر:
    به مادرتان بگویید ممنون از اینکه نگرانم هستین و درک میکنم و از شما ممنونم ولی اصلا تمایلی ندارم ازاین حرفا بشنوم و شما هم لطفا به تصمیم من برای اینکه میخوام زندگیم بهبود پیدا کنه احترام بزارید..بگو اگه ادامه بده مجبوری برخلاف میلت ارتباطتو باش کم کنی.

    درکل رفتارت همراه با احترام باشه ولی حرفتان را هم حتما بزنید.

    ************************************************** ***
    در مورد گلگی که داشتید خوب بعضی وقتی کاربرایی که مشکلشان را مطرح میکنند هم به راهنمایی دوستان اهمیت میدن و هم خودشان تایپیک خودشان را سعی میکنن زودتر به روز کنند و قدردانی خودشان را هم از کاربرانی که لطف میکنن و وقت میزارن نظر میازرن نشان میدهند.و البته بعضی اوقات هم کاربرهای قدیمی خوب باتجربه هستند و قدیمی مشکلشان بیشتر مورد توجه قرار میگیره.

    تا اینجا شما خیلی خوب عمل کردید فقط باید صبور باشید.
    رفتارتان خوب بود در مورد برخورد با مادرشوهر و خانوادش. ولی در مورد شرط و شروطی که گذاشتید خیلی حس خوبی ندارم

    - - - Updated - - -

    یه پیشنهاد بانو مارال البته هروقت صلاح دانستید

    یه تایپیک جدید با یه عنوان جدید بزارید.مثلا میخواهم زندگیمو تغییر بدم یه عنوان با انرژی مثبت بیشتر

    البته فقط یه پیشنهاده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), maral1392 (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 مرداد 93 [ 23:26]
    تاریخ عضویت
    1393-2-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    ضمن اینکه به خانوم مارال واقعا تبریک میگم به خاطر طرز فکر و منش ایشون، یه سوالی داشتم که بی ارتباط به موضوع خانوم مارال نیست...
    من چند ماهی هست که با همسرم عقد کردم متاسفانه ایشون هم وقتی عصبی میشه غیر قابل کنترله و گاهی اوقات از اینکه نمی تونم آرومش کنم احساس بدی بهم دست میده... خانواده ایشون هم اوضاع زیاد آرومی ندارند یعنی از جو حاکم بر خونشون اصلا خوشم نمیاد یه جورایی انگار مادشوهرم داره زندگیشو تحمل میکنه اینو واقعا نشون میده...همسرم هم چند سالی هست با برادرش قهره و خانواده ش هم تلاشی برای آشتی اون ها نمیکنن...
    البته ایشون هم وقتی آرومه خیلی خوبه و من هم خیلی به ایشون وابسته...زندگیم رو هم دوس دارم و نمیخوام به جدایی فک کنم...اما حرفایی که موقع عصبانیتش میزنه واقعا اعتماد به نفسو ازم میگیره با اینکه من دانشجوی فوق لیسانس رشته ی مهندسی هستم و ایشون لیسانس دارند اما گاهی وقتا واقعا با حرفا و عملکردش اعتماد به نفسمو از دست میدم...گاهی وقتا بهم میگه نابالغی یا اینکه خیلی بچه ای و ... من 25 سال و ایشون 30 سالشه...نمیدونم ولا همه جا میگن زن باید به همسرش اعتماد به نفس بده اما وقتی مرد اعتماد به نفس زن رو میگیره اون وقت میشه یه فیدبک مثبت که مدام باعث میشه زن هم اعتماد به نفس مرد رو کاهش بده..
    سوالم از دوستان و به خصوص مارال خانم اینه که آیا میشه آدم همسرشو در بعضی از موارد مثلا به لحاظ اعتقادی قبول نداشته باشه اما احترامشو حفظ کنه؟؟ چون شما گفتین اهل نماز و روزه اید پرسیدم... آخه گاهی اوقات اون موازین دینی که واسه من مهمه واسه ایشون مهم نیس گاهی وقتا احساس میکنم من خیلی از ایشون مقیدتر بودم و زندگیمو باختم.. چون هم کفو بودن اعتقادی خیلی مهمه... بعضا پیش اومده محرماتی که من دوس ندارم انجام بدم ایشون ترک نمیکنه..البته واجباتش رو انجام میده ...اما این عملکردش باعث میشه شخصیتش برام زیر سوال بره. اینم بگم که نمیخوام ادعا کنم که من خیلی مومنم به لحاظ حجاب چادری نیستم اما همیشه سعی میکنم شیک بپوشم و در عین حال حجابم رو هم حفظ میکنم.. و سعی میکنم در همه ی تعاملات و عملکردهام برای خودم چارچوب داشته باشم..
    ببخشید که من در تاپیک شما سوال پرسیدم..

  17. کاربر روبرو از پست مفید setayesh67 تشکرکرده است .

    maral1392 (دوشنبه 22 اردیبهشت 93)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-16
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    307
    سطح
    6
    Points: 307, Level: 6
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 112 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان خوبم

    setayesh67 نازنین سلام ، به این تاپیک خوش امدی و خوشحالم سوالت رو اینجا پرسیدی

    راستش همسر من هم واجبات رو انجام میده و اهل انجام محرمات نیست. مثلا تا امروز لب به مشروب نزده، خیلی به محرم و نامحرم اهمیت میده، دیدن فیلم های مبتذل و عکس های ... رو مترادف فروپاشی زندگی مشترک میدونه، خیلی حلال و حرام میدونه، اهل سیگار و هیچ دود و دم دیگه ای نیست ولی ولی ولی ... متاسفانه وقتی عصبانی میشه دیگه هیچی جلودارش نیست. حتی شده موقع عصبانیت به خدا و پیغمبر هم بد و بیراه بگه ولی چند دقیقه بعدش میاد نمازشو میخونه
    مشکلی که در مورد خانواده همسرت گفتی دقیقا در مورد همسر من هم صدق میکنه. پدر و مادرش با اینکه هر دو بالای 70 سال سن دارند ولی یک ماه در میون با هم قهر هستند و حرف نمیزنن. یا اینکه همسرم قبل ازدواج به مدت 5 سال ! با خواهرش قهر بوده و حرف نمیزده ، در حالیکه من هر روز حال برادرهامو جویا میشم به مامانم سر میزنم... پس به قول یکی از اعضای عزیز این سایت این مشکلاتی که ما می بینیم ناشی از مسئله است و مسئله همین تربیت خانوادگی همسرمونه.

    فقط یک پیشنهاد خواهرانه : لطفا از همسرتون بخواین به همراه شما بیان پیش یک روانپزشک، چون واقعا این حالات طبیعی نیست و بعد از شروع زندگی مشترک اوضاع بهتر نمیشه هیچ ، بدتر هم میشه.اگه واقعا به ایشون علاقه دارید بدونید با پیگیری بیماری شون قابل درمانه، البته به شرط اینکه شما و خودشون قبول کنید بیمار هستن. من نمی خواستم قبول کنم ولی بعد از گذشت 4 سال به این نتیجه رسیدم .متاسفانه همسر من قبول نداره که مشکل داره و باید بیاد دکتر. الانم با کمک یک روانپزشک هر شب یه قطره بی رنگ و بی طعم رو با یک لیوان شربت یا نوشابه بهش میدم.

    امیدوارم از حرفهام ناراحت نشی چون دوست ندارم اندازه من زجر بکشید این حرفها رو اینقدر رک نوشتم


 
صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.