به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 52
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    الناز جون ایا طاقت شنیدن چند تا حرف تند و ند انتقاد صریح رو داری؟ شما شدیدا احساساتی و غیر منطقی هستید . کمبود عاطفه دارید و دنبال کسی میگردید که زیباییتونو تایید کنه . به خاطر همین هشت سال پیش اشتباه اولتونو مرتکب شدید . شدیدا بی اراده و منفعل و بدون اعتماد به نفس هستید برای همین اون رابطه غلط رو تا الان ادامه دادید . و الان شاید برای اصلاح اون اشتباهتون و نقطه ضعف هایی که هنوز دارید اشتباه دومتون رو مرتکب شدید . و به همون دلیل اول از تموم کردن اون هم ناتوانید . اگه به همین منوال ادامه بدید اشتباه های سوم و ........... رو هم مرتکب خواهید شد . ایا همه پسر هایی که شما رو زیبا میدونن شما رو برای دوستی میخوان؟ یا خواستگاری رسمی از طریق خانواده داشتند؟ اولین کاری که شما بهتره انجام بدید کار کردن روی خودتونه . با مراجعه به یه مشاور ترجیحا خانم احساساتتون رو کنترل کنید منطقتون رو تقویت کنید . سپس با اعتماد به نفس کامل و به کمک خانواده به هر دو رابطه صریحا پایان دهید . پس از اینکه به زندگی سالم و بدون تنش باز گشتید در مورد خواستگاران بعدیتون میتونید فکر کنید . ولی یک اشتباه رو دو بار تکرار نکنید . خواهشا این بازی رو اینقدر ادامه ندید تا یه وقت چشم باز کنی و ببینید که از سن ازدواج گذشتید . وهم سنهای شما به فکر ازدواج بچه هاشونن .

  2. 5 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), del (یکشنبه 07 اردیبهشت 93), Esssssi (شنبه 06 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 اردیبهشت 93)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    به نظر من تمام خواسته هاتون رو به مورد شماره یک بگید و اگر واقعا رفتارش رو نمی پسندید همین الان قبل از عقد محضری بهش بگید و منطقی رفتار کنید .
    چرا شما طوری رفتار کردید که اقای شماره یک فکر کنه شوهرتونه ؟آیا رابطه هم داشتید ؟ چرا هر چی اونا گفتن میخواهید بپذیرید ؟
    الان زمانیه که شما باید چشمهاتون رو کاملا باز کنید و با دقت شریک زندگیتون رو انتخاب کنید طبق معیارها و علایقتون. نه اینکه تحمل کنید
    به آقای شماره دو هم بگید که از آشنایی یا دوستی به این سبک خوشتون نمی یاد و نمی خواهید ادامه بدید .
    اگر واقعا شما رو بخواد اقدام می کنه و گرنه که شما هر روز وابسته تر می شید و در نهایت تنها کسی که ضربه میخوره شمایید و اگر رفتنی باشه میره . پس همین اول تکلیفتون رو مشخص کنید و اجازه ندید دیگران طبق خواستهای خودشون باهاتون رفتار کنن .

  4. 4 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    من فکر میکنم که شما به فرد اول به شدت وابسته ای و عادت کردی... ولی یه نقصایی توش میبینی که میترسی، حالا اون نقصارو یکی دیگه پیدا شده که جبران کنه... ببین این دوتا مجموعشون شده اونی که تو میخوای..یه چیزایی اولی داره یه چیزایی دومی و جمعش میشه اونچه تو میخواستی... حالا نمیتونی از هیچکدوم بگذری چون بازم به نقص میرسی.. اولی نوع برخورد با یه خانمو اصلا نمیدونه (البته اینطور که شما میگی) یا اونقدر به شما اطمینین داره که فکر میکنه نیازی نیست ابراز احساسات کنه و در هر صورت باهاش میمونی و این بشدت ازارت داده و میده و بشدت روش زوم کردی طوری که فرد ایده ال تو ذهنت شده کسی که زیاد محبت میکنه و دورت میچرخه... دومی که از راه رسید دیدی که خودشه اونی که میخواستس ولی تو این 6ماه دیدی مثل اولی بهت تعهد نمیده و کسی خبر نداره و حاضر نیست هرکار واست بکنه ....
    ببین پس هردو ناقصن و هیچکدوم میتونن بهت ارمش بدن... حالا بر فرض اولی بهت ارامش میده با محبت، از کجا میدونی همیشگیه؟ الان واسش تازه هستس و بعدا دیگه رغبت نکنه بهت نگا کنه؟ شدیدا ریسکه100%...
    همه ما از تنهایی میترسیم...کسی دوس نداره سالهایی که سنش رفته بالارو تو تنهایی بمونه و بی همصحبت باشه ولی دلیل بر این نیست که هرکی دستشو دراز کردو لبخند زد ماهم بگیریمو راهی شیم... برای اینکه تنها نمونی نیاز به کسی داری که تعهدی کامل و ارامش عمیق بهت بده یه یه ارامش زود گذر...
    الان مثل کسی هستی که تو کشتی غرق شده بوده بوده نزدیک یه جزیره و دستو پا میزدییه کلی خستگیو ناراحتی داری و این وسط یه تیکه چوب پوسیده که هران ممکنه بشکنه و متلاشی شه و دیگه تحمل وزنتو نداشته باشه پیدا کردی و بهش چسبیدی و حاضر نیستی رهاش کنی از ترس اینکه به ساحل نرسی و نتونی بری و طوفانی شه و چه و چه رد حال که همون چوب با حرکتش داره تورو از ساحل دورترو دورتر میکنه ولی باز ولش نمیکنی از ترست ....وباید بدونی که واسه رهایی باید دنبال چاره اساسی باشی...
    باید رها شی...باید حرکت کنی باید تمام توانتو جمع کنی و فقط تلاش کنیووسخته خیلی خیلی سخت و ترسناکه ولی باید اینکارو کرد...
    اگه بری پیش یه مشاور خوب( خوبش مهمه) بهت میگه که چه کمبودهایی باعث شده که شما باوجود چنین خانواده خ.ب و شغل و تحصیلات و زیبایی بازم اینطور درحال دست و پازدن بی هدفی... چیزایی که میتونه تو ضمیر ناخوداگاهت باشه حتی خودتم ازش خبر نداشته باشی...
    برو عزیزم و تلاشتو بکنوووبهت قول میدم وقتی به اون ساحل امن برسی انچنان ارامشی بدست میاری و اونفدر به خودت و تواناییهات اطمینان پیدا میکنی که برات قابل تصور هم نیست... فقط ترسارو بذار کنارو خوشبین باش شده یه روز با خوشبینی دنیارو و ایندرو ببین...انرژی زیادی بهت میده...
    بکش بیرون خودتو ...

  6. 2 کاربر از پست مفید setare sorbi تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  7. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دو نوع دوست داشتن وجود داره؛

    یکی دوست داشتن که منشأش ضعف هست.منشأش تاریکی وجهل هست،برای پرکردن خلأ وترسهاست پرکردن تنهایی ها مث معتادی که بایدسروقت بهش مواد برسه،نتیجه این دوست داشتن وابستگی،خوب دیدن بدیها،باج دادن،خود نبودن وخودباختگی،بچه شدن ،کوچک شدن، و خیلی چیزای دیگه.دراین نوع دوس داشتن اول حال خوب دوس داشتن بهت دست میده بعدش معرفت وشناخت تحریف شده میاد، گرگ روبره میبینی پرتگاه رو نردبان میبینی،


    دوست داشتن نوع دوم دوس داشتنی ازسرقوت وعقلانیت هست .دقیقابرعکس نوع اول.ابتدا "شناخت ومعرفت"بعد "تعهد" بعد "دوست داشتن"،دراون رشد میکنی بزرگتر میشی آرامش داری،ترسی وجود نداره دلهره و نگرانی وجود نداره.خودت هستی.

    هر دو رابطه ای که تجربه کردی اشتباست ما احساس شمارودرک میکنیم میدونیم توی چه حال وهوایی هستی امادیگه بایدبزرگ بشی و هزینه ش روبدهی ،

    "همه مردم خبردارند"،"خانوادش میدونند"۸سال باهم بودیم"هیچکدوم ازاینها نمیشن یک نقطه ازعقدنامه وتعهد.

    مابا اون دو نفر کاری نداریم باضعف و نقصی درشما که باعث رفتن به سمت اوناشده کار داریم اگه خواستی این ضعف رو ترک کنی بگو تاکمکت کنیم..راه درازی درپیش داری سعی کن زودتر شروع کنی.وطعم ارزش قائل شدن برای خود روبچشی.

  8. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 07 اردیبهشت 93), khaleghezey (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), sara124 (شنبه 06 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 06 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    در مورد نفر اول به نظر میرسه شما یه طرفه این رابطه رو نگه داشتید و یکی از نشونه هاش هم اینه که به اندازه ی کافی از جانبش محبت دریافت نکردید برای همین وارد رابطه ی دوم شدید .تلاش یک طرفه مثل اینه که شما میخواید با خودتون ازدواج کنید!
    در مورد دوم اینکه گفته فعلا شرایط ازدواج نداره و در عین حال شما رو خیلی دوست داره ، فکر نمیکنم ادعاش درست باشه.به نظر میرسه با نیاز شدید عاطفی شما ، میخواد کمی باهاتون وقت بگذرونه. ممکنه این دومی هم در نهایت مثل همون بشه.فراموش نکنید اگه هشت سال پیش هم ابراز علاقه ای نبود شما وارد اون رابطه نمیشدید.
    بهتره از هر دوشون دور شید ،نهایتا اگه هر کدومشون تو ادعاش صادق باشه قطعا با قصد ازدواج به سمتتون بر میگرده.
    از این که از دستشون بدید(به خصوص دومی رو) نترسید؛ کمترین حسنش اینه که از تو این سراب بیرون میاید.
    قدر خودتون رو بدونید.
    موفق باشید و خداحافظ

  10. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 08 اردیبهشت 93), Esssssi (شنبه 06 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 19:32]
    تاریخ عضویت
    1389-10-20
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    2,955
    سطح
    33
    Points: 2,955, Level: 33
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    اگر شما یا دوستان به نظرتون پست من نادرست بود لطف کنین با اون مثلث کوچک سمت راست پایین پست گزارش بدین بیان خذف کنن . مطمن نیستم واقعا بهتون کمکی بکنه پستم ...
    ببینین من پستای شما رو می خوندم این حسو بهم داد که یه خانم شوهر دار از شوهرش دلخوره و یک دوست پسر پیدا کرده و علاقه و عشق و ارامش و هیجان رو از دوست پسر می گیره و شوهر رو تحمل می کنه.
    در صورتی که شما نوشتین متاهل نیستین.
    مشاوره حضوری هم برین می تونه بهتون کمک کنه چون دقیق بررسی می کنن و خودشون هم متخصصن و جواب بهتری می دن. اینجا هم اشتراک ازاد اگه بگیرین بررسی میشه توسط کارشناسا مشکلتون به طور خصوصی.
    اما چیزی که به نظر من میاد و نمی دونم واقعا درست باشه برای شما یا نه اینه که با توجه به اینکه می گین پسرا دنبالتونن و منطقی هم هستین اگه دستتون بازه و خواستگار مناسب دارین حتما بعد از اینکه به کمک مشاوره حضوری و راهنمایی هایی که می گیرین برای فراموش کردن این دو نفر ، یه نفر از خواستگاران مناسبتونو انتخاب کنین.
    اگه دستتون باز نیست برای ازدواج که ناچارین با همین دو نفر کنار بیاین. اما اگه واقعا خواستگار زیاد دارین و مناسب هستن به جای اینکه ارامش از وجود مرد دوم بگیرین برین کمک تخصصی مشاوره بگیرین تا مشکل اصلیتون ریشه یابی بشه اگه مشکلی هست واقعا و اگه هم مشکل فقط فراموش کردن این اقایون باشه که با کمک متخصص اینکارو بکنین و بعدم بعد از اینکه این روابط در ذهنتون تمام شد و از هر دوی این وابستگی ها ازاد شدین یه همسر مناسب از بین کسانی که علاقمند به ازدواج با شما هستن پیدا کنین.

    البته این نظر من بود که ممکنه اشتباه باشه و شما هم قطعا نمی تونین خیلی چیزا رو توی اینترنت و توی چند تا پست توضیح بدین. به خاطر همین ممکنه قضاوت نادرست کرده باشم و اینکه اشتباه باشه نظرم رو در نظر بگیرین. ضمن اینکه به مشاوره حضوری هم برین.

    میزان رابطه اتون هم مشخص نبود که به رابطه جنسی رسیده یا نه. من بر اساس اینکه رابطه ی جنسی کامل نداشتین نظر دادم که از اینم مطمن نیستم. احتمالا داشتین 8 سال زیاده.

    موفق باشید.

    سلام
    نه من از همه نظرات استفاده می کنم و از هر نظری نکاتشو برای خودم می نویسم
    راستش مشاوره برای رابطه دو نفره من و کیس اول رفتیم بهمون گفت من یه مدت از کار دور باشم و اون هم مراعات یه سری مسائل اخلاقی رو بکنه
    گفت شاید احساس بینتون مرده چون هر لحظه با همین
    اما من دلم بیشتر عمگینه چون شدیدا موندم بین دو راهی
    نمی دونم ولی خواستگار ندارم چون اسم اون رو منه کسی برای خواستگاری پا جلو نذاشته مگر اینکه در جریان رابطه من نبوده باشه
    من از فراموشی نفر اول می ترسم فکر می کنم شاید کسی پیدا نشه مثه اون منو دوست داشته باشه یا موقعیت مثه اون برای دختری مثه من کمه
    من یه آدم ترسو ام که به خاطر ترسم دارم خودمو قربانی می کنم :(

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    اگر شما یا دوستان به نظرتون پست من نادرست بود لطف کنین با اون مثلث کوچک سمت راست پایین پست گزارش بدین بیان خذف کنن . مطمن نیستم واقعا بهتون کمکی بکنه پستم ...
    ببینین من پستای شما رو می خوندم این حسو بهم داد که یه خانم شوهر دار از شوهرش دلخوره و یک دوست پسر پیدا کرده و علاقه و عشق و ارامش و هیجان رو از دوست پسر می گیره و شوهر رو تحمل می کنه.
    در صورتی که شما نوشتین متاهل نیستین.
    مشاوره حضوری هم برین می تونه بهتون کمک کنه چون دقیق بررسی می کنن و خودشون هم متخصصن و جواب بهتری می دن. اینجا هم اشتراک ازاد اگه بگیرین بررسی میشه توسط کارشناسا مشکلتون به طور خصوصی.
    اما چیزی که به نظر من میاد و نمی دونم واقعا درست باشه برای شما یا نه اینه که با توجه به اینکه می گین پسرا دنبالتونن و منطقی هم هستین اگه دستتون بازه و خواستگار مناسب دارین حتما بعد از اینکه به کمک مشاوره حضوری و راهنمایی هایی که می گیرین برای فراموش کردن این دو نفر ، یه نفر از خواستگاران مناسبتونو انتخاب کنین.
    اگه دستتون باز نیست برای ازدواج که ناچارین با همین دو نفر کنار بیاین. اما اگه واقعا خواستگار زیاد دارین و مناسب هستن به جای اینکه ارامش از وجود مرد دوم بگیرین برین کمک تخصصی مشاوره بگیرین تا مشکل اصلیتون ریشه یابی بشه اگه مشکلی هست واقعا و اگه هم مشکل فقط فراموش کردن این اقایون باشه که با کمک متخصص اینکارو بکنین و بعدم بعد از اینکه این روابط در ذهنتون تمام شد و از هر دوی این وابستگی ها ازاد شدین یه همسر مناسب از بین کسانی که علاقمند به ازدواج با شما هستن پیدا کنین.

    البته این نظر من بود که ممکنه اشتباه باشه و شما هم قطعا نمی تونین خیلی چیزا رو توی اینترنت و توی چند تا پست توضیح بدین. به خاطر همین ممکنه قضاوت نادرست کرده باشم و اینکه اشتباه باشه نظرم رو در نظر بگیرین. ضمن اینکه به مشاوره حضوری هم برین.

    میزان رابطه اتون هم مشخص نبود که به رابطه جنسی رسیده یا نه. من بر اساس اینکه رابطه ی جنسی کامل نداشتین نظر دادم که از اینم مطمن نیستم. احتمالا داشتین 8 سال زیاده.

    موفق باشید.

    سلام
    نه من از همه نظرات استفاده می کنم و از هر نظری نکاتشو برای خودم می نویسم
    راستش مشاوره برای رابطه دو نفره من و کیس اول رفتیم بهمون گفت من یه مدت از کار دور باشم و اون هم مراعات یه سری مسائل اخلاقی رو بکنه
    گفت شاید احساس بینتون مرده چون هر لحظه با همین
    اما من دلم بیشتر عمگینه چون شدیدا موندم بین دو راهی
    نمی دونم ولی خواستگار ندارم چون اسم اون رو منه کسی برای خواستگاری پا جلو نذاشته مگر اینکه در جریان رابطه من نبوده باشه
    من از فراموشی نفر اول می ترسم فکر می کنم شاید کسی پیدا نشه مثه اون منو دوست داشته باشه یا موقعیت مثه اون برای دختری مثه من کمه
    من یه آدم ترسو ام که به خاطر ترسم دارم خودمو قربانی می کنم :(

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    الناز جون ایا طاقت شنیدن چند تا حرف تند و ند انتقاد صریح رو داری؟ شما شدیدا احساساتی و غیر منطقی هستید . کمبود عاطفه دارید و دنبال کسی میگردید که زیباییتونو تایید کنه . به خاطر همین هشت سال پیش اشتباه اولتونو مرتکب شدید . شدیدا بی اراده و منفعل و بدون اعتماد به نفس هستید برای همین اون رابطه غلط رو تا الان ادامه دادید . و الان شاید برای اصلاح اون اشتباهتون و نقطه ضعف هایی که هنوز دارید اشتباه دومتون رو مرتکب شدید . و به همون دلیل اول از تموم کردن اون هم ناتوانید . اگه به همین منوال ادامه بدید اشتباه های سوم و ........... رو هم مرتکب خواهید شد . ایا همه پسر هایی که شما رو زیبا میدونن شما رو برای دوستی میخوان؟ یا خواستگاری رسمی از طریق خانواده داشتند؟ اولین کاری که شما بهتره انجام بدید کار کردن روی خودتونه . با مراجعه به یه مشاور ترجیحا خانم احساساتتون رو کنترل کنید منطقتون رو تقویت کنید . سپس با اعتماد به نفس کامل و به کمک خانواده به هر دو رابطه صریحا پایان دهید . پس از اینکه به زندگی سالم و بدون تنش باز گشتید در مورد خواستگاران بعدیتون میتونید فکر کنید . ولی یک اشتباه رو دو بار تکرار نکنید . خواهشا این بازی رو اینقدر ادامه ندید تا یه وقت چشم باز کنی و ببینید که از سن ازدواج گذشتید . وهم سنهای شما به فکر ازدواج بچه هاشونن .
    من انتقاد پذیرم
    من همیشه خودم فکر می کردم شدیدا منطقیم شاید واقعا فکرم اشتباه بوده تا به امروز
    من بی اعتماد به نفسم اینو خودم می دونم و همه اطرافیان نزدیکمم بهم میگن
    من میترسم از تموم کردن
    بهم گفته ال می کنم بل می کنم
    می ترسم پدرمو در بیاره
    از حرف مردم می ترسم
    بگن فلانی 8 سال با یکی بود آخرشم تموم شد اونم فامیلای من که حرف در بیارن!
    می ترسم نفرینم کنهه
    می ترسم سیاه بخت شم
    همش فکر می کنم 8 سال با زندگیه یکی بازی کردم
    شایدم الان احساسی شدم دارم اینارو میگم :(

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    الناز جون ایا طاقت شنیدن چند تا حرف تند و ند انتقاد صریح رو داری؟ شما شدیدا احساساتی و غیر منطقی هستید . کمبود عاطفه دارید و دنبال کسی میگردید که زیباییتونو تایید کنه . به خاطر همین هشت سال پیش اشتباه اولتونو مرتکب شدید . شدیدا بی اراده و منفعل و بدون اعتماد به نفس هستید برای همین اون رابطه غلط رو تا الان ادامه دادید . و الان شاید برای اصلاح اون اشتباهتون و نقطه ضعف هایی که هنوز دارید اشتباه دومتون رو مرتکب شدید . و به همون دلیل اول از تموم کردن اون هم ناتوانید . اگه به همین منوال ادامه بدید اشتباه های سوم و ........... رو هم مرتکب خواهید شد . ایا همه پسر هایی که شما رو زیبا میدونن شما رو برای دوستی میخوان؟ یا خواستگاری رسمی از طریق خانواده داشتند؟ اولین کاری که شما بهتره انجام بدید کار کردن روی خودتونه . با مراجعه به یه مشاور ترجیحا خانم احساساتتون رو کنترل کنید منطقتون رو تقویت کنید . سپس با اعتماد به نفس کامل و به کمک خانواده به هر دو رابطه صریحا پایان دهید . پس از اینکه به زندگی سالم و بدون تنش باز گشتید در مورد خواستگاران بعدیتون میتونید فکر کنید . ولی یک اشتباه رو دو بار تکرار نکنید . خواهشا این بازی رو اینقدر ادامه ندید تا یه وقت چشم باز کنی و ببینید که از سن ازدواج گذشتید . وهم سنهای شما به فکر ازدواج بچه هاشونن .
    من انتقاد پذیرم
    من همیشه خودم فکر می کردم شدیدا منطقیم شاید واقعا فکرم اشتباه بوده تا به امروز
    من بی اعتماد به نفسم اینو خودم می دونم و همه اطرافیان نزدیکمم بهم میگن
    من میترسم از تموم کردن
    بهم گفته ال می کنم بل می کنم
    می ترسم پدرمو در بیاره
    از حرف مردم می ترسم
    بگن فلانی 8 سال با یکی بود آخرشم تموم شد اونم فامیلای من که حرف در بیارن!
    می ترسم نفرینم کنهه
    می ترسم سیاه بخت شم
    همش فکر می کنم 8 سال با زندگیه یکی بازی کردم
    شایدم الان احساسی شدم دارم اینارو میگم :(

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    سلام
    به نظر من تمام خواسته هاتون رو به مورد شماره یک بگید و اگر واقعا رفتارش رو نمی پسندید همین الان قبل از عقد محضری بهش بگید و منطقی رفتار کنید .
    چرا شما طوری رفتار کردید که اقای شماره یک فکر کنه شوهرتونه ؟آیا رابطه هم داشتید ؟ چرا هر چی اونا گفتن میخواهید بپذیرید ؟
    الان زمانیه که شما باید چشمهاتون رو کاملا باز کنید و با دقت شریک زندگیتون رو انتخاب کنید طبق معیارها و علایقتون. نه اینکه تحمل کنید
    به آقای شماره دو هم بگید که از آشنایی یا دوستی به این سبک خوشتون نمی یاد و نمی خواهید ادامه بدید .
    اگر واقعا شما رو بخواد اقدام می کنه و گرنه که شما هر روز وابسته تر می شید و در نهایت تنها کسی که ضربه میخوره شمایید و اگر رفتنی باشه میره . پس همین اول تکلیفتون رو مشخص کنید و اجازه ندید دیگران طبق خواستهای خودشون باهاتون رفتار کنن .
    بهش گفتم
    مگه میشه نگفته باشم
    نمونش همین کنترل خشم
    هر بار بعدش که آروم شده عذر خواهی و گریه کرده که دیگه تکرار نمی کنه
    دیگه با چه زبونی بگم ؟
    چون بچه بودم همیشه مثه یه دختر خانم رفتار کردم هرچی گفت گفتم چشم به خاطر کار اون 2 ترم مرخصی گرفتم بهش بها دادم ، خانواده اونا هم مرد سالارن واسه همین الان از نه گفتن می ترسم اینکه بگم دوست ندارم با من مثه زنش رفتار کنه(من هنوز دوست دخترشم اما رابطه احساسی ما مثه زن و شوهراس)
    شماره 2 رو هم 6 ماه تلاش کردم فراموش کنم نشد
    همش میاد تو فکرم
    خوب بلده که جوری منو خام کنه :(
    من پسر ندیده نیستم
    پسر درم زیاد بوده اما رفتارای این خیلی به دلم میشینه
    به شماره 2 گفتم دارم اذیت میشم گفت رابطه رو کم می کنیم مثل دو تا آدمی که همدیگرو خیلی دوست دارن ولی بهم نمی رسن :(
    شماره 2 فکر منافع خودشه و مطمئنم داره به کارای رفتنش بیشتر از من فکر می کنه
    حتی نمی دونم واقعا دوسم داره یا می خاد باهام تفریح کنه :(

  12. 2 کاربر از پست مفید elnaz67 تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 06 اردیبهشت 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آبان 99 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1390-12-28
    نوشته ها
    490
    امتیاز
    10,908
    سطح
    69
    Points: 10,908, Level: 69
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 342
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,477

    تشکرشده 1,571 در 419 پست

    Rep Power
    66
    Array
    نو که اومد به بازار....

    رک و راست میگم. فقط یه راه داری. قطع ارتباط به صورت کامل با هر دو نفر.

    میخوای مشکلاتت توی زندگی زود حل بشه و به آرامش برسی باید یاد بگیری که قاطعانه رفتار کنی!

    یه خورده درد داره ولی حداقل بعد از مدتی خوب میشی. (به هر حال بهای 8 سال ندونمکاری یه خورده درد داره)

    حالا هرچی میخوای بشین آنالیز کن و فکر کن و صغری کبری بچین که این خوبه اون بد، هیچ فایده ای به حالت نداره...

  14. 2 کاربر از پست مفید mehrdad_m تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (یکشنبه 07 اردیبهشت 93), واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    کاملا مشخصی که نفر دوم فقط میخواد بهش خوش بگذره و یه دوستی کوتاه وگرنه میتونست بگه با هم بریم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    واحد (یکشنبه 07 اردیبهشت 93)

  17. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    الناز جان نفر دوم فقط داره تفریح میکنه . حتی یه لحظه هم شک نکن و در ترکش تردید نکن . (اصلا هر مردی که قبل ا ز عقد شرعی و قانونی به یه دختر اظهار محبت کنه هدفی به غیر از تفریح نداره . اگه اقایی واقعا به دختر خانمی علاقمند شده باشه خیلی محترمانه از طریق خانواده ازش خواستگاری میکنه . ) و اما در مورد نفر اول ایشون با اینکه ایراد هایی دارند اونطور که خودتون گفتید ولی چند علت باعث شده که شما در این رابطه بمونید . 1- حسن هایی از نظر شما دارند که شما نمی خواهید از دستش بدید مثلا اینکه سطح زندگی یا در امد یا تحصیلاتشون از شما بالاتره . گفتید ایشون رییس شما محسوب میشه و اینکه خانواده اشون گفتند ایشون از سر شمام زیاده . این از نظر شما شاید حسن محسوب بشه ولی خود این در صورت ازدواجتون براتون مشکل ایجاد میکنه چون ایشون و خانواده شون از بالا به شما نگاه میکنند و شما رو پایین تر از خودشون تلقی میکنن . در صورتی که شاید واقعا هم اینطور نباشه . و خود این باعث پایین اومدن اعتماد به نفس شما شده . 2- شما چون مدت درازی با ایشون در ارتباط بودید از حرف دیگران و فامیل میترسید . ترس عبثی که به خاطر دیگران دارید عمر خودتون رو تلف میکنید . 3- ایشون به خاطر برتری که نسبت به شما داره شما رو میترسونه و در رابطه نگه میداره یعنی به خاطر قدرتش داره ازتون سو استفاده میکنه . ( ایا شما رابطه جنسی هم با ایشون داشتید؟) . پیشنهاد من اینه که با یکی از افراد خانواده که به شما نزدیکتره مثل پدر یا مادر یا خواهر بزرگتر یا برادر صحبت کنید واز ایشون بخواهید که شما رو در این تصمیمتون یاری و پشتیبانی کنه . اگه میتونید محل کارتون یا شغلتون رو عوض کنید یا استعفا دهید طوری که اصلا با این فرد همکار نباشید و ایشون رو نبینید . و تنها دسترسی ایشون به شما از طریق خانواده باشه . ایشون اگه به شما علاقمند باشه قطعا برای ازدواج اقدام میکنه وگرنه میره پی کار خودش . از تهدید نترسید تهدید مال کسیه که کاری از دستش بر نمیاد .

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 تیر 93 [ 19:32]
    تاریخ عضویت
    1389-10-20
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    2,955
    سطح
    33
    Points: 2,955, Level: 33
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط setare sorbi نمایش پست ها
    من فکر میکنم که شما به فرد اول به شدت وابسته ای و عادت کردی... ولی یه نقصایی توش میبینی که میترسی، حالا اون نقصارو یکی دیگه پیدا شده که جبران کنه... ببین این دوتا مجموعشون شده اونی که تو میخوای..یه چیزایی اولی داره یه چیزایی دومی و جمعش میشه اونچه تو میخواستی... حالا نمیتونی از هیچکدوم بگذری چون بازم به نقص میرسی.. اولی نوع برخورد با یه خانمو اصلا نمیدونه (البته اینطور که شما میگی) یا اونقدر به شما اطمینین داره که فکر میکنه نیازی نیست ابراز احساسات کنه و در هر صورت باهاش میمونی و این بشدت ازارت داده و میده و بشدت روش زوم کردی طوری که فرد ایده ال تو ذهنت شده کسی که زیاد محبت میکنه و دورت میچرخه... دومی که از راه رسید دیدی که خودشه اونی که میخواستس ولی تو این 6ماه دیدی مثل اولی بهت تعهد نمیده و کسی خبر نداره و حاضر نیست هرکار واست بکنه ....
    ببین پس هردو ناقصن و هیچکدوم میتونن بهت ارمش بدن... حالا بر فرض اولی بهت ارامش میده با محبت، از کجا میدونی همیشگیه؟ الان واسش تازه هستس و بعدا دیگه رغبت نکنه بهت نگا کنه؟ شدیدا ریسکه100%...
    همه ما از تنهایی میترسیم...کسی دوس نداره سالهایی که سنش رفته بالارو تو تنهایی بمونه و بی همصحبت باشه ولی دلیل بر این نیست که هرکی دستشو دراز کردو لبخند زد ماهم بگیریمو راهی شیم... برای اینکه تنها نمونی نیاز به کسی داری که تعهدی کامل و ارامش عمیق بهت بده یه یه ارامش زود گذر...
    الان مثل کسی هستی که تو کشتی غرق شده بوده بوده نزدیک یه جزیره و دستو پا میزدییه کلی خستگیو ناراحتی داری و این وسط یه تیکه چوب پوسیده که هران ممکنه بشکنه و متلاشی شه و دیگه تحمل وزنتو نداشته باشه پیدا کردی و بهش چسبیدی و حاضر نیستی رهاش کنی از ترس اینکه به ساحل نرسی و نتونی بری و طوفانی شه و چه و چه رد حال که همون چوب با حرکتش داره تورو از ساحل دورترو دورتر میکنه ولی باز ولش نمیکنی از ترست ....وباید بدونی که واسه رهایی باید دنبال چاره اساسی باشی...
    باید رها شی...باید حرکت کنی باید تمام توانتو جمع کنی و فقط تلاش کنیووسخته خیلی خیلی سخت و ترسناکه ولی باید اینکارو کرد...
    اگه بری پیش یه مشاور خوب( خوبش مهمه) بهت میگه که چه کمبودهایی باعث شده که شما باوجود چنین خانواده خ.ب و شغل و تحصیلات و زیبایی بازم اینطور درحال دست و پازدن بی هدفی... چیزایی که میتونه تو ضمیر ناخوداگاهت باشه حتی خودتم ازش خبر نداشته باشی...
    برو عزیزم و تلاشتو بکنوووبهت قول میدم وقتی به اون ساحل امن برسی انچنان ارامشی بدست میاری و اونفدر به خودت و تواناییهات اطمینان پیدا میکنی که برات قابل تصور هم نیست... فقط ترسارو بذار کنارو خوشبین باش شده یه روز با خوشبینی دنیارو و ایندرو ببین...انرژی زیادی بهت میده...
    بکش بیرون خودتو ...
    چقدر خوب گفتی واقعا ممنون
    تو این مورد خیلی حرفتو قبول دارم
    دقیقا هرچی که مورد اول داره کیس دوم نداره به اون اندازه (مثل پول ، اعتبار و تحصیلات) و بلعکس هر چی کیس دو داره مورد یک نداره(مثل اخلاق و نحوه برخورد و روابط اجتماعی)
    8 سال پیش که بچه تر بودم برام پول و تحصیلات بالاترین الویت رو داشتن ولی الان که 26 سالمه با خودم می گم با اخلاق خوب می شه به همه چی رسید در کنار هم
    امیدوارم به اون آرامشی که می خام برسم
    ممنون از راهنماییت

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام دو نوع دوست داشتن وجود داره؛

    یکی دوست داشتن که منشأش ضعف هست.منشأش تاریکی وجهل هست،برای پرکردن خلأ وترسهاست پرکردن تنهایی ها مث معتادی که بایدسروقت بهش مواد برسه،نتیجه این دوست داشتن وابستگی،خوب دیدن بدیها،باج دادن،خود نبودن وخودباختگی،بچه شدن ،کوچک شدن، و خیلی چیزای دیگه.دراین نوع دوس داشتن اول حال خوب دوس داشتن بهت دست میده بعدش معرفت وشناخت تحریف شده میاد، گرگ روبره میبینی پرتگاه رو نردبان میبینی،


    دوست داشتن نوع دوم دوس داشتنی ازسرقوت وعقلانیت هست .دقیقابرعکس نوع اول.ابتدا "شناخت ومعرفت"بعد "تعهد" بعد "دوست داشتن"،دراون رشد میکنی بزرگتر میشی آرامش داری،ترسی وجود نداره دلهره و نگرانی وجود نداره.خودت هستی.

    هر دو رابطه ای که تجربه کردی اشتباست ما احساس شمارودرک میکنیم میدونیم توی چه حال وهوایی هستی امادیگه بایدبزرگ بشی و هزینه ش روبدهی ،

    "همه مردم خبردارند"،"خانوادش میدونند"۸سال باهم بودیم"هیچکدوم ازاینها نمیشن یک نقطه ازعقدنامه وتعهد.

    مابا اون دو نفر کاری نداریم باضعف و نقصی درشما که باعث رفتن به سمت اوناشده کار داریم اگه خواستی این ضعف رو ترک کنی بگو تاکمکت کنیم..راه درازی درپیش داری سعی کن زودتر شروع کنی.وطعم ارزش قائل شدن برای خود روبچشی.
    یعنی واقعا هیچ راهی نیست که من بتونم رابطه اولم رو درست کنم و خودم بشم و از رابطم لذت ببرم؟؟آخه اون موقع بچه بودن از اول راه رو اشتباه رفتم
    من ایراد اخلاقی خیلی زیاد دارم
    اعتماد به نفسم پایینه . شدیدا لجباز و تلافی کن هستم
    :(
    ممنون از راهنماییتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام دو نوع دوست داشتن وجود داره؛

    یکی دوست داشتن که منشأش ضعف هست.منشأش تاریکی وجهل هست،برای پرکردن خلأ وترسهاست پرکردن تنهایی ها مث معتادی که بایدسروقت بهش مواد برسه،نتیجه این دوست داشتن وابستگی،خوب دیدن بدیها،باج دادن،خود نبودن وخودباختگی،بچه شدن ،کوچک شدن، و خیلی چیزای دیگه.دراین نوع دوس داشتن اول حال خوب دوس داشتن بهت دست میده بعدش معرفت وشناخت تحریف شده میاد، گرگ روبره میبینی پرتگاه رو نردبان میبینی،


    دوست داشتن نوع دوم دوس داشتنی ازسرقوت وعقلانیت هست .دقیقابرعکس نوع اول.ابتدا "شناخت ومعرفت"بعد "تعهد" بعد "دوست داشتن"،دراون رشد میکنی بزرگتر میشی آرامش داری،ترسی وجود نداره دلهره و نگرانی وجود نداره.خودت هستی.

    هر دو رابطه ای که تجربه کردی اشتباست ما احساس شمارودرک میکنیم میدونیم توی چه حال وهوایی هستی امادیگه بایدبزرگ بشی و هزینه ش روبدهی ،

    "همه مردم خبردارند"،"خانوادش میدونند"۸سال باهم بودیم"هیچکدوم ازاینها نمیشن یک نقطه ازعقدنامه وتعهد.

    مابا اون دو نفر کاری نداریم باضعف و نقصی درشما که باعث رفتن به سمت اوناشده کار داریم اگه خواستی این ضعف رو ترک کنی بگو تاکمکت کنیم..راه درازی درپیش داری سعی کن زودتر شروع کنی.وطعم ارزش قائل شدن برای خود روبچشی.
    یعنی واقعا هیچ راهی نیست که من بتونم رابطه اولم رو درست کنم و خودم بشم و از رابطم لذت ببرم؟؟آخه اون موقع بچه بودن از اول راه رو اشتباه رفتم
    من ایراد اخلاقی خیلی زیاد دارم
    اعتماد به نفسم پایینه . شدیدا لجباز و تلافی کن هستم
    :(
    ممنون از راهنماییتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام دو نوع دوست داشتن وجود داره؛

    یکی دوست داشتن که منشأش ضعف هست.منشأش تاریکی وجهل هست،برای پرکردن خلأ وترسهاست پرکردن تنهایی ها مث معتادی که بایدسروقت بهش مواد برسه،نتیجه این دوست داشتن وابستگی،خوب دیدن بدیها،باج دادن،خود نبودن وخودباختگی،بچه شدن ،کوچک شدن، و خیلی چیزای دیگه.دراین نوع دوس داشتن اول حال خوب دوس داشتن بهت دست میده بعدش معرفت وشناخت تحریف شده میاد، گرگ روبره میبینی پرتگاه رو نردبان میبینی،


    دوست داشتن نوع دوم دوس داشتنی ازسرقوت وعقلانیت هست .دقیقابرعکس نوع اول.ابتدا "شناخت ومعرفت"بعد "تعهد" بعد "دوست داشتن"،دراون رشد میکنی بزرگتر میشی آرامش داری،ترسی وجود نداره دلهره و نگرانی وجود نداره.خودت هستی.

    هر دو رابطه ای که تجربه کردی اشتباست ما احساس شمارودرک میکنیم میدونیم توی چه حال وهوایی هستی امادیگه بایدبزرگ بشی و هزینه ش روبدهی ،

    "همه مردم خبردارند"،"خانوادش میدونند"۸سال باهم بودیم"هیچکدوم ازاینها نمیشن یک نقطه ازعقدنامه وتعهد.

    مابا اون دو نفر کاری نداریم باضعف و نقصی درشما که باعث رفتن به سمت اوناشده کار داریم اگه خواستی این ضعف رو ترک کنی بگو تاکمکت کنیم..راه درازی درپیش داری سعی کن زودتر شروع کنی.وطعم ارزش قائل شدن برای خود روبچشی.
    یعنی واقعا هیچ راهی نیست که من بتونم رابطه اولم رو درست کنم و خودم بشم و از رابطم لذت ببرم؟؟آخه اون موقع بچه بودن از اول راه رو اشتباه رفتم
    من ایراد اخلاقی خیلی زیاد دارم
    اعتماد به نفسم پایینه . شدیدا لجباز و تلافی کن هستم
    :(
    ممنون از راهنماییتون


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.