به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    معلم خصوصی و هر کوفت زهر مار دیگه هم گرفتم....ولی فایده نداره...انگار طلسم شده..نمراتم خیلی پایینه...جایه جبرانی نیس...مادرم فقط راه میره و میگه که نوبت دوم باید مثه همیشه عالی باشی..این حرفش خیلی عذابم میده..خیلی.
    اول صحبتهای مادر و اطرافیان را فراموش کن. تو تلاشت را بکن یا میشه و یا نمیشه. از این 2 احتمال که خارج نیست. به جای اینکه از الان فکر اینو بکنی که اگه نمرات عالی کسب نکنی چی میشه و خانواده چی میگن، به کارهای اصلی و مهمت برس. هر وقت نتیجه را گرفتی به اندازه کافی وقت برای نگرانی و.... داری. ولی الان اصلا

    ببین سوم تجربی هستی؟
    اگه اینطور باشه: عمومی ها: ادبیات، زیان فارسی، انگلیسی، عربی، دین و زندگی
    اختصاصی: ریاضی، فیزیک، زیست، شیمی، زمین
    خب میشه بگی در کدام یک از این درسا مشکل داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    عزیزم من سلولی مولکولی خوندم و کمی زیست بلدم! اگه تو مساله های زیست اشکال داری میتونی همینجا بپرسی و اگه بدونم بهت میگم.
    روزی روزگاری شیمی ام بد نبود. انگلیسی ام بد نیست. شاید بتونم کمکت کنم یا کتاب مناسبی بهت معرفی کنم. روزی روزگاری هر چی کتاب کمک اموزشی بود را داشتم!!!
    خب نگفتی تو کدام درسا مشکل داری؟؟؟


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  2. 2 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    khiyal (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1393-2-02
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    177
    سطح
    3
    Points: 177, Level: 3
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 18 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط 1234567 نمایش پست ها
    سلام
    به نظرم این پدرته که مشکل داره نه شما
    پدرت به شدت نیاز به مشاور داره
    من اگه جای شما بودم یه وقت مشاوره میگرفتم و با پدرم پیش مشاور میرفتم و همه مسائلی رو که در مورد پدرت گفتی رو به مشاور میگفتم چون اگه خودت بخواهی بتنهایی صحبت کنی پدرت قبول نمیکنه ولی اگه یه مشاور صحبت کنه خیلی بهتره
    هر چقدر که خودت صحبت کنی بیفایده است چون به تو به چشم بچه ای نگاه میکنه که قدرت تشخیص خوب و بد زندگیش رو نداره
    مشکلی که پدرت داره اینه که موفقیت و خوشبختی رو فقط توی درس میبینه و به علاقه تو بها نمیده
    اگه به تحصیل کردن علاقه نداری یا از تحصیل خوشت میاد اما به رشته پزشکی علاقه نداری از همین حالا دورشو خط بکش و به این فکر کن که در چه زمینه ای استعداد داری یا به چه فعالیتی علاقه داری و اونو ادامه بده

    از صحبت کردن با پدرت ترس نداشته باش و این تفکر رو هم از ذهنت بریز دور که برای شادی اطرافیان باید خودتو قربانی کنی

    در خصوص اون پسر هم مطمئنا اگه آدم عاقلی باشه همچین اشتباهی مرتکب نمیشه و اگر بازم ایجاد مزاحمت کرد خیلی محکم بهش بگو بار آخرش باشه وگرنه با پلیس تماس میگیری و از راه قانونی وارد میشی

    ولی این ماجرا باید برات درس عبرت بشه که دیگه سمت این طور آدما نری
    پدرم ادم بدی نیس
    فقط درکم نمی کنه.....مشکلم همینه که نمی تونم با پدر یا مادرم حرف بزنم..
    به پزشکی علاقه دارم ولی رسیدن بهش برای من محاله...
    (ممنون از صحبتاتون)

  4. کاربر روبرو از پست مفید khiyal تشکرکرده است .

    salehe92 (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  6. 2 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    khiyal (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1393-2-02
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    177
    سطح
    3
    Points: 177, Level: 3
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 18 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط salehe92 نمایش پست ها
    عزیزم خب پس جای نگرانی نیست. عزیزم ولی میشه بیشتر درباره دوستی ات با ایشون توضیح بدی؟ چند وقت دوستی؟ و چه جوری اشنا شدی؟
    ببین عزیزم در حال حاضر با فکر کردن به این موضوع مهمترین سرمایه ات یعنی زمان را داری از دست میدی. ببین بیا بدترین حالت را تصور کنیم و ان اینکه خانواده متوجه بشن. پاسخی که باید بدی بیان موضوع به طور کاملا شفاف و صادقانه است. مطمئن باش خانواده هر چه قدر هم روی رابطه دخترشون با جنس مخالف در این سن و سال حساس باشند و ناراحت بشن ولی باز هم خانواده شما هستند و عاشقتن و هر چی هم که بگن به خاطر اینه که خیر وصلاحت را می خوان. به نظرت اگه خانواده متوجه بشن و شما حقیقت را توضیح بدی چه اتفاقی میوفته؟ میشه بگی به نظرت چگونه واکنش نشون میدن؟ احتمالا مقداری شما را نصیحت می کنند و بیشتر شما را کنترل. دیگه کاری که خودت تصمیم گرفتی انجام بدی را انجام نمیدن! و نمی کشنت! هر تنبیهی هم که در نظر بگیرن از تنبیهی که خودت برای خودت در نظر گرفتی کمتر و بهتر!
    ببین عزیزم بیا ذهنت را از روی این موضوع ازاد کن و به درسا برس.

    - - - Updated - - -

    اگه به لینکها هنوز سر نزدی یه سر برو ببین

    - - - Updated - - -




    عزیزم نکن اینکارا را با خودت
    چشم پدر جان روشن
    عزیزم از عوارض دیازپام فراموشی هم هست. تازه باعث خواب الودگی هم که میشه. از همه بدتر اعتیاد اور هم هست. بدون دستور پزشک نخور. روی درسات هم تاثیر منفی میذاره.
    به جای دیازپام خوردن ورزش کن تا سروتونین ترشح بشه و کمتر احساس افسردگی کنی
    و اگه واقعا احساس می کنی به دارو نیاز داری حتما حتما حتما با پدرتون که پزشک هستند در میان بگذار.
    عزیزم ایشون هر چه قدر هم وقت نداشته باشند و خسته باشند برای شما که دخترشون هستی همیشه وقت و انرژی دارند. کافیه امتحان کنی و بری بهشون بگی که پدر جان نیاز دارم که چند دقیقه باهاتون درباره موارد مهمی صحبت کنم و بعد نتیجه اش را ببینی
    سلام.اون موسیقی رو گوش دادم..ممنون..
    مقاله رو هم مطالعه کردم..اونجا نوشته با خودم خلوت کنموبه مشکلاتم فکر کنم..ولی من نمی تونم..چون خیلی ضعیفمو وقتی به گرفتاریام فکر می کنم داغون میشم...حالم بد میشه...
    با پسره اول تو نت اشنا شدیم و همشهریم در اومد...بعدش کم کم میومد جلوی مدرسه و چن باری باهم بیرون رفتیم..تقریبا5ماه با هم بودیم.تو این5ماه همیشه عذاب وجدان داشتم از اینکه با ی پسر رابطه دارم...چند باری ازم خواست برم خونشون..ولی قبول نکردم و ناراحت شد...
    اگه خونوادم متوجه بشن..ی بلایی سرم میارن..اونا خیلی رو این موضوعات حساسن..اگه مادرم بفهمه مطمئنم تا اخر عمرش این موضوعو یادش نمیره و همیشه سرزنشم می کنه ...برادرم که اگه بفهمه میکشه منو..اون خیلی خیلی غیرتیه...چن وقتیه مادرم بهم شک داره..چون ی بار که تلفنی با پسره حرف میزدم متوجه شد و من پیچوندمش..و گفتم دوسته خودم نبود و مزاحم بود..اون سیم کارتمو ازم گرفت و الانم دسته مادرمه..ی سیم کارت دیگه گرفتم...میترسم ی وقتی پسره به سیم کارت قبلیم اس داده باشه و وقتی مادرم اونو روشن کنه اس ام اس هارو بخونه و..........
    هیچ جوری نمی تونم ذهنمو ازاد کنم..فقط دارم عذاب می کشم..چون ادم ضعیفی هستم و توان مقابله با سختیارو ندارم..
    عوارض دیازپامو خوب میدونم..ولی دیگه مهم نیس..چون تنها کاریه که می تونم بکنم...
    تصمیم دارم با دیازپام و الپروزولام خودکشی کنم...شنیدم میشه خودکشی کرد..اگه به تعداد خیلی زیاد مصرف کنی..مثلا2باکس بخورم...امیدوارم که بمیرم...
    پدرم اصلا من مهم نیستم براش..واسه همینه که وقتی برام نمیذاره..اونفقط دنباله پولو کارشه..دیگه دارم نسبت به پدر مادرمم تنفر پیدا می کنم...گاهی اوقات از تهه دلم نفرینشون می کنم..گاهی اوقات میرم جلو و رو سر مادرم داد میزنم.دسته خودم نیس...
    توی درسام.زیسم عالیه..بالاترین نمره کلاسو دارم..
    ولی ریاضیم خیلی ضعیفه...فیزیکم متوسطه...
    شیمیو می خونم ولی اصلا متوجه نمیشم..
    عمومیارو هر وقت بخونم از پسشون بر میام هر وقت نخونم که هیچی..
    زبانمم مشکلم واسه تست های مفهومی و گرامری هستش..وگرنه مکالمه مشکلی ندارم چون از بچگی کلاس مکالمه زیاد میرم..و فیلم زیاد میبینم...
    (خیلی ممنون که پای حرفای دلم میشینین...)

  8. کاربر روبرو از پست مفید khiyal تشکرکرده است .

    salehe92 (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام عزیزم

    تو را خدا درباره خودکشی صحبت نکن که طاقت شنیدن این حرفا را ندارم
    عزیزم تا خدا را داری این حرفا را نباید بزنی.
    عزیزم هر وقت تونستی یک سری به لینکهای بالا. خصوصا اولی تا بیشتر با هم صحبت کنیم


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  10. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1393-2-02
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    177
    سطح
    3
    Points: 177, Level: 3
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 18 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط salehe92 نمایش پست ها
    سلام عزیزم

    تو را خدا درباره خودکشی صحبت نکن که طاقت شنیدن این حرفا را ندارم
    عزیزم تا خدا را داری این حرفا را نباید بزنی.
    عزیزم هر وقت تونستی یک سری به لینکهای بالا. خصوصا اولی تا بیشتر با هم صحبت کنیم
    چشم سر میزنم.ممنونم

  12. کاربر روبرو از پست مفید khiyal تشکرکرده است .

    salehe92 (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    با پسره اول تو نت اشنا شدیم و همشهریم در اومد...بعدش کم کم میومد جلوی مدرسه و چن باری باهم بیرون رفتیم..تقریبا5ماه با هم بودیم.تو این5ماه همیشه عذاب وجدان داشتم از اینکه با ی پسر رابطه دارم...چند باری ازم خواست برم خونشون..ولی قبول نکردم و ناراحت شد...
    خدا را صد هزار مرتبه شکر که نرفتی
    خب ناراحت شه. باید از دعوت دختر مردم به منزلش خجالت بکشه.
    عزیزم دیگه تحت هیچ شرایطی باهاش صحبت نکن. درباره اینکه اگه بخواد به خانواده هم چیزی بگه نگران نباش. مطمئن باش که ایشون خودش از اشکار شدن این موضوع خوشحال نمیشه و میدونه اگه به خانوادت چیزی بگه با برخورد جدی انها رو به رو میشه. کسی دنبال دردسر نمی گرده.

    - - - Updated - - -

    اگه خونوادم متوجه بشن..ی بلایی سرم میارن..اونا خیلی رو این موضوعات حساسن..اگه مادرم بفهمه مطمئنم تا اخر عمرش این موضوعو یادش نمیره و همیشه سرزنشم می کنه ...برادرم که اگه بفهمه میکشه منو..اون خیلی خیلی غیرتیه...چن وقتیه مادرم بهم شک داره..چون ی بار که تلفنی با پسره حرف میزدم متوجه شد و من پیچوندمش..و گفتم دوسته خودم نبود و مزاحم بود..اون سیم کارتمو ازم گرفت و الانم دسته مادرمه..ی سیم کارت دیگه گرفتم...میترسم ی وقتی پسره به سیم کارت قبلیم اس داده باشه و وقتی مادرم اونو روشن کنه اس ام اس هارو بخونه و..........
    عزیزم واقعا درکت می کنم. چون خودم هم یه چنین مادر پدری دارم.
    عزیزم به خدا ترس و ناراحتی که از فهمیدن خانوادت داری صد ها برابر بدتر از واکنشی که خانواده در صورت متوجه شدن نشون میدن.
    عزیزم میدونم که اصلا دوست نداری که اعتماد خانواده را سلب کنی و سرزنش بشی.
    ولی عزیزم اگه با این ترست رو به رو نشی واقعا روی درسات تاثیر منفی میذاره.
    عزیزم بیا به جای ترسیدن خودت را برای رویارویی با ترسات اماده کن.
    ببین اگه یک درصد متوجه شدن انوقت با صداقت موضوع را توضیح بده و بهشون بگو که پشیمون شدی و از این بابت خیلی ناراحت بودی و خودت کلی سرزنش کردی. براشون توضیح بده که متوجه شدی که اشتباه کردی و دیگه هرگز تکرار نمی کنی. و برای اینکه میزان نگرانی ات را بهشون بگی حتی می تونی این تاپیک را بهشون نشون بدی!!! البته روی این پیشنهادم کاملا اطمینان ندارم که ایا پیشنهاد درستی دارم بهت میدم یا نه. و بهتر دیگر دوستان نظرشون را بگن. ولی از این جهت می گم چون با اینکار بهشون میگی که چه قدر از این بابت رنج کشیدی و درنتیجه شما را بیشتر درک می کنن.
    ببین عزیزم شما اشتباه کردی که با ایشون دوست شدی ولی چون ادامه ندادی قابل بخشش و نباید به خاطرش دیگه انقدر بترسی که به فکر خودکشی برسی.
    ببین عزیزم سلب اعتماد پدر و مادر و سرنش شدن و کنترل شدن بیشتر و صحبتهای برادرت همه در برابر خودکشی هیچه. شما می تونی با درست رفتار کردن در اینده اعتماد سلب شده را دوباره بدست بیاری و همه چیز را به روال اولیه برگردونی. ولی اگه خدای نکرده بی عقلی کنی و زبونم لال خوکشی کنی دیگه جای هیچ برگشت و جبرانی را باقی نمیذاره. و صدها هزار برابر بیشتر خانواده را ناراحت می کنی. تا حالا فکر کردی با این کار چه بلایی سر اطرافیان میاد
    ببین عزیزم همه اینا را گفتم تا خیالت را راحت کنم که انقدر به خاطر این موضوع خودت را ناراحت نکنی.
    و همونطور که گفتم احتمال اینکه ان پسر بخواد چیزی بگه خیلی خیلی کمه و نباید نگران باشی و اگر هم یک درصد متوجه شدن همونطور که گفتم عمل کن.
    و ببین الان تو ذهنت تصور کن که داری با خانواده صحبت می کنی و عذر خواهی و ابراز پشیمونی می کنی تا اگه متوجه شدن بتونی باهاشون صحبت کنی.
    میگن اگر ادم بتونه کاری را تصور کنه توانایی انجام ان کار را هم داره
    و به خدا انها عاشقتن و اتفاق وحشتناکی قرار نیست بیوفته

    - - - Updated - - -

    عوارض دیازپامو خوب میدونم..ولی دیگه مهم نیس..چون تنها کاریه که می تونم بکنم...
    تصمیم دارم با دیازپام و الپروزولام خودکشی کنم...شنیدم میشه خودکشی کرد..اگه به تعداد خیلی زیاد مصرف کنی..مثلا2باکس بخورم...امیدوارم که بمیرم...
    دیگه از این حرفا نزنیا خدا قهرش می گیره.
    عزیزم احیانا چیزی درباره جبران اشتباهات نشنیدی؟


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : پنجشنبه 04 اردیبهشت 93 در ساعت 23:05

  14. 2 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    کیارش۲ (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    33
    Array
    با سلام;هر حادثه ی تلخی که تو زندگی اتفاق میوفته یک روزی به پایان میرسه و روزای خوب میاد.با خودکشی هیچ چیز درست نمیشه.اندکی صبر سحر نزدیک است...اما برای اینکه استرس های فعلیتون کمتر بشه توصیه میکنم پست دوم تاپیک زیر نوشته آقای sci رو بخونید و یادتون باشه که خودتون مهمتر هستین و اینکه وقتی احساس می کنیم هیچکسو نداریم دقیقا همون لحظه خدا با ما هست و آماده هست تا باهاش درد و دل کنیم. http://www.hamdardi.net/thread-26620.html

  16. 2 کاربر از پست مفید کیارش۲ تشکرکرده اند .

    salehe92 (جمعه 05 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  17. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دختر جوان
    به همدردی خوش آمدی.دوره بحرانی رو طی می کنی و خوب می فهمم که احوالت چطور هست.در این سن یک مشکل کوچک اگر کنترل نشود موجب مشکلات بزرگتری می شود اما تو باید مانع بشی

    مواردی که بهش اشاره کردی و نسبت به اون ها دغدغه داری شاید به ظاهر ساده باشند اما حق داری که از این وضعیت نگران باشی، اما در حدی نیست که تو بخوای وجود خودت رو نادیده بگیری

    اول از همه افکار منفی و سرزنش کردن خودت رو کات کن، میگی نمی تونم، ولی من کاملا" مخالفم چون این توان رو داری.پس خوب گوش کن، این افکار منفی رو از ذهنت دور کن و خودت رو رها کن، نه من نه دوستان، نه پزشک، نه دارو نه سحر و جادو هیچکدام نمی توانند مانع این افکار شوند مگر اینکه خودت اقدام کنی و شک نکن که این توانایی رو داری، منتها چون تحت فشار روانی هستی خودت رو دست کم گرفتی

    خوب وقتی جلو این افکار منفی رو گرفتی، تو دیگه داخل گود نیستی و از بالا بهتر می تونی به مسائلی که برایت دغدغه شده اند اشراف داشته باشی.


    در مسیر زندگی هر کدام از ما انسان ها دچار کوتاهی نسبت به خود می شود، کوتاهی در اهمیت به خود، کوتاهی در رسیدن به خواسته ها و اهداف و.... یا شاید بهتر است بگویم دچار اشتباه می شویم، اما همیشه فرصت جبران هست.تو وقتی می توانی جبران کنی که وضعیت فعلیت رو قبول کنی و برای رهایی از این وضعیت برنامه ای داشته باشی.

    (این کلمه خیلی به من آرامش میده، رها، رهایی)

    افت تحصیلی دوره ای بود که با آن مواجه شدم، چرا؟ چون ذهنم به تحصیل مشغول نبود و افکار دیگری جای آن را گرفته بودند.اینجا تو خودت در قبال خودت مسئولی، یعنی تو باید راه را بر موانع رشد تحصلیت ببندی.افت تحصیلی به معنای پایان یک دوره موفق تحصیلی نیست.می دونم که همه ازت انتظار دارند که بهترین باشی، اما تو می خوای خودت باشی، پس بهترین نباش، اما به کمترین هم قائل نشو، خودت برای خودت برنامه و هدف تعیین کن

    احساس تنهایی و بی همدمی میکنی، این حق توست که کسی به حرف ها و ناگفته هایت گوش دهد.اما اگر کسی نباشد به معنای بن بست در زندگی نیست.بدترین کار ممکنه در این حالت مرثیه سرای تنهایی و بی کسی است.اینجا برای ما بنویس، ما دوتا چشم داریم، اما چهار چشمی مشتاق خواندن حرف هایت هستیم.

    از ترس فاش شدن رابطه قبلی ات مدام اضطراب داری، آنقدر که جزو برنامه افکار منفی ذهنت شده،من چرا عکس هام رو به اون پسر دادم؟ اصلا" چرا باهاش دوست شدم؟ تکرار و تکرار این حرف ها آیا تا به حال کمکی به تو کرده؟ مطمئنا" نه! بگو من خطا کردم، بگو من یک مسیر رو اشتباه رفتم، بگو نهایت فاش شدن این رابطه سرزنش از طرف خانواده است، خوب حق دارند، اما بازهم این پایان تو نیست، من یک جوانم، جوان هم مانند یک جوانه به هر جای سرک می کشد.گاهی خوب و بد آن را تشخیص نمی دهد.اما خط قرمز را برای خودت تعیین کردی.

    دوست من، شما اگر بر این مسیر پافشاری کنی به زمین و زمان گیر میدی! درست مانند اینکه سر نخ را از یک کلاف بزرگ نخ گرفته باشی و هی آن را بکشی.

    من دلیل قانع کننده ای برای خودشکی در تو پیدا نکردم، باور کن! تو فقط یک کم استراحت نیاز داری، و یک کم توجه به خودت.تو تا حدودی دچار افسردگی شدی و استرس هم داری.برای این ها غیر از خودکشی و دارو راه های خوب دیگری هم هست.

    من معتقدم(نظر شخصی) افسردگی در این بازه زمانی جزوی گذرا، مانند یک جرقه در زندگی ما جوانان شده است.کافیست از خودمان غافل شویم.

    منتظرم ببینم جواب تو در مقابل این چند خط نوشته چیست.اما قبل از اینکه بعد از خواندن آن فورا" شروع به نوشتن کنی، کمی فکر کن و بعد بنویس
    سکوت سرشار از ناگفته‌هاست
    _____________________________

    مجله علم ورزش

  18. 3 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    salehe92 (جمعه 05 اردیبهشت 93), کیارش۲ (جمعه 05 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    پدرم اصلا من مهم نیستم براش..واسه همینه که وقتی برام نمیذاره..اونفقط دنباله پولو کارشه..دیگه دارم نسبت به پدر مادرمم تنفر پیدا می کنم...گاهی اوقات از تهه دلم نفرینشون می کنم..گاهی اوقات میرم جلو و رو سر مادرم داد میزنم.دسته خودم نیس...

    عزیزم امکان نداره که بچه ها برای پدر مادر شون مهم نباشند. این اصلا با ذات پدر و مادر تناسب نداره. بچه ها از گوشت و خونشون هستند. اگه براشون مهم نبودی انقدر سخت گیری نمی کردند و شما انقدر نمی ترسیدی!
    ببین واقعا هر چی محبت کنی همونقدر هم محبت می بینی. قانون عمل و عکس العمله.
    میدونم ناراحتی. و ناراحتیت را با داد زدن نشون میدی و از قصد نیست. ولی خب عزیزم وقتی اینجوری خواسته هات را نشون میدی به نتیجه مطلوب نمی رسی. اگه کج خلقی کنی همین را هم می بینی. اگه محبت می خوای محبت کن. حتی اگه برات سخت باشه.

    ببین در اینباره بخشی از گفته های مدیر همدردی را برات نقل قول می کنم:


    اگر او نتوانسته عاطفه پدری را درمورد دخترش آنطور که دختر انتظار داشته است به نهایت برساند. تو این کار را بکن. یعنی عاطفه دختری را آزاد کن و از این آزادی نخست خود سیراب شو.

    به این منظور:
    شنونده و گوش دهنده زیادی به پدرت باش.
    او را لمس کن. دستانش را بگیر.
    وقتی برای بیرون بردن به او اختصاص بده.
    هدیه بهش بده.
    و از کم حرف زدن و دوری جستن از او حذر کن.


    تو همان کارهایی را نکن که او میکند، بلکه کارهایی را بکن که آرزو داشتی که پدرت برای تو
    بکند


    یعنی اکنون باید انرژی خود را بگذارید که مانند درخت بی چشمداشت سایه ات را ببخشی به زمین.
    اکنون باید شروع کنی به مهر ورزی های یک طرفه. فارغ از آنچه پدرت به تو کرده است، فارغ از آنچه پدرت برای تو نکرده است.
    باید این سر تعامل که در دست شماست مانند چشمه ای جوشان فارغ از غربت کویر شروع به جاری شدن کند.
    شاید در کوتاه مدت نتیجه نگیرید.
    مطمئن باشید شما سیراب می شوید. چون چشمه از بخشیدن و درخت از ثمر دادن و غنی از اطعام کردن شاد می شود و شکوفا می شود و عاطفه اش سیراب می شود.
    تا کودک هستیم از گرفتن هدیه لذت می بریم و چون روحمان بزرگ شدن از هدیه دادن و لبخند دیگران شادمان می گردیم.






    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  20. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 12 اردیبهشت 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.