نمی دونم چرا کسی جواب منو نمی ده یعنی موضوع اینقدر مسخره هست که کسی حتی یه هم فکری هم نمی کنه من جدا نمی دونم چکار کنم هر روز بدتر از روز قبل میشه همه از هم توقع عذر خواهی دارن یکی جواب بده به من ......
نمی دونم چرا کسی جواب منو نمی ده یعنی موضوع اینقدر مسخره هست که کسی حتی یه هم فکری هم نمی کنه من جدا نمی دونم چکار کنم هر روز بدتر از روز قبل میشه همه از هم توقع عذر خواهی دارن یکی جواب بده به من ......
تشکرشده 3,145 در 958 پست
سلام
در مورد مشکلاتی که گفتین منم با این مشکلات درگیرم خانواده من و همسرم هر دو بسیار سنتی هستن اما با رسم و رسومات متفاوت. واقعا برای من و همسرم سخته که به تمام رسم و رسومات پاسخ بدیم و همونطور که باب میل خانواده هامون هست رفتار کنیم ولی از طرفی هم همین رسوم حال و هوای دیگه ای به روابطمون میده.
من نمی دونم شما چقدر با پدرو مادر خودتون راحت هستید و یا همسرتون چقدر.
مثلا همین عید پدرم اجازه نداد که من با خانواده همسرم برم مسافرت چون ماهم هنوز عقد هستیم اما این مسئله باعث ناراحتی ما نشد تنها چیزی که منو ناراحت کرد این بود که همسرم سر سفره ی هفت سین جای خالی پدر و مادرش رو می بینه.
در مورد رسم و رسومات هم بهتره با همسرتون توافق کنید که کدوم رو به جا بیارید و کدوم رو نه چون نه شما می تونید و نه همسرتون می تونه که ترک خانواده کنه.
با پدرتون تنهایی صحبت کنید و از همسرتون هم بخواین که با مادرش تنهایی صحبت کنه. شاید در ظاهر نتیجه ای نده اما مطمئن باشید که اثر مثبتش رو خواهید دید.
موفق باشید
shad (سه شنبه 25 خرداد 89)
با سلام به دوست خوبم شاد
شما میگید که از همسرم بخوام که با توافق یکسری از رسومات را انجام بده ولی باید بهت بگم که همسرم و مادرش دوست ندارند هیچ رسوماتی رو برگذار کنند یعنی از هر چیزی که برای اونها خرج بردار باشه فرار می کنند . عیدی دادن و عیدی گرفتن دیگه بین تمام ایرانیان هست اما دریغ از یک آبنبات که همسرم یا خانوادش به من عیدی داده باشند . اینقدر مادر توی گوش پسرش خونده که همسرم فکر می کنه دیگه هیچ وظیفه ای نسبت به من نداره اینها منو نسبت به اون خانواده متنفر کرده و باعث شده که روزی 100 بار به خودم بگم غلط کردم من پشیمونم از این انتخاب . همسر من و خانوادش فقط توقع دارند . وقتی من به خونه پدری همسرم می رم شوهرم مدام بهم میگه برو ببین مامانم کاری نداره یا برو کاری واسش انجام بده یا اگه برادرش بلند میشه که کمک مادرش کنه برمی گرده میگه تو بشین سبا میره انگار که من کلفت مادرش هستم که باید حمالی اونها رو بکنم
حالا با این اوصاف شما جای من بودید چه می کردید ؟
تشکرشده 3,145 در 958 پست
سلام
پس مشکل من با شما فرق میکنه چون دو تا خانواده می خوان رسم و رسومای خودشون رو داشته باشن. و هر دو یه عالمه رسم و رسوم دارن.
به نظرم بهتره اول یه رابطه صمیمانه با همسرتون ایجاد کنید. فکر کنم مشکلاتتون کمتر بشه
تشکرشده 37,047 در 6,993 پست
سلام سبا
متاسفانه علیرغم 4 سال آشنایی به نظر میرسه شما اصلا روی معیارهای اساس ازدواج تمرکز نکرده و آنها را بررسی نکرده اید.، همچنین سعی نکرده اید پیش نیازهای لازم برای ازدواج را برای خود کسب کنید.
خب ، حالا که کار از کار گذشته اما شما باید همه اینها را قضا کنید ، خیلی سریع
شما کمبودهای اساسی زیر را دارید اما این ریشه ها را نمی بینید و فکر می کنید رسومات یا اختلاف خانواده ها مشکل ایجاد کرده است. اما ریشه مشکلات شما که باید روی آنها کار کنید.
1 - عدم مهارت انعطاف پذیری ( هیچ کدام از شما نحوه کنار آمدن، راضی کردن، تغییر دادن و سازگار شدن با خانواده همسر را نمی دانید یا کم می دانید)
2 - عدم استقلال کافی.( تصمیم گیر شما خانواده هایتان هست. و این مشکل بسیار حاد هست. تعجب می کنم شما دو نفر که اینقدر متکی و غیر مستقل بوده اید، چگونه اردواج کرده اید)
3 - عدم مهارتهای ارتباطی صحیح ( به جای حل مشکلات به وسیله انتظارات و بحث ها ، موجب می شوید که روز به روز مسئله شما حادتر شود)
4 - سایر مهارتهای زندگی....
حالا توصیه می کنم
1 - کلیه مقالات بخش مشاوره ازدواج را مطالعه کنید جهت قضای آن چیزهایی که قبل از ازدواج دقت نکرده اید.
2 - مقالات بخش خانواده را مطالعه کنید، برای اینکه هم اکنون تکلیف خودتون را یاد بگیرید و همچنین مهارتهای ارتباطی را تمرین کنید.
3 - مراجعه به مشاور خانواده به جهت اورژانس بودن مشکلاتتون ، چون ممکنه تا شما بیایید این مقالات را مطالعه کنید، به خاطر بی تدبیری خودتون و خانوادتون زندگی به باد بره.
باسلام خدمت مدیر محترم همدردی
ما یک بار پیش مشاور رفتیم اونهم با اصرار شدید من ، اما مشکلات فقط واسه یه ماه حل شدن و باز روز از نو و روزی از نو شد چون همسرم دوباره برمیگرده به رویه سابقش و تغییرات رو پس میزنه منم که میبینم اون کارایی روکه باید انجام بده نمیده منم انجام نمیدم و باز دعوا میشه . البته بارها من به کار خودم ادامه دادم و رفتار اونو اهمیت ندادم تا بلکه یه کمی از رفتارش خجالت بکشه اما اون اصلاح که نشد هیچ بلکه متوقع تر هم شد دیگه کار به جایی رسیده که به همه توهین میکنه جلوی من به خانوادم بی احترامی میکنه . دیگه خسته شدم من چکار باید بکنم کاش یکی بود که با همسرم صحبت میکرد ...
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام سبا عزیزم
من نمی دونم تو چه جوری می تونی مشکلت را حل کنی ولی ازت می خوام که این مسئله را مهم بگیری و تا کاملا به یک راه حل کامل و منطقی نرسیدی ازدواج نکنی چون من هم همسرم با خانواده ام تقریبا همی ن مشکلات را داشت و البته کاملا معلومه که مامانش اتش بیار معرکه است و در طول مدت 4 سالی که ازدواج کردم بارها شوهرم با خانوادم قهر کرده و همش خانواده من منت کشیدن اما برای این دفعه اخری انها حاضر به جلو امدن نیستند و شوهرم هم که فکر می کنه حق با خودش است الان 2 ماه انجا نیامده و من این وسط دارم خرد می شم و دلم نمی خواهد هیچ کس دیگه این تجربه من را داشته باشه
تشکرشده 498 در 242 پست
به نظر من بهتره یه مقدار خودتو بی خیال نشون بدی
من هم از این مشکلات داشتم ولی تا بی خیال نشدم مشکلاتم حل نشد
به شوهرت بگو بذار ازدواج کنیم بعد همه این حرفها تمام میشه
با زبون خوش بهتر میشه شوهرتو راضی کنی
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)