موضوع: دو دلی دختر خانم در دادن جواب مثبت - فوری فوری

من سه مورد در خصوص قضیه ی شما به ذهنم رسید:
1) به یک نحوی ازش بپرسید که آیا تابحال کس دیگری بوده که مهرش به دلش بیوفته یا نه. پاسخ به این سوال نشون میده که کلا آدمی هست که نسبت به پسرا هیچ حسی نداره یا فقط در مورد شماست که هیچ حسی بهتون نداره.ازش بپرسید یه پسر باید چه معیار و خصوصیاتی داشته باشه که مهرش به دل شما بیوفته؟
2) به نظرم اون حس مثبت توی نظر اول خیلی مهمه که طرفین نسبت به هم داشته باشن که بعد از ازدواج زندگیشون شیرین بشه. که دوستان هم بهش اشاره کردن.نیازی به عاشق شدن نیست ولی یک کشش عاطفی معمولی بین طرفین باید باشه به نظرم.
3)نکته ی مثبت در این خانم صادق بودنش هست که رُک بهتون داره میگه که حسی نسبت بهتون نداره چون میدونه که شما خواستگار مناسبی هستی و خانوادتا بهم میاد میتونست الکی جواب مثبت بده ولی اینکارو نکرده و به صراحت داره میگه که حسی بهتون نداره و این باز یک حسنه! البته به قول دوستان اینمورد شاید هم دلیلش این باشه که چون سنش کمه و هنوز فرصت واسه ازدواج داره توی رویاهاش دنبال مرد بهتری میگرده.که باید توی صحبتهاتون ته و توی این قضیا رو دربیارید.

دوست عزیز تا حدودی طبیعیه ولی جای بحث داره
بستگی به روحیات خانم داره یه عده آدما خیلی دیر دل می بندن و آدمای منطقی هستن شاید این خانم از اون دسته باشه که در اینصورت نگران کننده نیست و بعد ازدواج و محبت بیشتر قطعا تغییر خواهد کرد
بهتره یه سری سوالات از خودتون بپرسم ؟
شما توی برخورد با ایشون چطور هستید؟ سعی می کنید علاقه نشون بدید؟ باهاشون شوخی می کنید؟ با چه تعبیری ازشون یاد می کنید؟
ممکنه نوع برخورد شما هم طوری باشه که کشش اولیه رو برای ایشون نداشته باشید
ازشون سوال کنید البته اگر جواب بدن
حسشون نسبت به سایرین ، همکلاسی ها ، آیا در گذشته کسی در زندگیشون بوده یا تجربه تلخی که ناشی از این احساسات سرد باشه؟

دوستان خوشحال می شم باز نظرات شما رو بدونم ؛ لطفا اگر نظری دارید بفرمایید.
مچکر

برادر خوبم من چون خودم یه زنم و تو شرایط اون دختر خانم بودم دارم اینا رو بهتون میگم تو شرایط سنی که ایشون هستند منم بودم و تو این سن احساس میکردم ازدواج برام زوده یا ممکنه موقعیتهای بهتری داشته باشم برای همین دید درستی نسبت به ازدواج نداشتم و وقتی اصرار خواستگاران را میدیدم به خودم مغرورتر میشدم . کاری که بهتون پیشنهاد میکنم اینه که باهاش صحبت کنید و بهش بگید که شما به ایشون علاقه دارید و مخواهید باهاش ازدواج کنید ولی نمیخواهید ایشونو مجبور به این کار بکنید . وبه نظرش احترام میذارید لذا اگه بهتون علاقه ای نداره شما دیگه اصرار نمیکنید . و پس از این گفتگو شما تماستونو قطع میکنید و دیگه سراغی ازش نمیگیرید و تا یه مدت ایشونو به حال خودش رها میکنید تا خوب فکر کنه و علاقه خودش رو بسنجه . احتمالا اون علاقه ای که مورد نظره ایجاد خواهد شد یا از اول بوده و بروز پیدا میکنه . بعد از اون مدت (مثلا چند ماه ) شما از طریق خانواده دوباره خواستگاری کنید . احتمالا اون همین الان هم برای ازدواج با شما بی میل نیست ولی نذارید احساس کنه که تحت فشار داره قبول میکنه . به نظر من همه اونایی که ازدواج اجباری داشتند و حالا ناله میکنند دارن اشتباه میکنن . هیچ کس نمیتونه ازدواج کنه مگر اینکه احساسی هر چند کم نسبت به طرف مقابل داشته باشه . ولی چون اصرار و اجبار از طرف خانواده زیاد بوده فکر میکنن مجبور به اینکار شدن و لی نمی دونن که اگه خودشون بهش احساسی نداشتند حاضر بودند بمیرند ولی قبول نکنند حالا که قبول کردند پس احساسی بوده .

نوشته اصلی توسط paykan20

سلام دوستان
من امروز با خود دختر خانم صحبت کردم ؛ ایشون میگن کلا نسبت به پسرها بد بین هستن خیلی سخت به پسرها اعتماد میکنن . میگن با دوستان همکلاسیش که صحبت کردن و حرفا و اخلاق و عواطف منو که به دوستانش گفتن ، دوستاش گفتن اشتباه میکنی اگر قبول نکنی ، دوستانش هم تعجب کردن چرا با وجود اخلاق و عواطف و صحبت هایی که از من شده چرا حس ایجاد نشده .

با توجه به صحبت های دوستانش ، خانوادش و خیلی ها مبنی بر این که خواستگارت میتونه از نظر عاطفه تامینت کنه و محبت قطعا ایجاد خواهد شد . ولی باز دختر خانم مردد هستن و نظرشون به دلیل حسشون منفیه .

خودشون تاکید کردن دختری هستن که نسبت به پسرها بدبین و بی اعتماد هستن ؛
منم هم بهشون گفتم اصراری به جواب خاصی ندارم ؛ باز الان ازتون خواستگاری میکنم و 2 هفته وقت که به نتیجه برسید .
ظاهرا می خواهند استخاره کنند که اگر خوب اومد دلگرم بشند و قبول کنند

برام خیلی دعا کنید دوستان . خیلی التماس دعا دارم . برای همه ی جوانان دعا کنید
ممنونم

- - - Updated - - -

دوستان باز خوشحال می شم از نظراتتون استفاده کنم .
بازهم خیلی ازتون ممنونم.

سلام

ابتدا اینکه علماء اعتقاد خاصی به استخاره برای امر ازدواج ندارند بیشتر تاکیدشون بر شناخت هست

به نظر من مشخص کردن زمان اشتباه هست چرا که طرف مقابل رو در محدودیت و فشار قرار میده

شما میتوانید برای خود زمان تعیین کنید اما بهتره برای طرف مقابل این کار رو انجام ندهید

درضمن الان شما نسبت به قبل پیشرفت داشته اید چرا که تقریبا ریشه مسئله رو پیدا کرده اید پس هدفتون این باشه که این بی اعتمادی رو حل کنید

اگر با دختر خانوم صحبت میکنید سعی کنید از مسائل منفی و مثال های منفی استفاده نکنید مثلا فلانی طلاق گرفته و . . . ذهنت رو به سمت مثبت حرکت بدهید مثلا فلانی رو ببین چقدر خوشبخته و . . .

مواردی که سالها باعث بی اعتمادی دختر خانوم به پسرها شده در مدت کوتاه نمیتواند حل شود نیاز به زمان و تلاش مداوم داره

موفق باشید

نوشته اصلی توسط ذمانح

سلام

ابتدا اینکه علماء اعتقاد خاصی به استخاره برای امر ازدواج ندارند بیشتر تاکیدشون بر شناخت هست

به نظر من مشخص کردن زمان اشتباه هست چرا که طرف مقابل رو در محدودیت و فشار قرار میده

شما میتوانید برای خود زمان تعیین کنید اما بهتره برای طرف مقابل این کار رو انجام ندهید

درضمن الان شما نسبت به قبل پیشرفت داشته اید چرا که تقریبا ریشه مسئله رو پیدا کرده اید پس هدفتون این باشه که این بی اعتمادی رو حل کنید

اگر با دختر خانوم صحبت میکنید سعی کنید از مسائل منفی و مثال های منفی استفاده نکنید مثلا فلانی طلاق گرفته و . . . ذهنت رو به سمت مثبت حرکت بدهید مثلا فلانی رو ببین چقدر خوشبخته و . . .

مواردی که سالها باعث بی اعتمادی دختر خانوم به پسرها شده در مدت کوتاه نمیتواند حل شود نیاز به زمان و تلاش مداوم داره

موفق باشید

ممنونم ازشما
به نظرتون چه کارهایی باید انجام بدم و چه صحبت هایی بکنم تا بتونم این بی اعتمادی رو نسبت به خودم برطرفش کنم تا ایشون بتونند نسبت به من حس پیدا کنه ؟؟؟؟؟؟؟
اینطور که خودمم فهمیدم دوتا عامل نذاشته این حسه ایجاد بشه ( باتوجه به این که همه قبول دارن خواستگار خوبی براشون اومده و اکثرا حس خوبی نسبت به این ازدواج دارن )
1- بی اعتمادی و بدبینی و ذهنیت منفی که دختر خانم نسبت به پسرها دارن
2- دختر خانم جدیت لازم برای این مراسم خواستگاری رو نداشتن ، یعنی چون خانوادش بهش گفتن پسر خوبیه اجازه داده من برم خواستگاریشون ، پیش خودشون گفتن میریم جلو تا ببینیم چی میشه ( جدیت لازم رو نداشتن از ابتدا) ولی الان معتقدن باید با جدیت بیشتری بررسی کنن .

نوشته اصلی توسط paykan20

ممنونم ازشما
به نظرتون چه کارهایی باید انجام بدم و چه صحبت هایی بکنم تا بتونم این بی اعتمادی رو نسبت به خودم برطرفش کنم تا ایشون بتونند نسبت به من حس پیدا کنه ؟؟؟؟؟؟؟
اینطور که خودمم فهمیدم دوتا عامل نذاشته این حسه ایجاد بشه ( باتوجه به این که همه قبول دارن خواستگار خوبی براشون اومده و اکثرا حس خوبی نسبت به این ازدواج دارن )
1- بی اعتمادی و بدبینی و ذهنیت منفی که دختر خانم نسبت به پسرها دارن
2- دختر خانم جدیت لازم برای این مراسم خواستگاری رو نداشتن ، یعنی چون خانوادش بهش گفتن پسر خوبیه اجازه داده من برم خواستگاریشون ، پیش خودشون گفتن میریم جلو تا ببینیم چی میشه ( جدیت لازم رو نداشتن از ابتدا) ولی الان معتقدن باید با جدیت بیشتری بررسی کنن .

یه چیزی به ذهنم رسید. شاید دختر خانم بطور جدی آماده ی ازدواج کردن نیست.یعنی احساس نیاز به ازدواج نمیکنه چون سنش کمه.

نوشته اصلی توسط paykan20

ممنونم ازشما
به نظرتون چه کارهایی باید انجام بدم و چه صحبت هایی بکنم تا بتونم این بی اعتمادی رو نسبت به خودم برطرفش کنم تا ایشون بتونند نسبت به من حس پیدا کنه ؟؟؟؟؟؟؟
اینطور که خودمم فهمیدم دوتا عامل نذاشته این حسه ایجاد بشه ( باتوجه به این که همه قبول دارن خواستگار خوبی براشون اومده و اکثرا حس خوبی نسبت به این ازدواج دارن )
1- بی اعتمادی و بدبینی و ذهنیت منفی که دختر خانم نسبت به پسرها دارن
2- دختر خانم جدیت لازم برای این مراسم خواستگاری رو نداشتن ، یعنی چون خانوادش بهش گفتن پسر خوبیه اجازه داده من برم خواستگاریشون ، پیش خودشون گفتن میریم جلو تا ببینیم چی میشه ( جدیت لازم رو نداشتن از ابتدا) ولی الان معتقدن باید با جدیت بیشتری بررسی کنن .

وقتی میری دکتر و دکتر برای دو بیمار یکسان دو نسخه مختلف تجویز میکنه این نشان دهنده اینکه هرچند که مشکلات انسان ها یکسان باشه راههای مختلفی برای برطرف کردن این مشکلات وجود دارد

با این مقدمه میتوان نتیجه گرفت که همه راه حل های ارائه شده نمیتواند در مورد شما درست عمل کنید پس با توجه به شناخت از رفتار ، برخورد ، انتظارات و . . . خود و طرف مقابل راه حل های ارائه شده توسط دوستان رو انجام دهید

من سعی میکنم خودم رو ( با توجه به روحیات ، اخلاق طرف مقابل ) جای طرف مقابلم قرار بدهم ( هرچند که کار ساده و راحتی نیست )

مثلا اگر من نسبت به کسی بی اعتماد بشم واقعا نیاز به زمان دارم تا دوباره بهش اعتماد کنم

حالا این وسط طرف مقابل باید فراتر از قبل ، کارهای خوب انجام بده تا دل و اندیشه من اعتماد از دست رفته رو دوباره بدست بیاره

اما وقتی که اعتماد دوباره بدست امد دیگه متوسط انتظار من نسبت به قبل بالاتر رفته و با هر لغزشی از اعتبار طرف مقابل کم میشه

در صورتی این دیگه این بی اعتمادی سراغ من نخواهد امد که مدت زمان نسبتا طولانی از این موضوع گذشته باشه

پس زمان و رفتار شما ، خانواده شما این وسط نقش بسیار مهمی ایجاد میکنه

ببخشید کار مهمی پیش اومد باید برم بیرون