به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    تاپیک های منو بخون
    من و تو تقریبا شبیه هم هستیم
    حداقلش اینه که طرفمون دلیل های شبیه هم برامون میارن
    به هر حال بدون که
    زمان عشق رو از بین می بره و عشق زمان رو.

  2. کاربر روبرو از پست مفید veis تشکرکرده است .

    خانوم شین (جمعه 15 فروردین 93)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام خانم شن عزیز
    لحظه به لحظه حس و حالت رو درک میکنم اینو جدی میگم.
    اما در مورد حالت اگه تمام حدس و گمان هایی که میزنی هم درست باشه ولی شما مدام با خودت تکرار کن غلطه،منظورم اینه این امید رو در خودت از بین ببر و در عوض یه امید دیگه توی دلت بکار چون زندگی بدون امید بی مفهومه حالا اون امید چی هست اونم اینکه مرور کن داشته های خوبت رو و خداروشاکر باش و هر روز و هر لحظه بگو خدایا من به تو توکل کردم رنجی که بهم دادی رو ازم بگیر و بهترین رو بهم بده،برای آرامشت در کنار احترام و علاقه و هرچی نسبت به این آقا داری با خودت تکرار کن مردی که هنوز شروع نشده جا میزنه بدون دلیل موجه مردی نیست که یک عمر زندگیمو باهاش شریک بشم،بدون معطلی همین فردا یه کلاس ورزش ثبت نام کن اولش سخته اما قسم میخورم ورزش روح رو شاداب میکنه،از جمع دوری نکن،اما زمانی که بغض داری میخوای گریه کنی حتما گریه کن،قرار نیست با خودت بجنگی،با خودت قهر نکن،آدمی که خوشو دوست نداشته باشه هرگز نمتونه کسی رو دوست داشته باشه،جسمت امانته اگه بهش نرسی و آسیب بزنی درد و رنجت صدبرابر میشه،ببین عزیزم منم مثل خیلی ازآدمها سختی و رنجهایی تحمل کردم وقتی به اون زمان فکر میکنم هزاران بار خداروشکر میکنم که چه شبهایی رو صبح کردم که فقط خود خدا شاهدش بوده اما هرگز زمین نموندم هرگز نذاشتم کسی بدونه چه فشاری رو تحمل میکنم چون با خودم توانایی ها و قابلیت هامو مرور کردم دیدم همون خدایی که تونست منو توی سن پایین به چیزهایی که خیلی ها حسرت داشتنش رو دارن برسونه پس از این شرایط هم عبورم میده،میدونی الان به این مرحله رسیدم که وقتی سختی و فشاری بهم وارد میشه از خدا تشکر میکنم ،جدی میگم،چون میگم قوی تر میشم و یه چیز بهتر و یه پیشرفت عالی دارم و واقعا هم همینطور میشه،شما اراده کن یه قدم بردار باور کن قدم دوم تا صدم رو خدا برات توی یه لجظه برمیداره،من ایمان و باور به خدا داشتم ولی توی دوران سختی و فشارم این ایمان به حدی قوی شد که احساس میکنم بهترین هدیه عمرم بوده چون توی هیچ چیزی احساس شکست نمیکنم .اینارو برات نوشتم چون شرح حالی که از خودت دادی رو منم گذروندم حالا هرکدوم به نحوی با مشکلی متفاوت.از نظر کسی مثل من ضربه ی احساسی راحت ترین راه برای جبران رو داره،یه لحظه خودتو بذار جای اون کسی که دور از جونت سرطان داره و آرزوشه بدونه چقدر عمر میکنه که مثلا دنبال رویاهاش بره،اون لحظه هستش که باید از روی تختت بلند بشی بگی تموم شد به درک که تموم شد از نو شروع میکنم ،زندگیم که تموم نشده ...
    از ثانیه به ثانیه بودن کنار خواهرت لذت ببر که یک دنیا ارزش داره تا بشینی غصه ی تموم شدن رابطه ای رو بخوری که طرف ذره ای برای احساست ارزش قائل نشد،محاله کسی کسی رو دوست داشته باشه و باعث رنجش بشه،محاله کسی کسی رو دوست داشته باشه و ازش بگذره اون هم با این دلایل مزخرف .
    امیدوارم خدا بهت کمک کنه تا حرکت جدیدی توی زندگیت آغازکنی و قلبت آروم بشه

  4. 4 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 16 فروردین 93), ژینا (جمعه 15 فروردین 93), veis (جمعه 15 فروردین 93), خانوم شین (جمعه 15 فروردین 93)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    سلام. مرسی از پاسختون. منم میخوام فراموش کنم. بسه هر چی غرورم جریحه دار شد و زجر کشیدم. فقط برام مهمه که بدونم ایا ایشون منو گول زد از لحاظ احساسی؟ آیا حرفای خودش و دوست مشترک در مورد احساسش به من دروغ بود؟ البته من چیزی نپرسیدم ایشون خودش ابتدا به ساکن این حرفا رو زد. و منم در جواب گفتم که دروغه. گفتم که دوست داشتن و خواستن یه تعریفی داره که رفتار شما شامل اون تعریف نبود. لطفا جوابمو بدید.
    سلام خانوم شین

    بنظرم شما اول بهتره حرف آقای 1234567 قبول کنین.

    حالا نه اینکه بخوام بگم شما رو گول زدن یا نه! اصلا نمیخواد به دلیلش فکر کنین فقط قبول کنین که ایشون دیگه برنمیگردن به خودتون امید واهی ندین
    اگه لازم بود خب میخواین اینجوری فکر کنین که با احساساتتون بازی شده.
    اصلا اینجوری فکر کن که ممکنه همین فردا خبر ازدواجشون بگوشتون برسه.
    هرفکری که باعث میشه فراموششون کنین. فکر کن بعدم فراموش کن.
    سرزنششونم نکن
    نفرین هم لازم نیس بکنی.
    بخاطر اینکه تو این ارتباط 50 50 هردو مقصر بودین. زمانی ایشون 100 کامل مقصر میبودن که با خانواده میامدن رسمی خواستگاری میکردن بعداینکه جلسات به ابراز احساسات رسید به هیچ دلیلی بذارن برن. اینجا بله نامردیه.
    اما ماها انسان هستیم خداوند به دخترا هم مثه همه انسان ها عقل داده که فکر کنن اراده و قدرت اختیار داده که انتخاب کنن.
    پس باید دربرابر ابراز احساسات غیر رسمی آقایون احتیاط بیشتری بکنن و امکان صدمه دیدن و بدن .
    الان به هردلیلی این اتفاق برای شما افتاده این ریسک بوده که شما دانسته و ندانسته انجام دادین و وارد یه بازی احساسی شدین. پس باید تبعاتشم بپذیرین.

    پس شد :

    قدم اول
    اینکه اشتباهتو بپذیری.
    قدم دوم اینه که اصلا به دلیلش فکر نکنی، مثلا اگه بفهمی چرا اینکارو کردن و چرا اگه جوابشون به تو منفی بوده شمارو اینجوری رهاتون کردن و مستقیم نگفتن؟ یا اینکه اصلا بفهمین حالا باهاتون بازی کردن ؟ چه فرقی به حال شما داره؟
    جز اینکه حالتو بدتر میکنه. نقش مثبت دیگه ای هم داره آخه ؟
    خیلی فکر میکنی حالت بهتر میشه خب همینطوری فکر کن. ماشالله قدرت تخیل آدم ها زیااااده، میتونی همینطوری فکر کنی.

    اما بنظر من که بهر دلیلی بوده به شما ارتباطی نداره. هردلیلی که داشتن به خودشون مربوطه ما نمیخوایم اینجا نبش قبر کنیم .اصلا نیازی به نبش قبر کردن نیست.

    اصلا شاید دلایلشون شخصی باشه، به شما هم ارتباطی نداشته باشه، شما اصرار کردین که دلیلشو بدونین این دلایل و آوردن شاید دلایلی که براتون آوردن دلایل واقعی نباشه.

    مهم نیست دلیلشون چی بوده مهم اینه که واقعیت چی هست، واقعیت اینه که ایشون الان دیگه حضور فیزیکی در زندگی شما ندارن.
    و شما نمیخواین قبول کنین و برای جای خالیشون حضور مجازی ایجاد کردین.

    و این موجود مجازی داره به زندگی و روح و روان شما آسیب زیادی وارد میکنه.
    پس سعی کنین به دلیل ایشون فکر نکنین. فقط قبول کنین که ایشون دیگه وجود ندارن و وجود نخواهند داشت

    قدم سوم اینه که هرکسی که خواست درمورد ایشون اطلاعاتی بهتون بده ، بهتره بگی من نمیخوام اطلاعاتی از ایشون بدونم یعنی اصلا به من مربوط نمیشه.
    حتی از طریق همین دوست مشترکتون میتونی بهشون برسونی که دیگه دوست نداری ازشون اطلاعاتی بگیری
    ایشون اگه شما رو میخواین با خانواده میتونن به صورت رسمی تشریف بیارن خواستگاری.

    قدم چهارم: دارین میگین کلی هدف داشتین ؛ خب همشون و برای خودتون یادداشت کنین و یا اونایی که سخت تر و مهمتره و بنویس تو کاغذ بزن به دیوار یا کتابخونه اتاقت تا هروقت یاد گذشته بیوفتی چشمت به هدفت بیوفته و از این فکر های پوچ دست برداری و به هدفت برسی.

    قدم آخر هم اینه که باید قبول کنی توهم آدم هستی حق زندگی داری ، زندگیت نه به وجود این آقا نه هر آقا پسر دیگه وصل نیست.
    زندگی و خوشبختی تو به خودت وصله به کارهایی که میکنی به اهدافی که برای خودت لیست کردی و آینده خودتو درون دونه به دونه اون اهداف میبینی .

    درکنارش قبول کن بعد دوره ریکاوری ای که برای خودت درنظر گرفتی و حالت بهتر شد ممکنه خواستگار های زیادی داشته باشی تو باید به تک تکشون فکر کنی. و فرصت هاتو الکی از دست ندی.

    اشتباه نکنی فکر کنی همشون حتما مناسبتن و بخاطر فراموشی با یکیشون ازدواج کنی.
    نه اصلا
    باید بهشون فکرکنی معیاراتو لیست کنی و اونی که مناسبته و انتخاب کنی و در بستر خانواده باب آشنایی و باز بذاری.
    احساسی عمل نکن که یروزی ممکنه پشیمون بشی.
    تو میتونی به این فکر کنی که یروزی ممکنه این آقا بیاین خواستگاریت اما به اینم فکر کن که ممکنه بجای خبر خواستگاری از خودت ؛ خبر ازدواجشون با یکی دیگه رو بشنوی.

    پس یادت باشه کاری نکنی که حسرت همچین روزایی و بخوری بگی ای کاش تو هم روی فرصت های زندگیت بیشتر فکر میکردی.

    روزی که اومدن خواستگاریت میتونی بهشون فکر کنی الیته اگه بخوای، شاید اگه از این همه احساسات بیای بیرون متوجه بشی ایشون اونقدرا هم که فکر میکردی مناسبت نبودن. یا اونی نبودن که واقعا میخواستیشون.

    ما آدم ها وقتی خیلی خسته ایم و تشنه ایم ، حس میکنیم هیچی الان جز یه نوشیدنی خنک نیاز نداریم .
    اما وقتی تو یه بیابون خشک بی اب انداخته باشنمون و دسترسی به آب نداشته باشیم عطشمون بیشتر هم میشه.
    و در اون لحظه هیچی جز آب و نمیبینیم و نمیخوایم. اما زمانی که کنارش باشیم و راحت بهش دسترسی داشته باشیم اینقدر قدرشو نمیدونیم.
    تو انتخاب عشق هم همینه، فکر میکنیم هیچکسی جاشو نمیتونه برامون بگیره.
    چون شکست عاطفی خوردیم ، چون مثه همیشه بهش دسترسی نداریم
    چون هروقت دلمون میگیره دیگه اون نیست که باهاش دردودل کنیم و حرف بزنیم
    چون فقط خود خودمونیم. دیگه شخص دوم دیگه ای نمیبینیم.
    درصورتی که فراموش کردیم که هزار تا شخص دوم دیگه دورو اطرافمون وجود داره و این ماییم که اونارو نمیبینیم.
    از مادر و پدر و خواهر و برادر گرفته تا دوست و آشنا و فامیل.
    حتی میتونیم به جای این فکرا و درست کردن یه قفس عاطفی برای خودمون ، به اشخاص جدید دیگه ای که وارد زندگیمون میشن فکر کنیم.

    جالبه ماها فقط یاد گرفتیم عاشق بشیم. اما یادنگرفتیم نگهش داریم و قدرشو بدونیم یا یاد نگرفتیم به تبعاتشم فکر کنیم و بپذریرم. یاد نگرفتیم به آینده اش فکر کنیم.(عشق بدون فکر !)
    یا فقط یاد گرفتیم شکست بخوریم اما یاد نگرفتیم که بعد هرشکستی یه پیروزیست.
    یاد گرفتیم که فقط یک بار بسازیم،یک بار خراب کنیم
    اما یاد نگرفتیم که میتونیم دوباره هم بسازیم حتی بهترشو بسازیم.
    یاد گرفتیم تجربه کنیم اما یاد نگرفتیم که از این تجربه ها استفاده بکنیم .

    عزیزم پاشو و یاد بگیر زندگیتو خودت با دستای خودت بسازی ، نه اینکه منتظر کس دیگه ای باشی.
    یاد بگیر که باید پا به پای زندگی راه بری گاهی حتی بدوی نه اینکه صبر کنی که یکی زندگی حاضر و آماده رو دراختیارت قرار بده
    منتظر دستای دیگری نباش. دستای خودت حاضر و آماده بدون منت کسی ، با قدرت تمام دراختیارتن ؛ منتظر چی هستی ازشون استفاده کن.
    به قول خواهرم آکبند نگهشون داشتی که بندازی پشت قباله عروسیت

    پاشو بجای غصه خوردن یه یاعلی بگو
    پنجره اتاقت و باز کن یه نفس عمیق بکش بعد یه نگا به بیرون بنداز،
    ببین مردم چقدر ازت جلو افتادن

    پس بگو من باید از امروز از همین لحظه شروع کنم و زندگیمو و خوشبختی خودمو، خودم بسازم ، زودباش که از مردم خیلی عقب افتادی.
    دیگه منتظر کسی نیستم.
    باور دارم که هیچکس تو دنیا دلسوز تر از خودم برای خودم وجود نداره.
    تو هر اتفاقی برات بیوفته خودت از همه بیشتر خوشحال میشی یا از همه بیشتر ناراحت میشی. حس و حال خودت از همه بیشتره و واقعی تره.
    بقیه شاید نهایتش یه حس همدردی باهات داشته باشن.
    بدون که از خودت بهتر برا خودت نیست تو دنیا.

    همه ی ما آدم ها خودمونو بیشتر از هرکسی دیگه ای تو زندگیمون دوست داریم.مطمعن باش.
    همین خود شما ، شاید برای اون آقا بهتره که درکنار شما نباشه.چرا اینقدر اصرار داری؟
    یا اینکه اصلا برای همون آقا که میگن بخاطر خودتونن که رفتن، من میگم اینطور نیست بخاطر خودشون رفتن، چون اگه بخاطر شما بود که از اول پا پیش نمیذاشتن و شمارو تو این وضعیتی که الان هستین قرار نمیدادن.
    الانم که رفتن بخاطر خودشون بوده که یکمی از اون حس عذاب وجدانشون کمترکنن.ورگرنه تا آخرین مرحله صبر میکردن وپای حرفی که زدن می ایستادن.

    پس الانم شما هم بفکر خودت باش و بجای زانوغم بغل کردن، بلند شو که خیلی کار داری.



    یا حق
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 15 فروردین 93 در ساعت 18:55

  6. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 16 فروردین 93), ژینا (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemaneabi222 نمایش پست ها
    سلام خانم شن عزیز
    لحظه به لحظه حس و حالت رو درک میکنم اینو جدی میگم.
    اما در مورد حالت اگه تمام حدس و گمان هایی که میزنی هم درست باشه ولی شما مدام با خودت تکرار کن غلطه،منظورم اینه این امید رو در خودت از بین ببر و در عوض یه امید دیگه توی دلت بکار چون زندگی بدون امید بی مفهومه حالا اون امید چی هست اونم اینکه مرور کن داشته های خوبت رو و خداروشاکر باش و هر روز و هر لحظه بگو خدایا من به تو توکل کردم رنجی که بهم دادی رو ازم بگیر و بهترین رو بهم بده،برای آرامشت در کنار احترام و علاقه و هرچی نسبت به این آقا داری با خودت تکرار کن مردی که هنوز شروع نشده جا میزنه بدون دلیل موجه مردی نیست که یک عمر زندگیمو باهاش شریک بشم،بدون معطلی همین فردا یه کلاس ورزش ثبت نام کن اولش سخته اما قسم میخورم ورزش روح رو شاداب میکنه،از جمع دوری نکن،اما زمانی که بغض داری میخوای گریه کنی حتما گریه کن،قرار نیست با خودت بجنگی،با خودت قهر نکن،آدمی که خوشو دوست نداشته باشه هرگز نمتونه کسی رو دوست داشته باشه،جسمت امانته اگه بهش نرسی و آسیب بزنی درد و رنجت صدبرابر میشه،ببین عزیزم منم مثل خیلی ازآدمها سختی و رنجهایی تحمل کردم وقتی به اون زمان فکر میکنم هزاران بار خداروشکر میکنم که چه شبهایی رو صبح کردم که فقط خود خدا شاهدش بوده اما هرگز زمین نموندم هرگز نذاشتم کسی بدونه چه فشاری رو تحمل میکنم چون با خودم توانایی ها و قابلیت هامو مرور کردم دیدم همون خدایی که تونست منو توی سن پایین به چیزهایی که خیلی ها حسرت داشتنش رو دارن برسونه پس از این شرایط هم عبورم میده،میدونی الان به این مرحله رسیدم که وقتی سختی و فشاری بهم وارد میشه از خدا تشکر میکنم ،جدی میگم،چون میگم قوی تر میشم و یه چیز بهتر و یه پیشرفت عالی دارم و واقعا هم همینطور میشه،شما اراده کن یه قدم بردار باور کن قدم دوم تا صدم رو خدا برات توی یه لجظه برمیداره،من ایمان و باور به خدا داشتم ولی توی دوران سختی و فشارم این ایمان به حدی قوی شد که احساس میکنم بهترین هدیه عمرم بوده چون توی هیچ چیزی احساس شکست نمیکنم .اینارو برات نوشتم چون شرح حالی که از خودت دادی رو منم گذروندم حالا هرکدوم به نحوی با مشکلی متفاوت.از نظر کسی مثل من ضربه ی احساسی راحت ترین راه برای جبران رو داره،یه لحظه خودتو بذار جای اون کسی که دور از جونت سرطان داره و آرزوشه بدونه چقدر عمر میکنه که مثلا دنبال رویاهاش بره،اون لحظه هستش که باید از روی تختت بلند بشی بگی تموم شد به درک که تموم شد از نو شروع میکنم ،زندگیم که تموم نشده ...
    از ثانیه به ثانیه بودن کنار خواهرت لذت ببر که یک دنیا ارزش داره تا بشینی غصه ی تموم شدن رابطه ای رو بخوری که طرف ذره ای برای احساست ارزش قائل نشد،محاله کسی کسی رو دوست داشته باشه و باعث رنجش بشه،محاله کسی کسی رو دوست داشته باشه و ازش بگذره اون هم با این دلایل مزخرف .
    امیدوارم خدا بهت کمک کنه تا حرکت جدیدی توی زندگیت آغازکنی و قلبت آروم بشه
    حق با شماست دوستم. ظهری با اون دوستمون حرف میزدم. همین حرف شما و آقای 1234567 رو هم زدم. گفتم آدم اگر کسی رو بخواد به راحتی ازش نمیگذره! برای بودنش تلاش میکنه. ایشون اصلا به من علاقه نداشت. و اونم عصبانی شد گفت خیلی بی انصافی...فکر میکنی فقط خودت سختی کشیدی؟ گفت من از کنار خیابون جمعش کردم. مثل دیوونه ها از ماشین میومد بیرون داد میزد گریه میکرد. گفت جون مادرم 8-9 ساله باباش سرطان داره اینجوری که برای تو گریه کرد برای باباش نکرد. گفتم راحت از من گذشت . گفت راحت گذشت که میره امام رضا برات گریه میکنه؟ من به رنج اونم راضی نیستم خدا خودش به هردومون کمک کنه.

    - - - Updated - - -

    دوست عزیزم و ممنونم از پاسخ کامل و جامع تون. من حتما اش پرینت میگیرم و هر وقت نیاز داشتم مرورش میکنم. من 5 ماه اول رو درس خوندم برای دکتری، مقاله دادم. پایان نامه انجام دادم. نخواستم راکد باشم. نخواستم ساکن باشم. به خودم میگفتم تو یه روزی که از این بحران بیرون بیای باید آدم مناسب تری شده باشی. ولی خب اگر تاپیک قبلی منو خومده باشی یه کم الان به من حق میدی. بازم ممنونم. سعی خودمو می کنم. مرسی

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    سلام خانوم شین

    بنظرم شما اول بهتره حرف آقای 1234567 قبول کنین.

    حالا نه اینکه بخوام بگم شما رو گول زدن یا نه! اصلا نمیخواد به دلیلش فکر کنین فقط قبول کنین که ایشون دیگه برنمیگردن به خودتون امید واهی ندین
    اگه لازم بود خب میخواین اینجوری فکر کنین که با احساساتتون بازی شده.
    اصلا اینجوری فکر کن که ممکنه همین فردا خبر ازدواجشون بگوشتون برسه.
    هرفکری که باعث میشه فراموششون کنین. فکر کن بعدم فراموش کن.
    سرزنششونم نکن
    نفرین هم لازم نیس بکنی.
    بخاطر اینکه تو این ارتباط 50 50 هردو مقصر بودین. زمانی ایشون 100 کامل مقصر میبودن که با خانواده میامدن رسمی خواستگاری میکردن بعداینکه جلسات به ابراز احساسات رسید به هیچ دلیلی بذارن برن. اینجا بله نامردیه.
    اما ماها انسان هستیم خداوند به دخترا هم مثه همه انسان ها عقل داده که فکر کنن اراده و قدرت اختیار داده که انتخاب کنن.
    پس باید دربرابر ابراز احساسات غیر رسمی آقایون احتیاط بیشتری بکنن و امکان صدمه دیدن و بدن .
    الان به هردلیلی این اتفاق برای شما افتاده این ریسک بوده که شما دانسته و ندانسته انجام دادین و وارد یه بازی احساسی شدین. پس باید تبعاتشم بپذیرین.

    پس شد :

    قدم اول
    اینکه اشتباهتو بپذیری.
    قدم دوم اینه که اصلا به دلیلش فکر نکنی، مثلا اگه بفهمی چرا اینکارو کردن و چرا اگه جوابشون به تو منفی بوده شمارو اینجوری رهاتون کردن و مستقیم نگفتن؟ یا اینکه اصلا بفهمین حالا باهاتون بازی کردن ؟ چه فرقی به حال شما داره؟
    جز اینکه حالتو بدتر میکنه. نقش مثبت دیگه ای هم داره آخه ؟
    خیلی فکر میکنی حالت بهتر میشه خب همینطوری فکر کن. ماشالله قدرت تخیل آدم ها زیااااده، میتونی همینطوری فکر کنی.

    اما بنظر من که بهر دلیلی بوده به شما ارتباطی نداره. هردلیلی که داشتن به خودشون مربوطه ما نمیخوایم اینجا نبش قبر کنیم .اصلا نیازی به نبش قبر کردن نیست.

    اصلا شاید دلایلشون شخصی باشه، به شما هم ارتباطی نداشته باشه، شما اصرار کردین که دلیلشو بدونین این دلایل و آوردن شاید دلایلی که براتون آوردن دلایل واقعی نباشه.

    مهم نیست دلیلشون چی بوده مهم اینه که واقعیت چی هست، واقعیت اینه که ایشون الان دیگه حضور فیزیکی در زندگی شما ندارن.
    و شما نمیخواین قبول کنین و برای جای خالیشون حضور مجازی ایجاد کردین.

    و این موجود مجازی داره به زندگی و روح و روان شما آسیب زیادی وارد میکنه.
    پس سعی کنین به دلیل ایشون فکر نکنین. فقط قبول کنین که ایشون دیگه وجود ندارن و وجود نخواهند داشت

    قدم سوم اینه که هرکسی که خواست درمورد ایشون اطلاعاتی بهتون بده ، بهتره بگی من نمیخوام اطلاعاتی از ایشون بدونم یعنی اصلا به من مربوط نمیشه.
    حتی از طریق همین دوست مشترکتون میتونی بهشون برسونی که دیگه دوست نداری ازشون اطلاعاتی بگیری
    ایشون اگه شما رو میخواین با خانواده میتونن به صورت رسمی تشریف بیارن خواستگاری.

    قدم چهارم: دارین میگین کلی هدف داشتین ؛ خب همشون و برای خودتون یادداشت کنین و یا اونایی که سخت تر و مهمتره و بنویس تو کاغذ بزن به دیوار یا کتابخونه اتاقت تا هروقت یاد گذشته بیوفتی چشمت به هدفت بیوفته و از این فکر های پوچ دست برداری و به هدفت برسی.

    قدم آخر هم اینه که باید قبول کنی توهم آدم هستی حق زندگی داری ، زندگیت نه به وجود این آقا نه هر آقا پسر دیگه وصل نیست.
    زندگی و خوشبختی تو به خودت وصله به کارهایی که میکنی به اهدافی که برای خودت لیست کردی و آینده خودتو درون دونه به دونه اون اهداف میبینی .

    درکنارش قبول کن بعد دوره ریکاوری ای که برای خودت درنظر گرفتی و حالت بهتر شد ممکنه خواستگار های زیادی داشته باشی تو باید به تک تکشون فکر کنی. و فرصت هاتو الکی از دست ندی.

    اشتباه نکنی فکر کنی همشون حتما مناسبتن و بخاطر فراموشی با یکیشون ازدواج کنی.
    نه اصلا
    باید بهشون فکرکنی معیاراتو لیست کنی و اونی که مناسبته و انتخاب کنی و در بستر خانواده باب آشنایی و باز بذاری.
    احساسی عمل نکن که یروزی ممکنه پشیمون بشی.
    تو میتونی به این فکر کنی که یروزی ممکنه این آقا بیاین خواستگاریت اما به اینم فکر کن که ممکنه بجای خبر خواستگاری از خودت ؛ خبر ازدواجشون با یکی دیگه رو بشنوی.

    پس یادت باشه کاری نکنی که حسرت همچین روزایی و بخوری بگی ای کاش تو هم روی فرصت های زندگیت بیشتر فکر میکردی.

    روزی که اومدن خواستگاریت میتونی بهشون فکر کنی الیته اگه بخوای، شاید اگه از این همه احساسات بیای بیرون متوجه بشی ایشون اونقدرا هم که فکر میکردی مناسبت نبودن. یا اونی نبودن که واقعا میخواستیشون.

    ما آدم ها وقتی خیلی خسته ایم و تشنه ایم ، حس میکنیم هیچی الان جز یه نوشیدنی خنک نیاز نداریم .
    اما وقتی تو یه بیابون خشک بی اب انداخته باشنمون و دسترسی به آب نداشته باشیم عطشمون بیشتر هم میشه.
    و در اون لحظه هیچی جز آب و نمیبینیم و نمیخوایم. اما زمانی که کنارش باشیم و راحت بهش دسترسی داشته باشیم اینقدر قدرشو نمیدونیم.
    تو انتخاب عشق هم همینه، فکر میکنیم هیچکسی جاشو نمیتونه برامون بگیره.
    چون شکست عاطفی خوردیم ، چون مثه همیشه بهش دسترسی نداریم
    چون هروقت دلمون میگیره دیگه اون نیست که باهاش دردودل کنیم و حرف بزنیم
    چون فقط خود خودمونیم. دیگه شخص دوم دیگه ای نمیبینیم.
    درصورتی که فراموش کردیم که هزار تا شخص دوم دیگه دورو اطرافمون وجود داره و این ماییم که اونارو نمیبینیم.
    از مادر و پدر و خواهر و برادر گرفته تا دوست و آشنا و فامیل.
    حتی میتونیم به جای این فکرا و درست کردن یه قفس عاطفی برای خودمون ، به اشخاص جدید دیگه ای که وارد زندگیمون میشن فکر کنیم.

    جالبه ماها فقط یاد گرفتیم عاشق بشیم. اما یادنگرفتیم نگهش داریم و قدرشو بدونیم یا یاد نگرفتیم به تبعاتشم فکر کنیم و بپذریرم. یاد نگرفتیم به آینده اش فکر کنیم.(عشق بدون فکر !)
    یا فقط یاد گرفتیم شکست بخوریم اما یاد نگرفتیم که بعد هرشکستی یه پیروزیست.
    یاد گرفتیم که فقط یک بار بسازیم،یک بار خراب کنیم
    اما یاد نگرفتیم که میتونیم دوباره هم بسازیم حتی بهترشو بسازیم.
    یاد گرفتیم تجربه کنیم اما یاد نگرفتیم که از این تجربه ها استفاده بکنیم .

    عزیزم پاشو و یاد بگیر زندگیتو خودت با دستای خودت بسازی ، نه اینکه منتظر کس دیگه ای باشی.
    یاد بگیر که باید پا به پای زندگی راه بری گاهی حتی بدوی نه اینکه صبر کنی که یکی زندگی حاضر و آماده رو دراختیارت قرار بده
    منتظر دستای دیگری نباش. دستای خودت حاضر و آماده بدون منت کسی ، با قدرت تمام دراختیارتن ؛ منتظر چی هستی ازشون استفاده کن.
    به قول خواهرم آکبند نگهشون داشتی که بندازی پشت قباله عروسیت

    پاشو بجای غصه خوردن یه یاعلی بگو
    پنجره اتاقت و باز کن یه نفس عمیق بکش بعد یه نگا به بیرون بنداز،
    ببین مردم چقدر ازت جلو افتادن

    پس بگو من باید از امروز از همین لحظه شروع کنم و زندگیمو و خوشبختی خودمو، خودم بسازم ، زودباش که از مردم خیلی عقب افتادی.
    دیگه منتظر کسی نیستم.
    باور دارم که هیچکس تو دنیا دلسوز تر از خودم برای خودم وجود نداره.
    تو هر اتفاقی برات بیوفته خودت از همه بیشتر خوشحال میشی یا از همه بیشتر ناراحت میشی. حس و حال خودت از همه بیشتره و واقعی تره.
    بقیه شاید نهایتش یه حس همدردی باهات داشته باشن.
    بدون که از خودت بهتر برا خودت نیست تو دنیا.

    همه ی ما آدم ها خودمونو بیشتر از هرکسی دیگه ای تو زندگیمون دوست داریم.مطمعن باش.
    همین خود شما ، شاید برای اون آقا بهتره که درکنار شما نباشه.چرا اینقدر اصرار داری؟
    یا اینکه اصلا برای همون آقا که میگن بخاطر خودتونن که رفتن، من میگم اینطور نیست بخاطر خودشون رفتن، چون اگه بخاطر شما بود که از اول پا پیش نمیذاشتن و شمارو تو این وضعیتی که الان هستین قرار نمیدادن.
    الانم که رفتن بخاطر خودشون بوده که یکمی از اون حس عذاب وجدانشون کمترکنن.ورگرنه تا آخرین مرحله صبر میکردن وپای حرفی که زدن می ایستادن.

    پس الانم شما هم بفکر خودت باش و بجای زانوغم بغل کردن، بلند شو که خیلی کار داری.



    یا حق
    دوست عزیزم و ممنونم از پاسخ کامل و جامع تون. من حتما اش پرینت میگیرم و هر وقت نیاز داشتم مرورش میکنم. من 5 ماه اول رو درس خوندم برای دکتری، مقاله دادم. پایان نامه انجام دادم. نخواستم راکد باشم. نخواستم ساکن باشم. به خودم میگفتم تو یه روزی که از این بحران بیرون بیای باید آدم مناسب تری شده باشی. ولی خب اگر تاپیک قبلی منو خومده باشی یه کم الان به من حق میدی. بازم ممنونم. سعی خودمو می کنم. مرسی

  8. کاربر روبرو از پست مفید خانوم شین تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها

    - - - Updated - - -

    دوست عزیزم و ممنونم از پاسخ کامل و جامع تون. من حتما اش پرینت میگیرم و هر وقت نیاز داشتم مرورش میکنم. من 5 ماه اول رو درس خوندم برای دکتری، مقاله دادم. پایان نامه انجام دادم. نخواستم راکد باشم. نخواستم ساکن باشم. به خودم میگفتم تو یه روزی که از این بحران بیرون بیای باید آدم مناسب تری شده باشی. ولی خب اگر تاپیک قبلی منو خومده باشی یه کم الان به من حق میدی. بازم ممنونم. سعی خودمو می کنم. مرسی

    - - - Updated - - -


    دوست عزیزم و ممنونم از پاسخ کامل و جامع تون. من حتما اش پرینت میگیرم و هر وقت نیاز داشتم مرورش میکنم. من 5 ماه اول رو درس خوندم برای دکتری، مقاله دادم. پایان نامه انجام دادم. نخواستم راکد باشم. نخواستم ساکن باشم. به خودم میگفتم تو یه روزی که از این بحران بیرون بیای باید آدم مناسب تری شده باشی. ولی خب اگر تاپیک قبلی منو خومده باشی یه کم الان به من حق میدی. بازم ممنونم. سعی خودمو می کنم. مرسی
    تاپیک قبلیتونو کم و بیش خوندم

    اما الان بیشتر منظور من این بود که زانو غم بغل نگیری و بفکر گذشته و اینده نامعلوم نباشی.
    تو تاپیکتون خوندم قبلا از موفقیت هایی که کسب کردین و اینکه راکد نبودین.
    اما بیشتر منظور من اینه که الان لازم نیست اینقد غصه بخورین سعی کنین فراموش کنین تا انشالله هرچی خدا بخواد یا ایشون در شرایط بهتر میاین یا نمیاین. وقتی خواستگاری کردن اونوقت فکرتونو مشغولشون کنین. الان بیشتر دارین خودتون و اذیت میکنین. بدتر از همه حرف زدن و اطلاعات گرفتن از دوست مشترکتونه.

    مثلا یکی از قدم هایی که گفتم باید برداری همین بود که وقتی دوستشون میخواین اطلاعات بدن نگذارین و راه ارتباطی و ببندین.
    ببین دلیلش اینه که خودتون و اذیت نکنین.
    الان چه فایده داره که مثلا از حال و روز ایشون با خبر میشین.جز اینکه خودتونو اذیت میکنین.

    ایشون راه درست وارد شدن و بلد هستن و شما هم میدونین و دوستشونم میدونن.
    پس نیازی به گزارش دادن نیست.

    الان مطمعنا حالتون باز بدتر شده با شنیدن این اخبار جدید.

    شما بهشون بگین گریه کردن لازم نیست.
    من که شرایطشونو قبول کردم ، (البته اگه قبول کردین)

    پس ایشون دیگه چرا هم خودشونو اذیت میکنن هم منو. الان مثلا شرایطی که شما توش هستین خیلی شرایط خوبیه؟
    اگه درکنارشون باشین میتونین بهشون دلداری بدین میتونین بهشون کمک کنین و این باری که رو دوششونه و داره سنگینیش کمرشونو دودلا میکنه. بردارین و شماهم همراهیشون کنین.

    کمک روانی و روحی بهترین کمکه ایشون الان بهش نیاز دارن. و این از دست شما برمیاد اما ایشون خودشون نخواستن
    اگه واقعا اذیت هستن چرا پس پا پیش نمیذارن.
    اگه بخاطر شرایطه؟ مگه شرایط جدیدا بوجود آمده؟ میگین ده ساله پدرشون سرطان دارن . خب پس موقع اشنایی از مشکلاتشون اطلاع داشتن چرا گذاشتن کار به احساسات برسه بعدشم اینجوری بذارن و برن
    من نمیفهمم شما که راضی هستین
    پدر و مادر ایشون هم که راضی هستن (یجا نوشتین خانواده هم ساپورتشون میکنن پس ناراضی نیستن)
    به گفته دوستشون هم؛ ایشون شمارو میخواین
    الان پس مشکل چیه؟

    اگه میترسن خانواده شما موافقت نکنن که اینجوری باید تا آخر عمر بترسن و هیچوقت تو زندگیشون قدمی برندارن.
    میتونن اقدام کنن تا نتیجشو ببینن شاید اگه اقدام کنن نتیجه از اونی که انتظار دارن بهتر هم باشه.
    اگه اقدام کنن تکلیف هردوتاتون هم مشخص میشه و اینجوری تو بلاتکلیفی نمیمونین
    بنظر من که مرد اونه که پای حرفش واسته.
    خب به دوستشون میتونسی بگی اگه واقعا منو میخواین تشریف بیارن خواستگاری و حرفی که زدن و عملی کنن.با گریه کردن هیچ اتفاقی نمی افته.
    هیچی درست نمیشه.
    باید یه عملی انجام بدن تا حرفشون به شما ثابت بشه. بگو همه بلدن حرف بزنن اما عده معدودی هستن که عمل میکنن.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 15 فروردین 93 در ساعت 19:45

  10. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    تاپیک قبلیتونو کم و بیش خوندم

    اما الان بیشتر منظور من این بود که زانو غم بغل نگیری و بفکر گذشته و اینده نامعلوم نباشی.
    تو تاپیکتون خوندم قبلا از موفقیت هایی که کسب کردین و اینکه راکد نبودین.
    اما بیشتر منظور من اینه که الان لازم نیست اینقد غصه بخورین سعی کنین فراموش کنین تا انشالله هرچی خدا بخواد یا ایشون در شرایط بهتر میاین یا نمیاین. وقتی خواستگاری کردن اونوقت فکرتونو مشغولشون کنین. الان بیشتر دارین خودتون و اذیت میکنین. بدتر از همه حرف زدن و اطلاعات گرفتن از دوست مشترکتونه.

    مثلا یکی از قدم هایی که گفتم باید برداری همین بود که وقتی دوستشون میخواین اطلاعات بدن نگذارین و راه ارتباطی و ببندین.
    ببین دلیلش اینه که خودتون و اذیت نکنین.
    الان چه فایده داره که مثلا از حال و روز ایشون با خبر میشین.جز اینکه خودتونو اذیت میکنین.

    ایشون راه درست وارد شدن و بلد هستن و شما هم میدونین و دوستشونم میدونن.
    پس نیازی به گزارش دادن نیست.

    الان مطمعنا حالتون باز بدتر شده با شنیدن این اخبار جدید.

    شما بهشون بگین گریه کردن لازم نیست.
    من که شرایطشونو قبول کردم ، (البته اگه قبول کردین)

    پس ایشون دیگه چرا هم خودشونو اذیت میکنن هم منو. الان مثلا شرایطی که شما توش هستین خیلی شرایط خوبیه؟
    اگه درکنارشون باشین میتونین بهشون دلداری بدین میتونین بهشون کمک کنین و این باری که رو دوششونه و داره سنگینیش کمرشونو دودلا میکنه. بردارین و شماهم همراهیشون کنین.

    کمک روانی و روحی بهترین کمکه ایشون الان بهش نیاز دارن. و این از دست شما برمیاد اما ایشون خودشون نخواستن
    اگه واقعا اذیت هستن چرا پس پا پیش نمیذارن.
    اگه بخاطر شرایطه؟ مگه شرایط جدیدا بوجود آمده؟ میگین ده ساله پدرشون سرطان دارن . خب پس موقع اشنایی از مشکلاتشون اطلاع داشتن چرا گذاشتن کار به احساسات برسه بعدشم اینجوری بذارن و برن
    من نمیفهمم شما که راضی هستین
    پدر و مادر ایشون هم که راضی هستن (یجا نوشتین خانواده هم ساپورتشون میکنن پس ناراضی نیستن)
    به گفته دوستشون هم؛ ایشون شمارو میخواین
    الان پس مشکل چیه؟

    اگه میترسن خانواده شما موافقت نکنن که اینجوری باید تا آخر عمر بترسن و هیچوقت تو زندگیشون قدمی برندارن.
    میتونن اقدام کنن تا نتیجشو ببینن شاید اگه اقدام کنن نتیجه از اونی که انتظار دارن بهتر هم باشه.
    اگه اقدام کنن تکلیف هردوتاتون هم مشخص میشه و اینجوری تو بلاتکلیفی نمیمونین
    بنظر من که مرد اونه که پای حرفش واسته.
    خب به دوستشون میتونسی بگی اگه واقعا منو میخواین تشریف بیارن خواستگاری و حرفی که زدن و عملی کنن.با گریه کردن هیچ اتفاقی نمی افته.
    هیچی درست نمیشه.
    باید یه عملی انجام بدن تا حرفشون به شما ثابت بشه. بگو همه بلدن حرف بزنن اما عده معدودی هستن که عمل میکنن.
    دوست عزیزم، حرفاتون حرف درون من هست. حقیقتش این دوست مشترک هیچ وقت ابتدا به ساکن حرفی‌ نمیزنه. من تو این ۵ ماه هم اصلا طرفش نرفتم. این ۲سری رو همین ۲هفته آخری باهاش حرف زدم، اونم من حرف زدم چون معنی‌ رفتارای ایشون نمیدونستم که اگه منو میخواد چرا پس میزنه اگه نمیخواد چرا زنگ میزنه. البته ایشون زنگ رو منکر شد و دوستمونم گفت راست میگه. و این حرفایی دوستمونم در جواب حرفایی من بود که ایشون چرا جا زد؟ چرا پا پس کشید ؟ ادم از مهره‌های ازرزشمند زندگیش به راحتی‌ نمیگذره، و براشون تلاش میکنه. پسر اگه دختری رو بخواد به راحتی‌ از دستش نمیده و ایشون شاید فقط میل به تجربه کردن داشته و نه چیز دیگه ای! و در واقع حس ایشون "وابستگی به رابطه" بوده نه‌ "دلبستگی به من"! که این دوستمون در رد کردن حرفایی من این چیزا رو گفت! حالا فقط نمیدونم با این حساب چرا اونجوری هست و اگه منو انقدر دوست داره چرا پس میزنه؟ و دونستنشم چیزی رو عوض نمیکنه. شاید فقط از گره‌های ذهنی‌ من کم کنه ولی‌ صورت قضیه رو پاک نمیکنه. به قول شما، اصل قضیه اینه که اون الان نیست. حالا چرا و به چه دلیلش چه فرقی‌ میکنه دوست عزیزم؟ فقط این دوستمون به من گفت اینجور که فهمیدم به خاطره اذیت نشدن تو تنهات گذاشته، خودشم آخرین بار تو حرفاش گفت تو که انقد با لذت از زندگی‌ مستقل حرف میزنی‌ هیچ وقت نمیتونی‌ بیای با یه پیرمرد پیرزن مریض زندگی‌ کنی‌..... نمیدونم. خدا میدونه. دونستنشم قضیه رو عوض نمیکنه. چیزی هست که گذشته. منم باید بپذیرم. باید فراموش کنم .باید.

  12. 2 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    دوست عزیزم، حرفاتون حرف درون من هست. حقیقتش این دوست مشترک هیچ وقت ابتدا به ساکن حرفی‌ نمیزنه. من تو این ۵ ماه هم اصلا طرفش نرفتم. این ۲سری رو همین ۲هفته آخری باهاش حرف زدم، اونم من حرف زدم چون معنی‌ رفتارای ایشون نمیدونستم که اگه منو میخواد چرا پس میزنه اگه نمیخواد چرا زنگ میزنه. البته ایشون زنگ رو منکر شد و دوستمونم گفت راست میگه. و این حرفایی دوستمونم در جواب حرفایی من بود که ایشون چرا جا زد؟ چرا پا پس کشید ؟ ادم از مهره‌های ازرزشمند زندگیش به راحتی‌ نمیگذره، و براشون تلاش میکنه. پسر اگه دختری رو بخواد به راحتی‌ از دستش نمیده و ایشون شاید فقط میل به تجربه کردن داشته و نه چیز دیگه ای! و در واقع حس ایشون "وابستگی به رابطه" بوده نه‌ "دلبستگی به من"! که این دوستمون در رد کردن حرفایی من این چیزا رو گفت! حالا فقط نمیدونم با این حساب چرا اونجوری هست و اگه منو انقدر دوست داره چرا پس میزنه؟ و دونستنشم چیزی رو عوض نمیکنه. شاید فقط از گره‌های ذهنی‌ من کم کنه ولی‌ صورت قضیه رو پاک نمیکنه. به قول شما، اصل قضیه اینه که اون الان نیست. حالا چرا و به چه دلیلش چه فرقی‌ میکنه دوست عزیزم؟ فقط این دوستمون به من گفت اینجور که فهمیدم به خاطره اذیت نشدن تو تنهات گذاشته، خودشم آخرین بار تو حرفاش گفت تو که انقد با لذت از زندگی‌ مستقل حرف میزنی‌ هیچ وقت نمیتونی‌ بیای با یه پیرمرد پیرزن مریض زندگی‌ کنی‌..... نمیدونم. خدا میدونه. دونستنشم قضیه رو عوض نمیکنه. چیزی هست که گذشته. منم باید بپذیرم. باید فراموش کنم .باید.
    آفرین،
    منم که گفتم دونستنش فرقی نداره.مهم اینه الان نیستن.
    اینارو هم گفتم که دفعه دیگه واسطه اومد شما هم قاطع بگین.

    """
    بجای من تصمیم نگیرین، ایشون اگه واقعا منو میخواستن تشریف میاوردن خونمون رسما خواستشونو بیان میکردن.

    حالا بهردلیلی که نیومدن، من میذارم بپای اینکه اهل عمل کردن نبودن.

    حتی اگه شما راست میگین و هیچکس نمیاد با یه پیرمرد و پیرزن زندگی کنه، بهتره این تصمیم و بذارین خودش بگیره نه اینکه بجاش تصمیم بگیرین و ببرین و بدوزین.
    بعدشم فکر اینجا رو باید از قبل میکردین نه الان ."""

    بازم بقول دوستان شاید دلایل دیگه ای هم در کار باشه که شما خبر ندارین.شایدم دلیل واقعیشون همین باشه.

    پس همونطور که خودتم به نتیجه رسیدی بهتره دیگه فکر دلیل نباشی که فرقیم نداره.
    سراغ دوستشونم دیگه نرو.
    فراموش کن.سخته اما غیرممکن نیس

    امیدوارم موفق بشی.
    درست مثه بقیه موفقیت های زندگیت.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  14. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام عزیزم
    ببین خانومی دوستش میگه ازکنارخیابون جمعش کردم و این حرفها رو از این گوش بشنو از اون گوش بکن بیرون،که اگه حققت هم داشته باشه طرف فقط دلش میخواد غم عشق بکشه در غیر اینصورت نیاز نیست بره امام رضا واسه شما گریه کنه،شما به فکر ناراحتی اون نباش مگه اون به فکر شما بود؟؟؟؟مگه اون الان که شما از برنامه و زندگیت موندی اقدامی کرد؟؟؟میومد میگفت ده سال صبر کن یه چیزه تا اینکه بدون علت درست عقب بکشه تا شما خودت رو مقصر بدونی که شاید اخلاق و رفتارت مناسب نبوده؟؟؟؟عزیز دلم اون زمان که اشک میریزی و غصه میخوری برای چیزی که خودت هم ازش سر در نمیاری کسی میاد دلداریت بده؟؟باز اون اگه دوستش خالی نبنده یک کسیو داره ببرش بیرون .من تایپیک قبلیت رو همون زمان که باز کردی خوندم ولی دوباره هم میخونم.
    خودتو دست کم نگیر ادامه بده برای phd ، مستحق ناراحتی نیستی ،بهانه های اون |آقا رو هیچکدوم رو منطقی ندون،شاید عذاب وجدان داره دوستش داره برات خالی میبنده،راستی به همون آقایی که دوست مشترکتون هست بگو به هیچ وجه ازش بهت خبر نده خودت هم از ناراحتی هات بهش نگو،چند وقت دیگه علت این حرف منو متوجه میشی

  16. کاربر روبرو از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemaneabi222 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    ببین خانومی دوستش میگه ازکنارخیابون جمعش کردم و این حرفها رو از این گوش بشنو از اون گوش بکن بیرون،که اگه حققت هم داشته باشه طرف فقط دلش میخواد غم عشق بکشه در غیر اینصورت نیاز نیست بره امام رضا واسه شما گریه کنه،شما به فکر ناراحتی اون نباش مگه اون به فکر شما بود؟؟؟؟مگه اون الان که شما از برنامه و زندگیت موندی اقدامی کرد؟؟؟میومد میگفت ده سال صبر کن یه چیزه تا اینکه بدون علت درست عقب بکشه تا شما خودت رو مقصر بدونی که شاید اخلاق و رفتارت مناسب نبوده؟؟؟؟عزیز دلم اون زمان که اشک میریزی و غصه میخوری برای چیزی که خودت هم ازش سر در نمیاری کسی میاد دلداریت بده؟؟باز اون اگه دوستش خالی نبنده یک کسیو داره ببرش بیرون .من تایپیک قبلیت رو همون زمان که باز کردی خوندم ولی دوباره هم میخونم.
    خودتو دست کم نگیر ادامه بده برای phd ، مستحق ناراحتی نیستی ،بهانه های اون |آقا رو هیچکدوم رو منطقی ندون،شاید عذاب وجدان داره دوستش داره برات خالی میبنده،راستی به همون آقایی که دوست مشترکتون هست بگو به هیچ وجه ازش بهت خبر نده خودت هم از ناراحتی هات بهش نگو،چند وقت دیگه علت این حرف منو متوجه میشی
    چشم دوستمو خودمم ترجیح میدم تو بی خبری بمونم تا اینجوری بخوام غصه بخورم. من سعی خودمو میکنم به زندگی برگردم خدا کمکم کنه. انشالا یه روز بیام یه تاپیک باز کنم بگم حاله من وابسته به هیچکس نیست دست خودمه و خوبه. دعا کنید برام. مشکل من شاید در برابر مشکلایی که تو تالار میخونم هیچی باشه ولی برای خودم خیلی بزرگه.

  18. 2 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    چشم دوستمو خودمم ترجیح میدم تو بی خبری بمونم تا اینجوری بخوام غصه بخورم. من سعی خودمو میکنم به زندگی برگردم خدا کمکم کنه. انشالا یه روز بیام یه تاپیک باز کنم بگم حاله من وابسته به هیچکس نیست دست خودمه و خوبه. دعا کنید برام. مشکل من شاید در برابر مشکلایی که تو تالار میخونم هیچی باشه ولی برای خودم خیلی بزرگه.
    لحظه به لحظه ی حالت رو درک میکنم،خیلی زود این چیزی که میخوای پش میاد یکم به خودت کمک کن و به خاطر هیچ چیز و هیچ کسی غصه نخور ،هر مشکلی بزرگی خودش رو داره ولی هیچ مشکلی بدون راه حل نیست،راه حل مشکل شما هم فقط و فقط دست خودته پس دست به کار شو ،یقین داشته باش توی مدت کوتاهی حالت به طور کامل عوض میشه فقط هر نوع راه ارتباطی با ایشون داری رو قطع کن.

  20. 2 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    خانوم شین (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این وضعیت من چیکار کنم با خانواده شوهرم
    توسط روزنه ی امید در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 دی 93, 23:52
  2. مخالفت فقط بخاطر موقعیت مکان زندگی اون دختر
    توسط رضابکرانی در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 تیر 92, 18:48
  3. چطور معیارام رو بهینه کنم از وضعیت سطحی به وضعیت عمقی
    توسط poorhashem در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 00:18
  4. برای موقعیت بهتر صبر کنم؟
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 03:24
  5. 15 واقعیت درباره ازدواج
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 اردیبهشت 91, 21:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.