به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    خب یکم خیالم راحت شد که خواهر دارید.
    آخه خواهر خوب واقعا خوبه و خیلی می تونه بهتون کمک کنه.
    1)از نظر آرایش ایشان چگونه اند؟
    2)آیا فیس بوک یا سایر صفحات اجتماعی ایشان را دیدین؟ آیا دارن؟چه جوری بوده؟
    3)شما گفتین از مانتوشون ناراضی بودین.آیا از میزان حجاب مو و آرایش و... ایشان راضی هستین؟
    4)برای شما اختلاط با آقایون درچه حد مهم است.مثلا در این حد که فقط دوست پسر نداشته باشه.یا مثلا اگه بچه های دانشگاه باهم برن تفریح ایشون هم با دختر و پسر بره تفریح و اونجا باهم راحت باشن ؛مشکلی نداره؟
    5)بااینکه باهاتون هنوز محرم نیست تا چه حد باهاتون رسمی حرف می زنه؟ لحن اس ام اس هاش چه جوریه؟ مرز بندی داره یا نه؟
    1. از نظر آرایش، دقیقا اون چیزی هستن که من می خوام. تو این چند باری که ایشونو دیدم یکی دو بار که اصلا ارایشی نداشتن ( یا اگه داشتن در حد خیلی ملایم بوده) و بقیه هم آرایش ملایم. من همیشه از ارایش زیاد بدم میومده. که خدا رو شکر ایشون همون طوری هستن که من می خواستم.
    2 فیس بوک که اصلا ندارن. اتفاقا ازشون خواستم فیس بوک هم بیان ( چون خودمم هستم) ولی ایشون گفتن خوشم نمیاد از فیسبوک... ولی تو همون وایبر و واتس آپ و ... که عکس از قبل میذاشتن (چه قبل از آشنایی با ایشون و عکسایی که خواهرم ازش داره) و چه بعد از اشنایی، حجاب به معنی پوشش مو رو دارن. پوشششون هم خوب بوده. خوب از نظر من البته. نظر مامانم البته چیز دیگه ای هستش ولی خب خیلی هم ناراضی نبوده.

    3. از پوشش مو و ارایششون هم که قبلا گفتم بله راضی هستم. از مانتو هم نمیشه گفت ناراضی. ولی دسوت داشتم بلند تر میبود... ! ولی ملاقاتای قبلی که ایشونو دیدم همه چی اکی و خوب بود.

    4 اتفاقا ایشون خودشون این سوالو روزای اول آشنایی از من پرسیدن. که گفتن من با پسر خاله هام و پسرای فامیل کلا راحتم و شوخی زیاد می کنم و من هم پرسیدم در چه حده این راحتی؟ یعنی بی حجاب هم هستین؟ شوخی هاتون در چه حده؟ گقتن که نه حجابم رو دارم اما نسبت به بیرون قدری راحت تر هستم و شوخی هامونم در حد شوخی های دو دوسته . که این موردش هنوز برام سواله و باید بیشتر بپرسم...
    خود من هم در مورد اختلاط با اقایون حساس نیستمو به شرط این که مرزه مشخص باشه. نه که شوخی های آن چنانی و .... مثلا در حد شوخی هایی که تو دانشگاه انجام میشه. من تا این حدش مشکلی نمبینم.

    5. در این مورد هم باید بگم که روزای اول که خیلی سنگین بودن حتی تو نمی گفتن و می گفتن شما.(مثل خودم) ولی قرار یکی به آخر ایشون خیلی نسبت به قبل با من صمیمی شده بودن و بلند می خندیدن و یه خرده سر به سرم هم میذاشتن حتی ! (اون موقعی که لیست سوالارو براشون آوردم و ...! که خب حق داشتن :دی) و دیگه شمایی در کار نبود. اما باز هم حجب و حیاشونو داشتن. چون همون طوری که عرض کردم من عکاسی حرفه ای هم می کنم و دوربینمو درآوردم که بهشون نشون بدم بعد هم به این نیت یه عکسی ازشون یادگاری بگیرم که یه دفعه هول شدن و گفتن نه و به این بهونه که تو خونه دوست ندام عکس بگیرم گفتن عکس باشه برای بعد)
    لحن اس ام اس هاشونم یه بار خیلی خودمونیه یه بار نه. این اواخر که بحثام باهاشون جدی شد کلا دیگه خودمونی نشدن دیگه ! و جوابای کوتاه و بله و نه میدن. و بحث رو هم ادامه نمیدن. در صورتی که قبلا شوخی هم می کردن.( در حد فرستادن شکلکای خنده دار و ...) نمی دونم علتش چی می تونه باشه؟ ممکنه به خاطر این باشه که بخوان نشون بدن با حیا هستن یا ...؟
    البته بگم که کلا شیطون هستن و خیلی اجتماعی. روز آخر که با ایشونو و مامانم بیرون بودم سر میز ناهار سر به سر مامانمم گذاشتن. و کلا خجالت نمی کشن ! منم که نسبتا خجالتی بودم قبلا، با دیدن ایشون خجالتی بودن داره کم کم یادم میره !!
    کامل سوالاتونو جواب دادم که باز هم بتونم از راهنمایی خوب شما استفاده کنم.
    ممنون.

  2. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دادا

    سال نو مبارک

    نمیدونم در مورد شما چی بگم من همیشه اعتقادم این بوده و هست پسر تا زیر 27 بهتره ازدواج نکنه و به پختگی نرسیده ولی در مورد شما این موضوع صدق نمیکنه خیلی زیبا جواب سوال ها را دادید

    در مورد حجاب بستگی به خود شما داره مثلا همسر من چادری هستش و با حجاب ولی جدیدا شوربختانه دیدیم دخترانی که چادر بر سر دارن ولی حجاب را اصلا رعایت نمیکنند و آرایش آنچنانی دارند این موضوع را اصلا نمی توانم تحمل کنم به همسرمم گفتم یا چادر میپوشی حجاب کامل باشه یا اگر نمیتونی هرجور دلت میخواد باشه فقط با چادر نباشه(خانوادم مذهبیه و خود من بشخصه برای پوشش چادر احترام و ارزش زیادی قائل هستم)

    در مورد شوخی کردن با فامیل خوب یکی از فامیل های دور ما هم همینجوریه دقیقا همانند این خانومی که باهاش آشنا شدید بیرون بسیار سنگین ولی در خانه اهل شوخی و خنده و بشخصه این اخلاق را دوست دارم ولی بشرطی که 1.حریم های نامحرم و محرمی حفظ بشه 2. شوخی های در حد معمول باشه 3. شوخی هاش به دیگران آسیب نزنه و جوری نباشه دختر را جلف و سبک سر نشان بدهد
    که خوشبختانه فکر نکنم ایشون همچین شخصیتی داشته باشه

    در مورد خرید طلای عروسی مثلا خود من چون انگشتر و ساعت را خوب نمیتوانم نگهداری کنم و زود گم میکنم از همون اول با اینکه خانواده همسرم باید میخریدند ولی خودم اجازه ندادم و گفتم من نگهدار نیستم بجاش پولش را گذاشتیم برای خرید یه انگشتر سنگینتر و بهتر برای خانومم.کلا اینموارد اگر دوطرف باهم تعامل داشته باشن و علاقه باشه و صداقت مشکلی پیش نمیاد.

    من یکی هرجور نگاه میکنم به این نتیجه میرسم اگر نری جلو بعدها پشیمون میشی فدات شم

    ولی یه خواهشا ازت دارم اولا همین مسیر عقلانی را ادامه بدهید بعد از ان حتما به مشاور مراجعه کنید حداقل 2یا 3 جلسه الزامیه حتی اگر 100% باهم تفاهم داشته باشید لازمه.

    پ.ن: زندگی مثل یه مسیر هستش قرار نیست از همان اول همه چیز باب میل ما باشد و تفاهم 100 درصدی داشته باشیم نه از این خبرا نیستش.ما ازدواج میکنیم به تکامل برسیم و در کنار هم احساس آرامش داشته باشیم مسلما بعد ازدواج هم شما و هم ایشان به یه پختگی میرسید و دفتارها و اخلاقیات شما و ایشون در همدیگه تاثیر مثبت و مستقیم میزاره و این موضوع باعث میشه کاملتر بشید.مهم اینه دوطرف انعطاف داشته باشند.

    در هر صورت من جای شما باشم این مورد را سخت پیگیری میکنم بنظرم ارزشش رو داره خیلی هم زیاد ارزشش رو داره فدات شم

    - - - Updated - - -

    شانس همیشه در خونه آدم رو نمیزنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    e-lampard (شنبه 16 فروردین 93), مصباح الهدی (شنبه 16 فروردین 93)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    khaleghezey عزیز، شما لطف دارین. ممنونم.
    شاید نوشته های من باعث شده که بفرمایین من پخته هستم. ولی فک کنم همون سن 27 سالگی برای پختگی من درست باشه و بلکه هم بیشتر !
    من طی دیروز و امروز متوجه شدم که از زندگی مشتکر و نکته هاش چیز یادی نمی دونم و مطالعه م خیلی کم بوده و در واقع بی سوادم تو این مورد. تصمیم گرفتم مطالع کنم. چه قبل از ازدواج چه دوره عقد و چه بعد از ازدواج. خیلی مشکلات میتونه پیش بیاد که اگه مطالعه و سوادشو داشته باشم می تونم مدیریت کنم.
    من مقاله های سایت و نوشته ها و تجربه های دوستان رو از دیروز بعد از ظهر دارم می خونم. از سر کار که میام بلافاصله شروع می کنم به خوندن این مطالب.(چشمام خیلی خسته شده !) متوجه شد م که خیلی چیزارو نمی دونم یا اشتباه برداشت کرده بودم تا حالا.
    مثلا نباید قبل از عقد ابراز علاقه کرد. اینو چند جا خوندم. ولی متاسفانه من روز آخری که ایشونو دیدم و بعد که به خونه اومدم نتونستم خودمو کنترل کنم و به ایشون ابراز علاقه کردم.اما واقعا دست خودم نبود، گوشی رو برداشتم و حسی که داشتم رو نوشتم و اس ام اس کردم.... البته این مدلی: (اسمشون)جونم یکی از بهترین روزای زندگیمو رقم زدی امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشه ! و بعدش هم عذرخواهی کردم که شرمنده خودمونی شدم دیگه ! نتونستم خودمو کنترل کنم. ایشون هم بعد از چند ساعت جواب داد مرسی، اره خوب بود... این جوری که جواب دادن خیلی خجالت کشیدم دیگه...
    اگه دوباره به عقب برگردم اینو نمیگم. به نظر شما خیلی اشتباه کردم که الان و تو این وضعیت آشنایی این حرفو زدم ؟ البته بعدش هم که از حرف مامانم به خاطر حرف زدن راجع به حجابش ناراحت شده بود وسط حرفام که گفتم مامانم منظوری نداره من پسرشم و دلش برای من می سوزه و از روی محبته که این حرفو میزنه، برای این که قدری از دلش دربیارم گفتم دلم براتون تنگ شده.
    حالا سوالم اینه که کلا نباید تو این مقطع ابراز علاقه کنم؟


    khaleghezey عزیز ، ممنون از شما که تو حرفاتون پر از جمله های مثبت بود و برای من که قدری بدبین هستم فک می کنم خوب باشه


    راستی دوستان، یه سوال دیگه.
    آزمایشایی که قبل از ازدواج انجام میشه رو باید کی انجام داد؟ مامانم میگه بعد از بله برون. ولی سوالم اینه که اگه آزمایش دادیم و مشخص شد که نمیشه با هم ازدواج کنمی چی؟ حالا من هیچی تکلیف احساسات ایشون چی میشه؟ میشه الان هم بریم آزمایش بدیم یا اصلا عرف نیست و درست نیست؟ اصلا این آزمایشا چی هست باید بدم نسخه برام بنویسن یا ... ؟ جای خاصی باید بریم؟ممنون میشمر یه راهنمایی کنین.

  6. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 18 فروردین 93)

  7. #24
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نترس فدات شم مورد خاصی نیست اتفاقی هم نمیوفته

    خداروشکری که اهل دود و مواد مخدر نباشی که فکر کنم نیستی میوفته به اینکه برای آینده بچتون میخواد دنیا بیاد مشکل دار بشه یا نه همون کند ذهن و عقب افتاده کلا مشکلی نستی خون دو نفر باید به هم بخوره قبل ثبت رسمی توی عقد نامه میرن بعد بله برون چون فامیل همدیگه نیستید فکر نکنم مشکلی باشه خیلی خیلی احتمالش کمه بد به دلت راه نده

    دادا در مورد مسئله ابراز علاقه ای که مطرح کردی هر فردی را به اندازه سن و تجربه ای که در زندگی کسب کرده میسنجن زیاد بهش فکر نکن این چیزا عادیه خیلی هم مهم نیست.بهتری بنظرم بری مقالات دوران عقد و نامزدی و مشکلات دوستان و راهنمایی مشاورین سایت را بخوانی این خیلی بهت کمک میکنه تا بتوانی زودتر زندگی در زندگی آیندت به آرامش برسی و بتوانی زندگی مورد علاقه خودت و همسرت را بسازی.در مورد حجاب هم خیلی سخت نگیر فدات شم کم کم درست میشه.حواستم بخودت باشه هرکاری قبلا در دوران مجردی میکردی کم کم باید بین این دوران و متاهل بودن توازن ایجاد کنی که البته یکم طول میکشه.

    مقالات دوران عقد و نامزدی فراموش نشه حتما مطالعه کن ارزشش را دارد.بعدا وقتی در موقعیتش قرار بگیری بهتر متوجه منظورم میشی مثل اینه که بدون اینکه وارد یه شهری شده باشی از تمامی جزئیاتش اطلاعات داشته باشی این خیلی بهت کمک میکنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 18 فروردین 93 در ساعت 08:34

  8. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), مصباح الهدی (دوشنبه 18 فروردین 93)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    خب، تقریبا دو هفته از آخرین پستم گذشته. شدیدا نیاز به راهنمایی دارم.
    تو این مدت چند دو بار مفصل همدیگرو دیدیم.
    و دایما و هر روز از طریق sms و ونرم افزار چت با گوشی مثل وایبر در تماس بودیم.
    یک روزش رو از ساعت 9 صبح بنده رفتم در خونون و قرار بود که دو سه جا بریم و بعد هم یه رستوران خوب طرف پاسداران بریم. فکرش رو می کردیم که ساعت 3-4 عصر برگردیم ولی خب ی سری اتفاقات افتاد و من دلپیچه گرفتمو تا ساعت 9 طول کشید تا برگردیم ( با توجه به این که خونه ایشون اطراف تهرانه)
    خیلی روز خوبی بود. در کنار ایشون حس خوبی داشتم. با هم تو پارک قدیم زدیم یه سری سوالا از یه کتاب تست ازدواج رو خوندیم و جواب دادیم و بعد به چند تا مرکز خرید رفتیم تا با سلیقه هم آشنا شیمو و ... و یه کافی شاپ برای رفع خستگی ( که همون جا دلپیچه من شروع شد)
    طولانیش نکنم. تنها نکته منفی که به چشم خورد این بود که ایشون خیلی تو فکر جیب ما نیست.من آدم خسیسی نیستم. برای عید یه هدیه نسبتا با ارزش که قیمتش رو اگه بخوام بگم حدود 70 تومن گرفتم. خودش و مادرش رو به رستوران دعوت کردم. خلاصه هر بار که با ایشون بودم اون روز 100 تومن خرجم شده. منتها من حقوق بگیرم و این خرجا در حد یکی تو ماه خوبه اما نه چند بار تو ماه. جالبه ایشون اصلا براش مهم نیست و حتی تعارف هم نمی کننو از منوها هم همیشه تاپ منو رو انتخاب می کنن.

    دیشب هم ما خونوادگی رفتیم خونشون به جهت شناخت بیشتر.
    چند تا حرف زده شد که برای منو مادرم سنگین بود.
    یکی این که با وجود گذشت دو ماه از اشنایی مادرشون حرف خواستکارای دیگرو مطرح کردن. که خود دختر خانومشونم قبلا به من گفته بودن و من واکنش بدی ندادم فقط پرسیدم به پای من میرسن؟ اون گفت نه .
    اما این که مادرش مجدد به مامانم گفته به نظر یه بی احترامیه. همون طور که من از بین گزینه هام ایشونو انتخاب کردم و اسمی از بقیه نمیارم از ایشونم همین انتظار میره... نظر دوستان و تحلیلشون چیه؟
    یه بحث دیگه. مادر ایشون گویا خیلی تحت تاثیر خانواده خواهرشه. اول از همه بگم، خودشون که یه خونه 140 متری اطراف تهران دارن. پدر خوانواده بازنشسته از ارگان نظامیه و اخیرا متوجه شدیم در هفته 3 شب تو یه مجتمع مسکونی هم نگهبانی میده که برای مادرم پذیرشش سخت بود ولی خب من مشکلی ندارم به نظرم کار خوبه. کار خیلی بدی هم نیست...دکور خونشون شیک و با سلیقه انتخاب شده که از این نظر از خونه ما بهتره. (می خوام جزییات رو هم بگم تاا منظورمو برسونم) ماشینشونم یه 405 قدیمی هستش. همین
    اما ما وضعمون قدری بهتر هست. پدرم یه خونه بزرگ تو یه برج تو جای نسبتا مرغوب تهران داره. یه خونه 100 متری دیگه به عهنوان سرمایه و یه مقدار سرمایه دیگه. دو تا ماشینم دارین دو ماشین ارزون قیمت با قیمت زیر 40 تومن. قبلا هم گفته بودم اشتباه کردیم و خونه 100 متری رو هم گفتیم داریم.
    اینارو گفتم که بگم، دیروز خیلی تعجب کردیم. تا به حال نه مادرشون نه خودشون حرفی از خونه نزدن. ولی دیشب که چند دقیقه ای تو اتاق با ایشون صحبت کردم آخر سر گفتن در مورد خونه میخ وای چیکار کنی؟ منم گفتم قبلا هم گفتم خونواده منو برای رهن خونه به اندازه 50-60 میلیون تومن ساپورت می کنه. گفتش یعنی خونه نمی خوای بخری به اسم خودت ؟؟!؟! منم گفتم فک نکنم پدر و مادرم این کارو نمی کنن. این سرمایه شونه و سه بچه هم دارن و فقط من نیستم. ( من بچه اولم) احساس کردم درهم شد برای چند لحةه که اصلا انتظار نداشتم ! روزای اول اصلا صحبت این نبود و من قبلا هم گفته بودم در حد رهن 50-60 تومن.
    علاوه بر این مادرشون هش نه طی این جلسه بلکه همیشه تاکید کرده که رسم و رسومات خیلی براشون مهمه و دوست دارم همه چی برای عروسی دختارم انجام شه و کم نذاریم. خب ما پیش خودمون فکر کردیم می تونیم در حد انتظار اینها و معقول و نسبتا آبرومند انجامش بدیم. اما گویا انتظارشون فراتر از این حرفاست. چون خواهرشون خیلی وضع مالی خوبی داره گویا و اتفاقا پسر خواهرش در حال ازردواجه. مراسم تو تالار های آنچنانی تهران، دسته گل های آنچنانی، لباس عروس آنچنانی و ... حالا این هم به کنار این قدر ایشون هر جلسه راجع به این چیزای پیشو پا افتاده (از نظر خونواده من) صحبت کرده ک ما نگران شدیم. مادر ایشون یه بار از من نپرسید که تو خونه کمک همسرت می کنی؟ تو خونهه مهربونی چیکارا می کنی روز تعطیل چه برنامه ای داری. اهل نماز هستی؟ هر بار راجع به این چیزا حرف زده که مراسمای خاص روزای تولد و غیره برامون خیلی مهمه و باید سنگ تموم بذاری.
    مادر من میگن از نظر فرهنگی به ما نمی خورن و خیلی نا امید شده.


    حالا من همیشه با و.ایبر و اس ام اس با دخترشون در تماس بودم ولی برای اولین بار بعد از دیشب دیگه چیزی نگفتم و دخترشون تعجب کرد و امروز برای بار اول؛ اول اون sms به من داد. من مثل همیشه جواب گرم ندادم و خیلی سرد بودم. آره و نه جواب دادم. و نگران شد و پرسید مشکلی پیش اومده گفتم نه ولی فردا می خوام تماس بگیرم و یه چیزی رو تلفنی بگم. که نگرانیشو واقعا حس کردم.(ممکنه خودش فکر کنه برای حرف خونه و خواستگارا بوده)
    اما می خوام بهش بگم من این مدت همراه خوانواده خیلی مزاحم شدم و همش خونه تون اومدم ( ارتباط فقط از طرف ما بوده و همش مادر من زنگ زده که بریم خونشون یا دعوتشون کردیم برای بیرون رفتن) و از اون طرف هم تو محیط مجازی sms میدادم. احساس می کنم ذهنتون رو خیلی درگیر کردم و باعث شدم نتونین از بین خواستگارا انتخاب کنین. حالا من دیگه مزاحم نمیشم تا زمانی که بین خواستگارا فکر کنین. اگه ما رو انتخاب کردین و نظرتون روی ما مثبت بود مادر محترمتون با مامان من تماس بگیرن و حرفشون رو بزنن. اگه جواب منفی بود که که هیچی. از آشنایی با شما خوشحال شدیم و ناراحت که نمی تومن با شما ازدواج کنم.
    می خوام خیلی محترمانه بگم و برسونم که از این که بعد از این همه مدت حرف از خواستگار می زنن ما ناراحتیم و دیگه هم حرف شون رو نباید بزنن اگه واقعا ما رو انتخاب کردن.

    و بعد هم ی سری بحث های جدی راجع به چشمو هم چشمی و ولخرجی و خونه و شرایط ازدواج. که فک کنم به خاطر این که پدر و مادرم مثل من هستن و خیلی سر و زبون دار نیستن و حرفاشونو رک نگفتن انتظار بیجا برای این خونواده محترم ایجاد شده.
    متاسفانه مادر ایشون دایم منو با پسر خواهرش مقایسه می کنه که وضع مالیشون خیلی خوبه. و احتمالا انتظار داره هر کاری اون می کنه منم انجام بدم. و خیلی به این چیزا اهمیت میده. اصلا برای من مهم نیست و در این حد قبول دارم که باید آبرومند باشه نه درجه یک. من می خوام زنگدی آرومی کنار همسرم داشته باشم نه این که همش درگیر این باشم دختر خاله یا پسر خاله ایشون چیکار می کنه.
    دحتر ایشون قبلا این طور نبود فک کنم تحت تاثیر حرفای مامانش این جوری شده و خیلی براش مهمه که از دختر خاله ش به اصطلاح کم نیاره ! من مردد شدم تو انتخابم...
    چه باید کرد؟
    دوستان مثل همیشه طولانی شد اما شدیدا، شدیدا به کمک و مشاوره شما نیاز دارم.
    لطفا دریغ نفرمایید
    ممنونم.
    ویرایش توسط e-lampard : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 20:21

  10. کاربر روبرو از پست مفید e-lampard تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    به شما حق می دم نگران باشید.
    اتفاقا خیلی از مشکلات اوایل ازدواج مربوط می شه به همین رسم و رسومات و چشم وهم چشمی ها و وای از آن روزی که دختر خانم هم دهن بین باشه.
    تو این جور موارد به نظر من بهتره از دو پهلو صحبت کردن و استفاده از کنایه بپرهیزید. خیلی محترمانه توانایی هاتون رودر برقراری مراسم و رسم و رسوم واینکه چه چیزهایی برای شما ارزش حساب می شه را با دختر خانم عنوان کنید وببینید نظر ایشون چیه.
    بعد از اون هم به خانواده ایشون انتقال دهید .
    در مورد خواستگاراشون هم بدون کنایه بهشون تذکر بدین شاید متوجه رفتار نادرستشون نیستند.
    و بگویید اگر هنوز نتونستند انتخاب کنند یک زمانی رو مشخص کنند برای اینکه ایشون بتونند تصمیم بگیرند .
    نگرانی های شما کاملا به جاست.
    ویرایش توسط بی نهایت : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 20:41

  12. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    e-lampard (جمعه 29 فروردین 93), khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93), شیدا. (جمعه 29 فروردین 93)

  13. #27
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز،

    به قول خودتون هم شما ساده اید و هم پدر و مادرتون.
    1- شما برای چی تو مراسم خواستگاری اموال و داراییهای پدرتون را براشون شمردین؟ اونها که اموال پدرتون هست، به شما مربوط نیست !!!

    حتی نوع مطرح کردن جزئیات زندگیتون در تالار نشون میده که خیلی راحت همه چیز زندگیتون را بیان می کنید.

    2- دومین مساله ای که دیده می شه این هست که صریح و دقیق صحبت نکردید باهاشون. علتش هم ساده گرفتن و صادق بودن بیش از حد خودتون هست.
    فکر کردین قراره با صداقت و دوستی بریم جلو. بابام اینو داره و اونو داره، پشت ما را خالی نمی کنه و یا علی !

    اونا می خوان دقیقا بدونن شما چی داری و کدوم از اموال بابا مال شما می شه.
    در ضمن آروم آروم به این هدف برسن. شما وابسته بشی، خواستگاری بیشتر پیش بره و ... بعد بگن خب حالا خونه را به نامش کنید دیگه.
    دو تا ناز و ادا هم بیان و شما کوتاه بیایین.

    به نظرم لازمه با صراحت تمام بهشون بگی می خوای چیکار کنی.
    مثلا لازم نیست بگی بابام شصت میلیون کمک می کنه خونه رهن کنیم ( برام جالب بود که حتی مبلغش را هم توی تاپیک نوشتی، به همین سادگی )

    شاید لازم هست یک فاصله ای ایجاد بشه و دوباره که رفتید این بار با صراحت صحبت کنید.
    خونه: قراره در فلان منطقه تهران رهن کنم

    ماشین: اگر ماشینی دارید که مال خودتون هست و به نامتون بگید این ماشینمه. اگر نه، ماشینی که سوار هستید برای پدرتون هست بگید این ماشین باباست و تا زمانی که اجازه بده استفاده می کنم. اما شاید یه زمانی لازم داشته باشه و پسش می دم.

    کار و حقوق و قسط و ... خلاصه همه را از وضعیت خودتون بگید، نه پدرتون.

    برای مهریه حواست باشه که مبلغ و مقدار معقولی را قبول کنی.
    کی داده کی گرفته به افسانه ها پیوست.

    3- موردی که درباره خواستگارهای دیگه شون گفتید کاملا درسته. رفتارشون و حرفشون دور از ادب هست.
    ضمن این که برای مطرح کردن موضوع خونه، از اونطرف حواسشون هست که بازار گرمی کنند.
    به شما گفتن بازم خواستگار داره، خونه نداری؟؟؟

    آمار اموال بابای شما هم که دستشونه. اینطوری دارن آمادتون می کنند که خونه به نامتون بشه و بعد لابد می خوان بگن حالا بکنش مهریه خانم

    4- در مورد هزینه تفریحاتتون هم به نظرم درست می گید.
    ایشون هنوز داره به خواستگارهای دیگه اش فکر می کنه و صبح تا شبه هم با شما به گردش؟؟

    مصباح الهدی در یکی از پستهاش نوشته بود کاش می شد به خواستگارهای بگیم اینقدر شیرینی و گل نیارند که آدم معذب نشه بخاطر این که تو هزینه می افتن.
    شما درک این دختر را مقایسه کن با دختری که عملا متوجه شدی اصلا ملاحظه ای در کارش نیست.

    یکی دوباری برای شناخت روحیات و خصوصیات اخلاقی همدیگه، برخوردهای اجتماعی و ... رستوران رفتن و بیرون رفتن لازمه.
    اما این که شما دو سه ماه با یه پسری خوش بگذرونی و به بهانه خواستگاری جیبش را خالی کنی و ... دور از ادب هست.
    ضمن این که من حتی از نظر شرعی هم حس مدیون بودن بهم دست می ده.

    به هر حال اگر ملاحظه ات را نمی کنه، بدون که بعدها هم همینه.
    این جور اخلاقها عوض شدنی نیست.

    این که پدرشون بعد از بازنشستگی می رن نگهبانی ساختمان، از نظر کاری هیچ اشکالی نداره.
    اما من یه نکته منفی توش می بینم.
    مادرش هم اهل هیچ ملاحظه و همراهی با شوهرش نیست.

    حقوق بازنشستگی پایینه، اوضاع اقتصادی سخته و ... همه را قبول دارم.
    خیلی از بازنشسته ها کار می کنند و ... اما این که شما یک بازنشسته را که توان جسمی کافی هم نداره، سه شب بفرستی نگهبانی و شب بیداری،
    از بی ملاحظگی خانم خانواده هم می تونه باشه.
    دلم سوخت برای پیرمرد که بعد از یک عمر کار کردن باز هم باید سه شب تا صبح کشیک بده که دکور خونشون از دکور خونه شما بهتر باشه ( مادرش می خواد در رقابت با خواهر کم نیارن و ... )

    شاید همه حرفهام درست نباشه، اما فکر می کنم برای خوش بینی و سادگی و صداقت شما، این گفته ها لازم بود.
    نه برای این که بگم خواستگاری را منتفی کن.
    برای این که اولا چشمهات را بیشتر باز کنی. در ثانی صریح و واضح، روشن و قاطع برنامه ات را بهشون بگو.

    اونا هم می خوان شما را از دست ندن و هم می خوان موضوع را هدایت کنند به مسیری که می خوان.

    پدر ایشون بعد از یک عمر کار کردن اطراف تهران خونه خریدن،
    ایشون انتظار دارن از راه نرسیده، برن توی برج زندگی کنند!
    حتی قانون و اسلام هم می گه مرد موظفه برای همسرش زندگی در حد و سطح خانواده پدریش تامین کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 21:05

  14. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    e-lampard (جمعه 29 فروردین 93), kamran2007 (یکشنبه 31 فروردین 93), khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 29 فروردین 93), ذمانح (شنبه 30 فروردین 93)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما. من هرچی تایپ کردم آخر سر هنگ کرد و پرید...بار اول هم نیست که این جوری میشه !
    فردا مجدد تایپ می کنم. الان خیلی فکرم مشغوله...
    راهنمایی های شما خیلی خیلی به من کمک می کنه. و خدا رو شکر می کنم که این جا هستم. من نوشته شما رو تو گوشیم سیو کردم که فردا سر کار چند بار بخونمش تا دیگه این اشتباهاتمو تکرار نکنم...واقعا ارزش چند بار خوندن رو داره.
    ویرایش توسط e-lampard : جمعه 29 فروردین 93 در ساعت 22:26

  16. 2 کاربر از پست مفید e-lampard تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93), شیدا. (شنبه 30 فروردین 93)

  17. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 99 [ 21:20]
    تاریخ عضویت
    1393-1-08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    5,082
    سطح
    45
    Points: 5,082, Level: 45
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 30 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوباره
    امروز هم روز خیلی سختی برای من بود. اصلا نشد کار کنم کار نیم ساعته 8 ساعت طول کشید و آبروم پیش مدیرم رفت !
    نتیجه خوبی هم نداشت
    من تصمیم گرفتم محترمانه به گوششون برسونم که بابت حرف خواستگارهای متعدد ناراحتم...
    خودم این جوری گفتم که، شما حق انتخاب دارین و می تونین از بین خواستگارهاتون انتخاب کنین. من عذرخواهی می کنم که این چند وقته مزاحم شما و خوانواده شما شدم. و احساس می کنم فکرش شما رو مشغول کردم و اجازه ندادم درست تصمیم بگیرین. من رابطه م رو با شما تا زمانی که به من جواب بدین که آیا شما هم همون طور که من از بین گزینه هام به شما رسیدم مثل من منو انتخاب کردین برای ادامعه آشنایی یا خیر.
    متاسفانه خیلی بهشون برخورد. اصلا و ابدا تحمل انتقاد رو ندارن من بعد هم گفتم برای این که خوانواده ها در جریان باشن مادرم با مامان شما تلفنی صحبت خواهد کرد
    مادرم تماس گرفت و محترمانه هیمن حرفا رو گفت منتهاش مادرش با لحنی بی ادبانه گفتش که نخیر ما اصلا تماس نمیگریم که نظرمون رو بدیم. همون طوری که گفتم خوانواده ما ساده هستن و منم مثل اونا. خوب هم نمی تونیم حرفمون رو بزنیم مادرم میخ واست کوتاه بیاد که من اشاره کردم سر حرفت بمون و تاکید کن که منتظر تماسیم.لحن مادر ایشون بدتر هم شد و طوری حرف زد که بله ما کلی خواستگار رو به خاطر شما رد کردیم و ممکنه در ظاینده هم موقعیت بهتری پیش بیاد و من قول نمیدم تماس بگیرم ( بعد از کلی صحبت که این حق شماست که انتخاب کنین و مادرم کاملا محترمانه حرف زد )
    من حقیقتا خیلی نا امید شدم دیگه. چون اگه حتی دختر ایشون هم خیلی خوب باشه ولی مامانش یه همچین شخصیتی. خیلی مغرور و بی ادب و گستاخانه حرف می زنه. و فک می کنم دلیل اصلی طلاق ها خونواده های این چنینی هست که من اگه بخوام با این دختر خانم ازدواج کنم بعد ها با مادر ایشون سر هر چیز ساده باید به مشکل بخورم. من آدم آرومی هستم و زندگی آروم رو دوست دارم نه پر تنش...
    جالبته تو حرفاشون باز هم می گفتن اتفاقا امشب پسر خواهرم قراره بره خواستگاری، فلان کرده بیسار کرده...کلا الگوی ایشون خواهر و پسر خواهرشونه...
    خودشونم به من اس ام اس دادن که تو حرفاشون خیلی شاکی بودن که چرا این جوری گفتم و می گفتن هر دختر با شرایط خوبی مثل من کلی خواستگار داره. من آدمی نیستم که تو فکر مال و دارایی باشم. و تو فکر زیبایی و خوش هیکل بودن آن چنانی. ولی اصلا درک نمی کنم چرا ایشون فکر می کنه شرایط خیلی خاصی داره. من ساده هستم و تو فکر نبودم محل زندگی ایشون کجاست، پدرش چیکار می کنه مالو اموالشون چی هست. با این که من چیزی نمیگم ایشون خیلی دیگه دست بالا داره میگیره...
    ولی از طرف دیگه هم نگرانم.
    می ترسم که با احساسات این دختر خانم بازی کرده باشم. خیلی نگران ایشون هستم. الان 10 درصد هم به ازدواج با ایشون فکر نمی کنم هرچند منتظر تماس هم هستم ولی اگه تماس هم بگیرن با دیدن این نکات منفی که فکر می کنم زندگی ما رو می تونه به شدت تحت تاثیر قرار بده به شدت احساس نگرانی می کنم.
    حالا نمی دونم اگه تماس گرفتن چی باید بگم...
    اگه می دونستم ازدواج این قدر سخته زودتر دست به کار میشدم !
    امیدوارم به دخترشون صدمه روحی نزده باشم...به هم خوردن این رابطه بیشتر به خاطر مادر بی فکر و مغرور ایشون بود... البته همه چی هنوز قطعی نیست شاید هفته دیگه چیز دیگه ای بگم...نمی دونم به خدا. پاک گیج شدم...

  18. 2 کاربر از پست مفید e-lampard تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93), شیدا. (یکشنبه 31 فروردین 93)

  19. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    متنتون را که خوندم ناراحت شدم.
    گفتم نکنه دو تا جوون می خواستن به هم برسن و حرفهای من باعث شد رابطه خراب بشه


    اما در مورد خود شما فکر می کنم جای عذاب وجدانی نباشه.
    خواستگاری بوده و هر کدوم از طرفین می دونن که ممکنه به نامزدی یا عقد نرسه.
    اگر هم وابسته شده و احساساتش خدشه دار شده، اشکال از خودش بوده. نباید با احساسات وارد رابطه می شد.

    دو ماه رابطه اون هم به شکل خواستگاری ضربه ای به اون دختر نمی زنه.
    نگران نباشید.

    در مورد بقیه اش حرفی ندارم. فعلا ناراحت هستید.
    کمی زمان بگذره و آروم تر بشید، بعد تصمیم بگیرید.
    الان چیزی قطعی نگید و اس ام اس های ایشون را هم بهتره کمتر جواب بدید تا بتونید بهتر تصمیم بگیرید.
    ممکنه احساساتی بشید کامل ردش کنید و بعد از چند هفته پشیمون بشید
    یا ممکنه احساساتی بشید و دوباره برگردید برای خواستگاری، در حالی که هنوز مشکل براتون حل نشده.

    اگر ارتباط نباشه، در شرایط بهتری تصمیم می گیرید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  20. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 31 فروردین 93)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من تو آشنایی با خواستگارم مشکل دارم
    توسط kimia68 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مهر 94, 15:52
  2. پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 آبان 93, 00:49
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 تیر 92, 16:45
  4. راهنمایی تو خواستگای4(بهبود یافتن مشکلات)
    توسط بی وفا در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 خرداد 92, 21:18
  5. راهنمایی می خوام تو خواستگاری2 (انجام صحبت ها و برگزاری مراسم نامزدی)
    توسط بی وفا در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 12:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.