به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 46
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از فرداش دیگه رسما فرار میکرد. یعنی میدیدم که وقتی منو از فاصله خیلی دور میبینه راهشو کجمیکنه و میره. دیگه سلام دادن های هرروزه و ... هم که اصلا! انگار باهام قهر کرده بود!!! من ولی نمیدونم چرا دیگه به اون اندازه ای که باید، ازش ناراحت نبودم! شاید واسه اینکه بعد اون روز بارها نامه اشو خوندم و هربار بیشتر به این نتیجه رسیدم که قصدش از گفتن اون حرفا فقط این بوده که ببینه من نظرم راجع به اون و اهدافش چیه! یعنی به خیالش میخواسته دوپهلو حرف بزنه تا اگه من جوابم منفیه، پیش من شکسته نشه! )مخصوصا که توی نامه اش گفته بود از خرد شدن میگویم اما از خرد شدن میگریزم ). میدیدم که دیگه زیاد سرحال نیست و توی خودشه، طوری که حتی شنیدم یکی از مسئولین صداش زد و گفت فلانی چرا نیستی این روزا؟کجایی؟
    یا چند نفر مشورت کردم و تصمیم گرفتم آخرین قدمی که ازم ساخته اس رو بردارم توی این ماجرا. یه بار که توی راهرو فقط من و اون بودیم، صداش کردم و گفتم لازمه دوباره صحبت کنیم. گفتم میخواستم دیگه حرف شخصی ای بینمون نباشه بعد از اون نوشته، جواب داد که بله منم برای همین خواستم دیگه اذیتتون نکنم. کاملا معلوم بود دلگیره. گفتم اگه از صحبت من دلخور شدین یه خواهشی ازتون دارم، اینکه نوشته خودتونو از نگاه یه خانوم جوون بخونین تا متوجه اهانت بزرگی که درش کردین بشین، اینجور متوجه علت حرفای من میشین و دلخوریتون رفع میشه. با تعجب خیلی خیلی زیادی، انگار که تا الان اهانت رو از طرف من میدونسته نه خودش گفت: آها "من" اهانت کردم؟؟؟؟!!! گفتم بله. گفت خب اگه من اهانت کردم معذرت میخوام. بعدم گفت دلخور نیست از حرفای من. و درحالیکه در لحن حرفاش کاملا حرص خوردن آشکار بود، برام آرزوی موفقیت کرد و از هم خداحافظی کردیم و رفتیم
    این ماجرا مربوطبه دیروزه و بعدش دیگه ندیدمش. الان فقط میخوام یه نفر ماجرا رو برام تحلیل کنه و بگه چرا اینجوری شد! چرا در عرض 1روز بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته ، ورق برگشت؟ همه چیز سوتفاهمه؟ من کار اشتباهی کردم؟ اگه کار اشتباهی کردم چجوری باید درستش کنم؟ ببخشید که پستم خیلی طولانی شد، امیدوارم یکی که میتونه راهنمایی کنه بخوندش و نظرشو بگه

  2. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام سمانه خانم.میگن دشمن عاقل بدتر از دوست نادان هستش این که تکلیف دوستتون روشن شد و بهتره دوستیتون رو کم کنید.دوستی که با یه پسر غریبه میخواد اسباب دوست شدن دخترش با یه پسر رو ایجاد کنه و... اصلا اصلا دوست خوبی نیست و یه پسر عاقل یه دختری رو برای ازدواج بخواد ببینه همچین دوستی داره به نظر من باید بزارش کنار اون دختره و از خیال ازدواج با اون منصرف شه.

    ضمنا شما همون روز و ساعت بعد خوندن نامه اون اقا که مجبور نبودید جواب بدید؟؟!؟!؟؟ مجبور بودید !!! خب می اومدید این جا از همکری دوستان استفاده می کردید !! باور کنید اون اقا به شما هیچ اهانتی نکردند فقط متاسفانه چون شما دیگه فکر کردین و خیال بافی که الان خواستگاری میکنند(چون حضوری روشون نشده پس کتبی این کارو میکنند) و بعد با دیدن خلاف رویاتون در واقعیت سریع بهتون برخورده و بعدش هم باز توی احساسات از روی احساس جوابی بهشون دادید خب بابا خداییش خوشم اومد از برخوردش اصلا بحث دلگیری و اینا بماند خب وقتی این جوابو از طرف شما دیده با خود فکر کرده شما منصرف هستید یا شدید یا بی تمایل و ایشون هم منصرف شدند درست مثل یه مرد.

    بله شما اشتباه کردید.بهترین کار این بود توی جوابشون می نوشتید که بله انشالله هر ان چه خیره برای همه ی جوونا اتفاق بیفته ولی به هر حال ادم باید توی راه رسیدن به کسی از راه درستش تلاششو بکنه اون وقت بقیشو بپسره به خدا(یعنی میگفتید اگه میخواید باید بیاید خواستگاری به طور رسمی ) به هر حال من کلا با نامه نگاری توی این مورد مخالف هستم چون فردا روزی قسمت هم نشید باز کی فکر میاد به سرتون نکنه ناممو به کسی نشون بده یا نده و برام بد بشه یا نشه !!
    این که اون اقا نامه داده دست شما توی این محیط و با رفتارهایی که ازشون توی این مدت سر زده میشه برداشت کرد به شما علاقه زیاید دارند اما خوبه که کر و کور نشند...به هر حال نهایتش میخواید یه بار دیگه با اون اقا صحبت کنید و همون حرفایی که گفتم رو بهشون بگید و بهشون بگید درسته شما شاید اشتباه کردید و طوری دیگه برداشت کردید و بهشون بگید و طوری بفهمونید اگه خواستار شما باشند شما مشکلی ندارید و میتونند از شما خواستگاری کنند...مثلا با گفتن این جرفا که به هر حال باید هم داماد و هم عروس مورد قبول خانواده ی های طرفین باشند و الزاما خواستن یا نخواستن خود دختر و پسر در مرحله ی اول الزاما مهم نیست و این طور حرفا...به هر حال این که ایشون گفته کسی درکشون نمی کنه و.. شاید منظورشون این بوده اگه بخوان از شما خوساتگاری کنند خوانوادشون همراهیشون نکنند بنا به هر دلیلی و.. که اگه این طوری باشه خب ایشون مانع برای ازدواج دارند و بهتره از فکر هم بیاید بیرون و دیگه بیش از این خودتون رو درگیر ماجرا نکنید.

  4. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    سمانه:) (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از شما. والا جناب فدایی یار اصلا رویا نبود! ایشون اون روز دقیقا و چندبار به من گفتن که هدفشون ازدواجه و اگه لازم باشه میان با خانوادم صحبت میکنن. اصلا بحث این نبود که من دارم رویاپردازی میکنم. یعنی فقط مونده بود همون یک جمله تا من هم بتونم صحبت کنم. خیلی راحت صحبت میکرد اون روز. خیلی صریح و راحت گفت من به شما تمایل دارم، اگه این باعث اذیتتون میشه که خب همینجا تمومش میکنیم. اگه هم نه، من با پدر بزرگوارتون عین یه شیر صحبت میکنم و میگم که راجع به دخترتون چنین نظری دارم. همین حرف شما رو هم زد که البته خانواده ها هم باید باهم جور باشن و نظرشون مهمه و... . اما قبل از اینکه ساکت شه و به من اجازه حرف زدن بده، انگار میترسید از واکنش من و یه جوری یه بحث جدید وارد میکرد. و خب منم وقتی بحث جدید وارد میکرد که نمیتونستم بگم مثلا "حالا این بحثو ول کنین، بیاین همون راجع به ازدواجمون حرف بزنیم! ". و تا آخر انقدر این کارو کرد که من ازش خواستم یه خورده منسجم حرفاشو بزنه تا من بتونم جواب بدم. نه آقای فدایی یار، اصلا توهم و رویا نبود. همه چیز عیان بود و واضح.
    اما ایشون در نامه طوری نوشته ان که هرکی بخونه فکر میکنه من ازشون خواستگاری کردم و ایشون هم دارن از سر بازم میکنن. اصلا هم بحث خاواده و چنین چیزهایی مطرح نبود. گفته بودن در زندگیشون اهداف والایی دارن که هرکسی اونا رو درک نمیکنه و خیلی ها به مسخره میگیرنش، بنابراین باید تنها به این مسیر ادامه بدن! خب درک کنین همچین حرفی برای یه دختر خیـــــــــــــــــــــــ ـــــــلی سنگینه! اونم منی که این همه خودمو به آب و آتیش زدم که علاقه ام به ایشون باعث نشه پیششون سبک شم.
    این هم که میگین بهشون بفهمونم که همچنان تمایل دارم، خب من در آخرین صحبتمون بعد از نامه دقیقا این جمله رو گفتم: آقای فلانی من اون روز اومده بودم تا بهتون بگم برخلاف چیزی که دوستتون گفتن، آدمی نیستم که قبل از ابراز تمایل از طرف یه آقا، خودم بخوام تمایلمو نشون بدم. خب این حرف یعنی اینکه تمایل دارم دیگه، نه؟؟ اون روز هم که درباره ازدواج ما با هم صحبت میکرد، من ضمن اینکه خیلی ذوق و شوق نشون ندادم و همچنان سنگین رنگین بودم، ولی خوش برخورد و گرم حرف میزدم. یعنی هنوزم شک داره به تمایل من؟؟! من بیشتر از این نمیتونم برم جلو، نمیتونم برم صداش کنم دوباره! اگه خودش بیاد سراغم خب سعی میکنم با حرفام اشتباهمو جبران کنم، اما خودم نمیتونم برم! لطفا یه راه دیگه نشونم بدین، یه راهی که شدنی باشه و از پسش بر بیام. کلافه و آشفته شدم... نمیخواستم اشتباه کنم...

  6. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 05 اردیبهشت 93)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سمانه جان
    خواهر خوبم دقیقا درکت می کنم تو دختر سنگین و نجیبی هستی و برات سخته که غرورت خدشه دار بشه
    می دونم از این اتفاقات ناراحتی و دلت می خواد راهی پیدا کنی که جبرانش کنی
    من اول چند تا چیزو بهت می گم و بعد نظرمو راجع به وضع موجود برات می گم
    1- برات عبرت بشه که دیگه به هیچ عنوان حرف دلت رو برای هر کسی نگی منظورم دوستته که چنین برخوردی کرده
    2- چیزی که من تو همین همدردیم در همین مدت حضورم بارها دیدم اینه که کارشناسا می گن دختر لازم نیست کاری کنه و پیش قدم بشه برای همین چیزاست باور کن شما لازم نیست چراغ سبز و این چیزا نشون می دی چون هزار تا برداشت سوء ممکنه از این رفتار بشه و شما نمی دونی که طرف شما ممکنه به کدوم نتیجه برسه. اون تصمیمات اشتباه یا راه صحیح و سالم که همون ازدواجه. به خصوص در مواردی که پسر شرایط ازدواج نداره این موضوع بدتره و بیشتر احتمال داره که اون دنبال برقراری ارتباط بدون هدف خاصی باشه تازه در بهترین حالتش
    اما در مورد وضع موجود به نظر من تا اینجا شما غرورتو زیر پا نذاشتی و چیز علنی از علاقت به اون آقا نگفتی ولی اگر بیشتر از این اقدامی کنی توی محیط واقعا خودتو بی ارزش می کنی و این برا شما خیلی بد میشه و ضرر مستقیمش برای شماست
    راه حل به نظر من اینه که کاملا کاملا و کاملا بی تفاوت و سنگین رفتار کنی اگر سلام کرد جوابشو می دی خیلی سنگین و با احترام باهاش رفتار می کنی این کدورتو رفع می کنه اقدام بیشتر هم اصلا لزومی نداره
    اگرم اون آقا اومد پیشت بگو من اگر اومدم با شما صحبت کردم به خاطر این بود که رفتار غلط و سطحی یه نفر باعث سوء تفاهم توی محیط شده و من می خوام این حرفا تمام بشه اینجوری اگر اون آقا نیتی داشته باشه مطرح می کنه و اون موقع باز شما جدی می گی اگرم شما همچین تصمیمی دارید این راهش نیست باید به طور رسمی و جدی از طریق خانواده ها مطرح می کردین نه به این شکل اینجوری اون حساب کار دستش میاد اگرم نیت جدی نداشته باشه حداقل می فهمه که نباید هر رفتاری رو با شما داشته باشه و باید احترامتو حفظ کنه
    باور کن اگر مدتی بی تفاوت و سنگین رفتار کنی هر شک و حرفی هم که تو محیط باشه کامل رفع میشه ولی اگر بخوای هی اینطرف و اون طرف بایستی و با ایشون حرف بزنی و توضیحات بی مورد بشنوی و یا خودت بگی فقط وجهه خودت رو بیشتر خدشه دار می کنی
    با اون دوستتم قطع ارتباط کن و اگرم ازت چیزی پرسید خیلی جدی بهش بگو مایل نیستی در این مورد حرفی بزنی. من بوی خوبی از رفتار اون دوستت نمی شنوم حتی چیزایی رو ممکنه به دروغ اضافه و کم کنه و مقصود خوبی ممکنه نداشته باشه به هر حال دیگه در این موردا و اتفاقات یا حرفات با اون آقا اصلا نه با این دوستت نه با کس دیگه حرفی نزن
    ببخشید طولانی شد امیدوارم کمکت کنه

  8. 2 کاربر از پست مفید جویا تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 05 اردیبهشت 93), سمانه:) (جمعه 05 اردیبهشت 93)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    خب نمیدونم چی بگم با شناختی که شما از اون اقا توی اون مدت پیدا کردید شاید حق داشتید به اندازه ی اون خیـــــــــــــــــــــــ ـــــــلی ناراحت بشید

    اخرین حرفتون هم که حرف امیدوارکننده ای بوده برای اون اقا...
    می دونید چیه سمانه خانم ؟؟!! بعضی فکر ها اصلا ارزششو نداره درسته ادم شاید نتونه توی بعضی سن ها و شرایط خودشو کنترل کنه و.. ولی بعد ها افسوس میخوره به معنای ئاقعی کلمه چرا الکی این قدر فکرشو مشغول چیزای الکی میکرده

    با توجه به این که از دیروز ندید ایشون رو به نظرم بهتر هستش منتظر واکنش اون اقا بشید... از نوع اشنایی شما با اون اقا به نظر نمیاد ایشون قصد سواستفاده داشته باشه (البته این فقط یه حدس هستش) ولی اگه واقعا هم شما رو بری ازدواج خواسته باشند از روی صحبت هاشون من این طور فکر میکنم میخوان یه رابطه ای رو با شما شروع کنند شاید تا زمانی که اون مانعی که برای ازدواج دارند رفع شه !!! مثلا این که بقیه به افکارش احترام بزارند یا از این چیزا !!!!!!!
    به هر حال منم با این روند مخالفم و اخرش چیزی جز لطمه مخصوصا برای شما نداره
    و با حرفای دوستمون جویا موافقم..

    شما نجابت و سر سنگین بودن خودتون رو حفظ کنید سنی هم ندارید انشالله هر چی قسمت باشه همین میشه..به نظرم ارزش نداره ها این قدر فکرتونو درگیر کنید و بهتون قول میدم اگه اون اقا واقعا قصدش ازدواج باشه یه جرکتی میکنه اگر هم هیچی نشد بی خیال موضوع شید..به هر حال شما درسته اشتباه کردید ولی اشتباه این نبوده که خدایی ناکرده ابروتون رفته باشه یکم زود تصمیم گرفتید الان هم مطمئن باشید اگه اون اقا واقعا نیتش خیر باشه شاید یه کاری بکنه..


    بعدش هم شما تحقیقاتونو کامل کردید که بدوندید ایا این اقا واقعا ارزش و لیاقت ازدواج با شما رو دارند یا خیر و شما خیلی چیزها رو نمی دونید...پس همون کاری که گفتید از همه بهتره اگه خودشون اومدند جلو سو تفاهم رو براشون رفع کنید اگه هم نیومدند بهتره دیگه بهش فکر نکنید..

  10. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    سمانه:) (جمعه 05 اردیبهشت 93)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. خب ادامه ماجرا...!

    فرصتی پیش اومد و ما دوباره هم کلام شدیم. البته ایشون سراغ من نیومد. بلکه یه فرصت همکلامی ایجاد شد. بهش گفتم که فکر میکنم که وقتی مسائلی حل نشده باقی مونده، بهترین کار اینه که از طریق گفتگو حل شه. گفت اونم همینطور فکر میکنه. علت خشمی که توی نامه ام بهش ابراز کرده بودمو گفتم. هرچند میگفت از نامه من دلخور نیست اما کاملا معلوم بود دلخوره. لا به لای حرفاش گفت علت اینکه بعد از اون نامه هرجا منو میبینه راهشو کج میکنه میره و... این بوده که من آخر نامه نوشتم "خداحافظ"! گفت نمیدونم علت این همه انزجاری که شما دارین و ... چیه، ولی من هرکاری که کردم غلط کردم و هرچیزی که بین ما بوده تموم!!! من بهش گفتم اولا انزجاری در کار نیست، ثانیا چیز خاصی بین ما نبوده که شما با این لحن صحبت میکنید. اما اون سر حرف خودش بود و چندبار دیگه هم این جمله رو تکرار کرد! گفت صحبت هایی که ان روز درباره ازدواج کرد جنبه مثال داشته و فقط میخواسته خط زندگی رو به من نشون بده! (درحالیکه اون روز علنا راجع به خودمون حرف میزد حتی یک بار من ازش پرسیدم دارین درباره کی حرف میزنین؟ دقیقا گفت درباره خودم و شما!! و خیلی حرفای مستقیم دیگه) بهش گفتم فکر میکنین کار درستیه که بخواین به همدانشگاهیتون خط زندگیشو درباره ازدواجش نشون بدین؟! اینو که گفتم موند چی بگه! بعد از مکث گفت راست میگین اشتباه کردم ببخشید. آخرشم گفتم اگه من با شما صحبتی کردم برای این بود که دیدم مذهبی هستین و دیدن چنین رفتاری از یه آقای مذهبی رو اصلا انتظار نداشتم، اما ایرادی نداره. بعدم خداحافظی کردم و رفتم.
    خب از حرفاش کاملا میشه این برداشت رو کرد که منصرف شده. اما از اون روز به بعد خیلی خیلی بیشتر از قبل باهم برخورد داشتیم. توی برخوردامون یه حالت قهر هست! کاملا انگار که دوتا آدمیم که باهم قهر کردیم ولی از اون روز علیرغم همه حرفایی که زده بود، بازم توی چندتا از برخورداش نشونه های بارز جلب توجهشو میبینم! باور کنید توهم نیست، وقتی میگم بارز یعنی واقعا بارز. یه بار همتوی جمع کوچیکی حضور پیدا کرد که از قبل میدونست من اونجا هستم و خب اگه راست گفته بود که دیگه میخواد همه چیز بین ما تموم ده باشه، مسلما نمیومد اونجا.
    ولی خب در کل حقیقت اینه که کاملا داره بهم بی محلی میکنه و بی خیاله:-) یا شایدم میخواد اینجوری نشون بده! )مثلا در کل اصلا این چند روزه نگاه به محدوده ای که من هستم نمیکنه. اما ییه بار جایی نشسته بودم که به نظر میومد نمیتونم اونو ببینم، و دیدم که با دیدنم کاملا سرشو 180 درجه چرخوند سمتم )
    اما چرا اینجوری شد؟ چرا منصرف شد؟ خواهشا نگید که این آدم ثبات نداره و همون بهتر که ازش دور باشی و... . میدونم که اشتباه کرد و رفتار بدی داشت، اما خب رفتارش اونقدری بد نبود که بخوام باقی صفات خوبشو که باعث شد بهش جلب بشم نادیده بگیرم. من اینجام که یکی کمکم کنه که با این آقا ازدواج کنم! کمکم کنه که رفتارم درست باشه. خیلی حیف میشه اگه واقعا هیچ کاری نتونم بکنم. من عجله ای واسه ازدواج ندارم، میدونم سنم کمه. اما این آقا به حدی مورد مناسبیه و به حدی میدونم که مورد استقبال خانوادم قرار میگیره، که واقعا افسوس میخورم اگه نشه... مخصوصا که تا اواسط کار همه چیز به قدری روان و بدون زور زدن پیش رفت که هیچکس باورش نمیشد... کمک کنید نظرشو برگردونم از راه درست...


    و لطفا لطفا لطفا نصیحت نکنید، من عاشقش نیستم ولی بهش تمایل دارم میخوام تلاشمو در راهش بکنم اونجوری که از یه دخترِ نجیب برمیاد.
    دوست دارم حداقل یه فرصت آشنایی داشته باشیم و بیشتر همدیگه و خانواده هامونو بشناسیم، در اون صورت اگه نپسندیدیم بگیم نه! نه اینکه همینطوری سر یه دست نوشته، سر یه سری رفتار بچگونه، بدون اینکه ایشون واقعا بدونه من کی هستم منصرف شه!

    .

  12. #27
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اینایی که میگید بنظر من یه رفتار بچه گانه از طرف یه دختر و یه پسره همین و بس.شما هم داری پرو بال میدی.والا تا اونجایی که بنده خودم پسرم و قشر خودمو میشناسم پسرا به دخترا زیاد نگاه میکنن و توجه دارن.این نشانه خواستنشون و اینکه میخوان بگیرنشون نیست فقط یه نگاه و یکم تمایل همین و بس.

    مسئولیت قبول و پذیرش یه زندگی دل شیر میخواد و داشتن شغل رفتن سربازی و استقلال داشتن و حداقل سرمایه برای تشکیل یه زندگی و چنتا مورد دیگه.

    در مورد پاراگراف آخر یا من معنای دختر نجیب را نمیدانم یا تعریف شما از دختر نجیب با تعریف کلی متفاوته.میشه اینو لطف کنید و برای من و دگر دوستان همدردی توضیح بدید.

    ((و لطفا لطفا لطفا نصیحت نکنید، من عاشقش نیستم ولی بهش تمایل دارم میخوام تلاشمو در راهش بکنم اونجوری که از یه دخترِ نجیب برمیاد.
    دوست دارم حداقل یه فرصت آشنایی داشته باشیم و بیشتر همدیگه و خانواده هامونو بشناسیم، در اون صورت اگه نپسندیدیم بگیم نه! نه اینکه همینطوری سر یه دست نوشته، سر یه سری رفتار بچگونه، بدون اینکه ایشون واقعا بدونه من کی هستم منصرف شه! ))

    بازم میگم دوست دختر داشتن با درخواست ازدواج متفاوته و همونطور درخواست ازدواج سرسری از دختر با خواستگاری رفتن رسمی و تلاش برای تشکیل یه زندگی هم متفاوته.

    تالار همدردی در جهت ایجاد رابطه دوستی بین دو جنس و یا تداوم و بازسازی رابطه راهنمایی نمی دهد ، چون با این روابط دوستی مخالف هست و آسیب زا می داند ، لطفاً لینکهای زیر را بخوان .

    سطوح رابطه دختر و پسر

    دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر


    *:* پیوست تاپیک دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر >>>



    ما قصدا و عمدا چنین روابط عاشقانه ای رو تخریب می کنیم!!!!


    گفتگوی صمیمانه مدیر همدردی با دخترانش


    چرا در رابطه با جنس مخالف وابسته مي شويم يا وابسته مي كنيم

    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  13. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 13 اردیبهشت 93), sanjab (شنبه 13 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 13 اردیبهشت 93), سمانه:) (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا من خیلی از اینکه تلاش کردین راهنماییم کنین تشکر میکنم. ولی از اونجایی که هیچوقت اجباری برای راهنمایی کردن وجود مداشته، من ازتون درخواست میکنم که اگه حوصله خوندن همه حرفهای کسی رو ندارین، از راهنمایی کردن صرف نظر کنین. چون درغیر اینصورت راهنمایی سرسری شما به شخص کمک گیرنده این احساسو میده که مسئله ای که انقدر براش مهم بوده که بخاطرش بیاد این همه حرف بزنه و نظر کسایی رو بخواد که تا به حال حتی ندیدتشون، مسخره و هیچ انگاشته شده. و جو تاپیک رو هم به سمتی میبره که سایر افرادی هم که میخونن همین احساس مسخره بودن دغدغه سوال کننده براشون پیش بیاد و نظرات اون ها هم به همین سمت پیش بره. درحالیکه مادامیکه افراد پرسشِ منِ سوال کننده رو کوچیک و حقیر بدونن، راهنمایی هاشون مفید نخواهد بود. من اگر اینجا هستم برای اینه که این موضوع رو به آینده ام و به خواسته هام از زندگی بی ربط نمیبینم.
    اگر پست های قبلی منو میخوندین من چندین بار تاکید کردم که قصد ایشون دوستی نیست، اگه قصد ایشون هم دوستی بود، قصد من این نیست! و حالا شما این همه تاپیک معرفی کردین واسه اینکه منو از دوستی منصرف کنین... از طرفی من درباره اینکه ایشون سربازی رفته و از نظر شغلی آمادگی داره و... صحبت کردم. چندبار هم گفتم که نشانه هایی که دیدم بارزن و توهم های دخترانه نیستن. ایشون یه فرد مذهبیه و روی روابطش با خانم ها حساس، آدم چشم چرونی نیست کهبخواد همه رو نگاه کنه و من هم توهم بزنم که عاشقمه! این ها رو واسه دفاع از ایشون نمیگم، واسه این میگم که ایشون اگر این صات رو نداشتن، اگر آمادگی ازدواج رو از نظر استقلال و سربازی و... نداشتن، من برای چی باید میگفتم مورد پسند خانوادمن؟؟ برای چی باید میگفتم مورد مناسبی هستن و اگه نشه افسوس میخورم؟؟؟
    این هم که میگم در حد توان یه دختر نجیب میخوام تلاشمو بکنم، یعنی اینکه نمیخوام دلبری کنم و از یه سری فنون زنانه که شاید بعضیا به کار میبرن استفاده کنم. اما میخوام رفتار صحیحی داشته باشم که اون چیزی که باعث شد ایشون منصرف بشن رو جبران کرده باشم.

  15. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزارید پس رک و راست به شما اینو بگم

    ماست از هر طرف نیگاش کنیم سفیده حالا شما دوست داری صورتی ببینی بخودت مربوطه
    این رابطه از هر طرف نیگاش میکنم یه رابطه احساسی و دوستیه حالا میخواد طرفت مذهبی باشه و نیم متر ریش داشته باشه یا نماز شب خوان

    ایشون که راه خودشان را میخواهن بپیمایند ولی برای بقیه دخترای تالار همدردی اینو میگم

    خواهشا به این نیگاه نکنین طرف مقابل شما خوب حرف میزنه یا تحصیلکرده هستش یا خوشتیپه یا پولداره یا باباش شهیده یا جانبازه یا پدرش مسجدیه یا خودش نماز اول وقت خوان مسجدی و نماز شب خوان اینا هیچکدومشون مجوز این نیست که مسیری که شما با آقا پسر طی میکنید درست باشه

    شما هم اگه فکر میکنید جواب بهتری میگیرید در این تالار که به به چه چه کنن و بگن ادامه بدید چشمهایمان را بر روی واقعیت ببندیم اشتباهی اومدین اگه هزار بار دیگه هم بنویسید نه تنها من بلکه خود مدیر و مشاورین و بقیه کاربرها هم نظرشان همینه

    روز خوش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  16. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 13 اردیبهشت 93), sanjab (شنبه 13 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 13 اردیبهشت 93), سمانه:) (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  17. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    امیدوارم که حالتون خوب باشه
    خانم میشه بپرسم که شما چند سالتونه؟
    من قسمت های زیادی از ماجراتونو خوندم.شما خیلی خیلی به طرف مقابلتون گیر دادین.بی سیاست رفتار کردین و تمایلتونو به ایشون (نه با کلام) ابراز کردین
    دوست من ایشون یه صحبتی کردن.تا حدی درگیر جو و احساسات شدن و از خواستگاری و این چیزا نوشتن.با سابقه ای که متاسفانه دوست شما تو ذهنشون ایجاد کردن این صحبت ها غیر منتظره نبودن.اما بعدش نشستن فکر کردن که صحبتشونو مکتوب کنن تصمیم به طفره رفتن از زیر بار مسئولیت خواستگاری گرفتن.تا اینجا که شما اشتباهی نکردین.اشتباه شما کش دار کردن مسئله ای به این واضحی بود!!عزیزم این جور که از حرفاتون من به عنوان خواننده می تونم استنتاج کنم شما تصمیم هدایت این آقا رو به خواستگاری داشتین و سعی در ثابت کردن اینکه این رابطه باید اون سمت و سو رو بگیره،که به فرض(بسیار کم) اگه اون آقا قصدشم واقعا خواستگاری بود منصرف شده.
    این چیزایی که از نگاه کردن و دنبال کردن و این چیزا هم مینویسین تصویر سازی و بال و پر دادن ذهن خلاق و دخترونه ی شماست.اینکه ایشون نگاه می کنن یا فلان می کنن میتونه فقط یه حس کنجکاوی باشه.فقط!چرا اینقدر بزرگش میکنین که به خودتون ثابت کنین دوسش دارین و اذیت بشین؟
    من نمیدونم از من بزرگترین یا کوچکتر.فکر می کنم کوچکتر باشین.برای من به تجربه ثابت شده عشق و عاشقی های دانشجویی خیلی آخر و عاقبت ندارن.بیشترشون روابط احساسی هستن.مناسب ترین شیوه برای به عمل نشستن اینه که با خانواده تون صحبت کنن.
    عزیزم شما تو متنتون بارها نوشتین که نجابت مهمه براتون و ایشون مذهبی هستن و این حرفا.خودتون نقضش نکنین
    این سطر ها رو کسی براتون مینویسه که شرایط زندگیش و فرهنگی که توش بزرگ شده همه چی رو کاملا کاملا مدرن و امروزی داشته.اما براش ثابت شده که بیشتر مسائل مدرنش خوبه اما خواستگاری سنتیش و با حضور خونواده ها.
    امیدوارم شاد باشی و خوشبخت

  18. 4 کاربر از پست مفید hanie_66 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93), sanjab (شنبه 13 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 13 اردیبهشت 93), سمانه:) (شنبه 13 اردیبهشت 93)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میترسم اگه کارمو ول کنم دیگه کار پیدا نکن...
    توسط mina-mina در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 بهمن 93, 21:19
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 23:37
  3. میترسم پسر بیاد آبروریزی کنه
    توسط salamati در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 21 شهریور 93, 22:06
  4. میترسم آبروم پیش خانوادم بره
    توسط zohre-f در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 01 مهر 91, 12:40
  5. 10 شیوه منحصر به فرد برای لذت بردن از شریک زندگیتان..
    توسط shad در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 خرداد 89, 15:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.