به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 46
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    ممنونم خواهش میکنم.منم خوشحال میشم کمترین کمکی بتونم بکنم و از این که شما هم از نظراتتون منو در تاپیکم بهره مند کنید خوشحال میشم .انشالله هر ان چه خیر و صلاحه برای همه اتفاق بیفته.

    راستی شما گفتید هم شهری نیستید این خودش یکم میتونه شرایط رو سخت کنه مثلا برای من و خانوادم معیار مهمی هستش خدا کنه اگه اون اقا به شما علاقه مند هستند و صلاح شما در وصال هست این موضوع براشون زیاد اهمیتی نداشته باشه و همچنین برای خانواده ی شما چون اکثر این ازدواج ها دختر باید بره به شهر پسر و شما با این چیزا حتما مشکل ندارید که گفتید تحقیق کردید راجب اون اقا و بعدش رفتید جلو و.. البته من به شخصه دیدم کسایی که دانشجو بودند در شهر های دیگه این موضوع کمی براشون عادی میشه وزیاد براشون مهم میتونه نباشه این که الزاما زنشون هم شهری اوان باشه و زوج هایی هم که اختلاف فرهنگی نداشتند و از دوشهر متفاوت بودند خوشبخت شدند و من نمونش رو هم دیدم

    ضمنا این که اومدند به شما میگن به بقیه ماجرای نامزدی رو الکی گفتند خودش خیلی واضحه نشونه ای بارز از ابراز علاقه ی اون اقا به شماست (البته ما واقعی یا غیر واقعی بودنش رو نمیدونیم و از ته دل اون اقا خبر نداریم ولی نشون از علاقست )
    مخصوصا وقتی تابلو تر میشه که هنوز اشنایی ایشون با شما خیلی هم طول نکشیده ....البته من با توضیحاتی که شما میگید هی نظر میدم و تا الان با چیزایی که گفتید فکر نمیکنم توی کار اون اقا بخواد کلکی باشه وانشالله نیتشون خیره...بازم تاکیید میکنم بر اساس چیزهایی که میگید چون ممکنه یه رفتار از ایشون گفتند یا نگفتنش به کل نظرات من رو عوض کنه !! چون من به شخصه پیش فرض رو بر اساس انجه این جا نوشته میشه قرا میدم و سپس با توجه به اون پیش فرض ها نظر مید

    ببنید این که از موقعی که شما ایشون رو دیدید هر روز یه تیپ می زنند اولا ممکنه یه دلیلش همین اشنایی باشما باشه و برای جلب توجه بیش تر شما این کار رو میکنند و هیچ اشکالی هم نداره ولی فکر نکنید اگه شما هم این کار رو بکنید الزاما توجه بیش تر ایشون رو جلب خواهید کرد و شما توی مورد پوشش همون خود واقعیتون باشید بهرتین کار هستش همون روال قبلی که لباس میپوشیدید طبیعتا هر چی اراستگی شما بیش تر باشه این روز ها خب بهتره (و این اراستگی اصلا با ارایش کردن و این جیزا بدست نمیاد یا لااقل برای من ) مثلا اگه ایشون مذهبی هستند و همسری محجبه دوست دارند خب شما هر چی حجابتون بهتر باشه خود به خود بیش تر باعث جلب توجه اون اقا میشید


    ببنید اگه اون اقا واقعا به شما علاقه مند باشند اونجا که منتظر اجرای ایشون نشدید و اگه مطمئن هستید ایشون میدونستند شما کجا نشستید و متوجه رفتن شما شدند شک نکنید خیلی دل ازرده و ناراحت شدند حتی یه درصد هم شک نکنید ولی اصلا الزاما به این معنا نیست که باعث شه نسبت به شما دیگه بی تفاوت شند و نگران نباشید...

    راجب رفتار متناقض شما خانم ها این امری بس طبیعی هست که فکرکنم دلایلش برای خود شما هم ناشناخته باشه هنوز ..مثلا واقعا شما چی فکری کردید پیش خودتون که منظتر اجرا ایشون نموندید و رفتید ؟؟

    همون طور که دوستان هم تاکیید کردند خود واقعیتون باشید دقیقا یکی از دلایل اصلیش همین هست شما فکر میکنید چیکار کنید که بهتر به چشم اون اقا بیاید غافل از این که هم نمیتونید خوب این کار رو بکنید و هم باعث بروز رفتار متناقضی از شما میشه و سبب میشه اون اقا بیش تر دچار شک بشند چر ا شما هربار یه طوری رفـتار میکنید ؟.؟ به هر حال بستگی داره اون اقا هم چقدر به روحیات زن ها اگاه باشند کهاگه اگاه باشند زیاد حساس نمیشند و میگن عادی هست ولی اگه کم تر اگاه باشند خب حساس میشند

    شما همون خود واقعیتون باشید دقیقا مثل رفتاری که روز اول اشناییتون داشتید به نظر من خوب هستش و بهترین رفتار...واقعا ذهنتون رو درگیر نکنید چه بپوشید چیکار کنم چطوری سلام کنم چطوری نگاه کنم چون بدتر میشه...بعدش هم وقتی ادم به کسی علاقه داره هر چقدر هم رویاین چیزا کار کنه بازم وقتی طرفو میبینه نمیشه زیاد عملی کنه و بیش تر حرکت ها خود به خودی میشه ..درست مثل دستپاچه شدن اون اقا وقتی شما رو میبینند !!! طبیعتا ایشون هم دسوت ندارند این اتفاق بیفته ایا این رفترا ایشون باعث شد شما خدایی ناکرده بگید ایشون بیعرضه هستند!! قطعا نه ..چون ایشون عرضشون رو با فعالیت هاشون به شما و بقیه توی دانشگاه نشون دادند پش شما هم از این بابت ناراحت نباشید


    از اون جایی که این موقعیت کتاب موقعیت ویژه ای هستش من میخوام خوب فکر کنم و نظرمو بدم و شما هم انشالله با نظرات سایر دوستان بهترین رفتار طوری که مناسب یه دختر خوب و نجیب باشه رو انجام بدید در برخورد با اون اقا

    ضمنا تاکییدمیکنم زیاد فکرتون رو هم درگیر اون اقا نکنید مخصوصا اگه بعد عید اتفاق خاصی نیفتاد...به هر حال این که یه تلاشی بکنید و.. خوبه ولی بقیشو بسپرید به خدا ...حالا انشالله کتاب رو تحویل ایشون بدید ببینم بعدش چی میشه ..

    منم خوب فکرامو کردم بعدش نظرمو میگم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    سمانه:) (شنبه 09 فروردین 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستش من خودمم چیز بیشتری دربارش نمیدونم. اما یه چیز مشکوک فقط هست این وسط اونم اینکه اون خانم ورودی که ایشون گفت براش مزاحمت ایجاد کرده بوده، از طریق یکی از دوستام یه پرس جویی دربارش کردم. و دوست اون خانم به دوست من گفته که وقتی این خانم ورودی سراغ این آقا رفته، این آقا ممانعت نکرده و به قولی پا داده! ولی نمیدونم در چه حدی بوده و چی بوده. فقط میدونم اون خانو کلا توی همین 1ترمی که اومده دانشگاه کارای درستی نکرده و زیاد خوش نام نست. نمیشه به راستی گفته اش اعتماد کرد. و اینکه اگه هم راست گفته باشه، معلوم نیست چی گفته، اگه مثلا ابراز علاقه کرده باشه و این آقا هم تمایل نشون داده باشه، خب این خودش صرفا چیز بدی نیست. شاید این آقا دنبال مورد مناسب برای ازدواج میگرده و پیش خودش فکر کرده شاید این خانوم مورد مناسبی باشه. ولی هرچی بوده درنهات بهش گفته نامزد داره و تموم شده
    دیگه الان من تمام چیزایی که بوده رو به شما گفتم و چیز نگفته ای نمونده
    درباره اینکه من چرا منتظر اجرا نموندم، علتش این بود که اونجا همه صندلی ها پر بود وباید سرپا میموندم. منم توی اون موقعیت احساس کردم اگه سرپا بمونم غرورم شکسته میشه!! این شد که برگشتم. ایشون هم فرداش وقتی از کنار هم رد میشدیم و سلام کردیم، معذرت خواهی کردن که جا نبوده و گفتن اومده بودن واسه من ( و البته دوستام که همراهم بودن) جا پیدا کنن ولی هرچی گشتن دیدن ما نیستیم و متوجه شدن که رفتیم ( جالبه که من با دوستام بودم و ایشون دوستام رو هم میشناسن، ولی از بین اون جمع فقط از من معذرت خواهی کردن! ) منم به گرمی جوابشونو دادم و گفتم کاری پیش اومد و باید میرفتم (دروغ هم نگفتم البته)
    مشتاقانه منتظر راهنماییتون درباره روز پس دادن کتاب هستم. خیلی لطف میکنین.

    - - - Updated - - -

    راستی درباره شهرهای زندگیمون، من و خانوادم مشکل چندانی نداریم. درواقع ایشون فعلا در شهری نزدیک به ما زندگی میکنن. خودشم وقتی از من پرسید اهل همین شهر دانشگامون هستم یا نه و من گفتم بله هستم، با لبخند گفت خوش به حالتون کلا روز اولم همینو ازم پرسید و اگه مشکلی داشت احتمالا بیشتر جلو نمیومد

  4. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 11 فروردین 93)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام سمانه خانم.ببخشید جوابم کمی دیر شد.اما این موضوع مشکوکی که گفتید اگه اون گفته ابراز علاقه ی اون خانم درست بوده باشه اون قدر ها هم که شما گفتید چیز بدی نیست این طوری ها هم نیستش ببنید من با این حرف شما راجب صحبت هایی که میخوام بنویسم کمی منو نگران کردید شما باید توجه داشته باشید اگر چنین چیزی واقعیت داشته باشه بعد ها حتی اگه ایشون از شما خواستگاری کردند پیگیر این موضوع بشید البته نه خود ایشون مستقیم و همون اول ماجرا حالا اگه کار به اون جا رسید توصیه ای برای شما دارم
    خواستم تاکیید کنم زیاد احساسی با این قضیه برخورد نکنید و این قدر ساده از کنار مسایل نگزرید

    ولی بحث اصلی میدونید چی هست !؟؟! همونی که خود شما گفتید اصلا نمیشه به صداقت گفته ی دوست اون خانم اعتماد کرد به هر حال یه دختر که نمیاد خودشو خراب کنه حتی پسر و طبیعتا اگه یکی بره سمت یکی برای دوستی ولی طرف تمایلی نشون نده که نمیگه اون نخواست میگه من نخواستم
    بگزریم میرم سر حرف اصلی که قرار بود بزنم...


    راجب کتاب این فرصت ویژه ای که برای شما اتفاق افتاده من یه توصیه میکنم که مطمئن باشید جواب میگرید ولی یه خواهشی از شما دارم واین هستش که لطفا این کار باعث نشه دوست بشید چون کافیه سری به تاپیک هایی بزنید که دوستی هایی که منجر به ازدواج نشده و چقدر شرایط سختی پیش اومده برای طرفین و مخصوصا دخترا و این سایت هم کلا برای ازدواج و وصال هستش و هیچی مثل ازدواج دو نفر منو خوشحال نمیکنه پس لطفا این کاری که گفتم رو انجام دادید و رابطه ای ایجاد شد یه وقت و اگه ایشون به شما علاقه داشتند بگید بیان خواستگاری شما و اگه غیر این بود بی خیال رابطه بشید و همه چی رو تمام کنید

    و اگه هم ایشون به شما علاقه ای نداشتند باز هم زودتر همه چی رو فراموش کنید

    نباید زیاد این موضوع طول بکشه و ذهن شما بیش از این مشغول کنه

    - - - Updated - - -

    ببینید افراد موفق همیشه یه راه پیش رو ندارند این یکی از ابزار های موفقیت هستش اون ها همیشه به قول معروف چند تا چیز توی جیبشون دارند که موقع شرایط بحرانی اینو رو میکنند و باعث وجه تمایزشون با بقیه میشند !!!! و من میخوام این راهو برای شما دررابطه با پس دادن کتاب بگم

    شما که میرید کتاب رو پس بدید باید خوب توی ذهتون تمرین کنید که ممکنه با دو حالت مواجه بشید و در هر کدوم از حالت ها باید بدونید چیکار کنید و امیددوارم حالت اول رخ بده که خیلی برای شما بهتره

    حالت اول : شما میرید کتاب رو تحویل بدید و خب بحث تشکر و یه سری صحبت راجب کتاب و موضوع و .. بعدش شما خییل سنگین و نجیب رفتار میکنید و انگار الان میخواید کتاب رو به ایشون تحویل بدید و دیگه همه چی تموم !!! حالا اون اقا اگه واقعا شما رو بخوان و بخوان این رابطه باشه تا بیش تر شما رو بشناسند یا خودشونو به شما بیشتر بشناسونند (بازم تاکیید میکنم برای ازدواج ) اون وقت خودشون یه پیشنهاد دیگه ای میدند نمیدونم مثلا یه کتاب دیگه ای دارم میخواید اونو هم براتون بیارم یا هر چیزی مثل این و اون وقت طبیعتا شما کمی ناز کنید و تشکر و زحمت نمیدید و.. و بعدش قبول میکنید و این طوری انگار شما اون قدر ها مایل نبوید و این خیلی بهتره ولی حالت دوم که شرایط فرق میکنه

    حالت دوم:شما کتاب رو تحویل میدید و بعد همون توضیحات اولیه بالا بعدش که میخواید خداحافظی کنید ایشون هم میبینی ددیگه دارند بدون هیچ حرکتی خداحافظی میکنند تقریبا تا لحظه ی اخر !!! ون جاست که شما باید اون چیزی که گفتم رو از جیبتون در بیارید و یه دفعه مثلا میگید راستی من فلان جای کتاب رو نمیدونم متوجه نشدم به نظر شما منظور چی بوده یا همچین چیز مشابه ای به هر حال ایشون اگه مایل به ادامه باشند خیلی استقبال میکنند و شک نکنید و مثلا میگن میخواید یه کتاب دیگه معرفی کنم یا همجین چیز مشابه ای و اگه هم واقعا مایل به ادامه نباشند (که با چیزایی که شما تا الان راجب برخورد های ایشون به خودتون گفتید من بعید میدونم ) که یه جواب سردی میدند

    خب تا این جا متوجه شدید که ؟!!!

    و این که اون برگ برنده چی باشه طوری که فردا روزی توی ذهن اون اقا نشینه که شما مایل و بودید و فردا روزی حتی اگه شما قسمت هم بودید حتی به شوخی هم نگن دیدم مثلا کی بود مثلا پیشنهاد داد دارم میگم حتی به شوخی !!!
    این هنر شماست با توجه به کتابو موضوعش و اون موضوعی که رفتید جلو روز اول و.. یه طوری این برگ برنده رو انتخاب کنید که ایشون اصلا شک نکنند !! فکر نمیکنم صلاح باشه بیش ازا ین بخواید این جا بگید این موضوع چی بوده و من یا دوستان بخوان کمک کنند چون خودتون با توجه به شرایط و ... مطمئنم اگه کمی فکر کنید راهشو پیدا میکنید فقط خوب از نظر ذهنی هم تمرین کنید تا اون روز دیگه باز وقتی کتابو بهشون تحویل میدید یه وقت بعشد خودتون رو سرزنش نکنید....


    مثلا حالت دوم رخ بده بعدش شما نتونید برگ برنده رو رو کنید بعدش از دست خودتون کلی کلافه بشید و بیاید بگید کلی ناراحت هستید با این که تمرین کرده بودید نتونستید عمل کنید و باز دوباره بخواید فکر کنید چطوری خودتون رو به اون اقا بشناسونید چون من راهی پیش رو ندارمچون به نظرم این جوری ارزش و شان شما کم میشه پیش اون اقا و کلا هر مردی ....

    ببنید منم گفتم یه حرفیزده بشه یا نشه ممکنه کلی نظر من عوض شه !!! الن که ماجرای اجرا رو متوجه شدم باید به شما بگم بهترین کار رو انتخاب کردید و اگه غیر این رفتاری نشون میدادید از چشم اون اقا میفتادید البته اگه ایشون شما رو برای ازدواج بخوان و و اگه یه نفر کی رو برای دوستی بخواد اونی رو ترجیح میده که براش وایمیستاد پس حالا که هدف شما ازدواجه باید بگم بهترین کار رو کردید وباید بگم اگه ایشون شما روبرای ازدواج بخوان با این کارتون خیلی بیش تر ایشون مجذوب شما شدند شک نکنید

    با این چیزایی گه بعد اون اتفاق هم گفتید من احتمال میدم به ایشون کتاب رو بدید همون حالت اول رخ بده مگه ایشون با شما رو ببینند دستپاچه شند یا به ذهنشون چیزی نرسه که کاری نکنندو اون وقت که شما اون چیزی که گفتم رو از جیب درارید اعتماد به نفس بهشون داده میشه و خیلی استقبال خواهند کرد و خوشحال خواهند شد

    این که ماجرای شهر رو هم پرسیده و مخصوصا شما گفتید همون شهر دانشگاهتون هستید خیلی بهتر شد میدونید اگه قضیه بر عکس بود میگفتم شاید خدایی ناکرده شما رو برای دوستی بخوان چون دخترهایی که شهری دیگه به شهری دیگه میرند برای تحصیل بیش تر در معرض اسیب هستند و کاندید برای دوستی !!!!

    سمانه خانم خصلاصه کلام میگم شما خودتون فهمیده تر از این ها هستید همون ماجرای اجرا و... پس فقط خود اصلیتون باشید در برخورد با اون اقا ..ایشون اگه از شما خوشش اومده باشه به خاطر همون خود اصلی مشا و روز اول بوده و اگه بخویا دبه این فکر کنید ایشون چیکار میکنند منم همون کارارو بکنم بیش تر منو میپسندند میخوام بگم اصلا این طور نیست و خیالتون راحت باشه...شما همونی باشید که باید باشید و این طوری دچار دوگانگی هم نمی شید

    بازم من تکرار میکنم من این راهی رو که جلوی پای شما گذاشتم برای ازدواج بود ....خدایی ناکرده اگه بخواد منجر به دوستی بشه که معلوم نیست پایانش معلوم نباشه به کجا ختم بشه من خودمو نمیبخشم ...
    یه وقت سو تفاهم پیش نیاد شاید بگید شما اهل این دوستی و ها نیستید و. . خب خییل ها هم نبودند از اولش ولی همین تمایلی که بین دو نفر ایجاد میشه و فکر میکنند بعد ها رابطشون به ازدواج ختم میشه از خیلی چیزا ساده میگزرند!! همون چیز هایی که همون اول پست قبلیم هم گفتم به سادگی ازش نگزرید و ضمنا تمام توصیه هایی که کردم فقط بر اساس ان چه بود که نوشته بودید همون بحث یه جمله یه حرف یه کار ممکنه به کل نظرمو عوض کنه.ولی شما گفتید همه چی رو گفتید پس انشالله همین میشه.

    بازم ببخشید اگه کمی جوابم دیر شد ....امیدوارم هر ان چه به صلاح شماست رقم بخوره.

  6. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    سمانه:) (سه شنبه 12 فروردین 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم جناب فدایی یار این چه حرفیه، عذرخواهی لازم نیست. من خیلی از شما ممنونم
    راهنماییتون خیلی به دردم میخوره. خیلی خوشحال شدم که راهنماییم کردین. اگه ایشون به موقع بیان دانشگاه، احتمالا تا هفته دیگه جریان کتاب پس دادن تموم شده و من میام خبرشو میدم که چی شد.
    درباره دوستی هم خیالتون راحت باشه. من به دلیل اعتقاداتم و به دلیل یک سری اتفاقاتی که دیدم، کلا پسری که دوستی بخواد توی ذهن و قلبم نفوذ نمیکنه. ولی به توصیه شما هم عمل میکنم و بیشتر حواسمو جمع میکنم. ممنونم

  8. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 19:33]
    تاریخ عضویت
    1391-6-28
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 30 در 16 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    اینقدر که شما برای یه مواجهه ساده ی دختر و پسر بحث و برنامه ریزی میکنین، ما یک صدمش رو برا زندگیمون انجام میدادیم الان به عرش اعلا رسیده بودیم :))

  10. 6 کاربر از پست مفید mohsen66 تشکرکرده اند .

    amirmahmood (سه شنبه 16 اردیبهشت 93), capitan (چهارشنبه 13 فروردین 93), mis-marjan (چهارشنبه 13 فروردین 93), noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93), sanjab (چهارشنبه 13 فروردین 93), شمیم الزهرا (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 بهمن 93 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-18
    نوشته ها
    209
    امتیاز
    2,399
    سطح
    29
    Points: 2,399, Level: 29
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    536

    تشکرشده 560 در 192 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen66 نمایش پست ها
    اینقدر که شما برای یه مواجهه ساده ی دختر و پسر بحث و برنامه ریزی میکنین، ما یک صدمش رو برا زندگیمون انجام میدادیم الان به عرش اعلا رسیده بودیم :))

    سخت نگیر برادر

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام دوست عزیز
    وقتی داشتم تایپکتو میخوندم ناخودآگاه به دوران دانشجویی برگشتم که سال آخر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد
    و من هم مدتی فکرم درگیر ایشون شد (البته خدا رو شکر دل نبستم و فقط خوشم می اومد) اما خدا رو شکر می کنم که زود ایشون رو شناختم
    دقیقا مثل مورد شما یه خانمی به سمتشون رفته بود و بهشون پا داده بودن و حتی کار به رفت و آمد به منزل ایشون هم کشیده شده بود (خودت بدون آخرش چی میشه)
    من ابتدا کل واقعیت رو نمی دونستم و غصه می خوردم ولی خدا رو شکر تجربه اون خانم باعث عبرت من شد
    ببین دوست عزیز اینارو برات نوشتم که بدونی موارد این چنینی زیاد هست ولی موردی که دخترا تا این حد دنبالش هستن توی زندگی تضمینی به وفاداریش نیست (سوء تفاهم نشه منظورم خود شخص نیست شرایط اطرافشون طوری هست که هر لحظه در خطر خیانت هستن)
    از طرف دیگه معمولا خانواده هایی که همچین پسرایی دارن هم خودشون هم اطرافیان انقدر براشون نقشه می کشن و دختر براشون رزرو می کنن که نوبت به دانشجوها نمی رسه خصوصا که ایشون هم متعلق به شهر دیگه ای هستن و مسلما فرهنگی متفاوت که خانواده ها به سختی با این شرایط کنار میان
    ضمنا فوق العاده مراقب باشید و دلبسته شون نشید و سعی کنید روال عادی زندگی رو داشته باشید که برای خانوما همین احساسات جزئی هم مایه دردسر میشه چون خانوما زود دل می بندن ولی آقایون دنبال تنوع هستن و معمولا زود دل می کنن

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز
    وقتی داشتم تایپکتو میخوندم ناخودآگاه به دوران دانشجویی برگشتم که سال آخر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد
    و من هم مدتی فکرم درگیر ایشون شد (البته خدا رو شکر دل نبستم و فقط خوشم می اومد) اما خدا رو شکر می کنم که زود ایشون رو شناختم
    دقیقا مثل مورد شما یه خانمی به سمتشون رفته بود و بهشون پا داده بودن و حتی کار به رفت و آمد به منزل ایشون هم کشیده شده بود (خودت بدون آخرش چی میشه)
    من ابتدا کل واقعیت رو نمی دونستم و غصه می خوردم ولی خدا رو شکر تجربه اون خانم باعث عبرت من شد
    ببین دوست عزیز اینارو برات نوشتم که بدونی موارد این چنینی زیاد هست ولی موردی که دخترا تا این حد دنبالش هستن توی زندگی تضمینی به وفاداریش نیست (سوء تفاهم نشه منظورم خود شخص نیست شرایط اطرافشون طوری هست که هر لحظه در خطر خیانت هستن)
    از طرف دیگه معمولا خانواده هایی که همچین پسرایی دارن هم خودشون هم اطرافیان انقدر براشون نقشه می کشن و دختر براشون رزرو می کنن که نوبت به دانشجوها نمی رسه خصوصا که ایشون هم متعلق به شهر دیگه ای هستن و مسلما فرهنگی متفاوت که خانواده ها به سختی با این شرایط کنار میان
    ضمنا فوق العاده مراقب باشید و دلبسته شون نشید و سعی کنید روال عادی زندگی رو داشته باشید که برای خانوما همین احساسات جزئی هم مایه دردسر میشه چون خانوما زود دل می بندن ولی آقایون دنبال تنوع هستن و معمولا زود دل می کنن

  13. 3 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    1234567 (چهارشنبه 13 فروردین 93), capitan (چهارشنبه 13 فروردین 93), سمانه:) (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen66 نمایش پست ها
    اینقدر که شما برای یه مواجهه ساده ی دختر و پسر بحث و برنامه ریزی میکنین، ما یک صدمش رو برا زندگیمون انجام میدادیم الان به عرش اعلا رسیده بودیم :))
    نقل قول نوشته اصلی توسط capitan نمایش پست ها

    سخت نگیر برادر
    دوستان عزیز من روی این انجمن و نظرات طوری دیگه حساب کرده بودم..خیلی وقت ها راهنمایی نگرفتن از کسی خیلی بهتره تا نظر اشتباه کسی رو بخوایم بشنویم...

    دقیقا فرق ادمای موفق و خیلی از ادمای دیگه که خیلی هم دوروبرمون زیاد هستش در همین هاست..واقعا متاسف شدم وقتی این دیدگاه رو دیدم و دیدم از این پست شما استقبال هم شده !!! اگه غیر این بود برام جای سوال داشت همون بحث گفتم خیلی ها دوروبرمون این طوری هستند

    بله میشه ساده نگارانه فکر کرد و این خانم خودشون راحت پیشنهاد بدند با زبون بی زبونی و دوست شند حتی و یا حتی ازدواج کنند و
    اگه در حالت خوبش اون اقا از این خانم خواستگاری کنند و.. فکر نمی کنید همین برخورد نسنجیده ی این خانم باعث اختلاف های بزرگتری میشه !!! کافیه یه بحثی پیش میاد که توی هر زندگی طبیعی هستش بعدش اون اقا بگه دیدم کی بود بهم پیشنهاد داد و برام لهله میزد تو بودی از من خوشت اومد و.. و این حرفا و بعدش همین حرف ممکنه اون قدر ادامه پیدا کنه که منجر به طلاق بشه...پیش گیری بهتر از درمان هست وقت بحث جسمانی نیست و توی هر موردی صدق میکنه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mis-marjan نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    وقتی داشتم تایپکتو میخوندم ناخودآگاه به دوران دانشجویی برگشتم که سال آخر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد
    و من هم مدتی فکرم درگیر ایشون شد (البته خدا رو شکر دل نبستم و فقط خوشم می اومد) اما خدا رو شکر می کنم که زود ایشون رو شناختم
    دقیقا مثل مورد شما یه خانمی به سمتشون رفته بود و بهشون پا داده بودن و حتی کار به رفت و آمد به منزل ایشون هم کشیده شده بود (خودت بدون آخرش چی میشه)
    من ابتدا کل واقعیت رو نمی دونستم و غصه می خوردم ولی خدا رو شکر تجربه اون خانم باعث عبرت من شد
    ببین دوست عزیز اینارو برات نوشتم که بدونی موارد این چنینی زیاد هست ولی موردی که دخترا تا این حد دنبالش هستن توی زندگی تضمینی به وفاداریش نیست (سوء تفاهم نشه منظورم خود شخص نیست شرایط اطرافشون طوری هست که هر لحظه در خطر خیانت هستن)
    از طرف دیگه معمولا خانواده هایی که همچین پسرایی دارن هم خودشون هم اطرافیان انقدر براشون نقشه می کشن و دختر براشون رزرو می کنن که نوبت به دانشجوها نمی رسه خصوصا که ایشون هم متعلق به شهر دیگه ای هستن و مسلما فرهنگی متفاوت که خانواده ها به سختی با این شرایط کنار میان
    ضمنا فوق العاده مراقب باشید و دلبسته شون نشید و سعی کنید روال عادی زندگی رو داشته باشید که برای خانوما همین احساسات جزئی هم مایه دردسر میشه چون خانوما زود دل می بندن ولی آقایون دنبال تنوع هستن و معمولا زود دل می کنن
    دوست محترم خیلی خوبه نظرات مختلف رو ادم میخونه و هر کی از جهانی که خودش نگاه میکنه نظر میده ولی درست نیست جانبدارانه نظر داد

    یه بنده خدایی میگفت این دختر های دانشجو به درد ازدواج نمی خورند !!! خوباش رو هم فامیلا و همسایه هاشون روی هوا میزنند و از طرفی پسرای دانشگاه هم که خوب نیستند و خوباش هم که به قول شما خود خونواده ی پسر براش نقشه میکشند

    من موندم این همه ملتی که میرند دانشگاه و مجرد هستند پس از کدوم کره اومدند و اصلا لایق نیستند ..به نظرم بهتره این طوری راجب بقیه فکر نکنیم ...خیلی هم دختر های خوب و پسر های خوب هستند که دانشجو هم هستند ولی ما نمی بینیم اون ها رو و ساده ازشون رد میشیم چون زود و همین جوری قضاوت می کنیم

    من با حرف شما کاملا موافق هستم اون جایی که گفتید اگه اون اقا قصدش چیزای دیگه ای باشه باید فراموشش کنند و زود بشناسندش

    ضمنا این طوری نیست که اقایون دیو هایی باشند که فقط دنبال تنوع طلبی باشند و ... این عینک بدبینی رو شاید بهتر باشه برش دارید و خیلی ها هم هستند که خیلی وفادار هستند و اصلا زود دل نمی کنند شاید شما دور برتون ندیدید...ولی من زیاد دیدم...

  15. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    سمانه:) (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  16. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen66 نمایش پست ها
    اینقدر که شما برای یه مواجهه ساده ی دختر و پسر بحث و برنامه ریزی میکنین، ما یک صدمش رو برا زندگیمون انجام میدادیم الان به عرش اعلا رسیده بودیم :))















    راستش منم میخوام توی زندگیم به عرش اعلا برسم، واسه همین دارم توی چنین چیزی مشورت میگیرم.






     




    نقل قول نوشته اصلی توسط mis-marjan نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    وقتی داشتم تایپکتو میخوندم ناخودآگاه به دوران دانشجویی برگشتم که سال آخر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد
    و من هم مدتی فکرم درگیر ایشون شد (البته خدا رو شکر دل نبستم و فقط خوشم می اومد) اما خدا رو شکر می کنم که زود ایشون رو شناختم
    دقیقا مثل مورد شما یه خانمی به سمتشون رفته بود و بهشون پا داده بودن و حتی کار به رفت و آمد به منزل ایشون هم کشیده شده بود (خودت بدون آخرش چی میشه)
    من ابتدا کل واقعیت رو نمی دونستم و غصه می خوردم ولی خدا رو شکر تجربه اون خانم باعث عبرت من شد
    ببین دوست عزیز اینارو برات نوشتم که بدونی موارد این چنینی زیاد هست ولی موردی که دخترا تا این حد دنبالش هستن توی زندگی تضمینی به وفاداریش نیست (سوء تفاهم نشه منظورم خود شخص نیست شرایط اطرافشون طوری هست که هر لحظه در خطر خیانت هستن)
    از طرف دیگه معمولا خانواده هایی که همچین پسرایی دارن هم خودشون هم اطرافیان انقدر براشون نقشه می کشن و دختر براشون رزرو می کنن که نوبت به دانشجوها نمی رسه خصوصا که ایشون هم متعلق به شهر دیگه ای هستن و مسلما فرهنگی متفاوت که خانواده ها به سختی با این شرایط کنار میان
    ضمنا فوق العاده مراقب باشید و دلبسته شون نشید و سعی کنید روال عادی زندگی رو داشته باشید که برای خانوما همین احساسات جزئی هم مایه دردسر میشه چون خانوما زود دل می بندن ولی آقایون دنبال تنوع هستن و معمولا زود دل می کنن

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز
    وقتی داشتم تایپکتو میخوندم ناخودآگاه به دوران دانشجویی برگشتم که سال آخر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد
    و من هم مدتی فکرم درگیر ایشون شد (البته خدا رو شکر دل نبستم و فقط خوشم می اومد) اما خدا رو شکر می کنم که زود ایشون رو شناختم
    دقیقا مثل مورد شما یه خانمی به سمتشون رفته بود و بهشون پا داده بودن و حتی کار به رفت و آمد به منزل ایشون هم کشیده شده بود (خودت بدون آخرش چی میشه)
    من ابتدا کل واقعیت رو نمی دونستم و غصه می خوردم ولی خدا رو شکر تجربه اون خانم باعث عبرت من شد
    ببین دوست عزیز اینارو برات نوشتم که بدونی موارد این چنینی زیاد هست ولی موردی که دخترا تا این حد دنبالش هستن توی زندگی تضمینی به وفاداریش نیست (سوء تفاهم نشه منظورم خود شخص نیست شرایط اطرافشون طوری هست که هر لحظه در خطر خیانت هستن)
    از طرف دیگه معمولا خانواده هایی که همچین پسرایی دارن هم خودشون هم اطرافیان انقدر براشون نقشه می کشن و دختر براشون رزرو می کنن که نوبت به دانشجوها نمی رسه خصوصا که ایشون هم متعلق به شهر دیگه ای هستن و مسلما فرهنگی متفاوت که خانواده ها به سختی با این شرایط کنار میان
    ضمنا فوق العاده مراقب باشید و دلبسته شون نشید و سعی کنید روال عادی زندگی رو داشته باشید که برای خانوما همین احساسات جزئی هم مایه دردسر میشه چون خانوما زود دل می بندن ولی آقایون دنبال تنوع هستن و معمولا زود دل می کنن



    سلام. خیلی خیلی ممنونم که نظرتونو نوشتین. خوشبختانه منم فقط از ایشون خوشم میاد و دلبستنی در کار نیست.


    اما درباره نظراتون، شما میگید موردی که "تا این حد" خانوما دنبالشون هستن. کدوم حد؟! شاید از زمان دانشجویی شما خیلی گذشته و توی جو بد دانشجوهای الان قرار ندارین که چنین چیزی رو "تا این حد" میبینین. متاسفانه الان این چیزا خیلی زیاده. چه دخترا چه پسرا خیلی توی محیط دانشگاه پیش میاد به هم پیشنهاد بدن.


    درباره ای هم که گفتین در اون مورد، کار به رفتن به خونه طرف کشیده شده، تا جایی که من اطلاع دارم در این مورد من، آقا پسر درنهایت به دخترخانوم گفته نامزد دارم تا دختره دست برداره. در نتیجه کار به هیچی کشیده نشده ( البته میگم، فقط تا جاییکه من اطلاع دارم)


    این هم که میگید واسه همچین پسری خانواده و... دختر رزرو میکنن و... که راستش من تعجب میکنم از حرفتون! من نمیخوام از خودم تعریف کنم این وسط، ولی راستش من هم به عنوان یه دختر، شرایط خوبی دارم از خیلی نظرها. منظورم اینه که اینطوری نیست که اون آقا یه مورد خیلی خوب باشه که همه رو هوا میزننش و منم توی نوبت مونده باشم برای به دام انداختنش! اگه اینطوری که شما میگین باشه که باید الان خانواده و فامیل و غیره برای منم شوهر رزرو کرده باشن!!! درحالیکه اینطوری نیست اصلا. من خودم درنزدیکانم پسری بود که از نظر شرایط، با ایشون برابری میکرد. تازه شاید کمی هم بهتر، چون وضع مالی خیلی خوبی داشت. و همین پسر با همکلاسیش ازدواج کرد و یکی از زوج های خوشبخت فامیل ما شناخته میشن خداروشکر. به علاوه بر اینکه ایشون اگه رزروی داشت، برای چی به سمت من اومد این همه؟ و برای چی بهم گفت نامزد نداره؟ راستش من تقریبا مطمئنم که ایشون قصدش هرچی باشه دوستی نیست. چندتا دلیل براش آوردم قبلا، یکی از دلایل دیگه هم اینه که کلا اگه پسری دنبال دوستی باشه اصولا بعیده بیاد سراغ یکی مثل من. چون من به دلیل حجابم و رفتارم و کلا عقایدم، مورد مناسب و جذابی واسه دوستی نیستم اصلا!!


     


    درباره اینکه ممکنه فرهنگ خانواده ها به شدت فرق کنه، بله درست میگید. اما ممکن هم هست که فرق نکنه :)


     


    درکل ببخشید که من به همه نظراتتون انتقاد کردم. مطمئنم شما فقط قصد راهنمایی منو داشتید. ولی راستش خیلی خیلی بدبینانه همه رو گفتید. یعنی فقط یه روی سکه رو دیدید. منم فقط خواستم روی دیگه سکه رو بگم و درواقع هردوروی سکه رو باهم ببینیم. ولی بازم خیلی تشکر میکنم از راهنماییتون. درکل معلومه که میخواستین به من بگین بیخودی دل نبندم تا ضربه نخورم. و منم به خودم همین الان قول میدم که دل نبندم تا قبل از خاستگاری، چه به ایشون، چه به هر پسر دیگه ای. ممنون:)


    و اینم بگم که من اصلا قصد دفاع از این آقا رو ندارم چون شناختم ازش کامل نیست. اصلا شاید هفته دیگه اومدمگفتم که ایشون از هر نظر آدم بدیه! همونطور که گفتم هدفم از این انتقادها به نظرتون، فقط نشون دادن روی دیگه سکه بود
    ویرایش توسط سمانه:) : پنجشنبه 14 فروردین 93 در ساعت 01:18

  17. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 خرداد 93 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. توی این روزهایی که اینجا نیومدم اتفاقات زیادی افتاد تقریبا. منتظر بودم ببینم نتیجه چی میشه تا بعدش بیام اینجا بنویسم.

    ممنون میشم اگه بازم دوستان منو از نظراتشون بهره مند کنن. فقط خواهش میکنم اگه به نظرتون اومد که رفتار نادرستی داشتم، سرزنشم نکنید :-)

    - - - Updated - - -

    بعد از عید ایشون با انرژی تازه ای اومد دانشگاه. دیگه از من فرار نمیکرد. یه جورایی حتی خودشو میرسوند جاهایی که من هستم تا در معرض دید من باشه! منتها این بار من بودم که فرار میکردم. نمیدونم چرا، نا خودآگاه بود. انگار میخواستم متانتم حفظ شه یا شاید خجالت میکشیدم از رو به رو شدن باهاش. از طرف دوست من و دوست ایشون باهم دیگه همکار شده بودن سر یه پروژه، و دوست منم با بی فکری و بدون هماهنگی با من میره از دوست ایشون میپرسه که آیا این آقا به کسی علاقه داره؟! دوست ایشونم جواب میده که نه، ولی فلان دختر (مشخصات منو میده) ازش خوشش میاد اما این آقا بهش تمایلی نداره! (یعنی گفته من از اون آقا خوشم میاد اما اون آقا نه! )
    خب تصور کنید که من هم از بی فکری دوستم، هم از این حرفی که شنیدم چقدر ناراحت شدم و عصبانی. کاملا احساس میکردم که غروری برام نمونده. توی همین شرایط بود که کتابو بهش پس دادم و خیلی عادی انگار که چیزی بینمون نبوده تشکر کردم و همه برنامه هایی که واسه روز پس دادن کتاب ریخته بودیم ناچارا از بین رفت. تا چند روزی من دیگه سعی میکردم خیلی سنگین تر از قبل رفتار کنم تا ایشون بیشتر از این دربارم اونجوری فکر نکنن. حتی دیگه سلام هم ندادم بهش.ایشونم متعاقبا با دیدن رفتار سنگین من، سنگین تر رفتار میکردن. یه روز شرایط طوری بود که نمیشد سلام نداد، پس من سلام کردم بهشون و ایشون هم بسیار گرم جواب داد. از همون لحظه آشکارا انرژی گرفت و هی میدویید این ور اونور و میشد خوشحالی از سلام من رو به وضوح دید توی رفتارش. انقدر آکار بود که همون دوست بی فکر من که باز هم همراهم بود، متوجه شد و گفت پس اینکه انقدر به تو علاقه داره، چرا اونجوری به دوستش گفته دربارت؟!
    همین باعث شد که دوست من مجددا و باز هم بدون مشورت با من، بره سراغ دوست اون آقا!! و بهش بگه " بیا این دوتا رو باهم دوست کنیم!!!! چون من دارم میبینم پسره خیلی چراغ سبز نشون میده و معلومه که اونم تمایل داره! " دوسته هم جواب داده بود که آره اولش اینجوری بود، ولی اون خانوم کنار کشیده!!
    خب مشخصا من بازم از کار دوستم ناراحت شدم. ولی خوبیش این بود که پرده از رفتارای آقا برداشته شد و فهمیدم به دلیل اینکه من میخواستم خودمو سبک جلوه ندم، به حدی سرد برخورد کردم که اون فکر کرده من دیگه نمیخوام و جلو نیومده. اما اینکه دوستم رفته بود واضح گفته بود که من به اون آقا تمایل دارم، و بدتر از اون اینکه گفته بود بیا اینا رو باهم دوست کنیم، منو خیلی رنج میداد و آب خوش از گلوم پایین نمیرفت. فکر کردم بهترین راه اینه که مستقیم با خودش صحبت کنم در این باره و محترمانه حرفامو بگم. رفتم سراغش و اونم خیلی استقبال کرد. برام سخت بود گفتن این حرفا، ولی به هر طریقی بود گفتم که آقای فلانی، دوست شما به دوست من گفته که گویا من نسبت یه شما علاقه دارماما شما تمایلی ندارید... خواستم ادامه ماجرا رو بگم که پرید وسط حرفم و گفت: من تمایل ندارم؟؟ من تمایل دارم!!! بعد حدود 1ساعت صحبت کرد، از آینده نامعلومش گفت، از اهداف زندگیش و ازدواج و گفت اگه من دارم اذیت میشم میتونیم این ماجرا رو همین الان تموم کنیم، و اگه نه، اون مثل یه شیر میاد جلو و با پدرم صحبت میکنه و...!
    من باید چه کار میکردم؟ منتظر بودم تا بعد از همه این حرفا مستقیما این جمله رو بگه که "اگه اجازه میدین بیام خواستگاری" . درسته که این منظورو با هزار تا جمله دیگه گفت، اما تا این یک جمله رو نمیگفت من نمیتونستم چیزی بگم! میتونستم بگم نه من اذیت نمیشم، بیاین با پدرم صحبت کنین؟؟ نه نمیشد. بنابراین ازش خواستم یه خورده منسجم تر صحبت کنه. واون هم گفت که گفتن یه سری چیزا سخته و اجازه خواست که حرف منسجمش رو کتبی تحویلم بده...

    - - - Updated - - -

    روز بعد تا ظهر در جایی نشسته بودم که میدیدمش اما دیده نمیشدم. دیدم که زیاد دنبال من میگشت. تا اینکه بالاخره ظهر پیدام کرد و صدام زد و حرفای نوشته شدشو داد بهم. تا نیم ساعت بعد که جایی رو پیدا کنم که بتونم اون نوشته رو بخونم، میدیدمش که نگاهش دنبالمه و انگار عکس العملمو میخواد. رفتم نامه رو خوندم. به هر ذهنی میرسه که توی اون نامه کمی ابراز علاقه نوشته شده و در انتها هم ااجازه خواستگاری. اما درکمال تعجب، ایشون بعد از کلی روده درازی در نامه و حرف از دوست داشتن و... گفته بود که توی زندگیش اهدافی داره که بیشتریا درکش نمیکنن (اهداف مذهبی که اتفاقا اهداف منم هستن همون ها) پس باید تنها به این مسیر ادامه بده!! و درپایان گفته بود که امیدواره هرچی خیره همون پیش بیاد....
    بعد از خوندم این نامه سرم واقعا سوت کشید. تحمل حرفش برام خیلی سخت بود. سرشار از خشم بودم. میخواستم برم رودررو حقشو بزارم کف دستش! اما به دلیل احترامی که این آدم برام داره، تصمیم گرفتم به شیوه خودش جوابمو براش بنویسم. پس متن مختصری نوشتم و ضمن رعایت احترام خشممو بهش ابراز کردم. والبته جوری هم نوشتم که بدونه اهدافی که داره اهداف منم هستن و خواستم اینجوری ضمن اینکه به اهانتش اعتراض میکنم، به صورت غیر مستقیم بهش بفهمونم که دلایلی که برای تنها بودنش آورده بی معنا هستن. وقتی سراغش رفتم که نوشتمو بهش بدم، بازم شاد بود و استقبال کرد. انگار منتظر عکس العمل خوبی بود. انگار نفهمیده بود که حرفی که توی نامه اش نوشته بد بوده. انگار منتظر بود بهش بگم آقای فلانی! من اهدافتونو خوندم و باید بگم من همونی هستم که میخواین! درحالیکه من به دلیل توهینی که بهم شده بود، خیلی خشک فقط گفتم که لازم دونستم جوابی بهتون بدم. و رفتم...
    ویرایش توسط سمانه:) : پنجشنبه 04 اردیبهشت 93 در ساعت 14:41

  19. کاربر روبرو از پست مفید سمانه:) تشکرکرده است .

    فدایی یار (پنجشنبه 04 اردیبهشت 93)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میترسم اگه کارمو ول کنم دیگه کار پیدا نکن...
    توسط mina-mina در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 بهمن 93, 21:19
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 23:37
  3. میترسم پسر بیاد آبروریزی کنه
    توسط salamati در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 21 شهریور 93, 22:06
  4. میترسم آبروم پیش خانوادم بره
    توسط zohre-f در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 01 مهر 91, 12:40
  5. 10 شیوه منحصر به فرد برای لذت بردن از شریک زندگیتان..
    توسط shad در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 خرداد 89, 15:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.