به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    اصلا ناشزه یعنی چی ؟
    نشوز اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی به معنی تمکین نکردن، نافرمانی و عدم ایفاء وظایف زناشویی از سوی یکی از زوجین است. اگرچه معمولاً نشوز فقط به نافرمانی زن از طریق عدم تمکین به شوهر اشاره دارد اما نافرمانی شوهر نیز در نوشته های فقهی نشوز نامیده می‌شود هرچند اصطلاح تمکین در مورد شوهر استفاده نمی‌شود. هنگامی هم که این وظیفه‌ناشناسی دوجانبه باشد آن را شقاق می‌نامند.

    نشوز - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  2. 2 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    zendegiye movafagh (سه شنبه 19 فروردین 93), دختر بیخیال (سه شنبه 19 فروردین 93)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خب عزیزم زیاد اصرار نکن . می دونم هدفت محبته اما اکثرا مردا خوششون نمی یاد . شوهر منم میگه وقتی گفتم نمی خوام دیگه اصرار نکن .
    در کل این که یه مثال بود اما سعی کن زیاد به پروپاش نپیچی . خودتو با کارهای دیگه مشغول کن

  4. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 09:42]
    تاریخ عضویت
    1391-6-27
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    2,008
    سطح
    27
    Points: 2,008, Level: 27
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 59 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزيزم
    خب دختر خوب تو كه ميدوني اخلاقش اينجوريه اول ازش بپرس بگو بازم ميخوري برات بريزم ؟ اگه گفت نه ديگه اصرار نكن
    البته عصبانيت شوهرت خيلي بيجا بوده احتمالا دلش ازيه جاي ديگه پره

  6. 3 کاربر از پست مفید hajes تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 20 فروردین 93), zendegiye movafagh (سه شنبه 19 فروردین 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام دوست عزیز
    واقعا ناراحت شدم، مطالبتون را خوندم.
    چون تجربه و تخصصی ندارم چیزی نمی گم.
    ولی پیشنهاد می کنم برای اینکه مطالبتون متمرکز تر بشه، یک تاپیک را ادامه دهید و در خواست کنید که در صورت امکان 2 تاپیک را ادغام کنند.
    و لینک تاپیکهاتون را گذاشتم در تاپیک نیازمند به حضور کارشناسان. انشالله مدیر همدردی شما را راهنمایی کنند.
    و اگر خواستید، از طریق انجمن ازاد پیگیری کنید تا سریعتر نتیجه بگیریرد....

    و در در انتها یک سوال ازتون دارم، شما در تاپیک قبلی نوشته اید که:
    از مشاوره هم زیاد خوشش نمیاد اما من گاهی میرم.
    خب مشاور به شما چی گفتند؟ الان دیگه مشاوره حضوری نمی روید؟
    و به نظر خودتون، شوهرتون از اختلافی که بین سطح تحصیلاتتون هست، ناراحت نیستند؟


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  8. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام مریم جان.
    من خودم کلی مشکل داشتم و دارم ولی با خوندن پست هات اشکم درومد وخواستم تجربه ای که در مواجهه بامشکلاتم پیدا کردم رو بهت بگم.

    عزیزم ما خانم ها گاهی اینقدر کوتاه میایم که دیگه ارزشی برامون قایل نیستن.میدونم در مقابل بعضی مردها جز کوتاه اومدن راه دیگه ای هم نیست.
    ولی عزت نفست هم برای خودت هم برای شوهرت خیلی پایین اومده.وداد زدن ها و کتک های بی مورد رو براش راحت تر کرده.

    من کارشناس نیستم ولی با خوندن پست هات احساس کردم شوهرت خودش ادم ضعیفی هست.وامیدی هم به بهبود رابطتون نداره برای همین تلاشی نمیکنه وگرچه ازبدتر کردنش هم ناراحته ولی جلوشو نمیگیره.
    یه جا گفتی وقت مشاوره گرفتین؟ چی شد همسرت اومد؟
    اگه هم اون نیومد خودت تنها برو والبته اگر نیومد نیازی نیست بدونه تو داری میری مشاوره.

    خانم بال های صداقت یه جا دررابطه با طلاق گفته بودن صرف رفتن یا نرفتن مهم نیست بلکه چگونه رفتن یا چگونه ماندن مهم است....پس پیشنهاد میکنم پیش روانشناس بالینی برو تا اول بتونی روحیه خودت رو بازیابی کنی(چون در هر صورت که طلاق بگیری یا نگیری این بازیابی خیلی خیلی بهت کمک میکنه-دررابطه با خودم این کار ۶۰ درصد به بهبود روند زندگیم کمک کرد)

    با تمام وجود دعا میکنم هرچه زود تر به لحظات خوب برسی

  10. کاربر روبرو از پست مفید yasna1990 تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 31 فروردین 93)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    693
    سطح
    13
    Points: 693, Level: 13
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. خیلی خیلی از همدردیتون متشکرم بچه ها. یه دفعه جا خوردم که انقدر بهم توجه کردید.ممنوووووووووووووووو ونم.

    مشاوره مون ۳ ماه قبل بود. اونم اومد. مشاوره بهم گفت اگه نظر منو بخوای باید بهت بگم شوهرت اصلا قصد ادامه زندگی نداره و خیلی مغروره و فقط میگه من فکر میکردم همسرم جور دیگه ایه اما بعد عقد فهمیدم اونی که من میخاستم نیس. میگفت شوهرت غیر عادی حرف میزنه و به قدری مغروره که حتی به حرفای منم گوش نمیداد. در انتها گفت اگه خودت میخای برگردی به زندگیت برگرد و دوباره تلاش کن و اگه تونستی شوهرت رو بفرست پیش یه روانشناس. مشکلش بیشتر از این حرفاست که با مشاوره حل بشه.

    پریشب بهش گفتم چی شده که عصبانی شدی؟ گفت به صاحبخانه میگم تا ۱۵ اردیبهشت تخلیه می کنیم. گفتم دادخواست طلاق دادی؟ گفت هنوز نه. درست میگید من تو محبت کردن زیادی جلو میرم البته الان خیلی بهتر شدم. تلاششم میکنم اگه طلاق نداد کمتر محبتمو نشون بدم.

    هم اوای عزیزم ؛ یه بیمار روانی تو خیابون زنشو میزنه جلوی مردم و مردم توی خیابون با اخم بهش نگاه می کنن یا همسایه ها به داد زنش می رسن یا می افته روی کمر زنش و با قدرت تمام می کوبه توی سر و کمر زنش. و زنش همیشه بدنش کبوده تا به حال نشده یه جای بدنم رو از کسی مخفی نکنم. اگه سالم بود دیگه انقدر نمی زد که. همسر بنده عیوبی رو میگه که اگه شما ببینید میگید کجاش عیبه. پس اگه اینجوری باشه منم صبح تا غروب باید از اون ایراد بگیرم که. و با وجودی که من نمی گم همیشه بلکه در اغلب اوقات مقصر نیستم اما باز هم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم تو این چند روزم با راهنمایی دوستان عزیز خیلی تلاش کردم.

    دیشب دیگه طاقت نیاوردم گفتم چی شد گفت شب میرم دادگاه. خیلی سخت بود. ۱ ساعت بعد گفتم کاش اصلا بهم از اول نمیگفتی و یکدفعه این کارو می کردی! تو میدونی تا شنبه
    چقدر زجر می کشم. همونطور که توی این یک ماه کشیدم. بعد از این حرف و اشکام دلش سوخت و گفت الکی میگم نمیخام برم. تا عید قصد داشتم اما الان نه. هم خوشحال شدم هم
    ناراحت. ناراحت از این که مردت ساعتی یه تصمیم میگیره. از اینکه در روزها و ماه های بعد چی پیش میاد. با وجود علاقه ای که بهش دارم اگه منو از بلاتکلیفی در بیاره برام بهتره. یه
    نصفه نیمه دارم. باید صبر حضرت ایوب داشته باشی که تو این زندگی دووم بیاری. کاش خودم می تونستم برم طلاق بگیرم. اما چه کنم انگار یکی دست و پامو به این زندگی بسته.
    به نظر شما اگه بهش بگم برو طلاقم بده کار خوبیه؟ چون فکر می کنم فقط دلش برام می سوزه که طلاقم نمیده. اما در آینده ممکنه پشیمون بشه.

    - - - Updated - - -

    سلام. خیلی خیلی از همدردیتون متشکرم بچه ها. یه دفعه جا خوردم که انقدر بهم توجه کردید.ممنوووووووووووووووو ونم.

    مشاوره مون ۳ ماه قبل بود. اونم اومد. مشاوره بهم گفت اگه نظر منو بخوای باید بهت بگم شوهرت اصلا قصد ادامه زندگی نداره و خیلی مغروره و فقط میگه من فکر میکردم همسرم جور دیگه ایه اما بعد عقد فهمیدم اونی که من میخاستم نیس. میگفت شوهرت غیر عادی حرف میزنه و به قدری مغروره که حتی به حرفای منم گوش نمیداد. در انتها گفت اگه خودت میخای برگردی به زندگیت برگرد و دوباره تلاش کن و اگه تونستی شوهرت رو بفرست پیش یه روانشناس. مشکلش بیشتر از این حرفاست که با مشاوره حل بشه.

    پریشب بهش گفتم چی شده که عصبانی شدی؟ گفت به صاحبخانه میگم تا ۱۵ اردیبهشت تخلیه می کنیم. گفتم دادخواست طلاق دادی؟ گفت هنوز نه. درست میگید من تو محبت کردن زیادی جلو میرم البته الان خیلی بهتر شدم. تلاششم میکنم اگه طلاق نداد کمتر محبتمو نشون بدم.

    هم اوای عزیزم ؛ یه بیمار روانی تو خیابون زنشو میزنه جلوی مردم و مردم توی خیابون با اخم بهش نگاه می کنن یا همسایه ها به داد زنش می رسن یا می افته روی کمر زنش و با قدرت تمام می کوبه توی سر و کمر زنش. و زنش همیشه بدنش کبوده تا به حال نشده یه جای بدنم رو از کسی مخفی نکنم. اگه سالم بود دیگه انقدر نمی زد که. همسر بنده عیوبی رو میگه که اگه شما ببینید میگید کجاش عیبه. پس اگه اینجوری باشه منم صبح تا غروب باید از اون ایراد بگیرم که. و با وجودی که من نمی گم همیشه بلکه در اغلب اوقات مقصر نیستم اما باز هم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم تو این چند روزم با راهنمایی دوستان عزیز خیلی تلاش کردم.

    دیشب دیگه طاقت نیاوردم گفتم چی شد گفت شب میرم دادگاه. خیلی سخت بود. ۱ ساعت بعد گفتم کاش اصلا بهم از اول نمیگفتی و یکدفعه این کارو می کردی! تو میدونی تا شنبه
    چقدر زجر می کشم. همونطور که توی این یک ماه کشیدم. بعد از این حرف و اشکام دلش سوخت و گفت الکی میگم نمیخام برم. تا عید قصد داشتم اما الان نه. هم خوشحال شدم هم
    ناراحت. ناراحت از این که مردت ساعتی یه تصمیم میگیره. از اینکه در روزها و ماه های بعد چی پیش میاد. با وجود علاقه ای که بهش دارم اگه منو از بلاتکلیفی در بیاره برام بهتره. یه
    نصفه نیمه دارم. باید صبر حضرت ایوب داشته باشی که تو این زندگی دووم بیاری. کاش خودم می تونستم برم طلاق بگیرم. اما چه کنم انگار یکی دست و پامو به این زندگی بسته.
    به نظر شما اگه بهش بگم برو طلاقم بده کار خوبیه؟ چون فکر می کنم فقط دلش برام می سوزه که طلاقم نمیده. اما در آینده ممکنه پشیمون بشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید maryam 020 تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 31 فروردین 93)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    693
    سطح
    13
    Points: 693, Level: 13
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    از روز سه شنبه شوهرم دوباره به خانه مادرش رفت. منم رفتم خونه مادرم. این بار همه چیز روشن شده. برادرش زیر پاش نشسته و داره چیزهایی رو بهش یاد میده. همه جا با برادرش رویت شده. قصد داره طلاق بده و تا ۱۵ اردیبهشت هم به صاحبخانه گفته خونه رو تخلیه میکنه. منم میخام با دایی عاقلم صحبت کنم تا باهاش حرف بزنه ببینه طعم دهنش چیه. شایدم آشتی کردیم خدا داند.

    اگه همه چیز به خوشی درست شد دوباره میام و بهتون خبر میدم. برام دعا کنید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید maryam 020 تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 31 فروردین 93)

  15. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 95 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-1-12
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,977
    سطح
    33
    Points: 2,977, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 220 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم. به نظرم همسرتون میخوان یه کاری کنن که شما خودت طلاق بگیری واسه همینم دل دل میکنه. مهریت زیاد هست؟ توی حرفهات هیچ اثری از علاقه به ادامه زندگی از سمت ایشون دیده نمیشه. حالا یا شما انقدر ناراحتی که فقط بدیها رو میبینی یا واقعا اون نمیخواد به زندگی با شما ادامه بده
    عزیزم نمیخوام توی دلت رو خالی کنم اما مطمینی پای خانم دیگه ای در میون نیست؟ به نظرم کسی که زندگیش رو با علاقه شروع کرده اینطوری بی دلیل واسه طلاق دادن لحظه شماری نمی کنه . من مردی رو میشناسم که دست بزن داره و همسرش رو خیلی بدتر از شوهر شما میزنه حتی یه بار خانم این آقا سقط جنین کرد ولی به هیچ وجه این آقا حاضر به طلاق نیست و حتی حاضضر شد واسه راضی کردن خانمش به ادامه زندگی بره خودش رو درمان کنه . یعنی میخوام بگم شاید دلیلی هست که ایشون اصرار به طلاق داره و شاید اون دلیل ربطی به شما نداره

  16. 2 کاربر از پست مفید شمیم بهار تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 30 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 31 فروردین 93)

  17. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 آذر 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-1-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    693
    سطح
    13
    Points: 693, Level: 13
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها

    شمیم بهار عزیزم فکر نکنم شوهرم چنین موردی داشته باشه99 درصد مطمئنم. البته امیدورام خلافش ثابت نشه. شوهرم علائم علاقه به زندگی رو بارها نشون داد حتی توی 2 روز اخر! مثلا قبل ا عید پول آتلیه عروسی رو داد یا برای خونمون که مستاجریم اینترنت وصل کرد و گفت این هدیه من به تو. انگار خودشم دقیقا نمیدونست میخاد چه کار کنه.

    چندروز پیش دادخواست طلاقش اومد. برای 27خرداده. بشدت ناراحتم. چون شوهرمو دوست دارم و میدونم خودمم خیلی اشتباه ه رو کردم اما الان دیگه واسه جبران دیره. حتی چند بار باهاش حرف زدم یه بارم رفتم خونه مادرش. میگه نه. تو خیلی پرخاشگری. به لحاظ فرهنگی به هم نمیخوریم و .... . من میگم باشه من بد بودم ی بار دیگه فرصت جبران به زندگیمون بده اما خیلی یه دنده و قده. دیگه یه هفته استکه ولش کردم. نه زنگ زدم نه اس. فقط نذر و نیاز میکنم. چون شوهرم خوبیاش خیلی بیشتر از بدیهاش بود. من فقط باید چند تاتوقعش رو برآوره می کردم.

    تازه خودم حطف طلاق رو بهش یاد دادم. من عذاب وجدان دارم. چند بار بهش گفتم یا طلاق یا ... یا ... .احمقانه بود. نمی دونستم انقدر روش اثر میذاره. دارم دق میکنم که چرا خودم اوضاع رو خرابتر کردم.

    - - - Updated - - -

    راستی من اگه بگم نمیخام طلاق بگیرم چی میشه؟ میخام بگم من طلاق نمیخام چون مشکلمون قابل حله. میگن توی شورای حل اختلاف اول میفرستن پیش مشاور و اگه یه نفر از دو طرف طلاق نخواد میگن تا 3 ماه با هم زندگی کنید ببینید چی میشه.

    من میخام رو حرفم تا اخرش بایستم و بگم من نمیخام طلاق بگیرم.


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.