سلام برادر گرامی
گویا از نظر شخصیتی ایشون به دل شما نشسته.یعنی مثلا ایشون می تونه یک دوست خوب برای شما محسوب بشه و حتی احتمالا می تونه یک همسر خوب هم باشه .اما فقط و فقط مونده ظاهر .
والا چی بگم در شرایط سختی هستین.شما خودتون فکر می کنید با افزایش جلسات ممکنه ظاهرش به دل شما بشینه؟اگه تو این 4 جلسه 50-50 موندین فکر نکنم بعدش درصدش مثلا با یک جلسه زیاد بشه.
من تو پست قبلیم هم گفتم تنها راه برای شما اینه که مادر و خواهرتون ایشون را بی حجاب ببینند.چون واقعا بعضی دخترا بدون حجاب خیلی قیافشون فرق می کنه.من احساس کردم چهرشون براتون حالت خنثی داره.یعنی جذاب نیست.ولی ممکنه بدون حجاب جذاب باشه.
ضمن اینکه همون طور که خودتون گفتین ایشون خیلی مذهبی هستند.ممکنه ابروهایشان را مرتب نکرده باشند.یا خیلی کم فقط تمیز کرده باشند.
ابرو در زیبایی نقش بسیار پررنگی داره.من دوستانی داشتم که بعد از ازدواج ابروهاشون را زنانه برداشتند و از این رو به اون رو شدند.
همین زن داداش من از این رو به اون رو شد و بعد اصلاح برادرم خیلی خوشش اومد.
با خواهرتون مشورت کنید.ایشون نظر بدن که بعد از آرایش ابرو چقدر ممکنه چهره دخترخانم عوض بشه.اگر ابروی پهنی داشته باشند که من مطمئنم از این رو به اون رو میشن.چون به عینه دیدم.
اگه مادر و خواهرتون ایشون را بی حجاب ببینند و بگن که آیا واقعا ایشون خیلی متفاوت می شن و یک تعریف هایی از ایشون براتون بکنند شما دیدتون تغییر می کنه و با افزایش جلسات محبت ایجاد میشه.
الان هم خودتون با خواهرتون در مورد ظاهر صحبت کنید.مثلا اگه خواستین خواهرتون بهتر منظور شما را متوجه بشه می تونید بگید مثلا فلان هنرپیشه از نظر فلان و...
اما اگه فرق چندانی نداشت؛به نظرم دیگه ادامه ندین.به ریسکش نمیرزد.چرا نتونید یک دختر دیگه پیدا کنید.البته شاید به این با ایمانی نتونید ولی کمی معتدل تر چرا! به نظرم می تونید.
نمی دونم سطح مذهبی بودن شما در چه حد است.
اما من یک تجربه از خودم بگم:
من یک خواستگاری داشتم که می گفت از نظر مذهبی در سطح متوسط است و واجبات را انجام می ده و محرمات را انجام نمی ده.من خیلی باایشون در مورد مسائل مذهبی صحبت می کردم ولی کلا شفاف جوابم را نمی داد.مثلا در مورد مسائل ارتباط با نامحرم و... می گفت خب من اصلا در چنین شرایطی نبودم و...
مثلا موسیقی با صدای زن .می گفت نه گوش نمی دم و...
ولی همیشه می گفت متعادلم.خیلی اهل معنویت نبود.در صورتی که من به شدت بودم.اما همش خودش می گفت من اگه با شما ازدواج کنم خودم می دونم که خیلی تغییر می کنم و...
خلاصه من تا جلسه 4 همش تردید داشتم و همش دعا می کردم که خدایا اگه واقعا ایشون از نظر پاکی و حیا اون آدم دلخواه من نیست همه چی خود به خود کنسل بشه.
من خودم تو معیارام آدم مذهبی را می پسندیدم ولی اون قدر اون موقع به من تو گوشم می گفتند که سخت نگیر و... من ادامه می دادم.از جلسه 5 که یک بار باهم امامزاده صالح رفتیم و من دیگه کلا خودم را سپردم به خدا و گفتم دیگه هیچ گیری نمی دم.اتفاقا همون جلسه که من ذهنم را از این مساله برداشتم مساله به دل نشستن اتفاق افتاد.و همون کشش باطنی که شما گفتین و...
اما کار خدا وقتی ما خونشون رفتیم بعدش پدرم(که همش به من می گفت سخت نگیر) دیگه نظرش مثبت نبود!
یعنی اصلا برام خیلی عجیب بود که چرا و... که خیلی بهانه ها آوردند.ولی چون وقت مشاوره گرفته بودیم یک جلسه هم مشاوره رفتیم.اونجا مشاور یک سوالی در مورد معیار پاکی از نظر ایشان پرسید و ایشون یک جواب داد که سر نخی دست من شد.(از نظر مشاور نکته ای نبودها ولی برای من یک نکته شد)اما دلبستگی و عذاب وجدان که من یک جوان را این قدر معطل خودم کردم و... نمی ذاشت جواب منفی بدم.اصلا نمی ذاشت که من برم این تردید را رفع کنم.همش خودم را توجیه می کردم و حتی یک جلسه دیگه صحبت و یکی دو بار هم تلفنی...اما درنهایت پدرم دیگه وقتی با این آقا صحبت می کرد اصلا دلش راضی نبود وجواب منفی را داد.و من تا مدتی ناراحت بودم.(خیلی کم البته)
در نهایت توسط یکی از دوستام من در فیس بوک ایشون متوجه خیلی نکات و عکس هایی شدم که تفاوت اون حیایی که من از همسر آیندم می خوام چقدر زیاده و کلا دیگه وقتی اینو فهمیدم تمام دلبستگی من رفت و کاملا آروم شدم ودیگه هیچ حسی نبود.البته هیچ چیز که به خانواده ام نگفتم.
و الان واقعا خدا را خیلی شکر می کنم که همه چی کنسل شد .و فکر می کنم که خدا خیلی کمکم کرد.و مداوم داشت جواب سوالات ودعاهای منو می داد ولی من خودم توجه نمی کردم و الکی ادامه می دادم.ولی در آخر انگار خدا دیگه توسط پدرم کار را تموم کرد.شاید اگه پدرم نظرش عوض نمی شد من الان سر دلسوزی ازدواج کرده بودم.به امید این که این آقا خودش گفته من اگه با یک خانمی مثل شما ازدواج کنم خیلی تاثیر می پذیرم و...
نمی دونم شاید اون دختر خانم هم مثل من داره همش دعا می کنه که خدایا اگه این ازدواج صلاح نیست خود این آقا ازم خوشش نیاد یا یک بهانه ای پیدا بشه که همه چی کنسل بشه.
در کل اگه واقعا دختر با ایمانی باشه با جواب منفی شما ناراحت نمی شه و مطمئنه که حتما مصلحتی بوده.و اتفاقا مطمئن می شه که حتما یک فرد باایمان تری نصیبش میشه.
برای همین نگران نباشید.
البته من نمی دون چقدر تجربه هایم صدق می کنه ولی من خودم از نظر ظاهر به گفته دیگران خوب هستم و تقریبا به دل همه می نشینم.اما یک بار تو شرایط سخت درسی بودم که خواستگار داشتم و اصلا دلم نمی خواست تو اون شرایط چند جلسه بی خودی خواستگاری ادامه پیدا کنه.که من قبلش واقعا از ته دل دعا کردم که خدایا اگه صلاح نیست خود اون آقا ازم خوشش نیاد.چون من حوصله صحبت و بحث با پدر و مادرم را ندارم.که همین طور هم شد و بعدا شنیدیم که معرف گفته گویا ظاهرخاصی مدنظرشون بوده و...( یعنی همون که من به دلش ننشستم).که مادرم کلی تعجب کرده بود.شاید آنها فکر کنند من ناراحت شدم.چون همه چیز اون آقا خوب بود.ولی من درواقع اون موقع خیلی خوشحال شدم.شاید اون دختر هم داره مثل من دعا می کنه و شاید واقعا قسمت نیست.
در کل الان خودم هم نفهمیدم چه راهنمایی کردم.انگار یه جورایی بیشتر دارم با دخترخانم هم حسی پیدا می کنم.
ببخشید که این جور شد.
کل مطلبم را که خوندم دیدم چقدر بی ربط نوشتم.خواستم آخراش را پاک کنم؛ولی گفتم بذار باشه؛ضرر که نداره.
- - - Updated - - -
سلام برادر گرامی
گویا از نظر شخصیتی ایشون به دل شما نشسته.یعنی مثلا ایشون می تونه یک دوست خوب برای شما محسوب بشه و حتی احتمالا می تونه یک همسر خوب هم باشه .اما فقط و فقط مونده ظاهر .
والا چی بگم در شرایط سختی هستین.شما خودتون فکر می کنید با افزایش جلسات ممکنه ظاهرش به دل شما بشینه؟اگه تو این 4 جلسه 50-50 موندین فکر نکنم بعدش درصدش مثلا با یک جلسه زیاد بشه.
من تو پست قبلیم هم گفتم تنها راه برای شما اینه که مادر و خواهرتون ایشون را بی حجاب ببینند.چون واقعا بعضی دخترا بدون حجاب خیلی قیافشون فرق می کنه.من احساس کردم چهرشون براتون حالت خنثی داره.یعنی جذاب نیست.ولی ممکنه بدون حجاب جذاب باشه.
ضمن اینکه همون طور که خودتون گفتین ایشون خیلی مذهبی هستند.ممکنه ابروهایشان را مرتب نکرده باشند.یا خیلی کم فقط تمیز کرده باشند.
ابرو در زیبایی نقش بسیار پررنگی داره.من دوستانی داشتم که بعد از ازدواج ابروهاشون را زنانه برداشتند و از این رو به اون رو شدند.
همین زن داداش من از این رو به اون رو شد و بعد اصلاح برادرم خیلی خوشش اومد.
با خواهرتون مشورت کنید.ایشون نظر بدن که بعد از آرایش ابرو چقدر ممکنه چهره دخترخانم عوض بشه.اگر ابروی پهنی داشته باشند که من مطمئنم از این رو به اون رو میشن.چون به عینه دیدم.
اگه مادر و خواهرتون ایشون را بی حجاب ببینند و بگن که آیا واقعا ایشون خیلی متفاوت می شن و یک تعریف هایی از ایشون براتون بکنند شما دیدتون تغییر می کنه و با افزایش جلسات محبت ایجاد میشه.
الان هم خودتون با خواهرتون در مورد ظاهر صحبت کنید.مثلا اگه خواستین خواهرتون بهتر منظور شما را متوجه بشه می تونید بگید مثلا فلان هنرپیشه از نظر فلان و...
اما اگه فرق چندانی نداشت؛به نظرم دیگه ادامه ندین.به ریسکش نمیرزد.چرا نتونید یک دختر دیگه پیدا کنید.البته شاید به این با ایمانی نتونید ولی کمی معتدل تر چرا! به نظرم می تونید.
نمی دونم سطح مذهبی بودن شما در چه حد است.
اما من یک تجربه از خودم بگم:
من یک خواستگاری داشتم که می گفت از نظر مذهبی در سطح متوسط است و واجبات را انجام می ده و محرمات را انجام نمی ده.من خیلی باایشون در مورد مسائل مذهبی صحبت می کردم ولی کلا شفاف جوابم را نمی داد.مثلا در مورد مسائل ارتباط با نامحرم و... می گفت خب من اصلا در چنین شرایطی نبودم و...
مثلا موسیقی با صدای زن .می گفت نه گوش نمی دم و...
ولی همیشه می گفت متعادلم.خیلی اهل معنویت نبود.در صورتی که من به شدت بودم.اما همش خودش می گفت من اگه با شما ازدواج کنم خودم می دونم که خیلی تغییر می کنم و...
خلاصه من تا جلسه 4 همش تردید داشتم و همش دعا می کردم که خدایا اگه واقعا ایشون از نظر پاکی و حیا اون آدم دلخواه من نیست همه چی خود به خود کنسل بشه.
من خودم تو معیارام آدم مذهبی را می پسندیدم ولی اون قدر اون موقع به من تو گوشم می گفتند که سخت نگیر و... من ادامه می دادم.از جلسه 5 که یک بار باهم امامزاده صالح رفتیم و من دیگه کلا خودم را سپردم به خدا و گفتم دیگه هیچ گیری نمی دم.اتفاقا همون جلسه که من ذهنم را از این مساله برداشتم مساله به دل نشستن اتفاق افتاد.و همون کشش باطنی که شما گفتین و...
اما کار خدا وقتی ما خونشون رفتیم بعدش پدرم(که همش به من می گفت سخت نگیر) دیگه نظرش مثبت نبود!
یعنی اصلا برام خیلی عجیب بود که چرا و... که خیلی بهانه ها آوردند.ولی چون وقت مشاوره گرفته بودیم یک جلسه هم مشاوره رفتیم.اونجا مشاور یک سوالی در مورد معیار پاکی از نظر ایشان پرسید و ایشون یک جواب داد که سر نخی دست من شد.(از نظر مشاور نکته ای نبودها ولی برای من یک نکته شد)اما دلبستگی و عذاب وجدان که من یک جوان را این قدر معطل خودم کردم و... نمی ذاشت جواب منفی بدم.اصلا نمی ذاشت که من برم این تردید را رفع کنم.همش خودم را توجیه می کردم و حتی یک جلسه دیگه صحبت و یکی دو بار هم تلفنی...اما درنهایت پدرم دیگه وقتی با این آقا صحبت می کرد اصلا دلش راضی نبود وجواب منفی را داد.و من تا مدتی ناراحت بودم.(خیلی کم البته)
در نهایت توسط یکی از دوستام من در فیس بوک ایشون متوجه خیلی نکات و عکس هایی شدم که تفاوت اون حیایی که من از همسر آیندم می خوام چقدر زیاده و کلا دیگه وقتی اینو فهمیدم تمام دلبستگی من رفت و کاملا آروم شدم ودیگه هیچ حسی نبود.البته هیچ چیز که به خانواده ام نگفتم.
و الان واقعا خدا را خیلی شکر می کنم که همه چی کنسل شد .و فکر می کنم که خدا خیلی کمکم کرد.و مداوم داشت جواب سوالات ودعاهای منو می داد ولی من خودم توجه نمی کردم و الکی ادامه می دادم.ولی در آخر انگار خدا دیگه توسط پدرم کار را تموم کرد.شاید اگه پدرم نظرش عوض نمی شد من الان سر دلسوزی ازدواج کرده بودم.به امید این که این آقا خودش گفته من اگه با یک خانمی مثل شما ازدواج کنم خیلی تاثیر می پذیرم و...
نمی دونم شاید اون دختر خانم هم مثل من داره همش دعا می کنه که خدایا اگه این ازدواج صلاح نیست خود این آقا ازم خوشش نیاد یا یک بهانه ای پیدا بشه که همه چی کنسل بشه.
در کل اگه واقعا دختر با ایمانی باشه با جواب منفی شما ناراحت نمی شه و مطمئنه که حتما مصلحتی بوده.و اتفاقا مطمئن می شه که حتما یک فرد باایمان تری نصیبش میشه.
برای همین نگران نباشید.
البته من نمی دون چقدر تجربه هایم صدق می کنه ولی من خودم از نظر ظاهر به گفته دیگران خوب هستم و تقریبا به دل همه می نشینم.اما یک بار تو شرایط سخت درسی بودم که خواستگار داشتم و اصلا دلم نمی خواست تو اون شرایط چند جلسه بی خودی خواستگاری ادامه پیدا کنه.که من قبلش واقعا از ته دل دعا کردم که خدایا اگه صلاح نیست خود اون آقا ازم خوشش نیاد.چون من حوصله صحبت و بحث با پدر و مادرم را ندارم.که همین طور هم شد و بعدا شنیدیم که معرف گفته گویا ظاهرخاصی مدنظرشون بوده و...( یعنی همون که من به دلش ننشستم).که مادرم کلی تعجب کرده بود.شاید آنها فکر کنند من ناراحت شدم.چون همه چیز اون آقا خوب بود.ولی من درواقع اون موقع خیلی خوشحال شدم.شاید اون دختر هم داره مثل من دعا می کنه و شاید واقعا قسمت نیست.
در کل الان خودم هم نفهمیدم چه راهنمایی کردم.انگار یه جورایی بیشتر دارم با دخترخانم هم حسی پیدا می کنم.
ببخشید که این جور شد.
کل مطلبم را که خوندم دیدم چقدر بی ربط نوشتم.خواستم آخراش را پاک کنم؛ولی گفتم بذار باشه؛ضرر که نداره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)