به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    من نمیگم که شما طلاق بگیرید یا نه . اما با توجه به اینکه ده ها طلاق در اطراف خودم دیدم که شروع همگی از مشکلات پیش پا افتاده بوده ، فقط میتونم اینو بهتون بگم یا مشکلتون رو قبل از ازدواج حل کنید یا اگر می بینید مشکلتون قابل حل نیست طلاق بگیرید . که مجردی بهتر از یک عمر زندگی در رنج و سختی است .

  2. کاربر روبرو از پست مفید Aras تشکرکرده است .

    negar1987 (دوشنبه 18 فروردین 93)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارم دیوونه میشم.
    همین چند دقیقه پیش اس داد که گوشیمو جا گذاشته بودم، کاری داشتی زنگ زده بودی؟ بهش زنگ زدم و پرسیدم فکراتو کردی؟ به نتیجه هم رسیدی؟
    گفت آره اون پیشنهادی که دادی(طلاق توافقی) به نظرم پیشنهاد خوبیه. کادو ها رو معاوضه میکنیم و توافقی جدامیشیم.
    بهش گفتم من مشاوره رفتم و گفته مشکلات مهمتر از این هم با مشاوره قابل حله. به شرطی که دو طرف بخوان و تحت مشاوره باشن.
    اما باز گفت من همینم که توی این 8 ماه دیدی. به نظرم دیگه تصمیمشو گرفته
    خیلی راحت و جدی و مصمم بود. اصلا احساساتی نشد. من اصلا باورم نمیشد که انقد سنگدل باشه
    گفت این سری که بیام میریم واسه طلاق

    - - - Updated - - -

    دارم دیوونه میشم.
    همین چند دقیقه پیش اس داد که گوشیمو جا گذاشته بودم، کاری داشتی زنگ زده بودی؟ بهش زنگ زدم و پرسیدم فکراتو کردی؟ به نتیجه هم رسیدی؟
    گفت آره اون پیشنهادی که دادی(طلاق توافقی) به نظرم پیشنهاد خوبیه. کادو ها رو معاوضه میکنیم و توافقی جدامیشیم.
    بهش گفتم من مشاوره رفتم و گفته مشکلات مهمتر از این هم با مشاوره قابل حله. به شرطی که دو طرف بخوان و تحت مشاوره باشن.
    اما باز گفت من همینم که توی این 8 ماه دیدی. به نظرم دیگه تصمیمشو گرفته
    خیلی راحت و جدی و مصمم بود. اصلا احساساتی نشد. من اصلا باورم نمیشد که انقد سنگدل باشه
    گفت این سری که بیام میریم واسه طلاق

  4. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    نگار جان سلام هر دختر و پسری که ازدواج می کنند از دو خانواده متفاوت هستند . و هر چقدر هم که خانواده ها شبیه هم باشند باز تفاوتهایی وجود دارد و این طبیعی هست . و زوجین چاره ای ندارند جز پذیرفتن این تفاوتها . تمام چیزهایی که شما نوشتید و به اونا به عنوان مشکلات لاینحل نگاه کردید چیز هایی نیستند جز همین تفاوتها و شما به جای پذیرفتن آنها سعی دارید همه آنها را یکباره تغییر بدید و کارها رو اونجوری سامان بدید که خودتون میخواهید . و نتیجه اون همونی میشه که الان شما به اونجا رسیدید یعنی هر دو از هم دلسرد میشید . همسر شما خوبیهایی داره که به راحتی نمیشه از اونا گذشت . یعنی کفه خوبی سنگین تر از ایرادهاست و شما به این باید توجه کنید . زندگی مشترک با لجبازی به جایی نمیرسه . اینکه من حرف زور رو قبول نمیکنم در زندگی مشترک جایی نداره . خوب شما هم خوبیهایی دارید شکی نیست وایشون به خاطر همین با شما ازدواج کردند ولی این نباید باعث غرور و لجبازی شما بشه . به نظر من شما مشکل حادی تو زندگیتون ندارید فقط مهارتهای شوهر داری تونو بیشتر تقویت کنید . همه چیز رو به مادر شوهرتون نسبت ندید بیشتر عکس العمل های همسرت نتیجه عمل های خود شماست نه تحریک مادرش . البته اینکه ایشون تحت تاثیر حرفهای مادرشه طبیعیه ایشون از بدو تولد تا الان با مادرش زندگی کرده و توسط اون تربیت شده اونوقت شما میخواین یک شبه تغییرش بدی ؟ این ممکنه به نظر خودت؟ نه شما کاری که الان باید بکنی تغییر دادن ایشون نیست بلکه باید انعطاف به خرج بدی و هر چه بیشتر تو دل ایشون جا کنی و این کار با مخالفت کردن با مادر شوهر میسر نمیشه بلکه غیر ممکن هست . شما باید دیدت رو نسبت به مادرش عوض کنی و همون قدر که اون مادرشو دوست داره شمام دوست داشته باشی . چرا حسابگری ایشون رو به دیده خساست نگاه میکنی بعد هم خوشحالی از اینکه ایشون خونه از خودش داره . مگه خونه رو اتفاقی به دست اورده ؟ کدوم جوانی تو سن اون خونه داره ؟ بیشتر عروسها مجبورن حداقل ده سال مستاجری کنن تا صاحب خونه بشن . شما میگی ایشون سه میلیون در امد داره و برای شما خرج نمیکنه . ممکنه بیشتر در امدش رو برای اقساط خونه میده . یا اگه اینطور نیست داره پس انداز میکنه که اونم برای اینده شما دوتاست . گفتید برای عید نیومد خونه تون فکر نمیکنی مقصر شما بودید؟ ایشون زنگ زده گفته داره مقدمات سفر به شیراز رو اماده میکنه و میاد دنبالت تا شما رو ببره . ایشون چند روز تعطیلی رو دوست داشته با شما باشه ولی شما اینو ازش دریغ کردید .چرا؟ اگه قبول میکردید ایشون برای بردن شما می اومد خونه تون و پس از دیدن خانواده شما میر فتید به مسافرت . خیلی هم به هر دوتون خوش میگذشت . عزیزم اون شوهرته عشقته هر جا به اون خوش میگذره به تو هم باید خوش بگذره . اینو به تجربه خودم بهت میگم با زبان خوش و با مهربانی میتونی تغییراتی که مورد نظرته تا اندازه ای محقق کنی البته در دراز مدت ولی با زبان لجبازی و زور محاله . ( روز تولد و کادو و این چیزا روهم کلا بیخیال شو بیشتر مردا تو این فاضها اصلا نیستند اینو به حساب کم محلی و بی محبتی و اینا نذار . )

  5. 5 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 18 فروردین 93), maryam240 (یکشنبه 03 اسفند 93), negar1987 (دوشنبه 18 فروردین 93), shayana (سه شنبه 19 فروردین 93), شیدا. (دوشنبه 18 فروردین 93)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان اونم نظرش روی طلاقه و میخواد تا 10 یا 15 روز آینده بیاد واسه طلاق توافقی
    الان باید چیکار کنم؟
    خانواده ی منم میگن طلاق بگیر خودتو راحت کن
    منم دوست داشتم مشکلات حل بشه. بهش پیشنهاد مشاوره رفتن دادم اما قبول نمیکنه و تصمیمشو برای جدایی گرفته.
    میگه جفتمون گناه داریم. توی این زندگی اذیت میشیم. راست میگه
    اما هیچ تلاشی برای اصلاح نمیکنه ونکرده

  7. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوست عزیز
    تاپیکت رو خوندم تاپیک شایانا رو هم خوندم برا ی اون خوشحال شدم و برای شما ناراحت
    من می فهمم چی می گی
    و می فهمم چه دردی هست که بقیه حرفت رو نمی فهمن
    دنبال پیدا کردن مقصر هم نیستم
    ولی اینکه همسر آدم درک این رو نداره که برای زن باید ارزش قائل بود
    همونطور که با تمام وجود بهش عشق می ورزی انتظار داری اون هم کمی از موضع غرور خودش بیاد پایین ولی در عوض اون چموش تر می شه و بی رحم تر و بی انصاف تر
    برای من که اینطور بود
    منم وقتی می رفتم خونه شوهرم اینها چون بهم خو ش نمی گذشت و ارامش نداشتم متنفر بودم وقتی شوهرم می گفت اماده شو بریم اونجا و دقیقا اعصابم می ریخت به هم چرا ؟
    چون من فقط به خاطر شوهرم می رفتم و اون منو تنها می گذاشت و با دوست و رفیق هاش خوش بود
    مردی اگه زنش رو بخواد و. دوست داشته باشه خودش رو به همه جا می زنه که ارامش و اسایش زنش رو فراهم کنه
    شوهر من به زور می خواست منو ببره تو روستای پدریش ساکن کنه و حتی یک ذره هم از خودش در قبال اشک و زاری های من انعطاف نشون نداد و انگار قدرتش رو از در هم شکستن من می گرفت
    نمی خوام ترغیبت کنم به جدایی
    خود منم هنوز بلاتکلیفم نمی دونم تاپیک منو خوندی یا نه
    می دونم زندگی با کسی که به دنبال زرنگ بازی هست زندگی با کسی که انتظار داره هر چی گفت بگی چشم حتی اگه میل خودت نباشه
    چه جهنمی هست .

  8. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    shayana (سه شنبه 19 فروردین 93)

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 خرداد 93 [ 16:04]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    176
    سطح
    3
    Points: 176, Level: 3
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 15 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . دختر جان طلاق خیل بد هست ولی اینو بدون اگه فکر می کنی باهاش مشکل داری مشکلتو قبال عروسی حل کن چون بعد ازدواج نه تنها چیزی بهتر نمی شه حتی بدتر هم می شه . من خودم به امید اینکه بعد عرئسی همه چی درست می شه وارد زندگی شدم و لی هیچی هم درست نشد حتی بدتر هم شد . پس به آیندت فکر کن و نترس. بعد طلاق ممکنه دلت براش تنگ بشه ولی مطمئن باش تحمل این دلتنگی بهتر از حقارته

    - - - Updated - - -

    من حرف شما رو قبول دارم خانم واحد . ولی قبول کنید بعضی ها محبت نمی فهمن . هر چی بیشتر حرفشونو گوش میکنید بیشر میری زیر اسارت . من خودم انقدر احترام گذاشتم اخر هم تویکی از دعواها مادرش تو روی خودم بهم گفت جنده ، شوهرم هم هیچی نگفت فقط نگاه کرد . من هم برای اینکه بی احترامی نشه بازم جوابشو ندادم و فقط گریه کردم .

  10. کاربر روبرو از پست مفید دنیا الف تشکرکرده است .

    shayana (سه شنبه 19 فروردین 93)

  11. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    نگار جان هیچوقت برای شروع دیر نیست حدس من این هست که همسرتون ادم منطقی هست ولی اونم خسته شده از این همه لج و لجبازی . روزهایی که برای هر دوتون باید بهترین و رویایی ترین روزهای زندگیتون باشه عذاب اور شده برای همین اونم داره دنبال راهی میگرده که هم خودش و هم شما رو از این وضعیت نجات بده . این حرفش نشون میده که اون فقط به فکر خودش نیست و به فکر شمام هست . تا زمانی که شما رابطه ات رو با مادر شوهرت خوب نکنی هیچی حل نخواهد شد . این تنها مشکل تو و همسرت نیست هیچ مردی مادرش رو رها نخواهد کرد ولی زنش رو شاید . پس هیچ عروسی نباید انتظار پیروزی در این جنگ رو داشته باشه . و راه عاقلانه اینه که اصلا جنگی در کار نباشه یا اگه پیش امده هر چه زودتر صلح برقرار بشه . مردی که بین مادرش و همسرش گیر میکنه نمیتونی تصور کنی چقدر احساس بدبختی میکنه . و این در حالیه که عروس و مادر شوهر نه تنها دشمن هم نیستند بلکه هدف مشترکی دارند و اون خوشبختی اقا داماده . مادر 30 سال از جوانیشو صرف بزرگ کردن این اقا کرده و عروس خانم بقیه عمر و جوانیشو قراره با این اقا قسمت کنه . پس چرا باید در مقابل هم قرار بگیرن ؟ یه مادر ه اینه که عروس خانم پسرش رو دوست داشته باشه و خوشبختش کنه و عروس از مادر شوهر انتظار داره که از دخالت کردن دست برداره . این وقتی محقق میشه که مادر شوهر از خوشبختی بچه اش اطمینان حاصل کنه . پس این اطمینان باید بهش داده بشه . البته اینا یک طرفه نیست و در مورد عروس و خانواده اونم صادقه . پس خوشبختی زمانی دست یافتنی میشه هم عروس وهم داماد اینو بین خودشون توافق کنند که عاشق همدیگه هستند و مشکلاتشونو بین خودشون حل خواهند و به والدین اطمینان خواهند داد که مستقل شده اند و زندگی خوشبختی دارند . مطمئنا والدین بیشتر از این نمی خواهند .
    شما بهتره با همسرتون صحبت کنید و بهش اطمینان بدید که دوستش دارید برای همین به کمک اون احتیاج دارید تا سو تفاهمات رو رفع کنید.

  12. 6 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 18 فروردین 93), khaleghezey (دوشنبه 18 فروردین 93), maryam240 (یکشنبه 03 اسفند 93), negar1987 (دوشنبه 18 فروردین 93), shayana (سه شنبه 19 فروردین 93), شیدا. (دوشنبه 18 فروردین 93)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1392-11-13
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    889
    سطح
    15
    Points: 889, Level: 15
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    93

    تشکرشده 105 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی واحد جان. واقعا حرفاتو قبول دارم
    میخوام بهش بگم که دوستش دارم و نمیخوام به این راحتی ازدستش بدم
    میخوام بهش بگم که ما باید جفتمون مهارتهای ارتباطی رو بیشتر یادبگیریم
    اما واحد جان مادر شوهر من یک مادرشوهر عادی نیست! زبونش مثل نیش عقرب میمونه! خیلی هم پشت سر من میخواد منو توی ذهن پسرش خراب کنه که نیاد سمت من
    البته دست خودش نیست. میترسه تنها بشه چون با شوهرش رابطه ی خوبی نداره و شوهرشو تبدیل کرده به یه برده که بله قربان گوی زنشه و ازش میترسه
    من نمیخوام رابطه ی ما هم اینطوری بشه. اما مادرشوهرم با حرفها و کارهاش میخواد کاری کنه که شوهرم منو به چشم یه دشمن ببینه و سعی کنه منو برده ی خودش کنه و منو دست کم بگیره
    اما من نمیخوام و نمیذارم.
    اگه هم موفق نشم جدا میشم چون زندگی اون مدلی رو دوست ندارم

  14. کاربر روبرو از پست مفید negar1987 تشکرکرده است .

    shayana (سه شنبه 19 فروردین 93)

  15. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    نگار جان خیلی خوشحالم شما دختر منطقی هستی و مطمئنم میتونی زندگیتو بسازی . درسته بعضی از مادر شوهرا بنا به دلایلی بیش از حد به پسرهاشون وابسته میشن و وقتی که اون ازدواج میکنه احساس میکنن عروس خانم میخواد پسرشو از دستش بگیره برای همین حالت تدافعی میگیرن و به نظر خودشون مثلا دارن زندگی پسرشونو درست میکنن یا مثلا نمیذارن زن ذلیل بشه . واز این جور بهانه ها ولی اینو در نظر نمیگیرن که پسرشون دیگه یه پسر بچه 5 ساله نیست بلکه مرد بالغ و تحصیلکرده است و خودش میتونه مستقل و بدون کمک اونم بدون مشکل زندگی کنه . برای حل این مشکل شما اگه با ایشون مقابله به مثل کنید نه تنها مشکلتون حل نمی شه بلکه این حس رو که دارید پسرش رو ازش میگیرید رو تقویت میکنید ودر نتیجه اونو به جنگ با خودتون تشویق میکنید . به جای اینکار اون باید این احساس رو پیدا کنه که با ازدواج پسرش نه تنها اونو از دست نمی ده بلکه یه حامی دیگه یه دوست همدل یه دختر مهربون هم به جمع خانواده اش اضافه میشه . شما باید با مهارتهای خودت با هوش و استعداد خودت بتونی راههایی رو پیدا کنی تا اون بتونه این پیام رو بگیره . البته کار اسونی نیست و نیاز به صبر و حوصله زیادی داری . هر تو که بلدی مثلا یکی ممکنه خودش رو به شوخ طبعی بزنه ودر مقابل هر حرف مادر شوهرش بپره بغلش کنه وماچش کنه . باید ببینی رگ خوابش چه جوریه و چطور میتونی بکشی طرف خودت . ممکنه یه کمی سخت باشه ولی غیر ممکن نیست . خوب مادر شوهرهایی هستند منطقی ترن و راحت کنار میان با عروس . ولی تعدادی هم هستند که دیر جواب میدن و سرسختی نشون میدن . کاری کن که در مقابل خوبی های تو کم بیاره و هیچ بهانه ای نداشته باشه . البته همسرتون هم که فرد منطقی هستش مطمئن باش که همه این تلاشهاتو میبینه و رصد میکنه حتی اگه به زبان نیاره . ولی وقتی مادرش از شما بدگویی هم بکنه اون بچه 5 ساله نیست که خوب رو از بد تشخیص نده اون میفهمه با اینکه شاید به زبون نیاره ولی اگه شما مقابله به مثل نکنی تو ذهنش حق رو به شما خواهد داد بازم تاکید میکنم در ظاهر شاید طرف مادرش رو بگیره . شما به هیچ وجه مجبورش نکن که مقابل مادرش قرار بگیره یا از تو دفاع کنه . چون بدون اینکه تو ازش بخواهی اون در غیاب تو اینکارو خواهد کرد . اون اگه فرد مسئولیت پذیری هست ودر قبال مادرش احساس مسئولیت میکنه خوشحال باش و بهش افتخار کن چون در قبال همسر و بچه هاش هم همینطور خواهد بود حتی بیشتر . فقط از این حرفت که گفتی اگه نشد جدا میشم خیلی ناراحت شدم این جمله رو هیچوقت حتی تو ذهنت هم تکرار نکن . به جاش بهش بگو هر اتفاقی هم بیافته حتی از اسمون سنگ هم بباره من باهات میمونم ودر کنارتم . چون بدون تو زندگی برام معنایی نداره . اگه مادرت دوستم نداشته باشه ولی من دوستش دارم چون تنها زنیه که عشقم رو به دنیا اورده و شیرش داده و بزرگش کرده .
    زمانی که میخواستم عروس بشم مادرم بهم گفت همسرتو دوست داری؟ من خجالت کشیدم و گفتم چطور؟ چرا میپرسی ؟ گفت میدونم که دوستش داری میخواستم بگم اگه همسرتو دوست داری باید خانواده اش هم دوست داشته باشی . من گفتم چرا ؟ مگه من با اونا ازدواج کردم ؟ مادرم گفت اشتباه میکنی ازدواج وصلت بین دو فرد نیست وصلت بین دو خانواده است و شما دو نفر نقطه اتصال این دو خانواده اید . مادرم گفت خانواده برای هر فرد مثل ریشه برای گیاهه و تو نمیتونی اونو از ریشه جدا کنی درسته شاخ وبرگ و گل و میو ه اش میتونه مال تو باشه تا وقتی که ریشه اش سر جاشه . این حرف مادرم سالهاست که تو گوشمه برای همین برای اینکه گلم همیشه شاداب بمونه مواظب ریشه اش هستم .

  16. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  17. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    امیدوارم نگار جان تا حدودی با خودش کنار اومده باشه چون در آرامش هست که می شه بهترین تصمیم ها رو گرفت
    به نظر من هم اگه نامزدت اهل دروغ و خیانت و و عیب های کلی و شخصیتی نیست اشتباه می کنی اگه بخوای جدا شی
    مادر شوهر هر چقدر هم بد باشه بازم یه زنه و احساس داره
    من مادر شوهرم خیلی خیلی خوب و مهربون بود و همین باعث شده بود نتونه پسرش رو اون جور که باید تربیت کنه و از روی مهر و عطوفتی که داشت نمی گذاشت حتی پدر شوهرم ، شوهر منو نصیحت کنه
    از مادر شوهر خواهرم وابسته تر به فرزند و بد دهن تر و متوقع تر ندیده بودم وقتی خواهرم عقد کرد تا صبح داشت گریه می کرد و چند وقت بعدش به داییم و شوهر خواهر اولم زنگ زده بود و کلی بد خواهرم رو گفته بود و گفته بود خونم رو می فروشم و طلاق دخترشون رو می دم و برای مهریه گفت 124 تا سکه و پسرش هم که دامادمونه هیچی نگفت و گفت ه ر چی مامانم بگه
    برای خواهر من که لباس نامزدی خریدن علنا شوهر خواهرم به مامانش می گفت اجازه می دی اینو براش بخرم و مادرش هم می گفت این گرونه نمی خواد بخری و اونم نمی خرید
    الان بیا ببین !
    شوهر خواهرم دنیا رو به پای خواهرم ریخته از احترام از عزت از خرجی که برای خواهرم می کنه از محبت از هدیه هایی که برای خواهرم می خره محاله ممکنه خوهرم چیزی رو بخواد و اون براش نخره
    چند بار که خواهرم و شوهرش رفته بودن خونه مادرش این ها و مادرش مجدد بی احترامی کرده بود شوهرش خودش می رفت و خواهرم رو نمی برد و به خانواده اش گفته بود من با زنم یکی هستم اگه به اون احترام گذاشتید انگار به من احترام می گذارین اگه هم نه دیگه نمی یایم این جا !!! و الان مادر شوهرش به قدری خواهرم رو دوست داره که برای پسر کوچکشون تا خواهرم نباشه خواستگاری نمی رن !!!

    حرف های واحد جان رو قبول دارم و توی حرف حق هیچ جای شک و شبهه ای نیست
    ولی گاهی اوقات اقایون از مهر و محبت زیاد خانم ها سوء استفاده می کنن و ابزاری می شه برای پیش برد نظرات و اهدافشون
    البته همه مثل هم نیستن
    من به شوهرم گفتم خدا رو شکر می کنم که تو رو به من داده و من خیلی احساس خوشبختی می کنم از فرداش قهر و کم محلی هاش شروع شد !

  18. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 03 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 20 فروردین 93)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.