به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مرداد 96 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-28
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    2,892
    سطح
    32
    Points: 2,892, Level: 32
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    94

    تشکرشده 76 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    این آقا به هر دلیلی که بر ما پوشیده هست از ادامه ارتباط با شما پشیمون شده اما دلش نمیاد رک بگه کات کنیم شاید میترسه دلتون بشکنه و داره به زبان بی زبانی میگه برو!!
    وقتی میگه اگه خواستگاری اومد روش فکر کن یا میگه تا فلان تاریخ صبر کن تازه ببینم چی میشه همه یعنی این رابطه از نظر اون تموم شدست فقط مونده ابرازش که شهامتشو نداره...
    قبل ازینکه بیشتر آسیب ببینی تمومش کن اگر نمیتونی آروم آروم ارتباطتو کم کن...

  2. 4 کاربر از پست مفید nimaaa تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 15 اسفند 92), shabnam z (یکشنبه 25 اسفند 92), toojih (پنجشنبه 15 اسفند 92), ستیلا (پنجشنبه 15 اسفند 92)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nimaaa نمایش پست ها
    سلام
    این آقا به هر دلیلی که بر ما پوشیده هست از ادامه ارتباط با شما پشیمون شده اما دلش نمیاد رک بگه کات کنیم شاید میترسه دلتون بشکنه و داره به زبان بی زبانی میگه برو!!
    وقتی میگه اگه خواستگاری اومد روش فکر کن یا میگه تا فلان تاریخ صبر کن تازه ببینم چی میشه همه یعنی این رابطه از نظر اون تموم شدست فقط مونده ابرازش که شهامتشو نداره...
    قبل ازینکه بیشتر آسیب ببینی تمومش کن اگر نمیتونی آروم آروم ارتباطتو کم کن...
    حس خودم هم در مورد نیت ایشون همینو میگه.
    البته ترجیح میدم به حساب این نگذارم که قصد بازی دادن داشته. یعنی با شناختی که ازش دارم نمیتونم فکر کنم چنین آدمی بوده باشه و چنین نیتی داشته. ترجیح میدم بذارم به حساب اینکه منطقا دیده به درد هم نمیخوریم.
    آسیب؟؟!!!
    گمان کنم گذشته ی من اونقدر بلا سرم آورده که حسابی پوست کلفت شده ام. دیگه از چیزی چندان دردم نمیگیره.



    این مدت کوتاه که میرم سرکار،تاثیر همین پوست کلفت شدنهام توی این چند سال اخیر رو کاملا مشاهده میکنم. قبلا تا یکی بهم میگفت بالا چشمت ابرو دلم میشکست. یا کلا خیلی حساس و حتی خیلی خجالتی بودم. اما الان میتونم گیردادنهای مدیر و بالادستی ها رو تحمل کنم و زود نشکنم.
    قبلا مثلا وقتی توی جمع فامیل یکی از بستگان نزدیک با کف دست میزد توی سرم و میگفت :" خاک تو سرت با این رشته انتخاب کردنت" نابود میشدم. اما الان دیگه هر کی هر چی میخواد بگه برام مهم نیست.
    شاید هم اسمش از بین رفتن عزت نفس باشه. ولی در کل از شرایط الانم راضی ام.
    البته شاید هم اسمش بی عزت نفس بودن نباشه. چون همین امروز مدیر گیرهای الکی بهم داد. و یه جورایی توهین کرد. که من هم ناراحت شدم و ظاهرا ناراحتیم توی چهره ام هم مشخص شده بود. ولی محکم حرفمو زدم و بهش فهموندم که درسته که مدیره و من زیردستش ولی حق توهین نداره. بعدش عذر خواهی کرد و سعی کرد از دلم در بیاره. با این حال باز هم وقتی اومده بودم خونه دلم میخواست گریه کنم. ...البته اگه آدم مثلا دو سال پیش بودم جیک نمیزدم و توی خودم میریختم و احتمالا همونجا بغضم میترکید و از فردا هم دیگه نمیرفتم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    shabnam z (یکشنبه 25 اسفند 92)

  5. #13
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    پوی عزیز

    این یعنی اینکه آستانه تحملت بالاتر رفته و خوب هست نه اینکه عزت نفست از بین رفته باشه . همچنین در این مواقع که زود رنجی اتفاق نمی افتاده یعنی اینکه احساساسی نشدی و هیجانت تحت کنترل قرار گرفته . در رابطه با این آقا هم همینطور باش و میدان به تجسس های ذهنت نده و مشغولش نشو و مسیر زندگیت را به درستی در پیش بگیر





  6. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    1234567 (سه شنبه 20 اسفند 92), mohammad6599 (چهارشنبه 06 فروردین 93), Pooh (یکشنبه 25 اسفند 92), shabnam z (یکشنبه 25 اسفند 92), toojih (یکشنبه 25 اسفند 92)

  7. #14
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    قرار شد تا نهایتا آخر عید، تکلیفش رو کاملا با خانواده اش مشخص کنه.
    فعلا میشه گفت ارتباط بینمون قطعه. ازنظر احساسی هم فکر کنم تونسته ام به بحساسم پر و بال ندم و کنترلش کنم. شاید بشه گفت تونسته ام فعلا بی احساس بشم.
    تصمیم دارم این دو سه هفته رو هم صبر کنم و اگه اقدامی از سمت خانواده اش صورت نداد دیگه ارتباط رو کاملا قطع کنم. اونو به خیر و ما رو به سلامت. هر کدوم بریم دنبال زندگی خودمون.


    این مدت که میرم سر کار حس میکنم روحیه ام خیلی بهتره. یعنی فکر کنم چون حداقل سرم گرم میشه ، دیگه وقت فکرای الکی ندارم. گوشی موبایلم هم دو سه هفته ای هست کاملا کنار گذاشته شده. حس میکنم آرامشم بیشتره از خیلی لحاظ.
    فقط فکر کنم هنوز اون کمال گراییه هی بهم سوک میزنه در مورد شغلم. چون خب شغلی نیست که در نظر داشتم. ولی سعی میکنم به یاد بیارم که همین شغل، بهتر از بی کاری و فکر کردن های این چند سال اخیره. با این فکر آرومتر میشم.

  8. 4 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 05 فروردین 93), shabnam z (یکشنبه 25 اسفند 92), toojih (یکشنبه 25 اسفند 92), ستیلا (یکشنبه 25 اسفند 92)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    یک سوال هم داشتم.
    چرا من همش فکر میکنم زندگی مشترک باید خیلی رمانتیک باشه وگرنه بی معنی و مزخرفه؟

    چی کار کنم بتونم اینجوری فکر نکنم؟

    مثلا در مورد همین آقا. با اینکه مطمئنم آدم خوبیه و توقع ابراز محبت کلامی و رفتار خاصی ازش ندارم، ولی مثلا فکر میکنم باید حداقل توی نگاهش یه محبتی رو ببینم. ولی نمیبینم.فوق العاده آدم جدی ایه. و این باعث میشه خیلی به مسیری که تا اینجا رفته ام شک کنم. گاهی فکر میکنم همین الان باید تمومش کنم و ادامه دادن اصلا بی فایده است.

  10. #16
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    ایشون فبلا هم بارها قول درس خوندن ار من گرفته بود که البته من هیچوقت هم قول محکم ندادم. بارها هم بهش گفته بودم که تمایل چندانی به ادامه تحصیل ندارم.
    در ملاقات آخر که ئاشتیم ایشون باز هم ازم قول گرفت. یعنی زل زد توی چشمام و گفت قول بده. منم باز با اکراه گفتم باشه.
    فردا شبش گفتم که میترسم نتونم به این قولم عمل کنم.ایشون هم گفت باشه اگه نیاز داری بیشتر فکر کن.
    هفته بعدش ایشون گفت که همون شب که من گفته ام میترسم نتونم همه چی براش تموم شده.
    چون به گفته خودش به خودش قول داده بوده که اگه من زدم زیر قولم، بره.

    همین. تموم شد این قضیه هم.
    خیالم دیگه راحت شد. اعصابم از بی توجهی هاش به هم ریخته بود.راحت شدم.

  11. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 05 فروردین 93), sara 65 (سه شنبه 05 فروردین 93), ستیلا (سه شنبه 05 فروردین 93)

  12. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    ایشون فبلا هم بارها قول درس خوندن ار من گرفته بود که البته من هیچوقت هم قول محکم ندادم. بارها هم بهش گفته بودم که تمایل چندانی به ادامه تحصیل ندارم.
    در ملاقات آخر که ئاشتیم ایشون باز هم ازم قول گرفت. یعنی زل زد توی چشمام و گفت قول بده. منم باز با اکراه گفتم باشه.
    فردا شبش گفتم که میترسم نتونم به این قولم عمل کنم.ایشون هم گفت باشه اگه نیاز داری بیشتر فکر کن.
    هفته بعدش ایشون گفت که همون شب که من گفته ام میترسم نتونم همه چی براش تموم شده.
    چون به گفته خودش به خودش قول داده بوده که اگه من زدم زیر قولم، بره.

    همین. تموم شد این قضیه هم.
    خیالم دیگه راحت شد. اعصابم از بی توجهی هاش به هم ریخته بود.راحت شدم.

    درود بر بانو pooh

    سال نو مبارکشغل جدید هم مبارک ایشالله یه شغل بهتر با درامد بهتر و باب میلتون پیدا کنید ولی تا اونموقع سر همینکاری که هستید بمانید

    یه سوال واسم پیش اومده این متنی که نوشتید جدیه یا سرکاریه و دارید با ما شوخی میکنید؟
    والا دیگه حتی توی سایت همدردی هم اولین باره من این موضوع به گوشم میخوره چه چیزا آدم میشنوه!!!!!

    در هر صورت ایشالله در ادامه مسیر زندگیتون موفق باشید و و قسمت باشه تشکیل یه زندگی خوب و رمانتیک بدید.ولی یه موردی که یکم اذیت میشم اینه که هنوز یکم احساس میکنم از زندگی مشترک قبلی شما موضوعاتی هست که داره تاثیر منفی میزاره توی تصمیم گیری شما در مورد خواستگارایی که برای شما میاد.خواهشا گذشته رو رها کنید و بهش بعنوان تجربه نگاه کنید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : سه شنبه 05 فروردین 93 در ساعت 12:33

  13. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    Pooh (یکشنبه 10 فروردین 93)

  14. #18
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بر بانو pooh

    سال نو مبارکشغل جدید هم مبارک ایشالله یه شغل بهتر با درامد بهتر و باب میلتون پیدا کنید ولی تا اونموقع سر همینکاری که هستید بمانید
    سلام. سال نو شما هم مبارک. انشاالله. بله. فعلا در همین شل می مونم تا شرایط بهتری فراهم بشه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    یه سوال واسم پیش اومده این متنی که نوشتید جدیه یا سرکاریه و دارید با ما شوخی میکنید؟
    والا دیگه حتی توی سایت همدردی هم اولین باره من این موضوع به گوشم میخوره چه چیزا آدم میشنوه!!!!!
    متوجه نشدم که چه چیز این نوشته من به نظرتون شوخی یا عجیب اومده؟
    اما به هر حال واقعیت بود.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    در هر صورت ایشالله در ادامه مسیر زندگیتون موفق باشید و و قسمت باشه تشکیل یه زندگی خوب و رمانتیک بدید.ولی یه موردی که یکم اذیت میشم اینه که هنوز یکم احساس میکنم از زندگی مشترک قبلی شما موضوعاتی هست که داره تاثیر منفی میزاره توی تصمیم گیری شما در مورد خواستگارایی که برای شما میاد.خواهشا گذشته رو رها کنید و بهش بعنوان تجربه نگاه کنید بانو
    ممنون.
    در ضمن من تا به حال ازدواج نکرده ام که زندگی مشترک قبلی داشته باشم. یک شکست عاطفی در گذشته وجود داشته که خوشبختانه اخیرا موفق شده ام دیگه بهش فکر نکنم.

    - - - Updated - - -

    البته شاید هم حق دارید که به نظرتون عجیب بیاد. چون ظاهرا ایشون از اولش هم تکلیف خودشو نمیدونست و همه کارها و حرفهاش سر کاری بود.
    دو سه روز اول یکم اذیت شدم. بخصوص روز اول. اما فقط همون دو سه روز. نه بیشتر. الان هم حالم خوبه.

    راستی مامانم دوباره مشکل قلبی اش عود کرده. دعا کنید زودتر حالش خوب بشه.


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.