به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 41
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    شارلوت جان چیزی ندارم بگم، فقط کنارتم...

    و یه خواهش هم دارم. لطفا عضویت انجمن آزاد رو بگیر که بتونی بصورت خصوصی با مدیرهمدردی مشاوره داشته باشی. شاید ایشون بتونن این گره رو باز کنن...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), toojih (شنبه 17 اسفند 92)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    دیشب خودش اومد معذرت خاهی اما من اصلا حالم خوب نبود و بعد از یک ماه ازم رابطه خاست ولی من بی جواب گذاشتمش.اصلا نمیتونستم تحمل کنم
    مدام میگهمعذرت بخدا میدونماشتباه کردم تو ببخش اما باز دفعه بعد همهمین وضعیتو داریم
    خلاصه من خیلی داغون بودم و فقط گفتم باید جداشیم و گفت روش فکر میکنم و بعدشم با شوخی میگفت باشه فردا میریم دادگاه و بیا این شب آخر رو خوش باشیم و به اصرار اون رفتیم بیرون
    ایسون سرکار ناهارشو میدن و صبحانه هم که میخوره و کلی خوردنیه دیگه هم میبره اما اگه روزی پولی تو جیبش باشه هیچی ازش نمیمونه و من مدام پرینت خطش یادممیاد که روزی 2 یا 3 بار شارژ میکرده و با اون دختره حرف میزده.ما سوار تاکسی شدیم بهم گفت پول بده کرایه رو حسابکنم.گفتم مگه نداری؟گفت نه از کجا دارم؟گفتم تو که دیشب اینقد پول موند واست گفت حالا که ندارم بده دیگه
    خلاصه دادم ولی از زبونم پرید باز رفتی شارژ و سیگار گرفتی؟همین حرفم که میدونم اشتباه بود باعث شد تو خیابونی که وحشتناک شلوغ بود سرم داد زد و هلم داد و ولم کرد رفت و من موندم نگاه مردمی که مات مونده بودن.ئدنبالش رفتم و اومدیم خونه و چند ساعت بعد ازش خاستم حرف بزنیم
    حرف زدم و گفتم من حساس شدم و تو داری با اعصابم بازی میکنی و این حرفا.همه چی رو در آرامش میگفتم و باز هم پاسخش همون حرفا و بهانه های الکیه همیشه بود و باز من بودم که خودم رو قانع شده نشون دادم تا شاید باز هم بتونم تلاش کنم تا زندگیمون درست بشه
    شایدبه قول سرافراز عزیز باید به فکر خودم باشم و بهخودم اهمیت بدم
    اما با دستخالی هیچ کاری نمیشه کرد
    من خیلی تنهاتر ازاونیکه فکر میکنین هستم
    یه خاهردارم که کارمنده و دوتا هم بچه داره که اصلا وقتی واسم نداره با یه دوست که اونم کارمنده و شوهرش با شوهرم مشکل داره و نمیاد زیاد سمته ماو یه مادری که روحیاتش خیلی با من فرق داره ولی عاشقشم و اونم مدام سرش با دوره های قرآن گرمه و اصلا وقت خالی نداره
    هرروز تنهام تو خونه و هیچکس نیست تا نه برم پیشش نه اون بیاد نه بریم بیرون.خب روحیه ای نمیمونهواسم
    خاهرشوهرمم هست که با اون نرم بهتره چون یه آدم حسوده و فقط رو اعصابمه
    من چه کارهایی میتونم واسه روح و روان خودم انجام بدم؟
    الان داخل خونه یکسری کارهای هنری انجام میدم اما خب زود خسته میشم

  4. 3 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 18 اسفند 92), toojih (یکشنبه 18 اسفند 92), سرافراز (یکشنبه 18 اسفند 92)

  5. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    من باید برم واسه همین کوتاه مینویسم

    بنظر من همینکه به این نتیجه رسیدی کارت غلط بودش خیلی خوبه خودتم میدونی باید گذشته رو رهاش کنی

    گذشته رو چال کن توی باغچه حیاط خونت

    خوب و بد هرچی بودش تموم شد بفکر حالت باش و آیندت.شما مهارت هایی که لازمه رو باید بدست بیاری و روشون کار کنی شوووهرت هم میخوادشا فقط یکم از اینکه بهش یادآوری میکنی اذیت میشه فکر میکنه فراموش نکردی و بقول معروف هرکاری هم کنه فایده نداره پس بهتره فعلا روی خودت متمرکز بشی

    من برم دیرم شد.

    خواهشا یکم صبورتر باش و مهارت هات رو افزایش بده تو 50 درصد خودت رو از همین الان شروع کن بدون توقع از اینکه شوووهرت همپای شما حرکت کنه شما 50 درصدت رو درست کنی ایشونم کم کم راه میوفته
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    shabnam z (یکشنبه 18 اسفند 92), toojih (یکشنبه 18 اسفند 92), سرافراز (یکشنبه 18 اسفند 92), شارلوت (یکشنبه 18 اسفند 92)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سلام گلم

    همین یه جمله که گفتی:

    شایدبه قول سرافراز عزیز باید به فکر خودم باشم و بهخودم اهمیت بدم...

    برام یه دنیا ارزش داشت. احساس می کنم تا حدی تونستم منظور خودمو بهت برسونم.

    عزیزم... تنهایی تورو درک می کنم. منم تنهام و دوستای زیادی ندارم. اوایل خیلی سختم بود. مدام روحیه ام داغون می شد اما الان خیلی خیلی بهتر می تونم شرایط خودم رو مدیریت کنم.

    تو خسته ای. روحت و جسمت و بخصوص کودک درونت بسیار آزرده است. اگر دوست داشتی کمی از دوران کودکی ات بگو. ریشه بسیاری از خواسته ها و تمایلات و رفتارهای ما از دوران کودکی شکل می گیره. شاید باورت نشه اما 95% از برنامه ریزی احساسی ما تا سن هجده سالگی شکل می گیره و فقط 5% برامون باقی می مونه. همین 5% می تونه کمکمون کنه که زندگی شادتری بسازیم و از برنامه ریزی های نامطلوب احساسی دوری کنیم.

    تو برای شروع واقعا نباید کاری کنی. فقط باید به خودت استراحت بدی و به هیچ چیز فکر نکنی. وقتی ذهن آدم آشفته و درگیر باشه نمی تونه برنامه ریزی درستی انجام بده. یک دفتر بردار و توش بنویس "دفتر رشد شخصی". برای شروع بنویس دوست داری چه حالی داشته باشی و چه آرزویی داری.مثلا:

    "دلم می خواد شاد و پرانرژی باشم. دوست دارم هیچ ناراحتی انقدر منو زود از پادرنیاره. دلم می خواد همسرم باهام مهربون باشه و عاشقم باشه. دلم می خواد زندگیمون شیرین باشه و به هم عشق بورزیم. خودم رو در سالهای دور می بینم که در آرامش خاطر زندگی می کنم. انقدر قوی هستم که همه مشکلات رو با درایت حل می کنم. من از تک تک لحظات عمرم لذت می برم و راضیم."

    سعی کن به هر ورق دفترت یه موضوع بدی. مثلا 92/12/18: از بین بردن خستگی ام.

    می گن مشکلات رو به شکلات تبدیل کنید!


    یک ستون باز کن و در اون تمام چیزهایی که ناراحتت می کنه بنویس. در طرف مقابلش یک کار آرامش بخش بنویس و روی جمله منفی خط بزن. مثلا:


    شوهرم با دختری ارتباط داره.(یک خط پررنگ قرمز روش بکش) --------------------------خودم رو به یک لیوان چای یا نسکافه خوشششمزه دعوت می کنم .

    همسرم با من رابطه برقرار نمی کنه. ---------------------------------------------------------یک دوش آب گرم می گیرم.


    ناامیدم و تنهام. ----------------------------------------------------------------------------------- امروز برای خودم میرم خرید و یک لوازم آرایشی جدید می خرم.


    و
    ...


    در روز بعد در قسمت موضوع می نویسی. رفع خستگی:


    دیگه موضوعات منفی رو نمی نویسی و فقط کارهای مثبت و آرامش بخش رو بنویس و انجام بده.


    فیلم می بینم...


    میرم آرایشگاه...


    لباس خوشکلامو می پوشم می رقصم...


    میرم اپیلاسیون...


    می رم پیاده روی...


    می رم کتاب جدید می خرم در مورد خودسازی فکر(کتاب رازهایی درباره زندگی اثر باربارا دی آنجلیس خوبه)


    و

    ...


    هرچی که شادت می کنه.


    یک هفته فقط و فقط استراحت فکری، جسمی و روحی.
    ویرایش توسط سرافراز : یکشنبه 18 اسفند 92 در ساعت 15:08

  8. 3 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 18 اسفند 92), toojih (یکشنبه 18 اسفند 92), شارلوت (یکشنبه 18 اسفند 92)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    خیلی خیلی ممنونم ازتون
    چیز خاصی که از بچگیام یادم میاد:
    دوستای خیلی خوبی داشتم یادمه همیشه رفت و آمد داشتیم با دوستام و کلی مسخره بازی و شوخی و خنده و رقص و این جور چیزا
    همیشه بعد از ظهرا با خانواده میرفتیم تفریح
    عیدا و تابستونا رو خیلی دوست داشتم چون دخترخالم که هم سن بودیم میومدن شهرمون و همیشه بازی میکردیم و کلی تیپ میزدیم و میرفتیم بیرون و سینما و تفریح
    یه داداش خیلی شیطون که از خودم 4 سال بزرگتره دارم که تو بچگیا همیشه با هم نقشه میکشیدیم و توطئه میکردیم و از موقعیت بهنفع خودمون استفادهمیکردیم
    خیلی خیلی روزای خوبی بود اون روزا
    خیلی وقتا دوست دارم برگردم به بچگی
    خیلی شبا یاد مسخره بازیا با داداشام میفتم.آب بازی و فوتبال و وسطی و شاه و غلام بازی و اینا
    اماالان متاسفانه خیلی دور شدیم از هم اون داداش مهربونم الان فوق العاده مشغول کار و درسشه و یه زن فوق غرغرو و مغرور و با افکار بچگانه داره که من اصلا ازش خوشم نمیاد ولی خب طبق ادب همیشه بهترین برخورد و دارم باهاش
    همین الان دفتری کهگفتین روگذاشتم جلوم اما میدونین چیه این دمه عیدی خیلی سرم شلوغه و کلی سفارش قبول کردم و وقتی میبینم کارام اینقدر عقب افتاده همش حرص میخورم و پکر میشم

  10. 4 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 18 اسفند 92), shabnam z (یکشنبه 18 اسفند 92), toojih (یکشنبه 18 اسفند 92), سرافراز (یکشنبه 18 اسفند 92)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    آفرین! خیلی خوبه نگران کارت هستی! دیروز رو یادته؟؟ می خواستی خودتو بکشی!!

    ببین! خسته باشی کارت هم بدون بازده میشه. نترس دیر نمیشه. امروز و فردا که اصلا حق کار کردن و تحمل استرس رو نداری. اصلا بهش فکر نکن. از پس فردا اگر فکر می کنی وقتت ممکنه کم بیاد یک یا دو ساعت خاص از روز، سفارشاتت رو به عنوان انجام کارهای آرامش بخش در لیست کارهای روزانه ات قرار بده. کار کردن هم یکجور لذته البته بدون استرس.

    راستی! خوابت کافی باشه. فکر منفی نکن. می تونی از روش کش بستن آقای sci استفاده کنی. هر وقت فکر منفی به سرت زد اون کش رو بکشی بعدی ولش کنی که دردت بیاد. یه درد کوچیک از درد بزرگتر جلوگیری می کنه. ;-)

    - - - Updated - - -

    در مورد بچگی ات، منظورم خاطرات خوبت نبود. الگوهای احساسی و رفتاری بود. مثلا رفتار خاص والدین، یا فرق گذاشتن یا هر الگوی ناسالم دیگه... گاهی خیلی بنظر ریز و بی اهمیت میان اما بسیار در توقعات دوره بزرگسالی ما تاثیر میگذارند.

  12. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    toojih (یکشنبه 18 اسفند 92)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    الان مشکل زیادی با خواب دارم شبا تا 3یا 4 بیدارم و از اون طرفتا 10 یا 11 صبح میخوابم.بخش زیادی از کسل بودنم احساس میکنم مربوط به همین موضوعه
    این روش کش بستن که گفتین رو قبلا انجام میدادم اما نه با کش
    یادمه یکبار به چیزی که اصلا دلم نمیخاست فکر کردم و همون لحظه کنار تختم بودم آنچنان پامو به پایه تخت کوبوندم که از شدت درد کامل اون موضوع رو فراموش کردم
    یادش بخیر کلی اونروز مامانم بهم خندید
    یه چیزی در مورد کارم بگم من واقعا از انجام دادنش لذت میبرم و بهم آرامش میده و وقتی میبینم یه بخشی ازش انجام شده خیلی ذوق میکنم
    فکر میکنم خودش یه راه خوبه که حواسم از خیلی فکراپرت بشه

    - - - Updated - - -

    پدر و مادرم 2 تا آدم فوق العاده هستن و ما همیشه عاشقشونیم
    هیچوقت تبعیضی نزاشتن بینمون
    یه سری مشکلات بوده اما الان که ازدواج کردم میبینم گاهیوقتا که از هم دلخور میشدن زیاد موضوع حاد نبوده.واقعا همونکه میگن زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
    بابام واقعا مامانمو دوست داره
    همیشه روز زن و تولد و عید و ... کلی هدیه واسش میگیره
    همیشه دلم میخاست شوهرمم مثل بابام باشه که نیست
    مامانمم دوست داره بابارو اما خیلی مغروره و اصلا بروز نمیده و مطمئنم تا الانم بهش نگفته که دوسش داره

  14. کاربر روبرو از پست مفید شارلوت تشکرکرده است .

    سرافراز (یکشنبه 18 اسفند 92)

  15. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    شارلوت عزیز... یادت بشه تجربه زندگی متفاوت مستلزم اینه که کارهای متفاوتی انجام بدی. پس حتما باید روتین زندگی ات رو تغییر بدی تا سیگنالهای متفاوتی از خودت ساطع کنی. اینجوری هم به خودت و هم به بقیه ثابت میشه که داری نو می شی.

    کم خوابی و بی خوابی همه ناشی از اعصاب ناآرام و متشنجه. حتما کارهای لذت بخش رو انجام بده. واقعا سعی کن از نوشیدن یک فنجان چای داغ لذت ببری نه اینکه بخوریش و فکرت صدجای دیگه باشه. یک مدت خودت رو از تنشها دور کن. اینجوری حتی می تونی تصمیمهای بهتری بگیری.

    الان فکرت مثل قایق سرگردون توی دریای طوفانیه. برای رسیدن به ساحل آرامش باید این طوفان رو بخوابونی.

    اینکه از کارت لذت می بری عالیه. اما همه وقتت رو نگیره. چون کار فقط بخشی از زندگی آدمه. به خودت برس. به صورتت لباست موهات و ... . اینجوری بدنت هم باور می کنه بهش توجه داری. خیلی کارها هست که می تونی انجام بدی. این فقط شروع کاره دخترجان!
    ویرایش توسط سرافراز : یکشنبه 18 اسفند 92 در ساعت 15:38

  16. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    شارلوت (یکشنبه 18 اسفند 92)

  17. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    ممنونم ازت
    الان که فکر میکنم میبینم خیلی کارا هست که بایدانجام بدم
    خیلی وقته به گلدونای قشنگم نرسیدم و یه تعداد زیادیشون خشک شده
    بایدبه اونا برسم و چند وقتیه که قراره پوست و مو رو تقویت کنم اما همش میگفتم باشه فردا
    واقعا از چیزایی که واسم مهم بود خیلی فاصله گرفتم
    دلم میخاد واسه شوهرم عیدی یه لباس خشگل بگیرم چون خودش واسه صرفه جویی میگه چیزی نمیخاد اما من دوست دارم واسش بگیرم
    همیشه از خرید هدیه و هدیه دادن لذت میبردم
    واسه پدر و مادر مهربونمم میخام یه چیزی یادگاری بعنوان عیدی بگیرم
    وای وقتی به این چیزافکر میکنم دلم ضعف میره واسه اون شارلوت قبلی(البته از همین امروز دوباره همون شارلوت رو دارم)

  18. کاربر روبرو از پست مفید شارلوت تشکرکرده است .

    سرافراز (یکشنبه 18 اسفند 92)

  19. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    از برنامه هایی که بالا نوشتی خیلی خوشم اومد. آفرین! هزار آفرین! این همون چیزیه که من در تو دنبالش می گشتم و بهش رسیدم

    ببین! یه چیزی از گذشته ات می خوام بگم. نه صددرصده و البته نه غیرمحتمل. یک مشاور باتجربه شاید بهتر بتونه کمکمت کنه اما...

    در مورد رابطه پدر و مادرت با وجود اون ارتباط عاشقانه که البته بیشتر از سمت پدرت بوده جمله آخر در مورد مادرت منو به فکر فرو برد.

    احساس می کنم درناخودآگاه خودت حق رو به پدرت می دادی و رفتار مادرت رو تایید نمی کردی. شاید همینه که همیشه سعی می کنی به مرد زندگیت بفهمونی واقعا دوستش داری. ماجرای از دست دادن بکارتت رو نمی دونم اما شاید برای برطبق همون برنامه ریزی احساسی و برای اینکه به طرف مقابلت ثابت کنی همه جوره دوستش داری اینکارو انجام دادی.

    همین الان هم در زندگی زناشوییت فداکاری هایی می کنی که از همون الگو پیروی می کنه. اگر با نظر من موافق هستی پس باید این الگو رو در خودت تصحیح کنی.

    باید مدام به خودت یادآوری کنی که اینهمه تلاش برای اثبات عشق و علاقه واقعا لازم نیست و اینو بپذیری که پدرت، مادرت رو همونجور که بوده دوست داشته و تو لازم نیست کار نکرده مادرت رو در مورد همسرت تموم کنی. کافیه خودت باشی و خوب زندگی کنی، اونوقت هر مرد سالمی از تو خوشش میاد.


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.