به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    ممنونم دوستان
    نمیدونم به نظر خودم تلاشم بیهودست چون اصلامنو نمیخاد
    آقایون شما بگین کسی که زنشو دوست داره همش تحقیرش میکنه و با روح و روانش بازی میکنه؟از دیدنش اکراه داره و وقتی نگاش بهش میفته تنفر تو چشاش دیده میشه؟از هم خوابی با زنش عذاب میکشه و وقتی زنش ناراحت میشه و میره از کنارش میگه بهتر که رفتی راحت میخابم
    وقتی زنش گریه میکنه اون تخت میگیره میخابه؟
    وقتی زنش مریضه بازم بیخیاله و همش باهاش لج میکنه؟
    وقتی زنش بهش میگه اعصابم بهم ریختس لطفا بدترش نکن بازم به لجبازیاو بچه بازیاش ادامه میده؟
    مردا این مدلی زناشونو دوست دارن؟
    ازش خاستم بریم توافقی جدا شیم هیچی نگفت
    نه مخالفت نه موافقت
    خیلی داغونم.خیلی.اونقدر که تو باورتون نمیگنجه
    چقدر باید ظاهرمو حفظ کنم و بگم من محکمم .من خوبم.من مشکلی ندارم
    خدا تا حالا هزارجور بدبختی پیش پام قرار داده که منم گفتم شکر بازم شکر
    اما این خدا دیگه داره نابودم میکنه
    یعنی باید واسه پذیرش توبه اینقدر فشار متحمل بشم که به گناه بدتری بیفتم؟
    من حاضرم واسه خودکشی.فقط دلم واسه پدر و مادر مریضم میسوزه وگرنه هیچیه دیگه تو این زندگی نیست که بخاطرش مبارزه کنم
    من فقط میخام بمیرم
    2 هفتس هرروز فقط از خدا میخام منو بکشه
    خدایا من فقط میخام بمیرم.خدا دیگه نمیتونم

  2. 2 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92)

  3. #12
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو شارلوت

    خدا نکنه این اتفاق بیافته ، این چه دعایی هست که میکنی !!!!!

    شما احساس می کنی به بن بست رسیدی ، خوب حق هم داری سخته این مسیری که داری طی میکنی.همه انرژیت رو گذاشتی و دوست داری به نتیجه برسی وقتی می بینی همسرت به اندازه شما انرژی نمیگذارد برای بهتر شدن این رابطه خسته میشی و احساس میکنی داری بیهوده تلاش میکنی برای این زندگی.

    بهتره بجای تمرکز کردن روی همسرت همه تمرکزت را بگذاری روی خودت و سعی کنی توی این مسیری که داری طی میکنی ثابت قدم باشی.شما 50 درصد بیا کاری نداشته باش ایشون چقدر انرژی میگذارد اینجوری فقط خودت اذیت میشوی.ایشون طریقه صحیح برقراری ارتباط رو نمی داند بجای اینکه خودش را ارتقاء دهد همسرش رو میکشد پایین.خیلی سخته فوق العاده سخته ولی اگه بگیم نشدنیه نه این درست نیست همه چی بستگی به تلاش شما داره بانو شارلوت

    فکر کنم اولا نیاز به یک دوره استراحت دارید روحیه و جسمتون خسته هست تا دوباره انرژی لازم رو دوباره بدست بیارید برای ادامه مسیر

    دوم اینکه نیازهست بیشتر مقالات سایت را بخوانید حتی اگه فکر میکنید تکراری و بیهوده هست
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 17 اسفند 92 در ساعت 14:47 دلیل: اصلاح متن مطابق دستور زبان و دیکته فارسی تا از حالت محاروه ای بیرون آید

  4. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92), سرافراز (شنبه 17 اسفند 92), شارلوت (شنبه 17 اسفند 92)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سلام خانم...

    این مدت چه کردی؟ اصلا به توصیه من گوش کردی؟

    علت همه این درد و رنجهای تو اینه که در درون خودت احساس تهی بودن و خلا می کنی و همه انتظارت این هست که همسرت برات برآورده اش کنه اما این واقعا واقعا وظیفه اون نیست. تو چقدر نیازهای مردانه اون رو به عنوان همسر برآورده کردی که الان ازش توقع داری؟ اصلا چیزی از نیازهای مردانه می دونی؟

    من بهت توصیه کردم خودتو پر کنی و برای رشد شخصی خودت قدم برداری تا انقدر احساس تهی بودن نکنی. فکر می کنی خودت هیچ مسئولیتی در مقابل خودت نداری و می تونی انقدر راحت درباره خودت کوتاهی کنی اما همسرت به همه وظایف زناشویی بی عیب و نقص عمل کنه؟

    چرا؟ چرا تصمیم نمیگیری زاویه دیدت رو عوض کنی و لحظه ای فکر کنی شاید این راهی که داری می ری اشتباهه و این اعتراضها زیاد هم بجا نباشه؟

    ته جدایی و طلاق برات چی داره؟ مطمئنم می نشینی و به روزهای خوب بودن با همسرت فکر می کنی و مثل الان گریه و زاری راه می اندازی. بهتر نیست بجای نسخه پیچی شخصی، کمی به راهنمایی ها توجه کنی و از خودت حکم صادر نکنی؟

  6. 3 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92), شارلوت (شنبه 17 اسفند 92)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سرافراز عزیز چرا شما فکر میکنین من هیچ کارینکردم؟چرا فکر میکنین هیچ کدوم از انتظارات اون و هیچکدوم از وظایف خودمو درست انجام نداد؟
    یه جورایی همشمنو متهم میکنین و اونو بیگناه و بی تقصیر و طفلکی نشون میدین
    این آدمی که من میام ازش میگم یه هیولاست
    چرا شکنجه هایی که میکنه نمیبینین؟
    من نمیخام اون حتی یک درصد تلاش کنه
    دردم اینه که اون میخاد منم تلاش نکنم و منم مثل اون تیشه بزنم به ریشه زندگیم
    خب با این تفاسیر شما میگین من مقصرم
    چرا تصور کردین من یه آدم غرغرو هستم؟
    الان چندین ماهه که اونقدر رو خودم کار کردم که گریه نکنم و غر نزنم تا دیشب
    بعد از 2 ماه کلی گریه کردم و بازم خورد شدم.نمیخام این اشکای لعنتی منو پیش اون ضعیف نشون بدن اما نتونستم
    منم میخام مثل خیلی از شماها شوهرم دوسم داشته باشه و منم دوسش داشته باشم
    اصلا دوسم نداره به درک.لااقل ازم متنفر نباشه ولی هست
    الان یک ماهه که هیچ رابطه ای نداشتیم
    زندگی زناشویی ما بنظرتون به آخر نرسیده؟
    من به عنوان یه زن چه نیازا و خاسته هایی دارم؟چند درصدش برآورده شده؟
    فقط و فقط هرروز با یه مشت دروغ طی میشه و به روم نمیارم.بیزاری و تنفر رو میبینم اما به روم نمیارم و میگم من خوشبختم.میدونین چرال؟چون کار دیگه ای از دستم برنمیاد
    من یه زنم
    زنی که هم خیلی خوش برخورده هم هنرمند هم خنده رو هم مهمان نواز هم کدبانو.همه اینارو خوده بی انصافش میگه ولی بازم منو نمیخاد
    از عذاب دادنه من لذت میبره
    خدا ازش نگذره

    - - - Updated - - -

    چقدر بایدزاویه دید عوض کنم؟
    چقدرباید همش خودمو تغییر بدم.چی مونده از اون آدم محکم؟
    من هیچی نیستم.یعنی هیچی ازم نمونده.شدم یه ربات که فقط یه سری کارها که بهش محول شده رو باید انجام بده
    نه روحیه ای مونده واسم نه سلامتی جسمی
    مرگ واقعا بهتره از این زندگی

  8. 3 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), shabnam z (شنبه 17 اسفند 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    1,967
    سطح
    26
    Points: 1,967, Level: 26
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    42

    تشکرشده 182 در 88 پست

    Rep Power
    24
    Array
    با سلام
    ازخوندن مطالب شما متاثرشدم وقطعا ميدونم زندگي درچنين شرايطي چقدر سخت وطاقت فرساست ..بدونين اگر دوستان هم حرفي ميزنن بخاطر آرام شدن شماست وگرنه تحمل اين شرايط درخونه اي که چنين شرايط سختي حاکمه قطعا ازاردهنده است ولي دوست عزيز ازت ميخوام با توجه به لحظه هاي سختي که ميگذروني وافکاربدي که هرلحظه باهاشون دست وپنجه نرم ميکني وهمچنين مرور خاطرات گذشته وملامت کردن هاي پي درپي به اين موضوع فکرکني که ممکنه اين شرايط عليرغم سخت بودن موقت واثرگذارباشه براتون ! به اين فکرکن شايد اين آخرين شانس واقبال براي هردوي شما جهت نجات اين زندگي باشه فرض کن فقط يه فرصت ديگه داري فقط يه فرصت ... تا بتوني آخرين تلاش وحرکت رو براي نجات اين زندگي کهه يه زماني با عشق شروع شد داشته باشي چون براي جداا شدم وفروريختن همچي دراين شرايط مهياست ومتاسفانه طرف مقابلت از روي نادامي ويا غرور ويا .... متوجه اين موضوع نميشه ولي سختي ومشکلاتش براي شماست که نميخواي اين اتفاق بيفته وعليرغم همه دلخوري هاي گفته شده همينکه غصه ميخوري وعذاب ميکشي به اين معني ست که دوست نداري اينطوري باشه بنابراين سعي کن ازآخرين فرصت استفاده کني ... دوستان اگرمطالبي بازگو ميکنن درحداطلاعات وبعضا حدس وگمان خودشان هست ولي شماا نبايد براساس حدس وگمان حرکت کني .... دوست عزيز بشين فکرکن اگه بخواي آخرين کاري رو براي اين رابطه وزندگي انجام بدي چي ميتونه باشه ..ببين چه کاري ازدستت برمياد خوب فکرکن وبراي اينکار بهتره مدتي از اون شرايط بد دور بشي چون تازماني که درچنين برزخي هستي توان فکرکردن نداري ... نميدونم ميتوني خونه خواهري ؛ پدر ومادري ... جايي بري که بتوني کمي فکرکني ...سعي کن واقعا اين رابطه ومشکلاتش رو حلاجي کني !سعي کن خودتو از نقش اول اين ماجرا دورکني ... ببين اگه دوستت ويا خواهرت درچنين مشکلاتي قراردادشت چه کمکي بهش ميکردي وچه توصيه اي بهش ميدادي ....! فکرکن براي آخرين بار وتصميم بگير براي آخرين بار ......! وقتي ميگم آخرين بار ميخوام بدوني با وضعيت فعلي شرايط شما شايد اين آخرين فکر ويا آخرين راه باشه ...پس ببين براي زندگي خودتون آخرين راهکارت چيه ...! ازخدا ميخوام بهترين راه رو بري وبهترين انتخاب رو داشته باشي

  10. 2 کاربر از پست مفید ardeshirk تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92), شارلوت (شنبه 17 اسفند 92)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    ممنونم
    حرفا تلخه اما واقعیته
    شایدم واقعا بار آخر باشه
    البته اگه توانی برای همین یک بار هم واسم مونده باشه

  12. 2 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام خانم شارلوت، من واقعا از اینطور نوشتن خودم بیشتر اذیت میشم و شاید برام بهتره که از اینجور تاپیکها بگذرم ولی نمیتونم روی خانمهایی مثل شما حساس شدم و همین باعث میشه که براتون بنویسم. چون یه جورایی زنی با این خصلتها رو از نزدیک دیدم و برام قابل تحمل نیست که کسی در این حد و شرایط قرار بگیره که اینقدر خودش رو زجر بده و خودش درهای آزادی و خوشبختی رو روی خودش ببنده و بعد از وضعیتش بناله و حتی آرزوی مرگ کنه.

    میخواستم روی نوشته هاتون توضیحاتی بدم ولی دیدم فایده ای نداره. شما خودتون با کمی کمک گرفتن و صادقانه برخورد کردن با وضعیت بهتر از هرکسی میدونین که کجا ایراد داره و حتی راه درست چیه. فقط شاید امیدوار به درست شدن موضوع هستین. ولی متاسفانه اگر هم چیزی برای درست شدن در وجود شما باشه فقط قدرت قبول حقیقته نه نحوه رفتار درست با شوهر و اینجور چیزها. راه شما بعد از یکسال و نیم و این همه تاپیکهای جورواجور به نظرم بدون هیچ توضیحی واضح و روشنه. اگه بدون امید به تغییر همین وضعیت الان رو دوست داری که هیچ وگرنه راه شما درخواست مهریه و رفتن به سمت جدایی هست. تا جاییکه من از تاپیکهای شما میدونم شما تقریبا هیچ وقت زندگی مشترکی نداشتین و فقط روی کاغذ بوده. بنابراین در اصل جدایی هم نمیشه اسمش رو گذاشت. اصلاح یک کاغذ پاره شاید عبارت بهتری باشه.

    کسانیکه به شما بعد از این همه مدت راهکار ارائه میدن هرچند انسانهای دوست داشتنی و محترمی هستند ولی باعث میشند که روزبروز هم شخصیت تون رو توی این زندگی له کنین و داغون و داغون تر بشین و هم روزهای خوبی که میتونین داشته باشین رو ازتون میگیرند. یعنی وقتی جدا بشین تقریبا دیگه یک موجود بدردنخور ازتون باقی میمونه که فقط نفس میکشه ولی اونقدر داغون شده که با مرده زیاد فرقی نمیکنه.

    جایی گفته بودین که قبلا کسی بودین که نمیدونم حرف حرف خودتون بوده، کسی جرات توهین نداشته و ازاینجور حرفها! خیلی متاسفام خانم شارلوت ولی همچین چیزی غیرممکنه. شخصیتی که همچین ویژگی هایی داشته باشه بعد از دو سه ماه اختلاف همسرش رو برای همیشه به درک میفرسته. نه اینقدر منفعل و توسری خور! شما از اولش هم همین بودی. حالا باید روی خودت کار کنی که قوی تر بشی اگه میخوای از این به بعد زندگی بهتری داشته باشی. باز هم میگم قصد ناراحت کردنتون رو ندارم ولی اینها نشون میده که شما خودت به تنهایی نمیتونی تحلیل درست انجام بدی و تصمیم درست بگیری. توی قسمتهای دیگه نوشته هاتون هم این موضوع روشنه.

    از یک مشاور درست و حسابی که از این ادا و اطوارهای مثلا حفظ زندگی مشترک و قداست زندگی مشترک و اینجور مزخرفات نداشته باشه کمک بگیر و خودت رو از این وضعیت نجات بده.

    منرو خواهی بخشید ولی باید اینها رو مینوشتم. هر چند الان باعث ناراحتیتون میشه و در تصمیم و فکر الان تون تاثیری نداره ولی بعدن ممکنه زمینه ای بشه که و ناخواسته تاثیری بذاره که همین هم کافیه

  14. 5 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), negar1987 (پنجشنبه 07 فروردین 93), کاغذ بی خط (چهارشنبه 21 اسفند 92), میشل (شنبه 17 اسفند 92), شارلوت (شنبه 17 اسفند 92)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    شارلوت! ازت توقع بیشتری داشتم. واقعا توقع داشتم حرف منو بیشتر ازینها درک کنی.

    من حتی یک کلمه هم در مورد شوهرت حرف نزدم. چرا؟ چون اصلا نمی تونی با این رفتار روی اون کنترلی داشته باشی.

    حرف من فقط و فقط نه مقصر نشون دادن تو بود و نه تایید کارهای همسرت. حرف من فقط یک چیزه: با این غصه ها و دردهایی که داری به خودت تحمیل می کنی(اونهم بخاطر یک موجود دوپای دیگه) داری فقط و فقط به خودت ظلم میکنی.... و من می خوام که تو این احساس بد رو نداشته باشی. می خوام به رگ غیرتت بربخوره از جات بلند شی و بار مسئولیتی که به عنوان یک انسان برای شاد نگه داشتن خودت به عهده داری انجام بدی. فکر می کنی من خودم در موقعیت تو نبودم؟ چرا بودم. به من بی احترامی نشد؟ نادیده گرفته نشدم؟ به ناحق اذیت نشدم؟ چرا شدم!
    اما به این نتیجه رسیدم که اول از همه خودم باید مراقب سلامت روح و روان خودم باشم. چون هیچکس به دادم نرسید.
    زن غرغرو چیه! من میگم همه اینها داره ازت انرژی بیخود میگیره، بی نتیجه! توروخدا اگه نتیجه ای دیدی بیا به منم یاد بده!

    آخه عزیزم! این مرد نه هر کی دیگه! باید یاد بگیری با خودت خوب تا کنی یا نه؟ اینها درسهای زندگیه. اینکه برای یه عده پیش میاد برای یه عده نه بخاطر نقص فنی خودمونه که برطرفش کنیم.
    همه حرف من همینه.

    حالا تو اگه می خوای تا ابد خودتو در این غم و غصه فنا کنی باشه زندگی خودته اختیارشم دست خودته!

  16. 4 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), toojih (شنبه 17 اسفند 92), میشل (شنبه 17 اسفند 92), شارلوت (شنبه 17 اسفند 92)

  17. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    آره من همین الانشم یه آدم بدرد نخورم
    حتی حیف اسم یه آدم
    من خیلی وقته مردم
    شاید وقتی مردم که بکارتم رو از دست دادم
    بعدش وقتی بود که مجبور به ازدواج شدم
    بعدم وقتی اولین بار دستش روم بلند شد
    وقتی اولین بار شارلوتی که اونقدر غرور داشت کتک خورد
    شاید الان بگبن نه تو همین بودی
    اما این نبودم
    اینقدر حقیر نبودم
    همیشه به خودم افتخار میکردم.پدر و مادرم بهم افتخار میکردن.واسه خاهر و برادرام یه موجودعجیب و دوست داشتنی بودم.کسی بودم که همه وقتی از افتخاراتشون میگفتن حتما اسمی از من هم بوده.هنوزم خانوادم همینطورن.اما این آقا ننگشه به کسی بگه من زنشم
    وای که نمیدونه من به اونو امثال اون هیچ بهایی نمیدادم
    من تموم شدم چند ساله
    آره دقیقا شدم یه تو سری خوره بدبخت
    لعنت به من که اینقدر خودمو آوردم پایین که هم قده شوهرم باشم تا احساس کوچکی نکنه
    لعنت به مغز معیوب من
    سرافراز عزیزم من اصلا حالم خوب نیست
    وقتی امیدی ندارم چرا باید به خودم برسم؟دیگه چرا باید واسه بهبود حالم تلاش کنم
    حتی لیاقت مردن هم ندارم
    بهتره رهاش کنم
    کسی که میخاستم باهاش باشم و مال اون باشم و بزارم کنار
    همون اسمش که هست کافیه.میخام زندگی خودمو بکنم
    دوست داشتم یه زندگی معمولی داشتم و یه لقمه نون با دل خوش از گلوم میرفت پایین
    اما این دنیای لعنتی نمیزاره
    من فکر کنم دیگه نیام تالار واسم بهتره
    سرافراز عزیز واسم دعا کن
    خاله قزی دوست خوبم واسم دعا کن
    ممنونم ازت توجیه عزیز که بی پرده حرف زدی
    واسه آرامشم دعا کنید
    واسه یه دختر 24 ساله که به ته خط رسیده و همه چی رو از دست داده دعا کنید

  18. 3 کاربر از پست مفید شارلوت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 اسفند 92), shabnam z (شنبه 17 اسفند 92), toojih (شنبه 17 اسفند 92)

  19. #20
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو شارلوت

    بابا تورو جون هرکی دوست داری ننویسی نیگا نکن سیبیل دارم بخدا اینقدی احساساتی هستم داره گریم میگیره نوشته هاتو میخونم

    اتفاقا خیلی خوبی و خانومی بچه های تالار هم خیلی براتون ارزش احترام قائل هستن و کاملا درک میکنن چه روزای سختی رو دارین تحمل میکنین.خوب میگین چیکار کنیم ماها بعضی وقتا واقعا از دستمون کاری بر نمیاد فقط میتونیم بشینیم نوشته های کاربرا رو بخونیم غصه بخوریم براشون دعا کنیم ایشالله بتونن روزای خوب رو هم تجربه کنن

    دوستان اگه میتونن توی بخش تایپیک های نیاز به مشاور لینک ایشون رو بزارن خودمم اگه بتونم میرم اینکارو میکنم.

    ولی خواشها دیگه از مردن اینجور چیزا ننویس من یکی خیلی احساساتی هستم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  20. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    negar1987 (پنجشنبه 07 فروردین 93), toojih (شنبه 17 اسفند 92)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.