آره من همین الانشم یه آدم بدرد نخورم
حتی حیف اسم یه آدم
من خیلی وقته مردم
شاید وقتی مردم که بکارتم رو از دست دادم
بعدش وقتی بود که مجبور به ازدواج شدم
بعدم وقتی اولین بار دستش روم بلند شد
وقتی اولین بار شارلوتی که اونقدر غرور داشت کتک خورد
شاید الان بگبن نه تو همین بودی
اما این نبودم
اینقدر حقیر نبودم
همیشه به خودم افتخار میکردم.پدر و مادرم بهم افتخار میکردن.واسه خاهر و برادرام یه موجودعجیب و دوست داشتنی بودم.کسی بودم که همه وقتی از افتخاراتشون میگفتن حتما اسمی از من هم بوده.هنوزم خانوادم همینطورن.اما این آقا ننگشه به کسی بگه من زنشم
وای که نمیدونه من به اونو امثال اون هیچ بهایی نمیدادم
من تموم شدم چند ساله
آره دقیقا شدم یه تو سری خوره بدبخت
لعنت به من که اینقدر خودمو آوردم پایین که هم قده شوهرم باشم تا احساس کوچکی نکنه
لعنت به مغز معیوب من
سرافراز عزیزم من اصلا حالم خوب نیست
وقتی امیدی ندارم چرا باید به خودم برسم؟دیگه چرا باید واسه بهبود حالم تلاش کنم
حتی لیاقت مردن هم ندارم
بهتره رهاش کنم
کسی که میخاستم باهاش باشم و مال اون باشم و بزارم کنار
همون اسمش که هست کافیه.میخام زندگی خودمو بکنم
دوست داشتم یه زندگی معمولی داشتم و یه لقمه نون با دل خوش از گلوم میرفت پایین
اما این دنیای لعنتی نمیزاره
من فکر کنم دیگه نیام تالار واسم بهتره
سرافراز عزیز واسم دعا کن
خاله قزی دوست خوبم واسم دعا کن
ممنونم ازت توجیه عزیز که بی پرده حرف زدی
واسه آرامشم دعا کنید
واسه یه دختر 24 ساله که به ته خط رسیده و همه چی رو از دست داده دعا کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)