به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پاییز68 عزیز:
    من خیلی به شوهرم محبت کردم و احترام گذاشتم به خودش و خانوادش اما فایده نداشت از وقتی 10 روز رفتم خونه بابام موندم و گفتم طلاق میگیرم بهتر شد و رفت و آمدمون هم کم شد.. اما خیییلی دووم آوردم باورت میشه 4شنبه خونشون بودیم 5شنبه بعد از ظهر مادرشوهرم زنگ میزد که بیا خونمون میگفتم کار دارم جمعه بعد از ظهر زنگ میزد امشب بیاید خونه ما... من همش بهونه اوردم که کار دارم و بیشتر از هفته ای یک بار نمیتونم بیام... وقتیکه میریم خونه مامانو بابای من مدام مامانش زنگ میزنه بهش که ما تو خونه تنهاییم دلمون تنگ شده براتون.... نمیدونم چرا وقتی حوصلشون سر میره فکر میکنن دلشون تنگ شده


    خاله قزی عزیز مشکل من مثل دوستانی که شوهراشون بهشون خیانت کردن حاد نیست اما مشکلیه که 4 ساله وجود داره و به جای اینکه کمتر بشه هرروز بیشتر هم شده وقتیکه شوهرم با پدرو مادر من الکی دعوا داره و اونال ازم میپرسن چرا شوهرت اینطوری ومن فقط شرمنده میشم باید چیکار کنم؟؟؟؟ مشکل من مثل یک سرماخوردگیه که کهنه و مضمن شده و اذیتم میکنه و میدونم با بچه دار شدنم بدتر هم میشه برای همین از شما خواهش میکنم راهنماییم کنید حلش کنم اگرم نتونم حلش کنم طلاق میگیرم و یه بچه بی گناه رو وارد این مشکلات نمیکنم
    ویرایش توسط sidni : سه شنبه 06 اسفند 92 در ساعت 13:12

  2. کاربر روبرو از پست مفید sidni تشکرکرده است .

    مهربونی... (چهارشنبه 07 اسفند 92)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sidni نمایش پست ها
    اوایل خودم باهاش صحبت مبکردم که قانع بشه با رفت و آمد زیادی استقلالمون رو از دست میدیم اما انگار اصلا نمیشنید من چی میگم... بهش پیشنهاد دادم بریم مشاوره گفت که نمیاد کلی بهش محبت کردم و سعی کردم مشکلم رو خودم حل کنم اما دیدم داره بدتر میشه و حتی خانوادش بهم حرفهای نیش دار هم میزدن که چرا میری دانشگاه؟ چرا میری باشگاه؟ چرا عید میشه لباس میخری؟ و خودش هم توی خونه همش داشت دعوا راه مینداخت جز مواقعی که با خانواش بودیم همش دعوا داشت و اذیتم میکرد آخرش دیگه نتونستم طاقت بیارم و به خانوادم گفتم اونا اوایل با متانت باهاش صحبت میکردن اما فایده نداشت و بدتر هم شد که چرا تو زیر بار نمیخوای بری؟ و حرف حرف منه فقط بابام و مامانم مهمن برام. منم تصمیم به طلاق گرفتم چون دیگه به بمبست رسیده بودم رفتم خونه بابام و 10 روز هر چی التماس کرد برنگشتم و بابام باهاش صحبت کردو گفت باید برید مشاوره بالاجبار اومد ولی 2 ماه بعد انگار نه انگار .... دارم دیوونه میشم از دستش اگه 1 روز بعد ازظهر خودم برم خونه مامانم وقتیکه برگشتم کلی جنجال به پا میکنه که چرا رفتی؟ البته مستقیم نمیگه چرا رفتی یه بهونه ای جور میکنه و دعوا راه میندازه... از نظر شوهرم من فقط باید با مامانو باباش باشم که تنها نباشن.... همیشه خدا هم داره بابام بابام میکنه که یعنی بابام بر همه چیز ارجحیت داره
    این توضیحی که شما دادید در مورد "با کمک خانواده ام درستش کردم" درست کردن نیست. خرابش کردید.
    شما ایشون را در فشار و منگنه طلاق و جدایی و ترس از آبروش یا از دست دادن زندگی مشترکش یا مهریه و ... گذاشتید و می گید حلش کردم؟
    به نظر خودت ده روز رفتی خونه مامانت و برگشتی. ولی در واقع ضربه کاری ای به زندگی ات زدی. مهمونی که نرفتی. ده روز قهر رفتن و ترک کردن خونه زندگی ضربه به زندگی است.

    شوهرت هم الان نسبت به قبل ناراحت تر، عصبانی تر و ... است و دنبال جبران ضربه ای که خورده (منظورم تلافی نیست، ولی آسیب دیده )
    این طور که شما از خانواده ات و خانواده اش صحبت می کنید، من خواننده با چند تا پست این حس را گرفتم که شما دو نفر هیچ نسبتی با هم ندارید و فقط وارد یه میدان نبرد شدید برای دفاع از خانواده هایی که پشت سرتون هستند.
    انگار نه انگار داری از شوهرت حرف می زنی. انگار از رقیبت توی یه مسابقه صحبت می کنی. اون و خانواده اش اون طرف میدون و شما و خانواده ات هم اینطرف!


    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize68 نمایش پست ها
    جناب خاله قزی من حرف بدی زدم؟من دوست دارم همه چی متعادل باشه نه اینکه هفته ای یه باربره خونه پدرشوهرش و نه اینکه هرروز بخوادبره پیش خانوادش.
    ونه مثه من که روزی چندباربرم وبیام.اماواسه خونه بابام اینا بایدکلی اجازه وحرف وسخن...من اعتراضی نمیکنم یاغرنمیزنم اتفاقا فقط دارم تلاش میکنم که ازراه درستش مشکلات روحل کنم
    باشه چشم من دیگه چیزی نمیگم ببخشید
    موفق باشید
    پاییز عزیز، اگه این مشکل طولانی بشه حل کردنش سخت تر می شه.
    دو سال و نیم هست که به این روش عادت کردند، باید زودتر اقدام کنی برای حلش.
    شما واقعا روزی یک یا چند بار می رین خونه مادرشوهرتون؟ آیا نزدیک هم ساکن هستید؟ البته اینجا دیگه جواب نده. چون تاپیک خانم سیدنی است. بهتره بذاری برای وقتی که خودت تاپیک باز کردی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92), she (سه شنبه 06 اسفند 92), پونه (پنجشنبه 08 اسفند 92), مهربونی... (چهارشنبه 07 اسفند 92)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سیدنی عزیزشماحق داری ناراحت باشی من شماروبه خوبی درک میکنم.امااگه میخوای که به خانوادت احترام بزاره شماهم بایددرمقابل همین کارروانجام بدی.اگه میخوای بیشتربه خانوادت سربزنی بایدبا خانواده شوهرت هم بیشتر رفت وآمدکنی. سعی کن محبت خانوادت روبه شوهرت نشون بدی.یه حرفهایی روبهش انتقال بده که مثلا مادرم اینودرموردت گفت یاپدرم اینومیگه...درمقابل ازخانواده شوهرت هم به خوبی یادکن.وپیش شوهرت ازشون تعریف وتمجیدکن. خودت به شوهرت پیشنهاد بده که بیابریم پیش بابات اینا.بگودلت واسشون تنگ شده.یامثلا بگوپدرومادرها چشم امیدشون فقط به ما بچه هاشونهکه بریم پیششون.یه مدت اینجوری بگو وسعی کن باگفتارورفتارخوب دوباره اون صمیمیت بین شوهرت وخانوادت روبرگردونی. پدرومادرشوهرمنم خیلی به پسرشون محبت میکنن ومدام ازمامیخوان که بریم پیششون وهمین محبتشون باعث شده که شوهرم ازمنم انتظار داشته باشه بهشون محبت کنم.منم خیلی وقته که ازهیچی واسشون دریغ نکردم طوری که روزی نیست که نگن توخیلی عروس خوبی هستی.یامثلا میگن توازدخترهامون بهتری حتی جلوی دخترهاش. دوست عزیزبایدتلاش کنی اونم به طورجدی وحرفه ایی!!البته بایدخیلی صبورباشی تاانشالا به نتیجه خوبی برسی .فکرطلاق روهم ازسرت بنداز بیرون آدم که نباید زودکم بیاره وجابزنه اونم خانمی مثه شما که چندساله داریدتلاش میکنید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  6. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 06 اسفند 92)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز:
    از توجه و راهنماییهاتون ممنونم.... شوهر من قبل از اینکه من قهر کنم برم خونه مامانم با خانواده من پدر کشتگی داشت و اصلا دلیل قهر من هم همین بود که چرا انقدر به خانواده خودت احترام میذاری ولی چشم دیدن خانواده منو نداری... باور کنید که پدرومادر من از هیچ محبتی براش دریغ نکردن و نمی کنن اما اینا خانوادگی عادتشونه.... من عاشق شوهرم بودم و اصلا حتی 1 لحظه هم نمی تونستم ازش جدا بشم ولی اون بود و هست که همش هر چی که پیش میومد بهم میگفت اول بابام دوم تو. اون بود که همیشه خانوداش براش ارجحیت داشتن خب من چیکار کنم وقتی اونه که داره فکر میکنه ما توی میدون جنگیم و هی بابام بابام میکنه...
    در ضمن سال گذشته من تصمیم گرفتم که هر چی شوهرم میگه بگم چشم و جوری به پدرومادرش محبت کنم که بفهمن دوسشون درم یه کم کمتر اذیت کنن اما میدونید چی شد؟؟ نتیجه اینکه 3.5 ماه ما هرروز خدا خونه مامانش بودیم گاهی شبا هم نگهمون می داشتن و آخر سر باباش گفت حالا که ما دیگه انقدر به هم وابسته شدیم و همدیگرو دوست داریم خونتونو بدید اجاره پاشید بیاید خونه ما زندگی کنید... من 2 ساعت میرفتم باشگاه وقتی برمیگشتم مادر شوهرم هی میگفت وای کجا بودی خونه داشت منو میخورد 1 روز میخواستم برم خونه مامانم خیلی رک میگفت نرو خونه مامانت... خواهر شوهرمم از اونور هی سر من منت میذاشت که تو رفتی تلپ شدی خونه مامانم.... چرا هیچ کسی منو درک نمی کنه فقط 1 نفر فهمید که من چی میگم ولی همه انقدر سرکوبش کردن که پشیمون شد... بله زندگی گذشته نباید جنجال به پا کرد ولی منکه اومدم اینجا مشکلم رو دارم مطرح میکنم بعد از 4 سال گذشت کردن و امتحان همه این راههایی که شما دارید میگید و نتیجه ندادن اومدم و از شمما فقط کمک می خوام اما انگار اینجا شوهرت یا باید بهت خیانت کرده باشه یا معتاد باشه که راهنمایی کنن ولی اون مشکلات هم ریشش همین چیزا هست خود به خود پیش نمیاد..... باز هم ازتون خیلی ممنونم

  8. کاربر روبرو از پست مفید sidni تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 07 اسفند 92)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار بانو سیدنی

    خواهشا دلگیر نباش از دوستان و شخص بنده چون خدا خیرت بده وقتی خودت کامل توضیح نمیدی توقع داری ما مثل نوستراداموس پیشگویی کنیم توی زندگیت چی گذشته و چی میگذره؟!!!!!!!!!

    بقول معروف نه از اینور بوم بیوفت نه اونور یکی یکی هم نشد حداقل با سیستم دوتا یکی برو جلو
    خواهشا فعلا گذشته رو بزار کنار میدونم سخته ولی به خانودتم بگو یکم بیشتر بهش محبت کنن و تحویلش بگیرن خودتم سعی کن وقتی میرین خونه مادرتون بیشتر بهش اهمیت بدی و همش دورو برش بچرخی هواشو داشته باشی

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام سیدنی جان حق باشماست.مثه اینکه اوضاع اونجوری که فکرمیکردم نیست.اماخوب شدکه بیشترتوضیح دادی.حالاهم دلخورنشودیگه بایدخیلی صبروحوصله ات روببری بالا.
    واست بخشهایی ازپست های دنیاخانم رومیزارم اگه دوست داشتی میتونی ادامه اش روازتوی تاپیک خودم بخونی.
    1. قبل از اینکه وارد بحث بشم باید فرق بین مساله و مشکل رو توضیح بدم...شما میدونی فرق بین مساله و مشکل چیه؟
    ممکنه هرکدوم از ماها تو زندگی مشکلات زیادی داشته باشیم مثلا
    شوهرم دست بزن داره
    شوهرم اجازه نمیده برم خونه مادرم
    شوهرم توقع های بیجا ازم داره
    فقط و فقط خودش رو و خواسته هاش رو می بینه
    و....
    اینها همه مشکل هستن مشکل میتونه موضوعات مختلفی داشته باشه و زیاد باشه میتونه برای یه مدت برطرف بشه یا یه مشکل جدید ایجاد بشه
    چون.....
    مشکل نشات گرفته از مساله است!!!!!
    بندرت پیش میاد زندگی های ما از 3 یا 4 تا مساله بیشتر تشکیل بشه و هر مساله منجر به پدید اومدن چندین مشکل میشه....و اینکه ممکنه مشکلی حل و مشکل دیگه ای پدید بیاد به این دلیله که مساله حل نشده شکل بروز و ظهورش عوض شده...شما باید مساله زندگیت رو پیدا کنی که مثل مشکل به راحتی نمیشه تشخیص داد و لیستش کرد.ولی اگه بتونی مساله رو پیدا کنی حلش خیلی راحته چون مستقیم میری سراغ راه حل های موجود برای حل اون مساله...و با خل یک مساله چندین مشکل زندگیت حل میشه....پس برو دنبال اصل و اساس و براش تلاش کن و با یک سال دو سال تلاش درست و حسابی زندگیت رو برای تمام عمر بیمه کن

    چیزی که من متوجه شدم و در زندگی خودم هم به شدت وجود داشت که خدا رو شکر فهمیدم و در حال برطرف کردن اون هستم موارد زیره:

    زمانی مرد خشن میشه عصبی میشه و از حق برتری خودش بی منطق استفاده میکنه که
    در زندگی خودش احساس نا امنی میکنه چیزی که روانشناسا در مورد مرد ها می گویند:
    نا امنی روانی

    وقتی مردی حس کنه تو زندگی اون نیست که حرف اول رو میزنه اون نیست بزرگه اون نیست که قوی تر و برتره اون کسی نیست که تکیه گاه زنشه...اون کسی نیست که مشکلات زنش رو حل میکنه....کسی نیست که زنش بهش افتخار کنه و مشکلاتش پیش خودشون میمونه و مادر زنش دوستش داره به خاطر اینکه داره دخترش رو خوشبخت میکنه و هزار تا مورد دیگه سریع احساس ناامنی روانی میکنن و دست خودشون نیست سیستم روانی و روحی مردا اینطوریه همونطور که زنها خیلی ویژگی ها دارن که باید راجع بش اطلاع داشته باشیم....
    و پاییز عزیز که مطمنم با سعی و کوشش ات زندگیت به 6 ماه نرسیده بهار جاودان میشه دقت کن که وقتی یک مرد احساس نا امنی روانی میکنه ناخودآگاه و به عنوان تنها ترین راه موجود سعی در اثبات خودش میکنه ولی بصورت خام و غیر منطقی
    چطوری خودش رو ثابت میکنه؟ با اهرم زور و قدرت و امر شوهر...(کتک، محدودیت، انتقادهای ربط و بی ربط، عصبانیت...)
    و یادت باشه این جمله من رو که جمله مشاوران من بوده هر روز مرور کن اگه تو خونه و زندگی خودش و برای زنش خودش رو اثبات نکنه یا زنش قبولش نکنه میزنه جاده خاکی!!!!!
    80 درصد مرداهایی که به همسانشون خیانت کردن به این خاطر بوده که مساله زندگیشون رو نتونستن حل کنن و تو قلب همسرشون قوی و بهترین همسر دنیا نشدن(که این کلید قلب مردهاست که هر زنی بتونه به درستی اونو پیدا کنه و حفظش کنه خوشبخته!!!!) و جای دیگه خودشون رو اثبات کردن نه اینکه واقعا این آمار عظیم از مردها مشکل روانی دارن و
    نا اهلند!!!!

    اینکه دوتا خانواده ها نزدیک شما هستن براش ناامنی ایجاد میکنه
    اینکه حتی فکر کنه مادر شما برات راهکار نشون میده براش ناامنی ایجاد میکنه
    انتقادهای مادرش یا حتی نه ممکنه اون بنده خدا نه چیزی بگه نه انتظاری داشته باشه تصویر رویایی که اون از رابطه بین زن زندگیش و مادرش داشته و این اون نیست براش ناامنی ایجاد میکنه
    انتقادهای مداوم و روزمره زن براش ناامنی ایجاد میکنه
    گریه!!!! گریه!!!!!گریه......وای وای هیچی مثل گریه زن به مرد احساس ناتوانی و بی لیاقتی نمیده و یادت باشه گریه به مرور برای مرد تبدیل به آزار بعد نفرت و سرد مزاجی جنسی نسبت به همسر ایجاد میکنه

    خیلی موارد دیگه هم هست من تو این چند ساله مثل موش همه شو کند و کاو کردم
    میدونی چرا مشتاق شدم برات کامنت بذارم چ.ن نخواستم مثل من همه اشتباه ها رو بری و بعد یا بتونی برگردی یا نه
    من تا آخر همه اشتباه ها رو رفتم حتی باعث شدم شوهرم بهم خیانت کنه تا قبل از این همه اش رو از چشم اون میدیدم و میگفتم اینا توجیهه ولی منطقی و رو راست با خودم یکبار حساب کتاب کردم که میخوای زندگیت رو پس بگیری و درستش کنی یا نه؟ یا میخوای هروز جنگ و دعوا و کتک و اینها......
    ولی من با کمک خیلیا و توسل به ایمه زندگیم رو پس گرفتم و همه اون خیانت ها بدون اینکه شوهرم بدونه من میدونم با انتخاب خودش و قلبا و با احساس شرمندگی تموم شد.
    تو این راه یک مشاور عالی خیلی کمکم کرد که اگه بخوای یک دوره آموزشی داره فایل صوتیش رو بدم محشره هیچ کجا نشنیدیش اگه هرروز یک فایلش رو گوش کنی و انصافا بهش عمل کنی به سال نرسیده شوهرت می پرستت.....اگه منو ببینی...شوهری که یک هفته دو هفته باهام قهر بود تحمل یک لحظه ناراحتی منو نداره

    میخوام بهت بگم میتونی خوبم میتونی چون زنها قدرت عجیبی دارن که خدا عنایت کرده و مردها ندارن....فقط و فقط اگه بخوای شروع کنی
    اگه جدی و برای همیشه و بصورت برگشت ناپذیر تصمیمت رو گرفتی حاضرم مرحله به مرحله تجربیاتم رو بهت بگم حتی تک تک جمله هایی رو که لازمه حتما خودت خیلی مهارت داری چون من شناختی ازت ندارم اینا رو میگم...وگرنه شما که واسه حل مشکلت اومدی اینجا معلومه در تلاشی و این عالیه!!!!
    فقط بدون اگه جدی و سر سخت بخوای شروع کنی موانع از مامانت بگیر تا همه اطرافیان و شرایط زیاده و بیشترم میشه ولی بعد یه دوره همه چیز عالی میشه انشالله
    رابطه تو با همسرت
    تو با خانواده همسرت
    همسرت با خانواده شما و بالعکس!!!!
    یک مورد دیگه در مورد مردها اینه که مردها مساله محور هستن یعنی با همه اتفاقات زندگیشون مثل یک مساله برخورد می کنن که باید حلش کنن و فقط و فقط قادر به حل یک مساله در آن واحد هستن مثلا اگه تو محل کار مشکلی براش پیش بیاد تا اون رو حل نکنه ذهنش آروم نمیشه و وای از روزی که 2 حالت براش پیش بیاد در مواجهه با مسایل ذهنیش:
    1- وقتی که ذهنش سخت درگیر مساله ای باشه و ما چند مورد دیگه رو هم همزمان بهش اضافه کنیم اینموقع اس که هنگ میکنه و دست خودشون نیست ما باید تفاوت های زن و مرد رو بشناسیم تفاوت ها فقط این نیست که بدونیم مرد دوست داره بره تو غار تنهایی و زن دوست داره حرف بزنه و از اینجور تفاوت های ظاهری ...باید تفاوت های ریشه ای رو بشناسیم....مثلا چرا مرد دوست داره بره تو غار تنهایی؟ چون براش مشکلی پیش اومده و اگه حلش نکنه آروم نمیگیره به آرامش نمیرسه پس نیاز به تمرکز داره

    2- وقتی که نتونه مساله ای رو حل کنه نهایتا اون رو کنار میذاره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!
    وقتی همسرش تبدیل بشه به یک مساله دایمی و هر روزه با مشکلات روزانه و روز به روز برای اینکه به آرامش برسه مساله رو کنار میذاره.....یعنی روح و وجود همسرش رو که تا دیروز برای خوشحالیش تلاش میکرد برای جلب رضایتش تلاش میکرد اگه فایل ها رو گوش بدی مثلا مبحث هورمون های زنانه و مردانه...اونوقت خیلی از رفتارهای شوهرت رو تشخیص میدی از کجا ناشی شده و براش بهترین راه حل رو داری

    خب حالا شروط:
    1-)چون مهمترین قدمه! اول از همه همه ی همه ی همه ی همه ی همه ی گذشته رو فراموش کن حتی همین 5 دقیقه پیش رو اگه دلخور بودی!!!!!!! فقط خاطرات خوش! این یکی از مشکلات زن هاست که گذشته رو هیچوقت فراموش نمی کنن با تمام جزییاتش(البته نه برای بانوان خوساخته و تربیت شده ای مثل شما پاییز عزیز!)و اشتباه بزرگی که مرتکب میشن اینه که تو هر دعوایی اون رو نبش قبر میکنن و گذشته رو همش بیاد طرف میارن اینم براشون خیلی عذاب دهنده اس چون زنشون کسی که قرار بود تنها کسی باشه که تو دنیا اون رو قبول داشته باشه و تایید کنه مدام داره بهش سرکوفت میزنه و سرزنشش میکنه!!!!

    0)یکبار برای همیشه این قول رو بخودت بده و با تک تک سلول های اون رو باور کن!!!! و اون اینه که:
    ای شوهر من جناب آقای(اسمشونو نمیدونم) بهترین انسانی بود که تو دنیا میتونست من رو خوشبخت کنه و تنها اون هم کف من بود که خدا ما رو با خواست خودش به هم رسون
    پس!!!!!:
    عاشقانه دوستش دارم و اون رو با تمام خوبی ها و
    نقاط ضعفش می پذیرم و حتی نقاط ضعفش رو هم دوست دارم چون مطمینم خدا اونها رو متناسب با روح من و برای تکامل من قرار داده اگه باورت این باشه که اومدیم این دنیا تا سر کلاس درس این دنیا بشینیم و بزرگ بشیم روحمون بزرگ بشه ک همه چیزی رو که لازمه تو این دنیا یاد بگیریم رو یاد بگیریم تا مثل یه انسان ناقص الخلقه نریم تو دنیای بعدی و کلاس بالاتر! خوشبحال کسانی که به کمال میرسن و میرن یعنی تا آخر خط رو با نمره بیست طی میکنن! انشالله شما هم حتما جزو اون آمد ها خواهی شد.

    1-به راهی که میخوای شروع کنی مطمین باشی

    2-مطمین 100 % باشی که اگه صحیح و واقعا اصول رو عمل کنی به نتیجه میرسی و هدف رو از الان برای خودت تعیین کن:
    (( من 2 سال بی وقفه تلاش میکنم تا زندگیم رو از اساس دوباره به بهترین نحو بسازم و از خودم و همسرم یک لیلی و مجنون واقعی برای تمام عمرمون بسازم و زندگی با آرامش و با معنویت و شادی بسازم که در اون فرزندانی شاد و نرمال و با تربیتی صحیح بزرگ کنم!!! و همش بخاطر رضای توست...تویی که تنها رسالت زن! یعنی من رو تربیت و انسان سازی قرار دادی...میخوام اول خودم تربیت بشم ...بعد همه اطرافیانم!!!(اینجاش اختیاریه ولی جزو هدف من بود...و اگر حتی 20 درصد موفق به رسیدن به هدفم شدم به دیگران هم کمک کنم دیگرانی که ناخواسته دچار این مشکل ان!! زنان خیلی زیادی که بدون اینکه بدونن دارن با دست خودشون شاخه ای رو که روش آشیونه دارن و بهش تکیه دادن رو قطع می کنن

    3- کاملا صادقانه و از ته دلت عمل کنی به آموخته هات و با کیفیت عالی انجام بدی چون همونطور که شما کارهای مصنوعی شوهرت رو متوجه میشی ایشون هم متوجه میشن و یک نکته بهت بگم که ثابت شده مرد ها چند برابر بیشتر از زن ها عاطفی هستن و اگه شما یک قدم صادقانه و عاشقانه برای شوهرت قدم برداری اون با سر میاد!

    4-تو این راه هیچگونه توقعی از همسرت نداشته باشی یعنی اگه میخوای از بن و ریشه کار کنی حتی یک ثانیه هم حتی تو قلبت هم ازش انتظار متقابل نداشته باش که حداقل در مقابل این همه زحمتی که من برات میکشم یکبارم تو یکاری برام بکن یعنی این توقع ها رو پاره کن بریز دور میدونم شاید سخت باشه شایدم به ظاهر غیر منطقی ولی این توقع نداشتن و بی چشم داشت محبت و جبران و رسیدگی و اینها راهیه برای عاشق کردن مرد...به فکر اساسی فرو بردن مرد(چراکه بهترین تصمیم تصمیمیه که فرد با باور و یقین به اون برسه وقتی کارهای تو همسرت رو به تفکر وا داره این یعنی یک موفقیت مطمینا ازت میپرسه چی شده یا تعجب میکنه یا شایدم فکر کنه یه نقشه ای به خاطر همین باید هم آروم آروم شروع کنی هم صادقانه در جواب هم صادقانه بگو قبلنا با اینکه خیلی دوست داشتم ولی با ندونم کاری هام خیلی اذیتت کردم زندگیمون داشت به بحران میرسید واسه همین تلاش کردم و تصمیم گرفتم عشقم رو که حاضرم براش بمیرم رو نرنجونم تصمیم گرفتم صوهرداری رو یاد بگیرم به هر قیمتی که شده و از این حرفا....میگم شناختی از تیپ زنانه شما ندارم شاید گفتن این حرفا برایت سخت باشه ولی مطمین باش کار خودش رو میکنه یعنی غوغا میکنه وقتی شوهرت میبینه اینقد صادقی و اون اینقدر برات مهمه از غرور و حس مردانه تا عرش میره و اونوقت شاید هیچوقتم اعتراف نکنه ولی اونم از این رو به اون رو میشه شایدم زمان ببره خیلی مخصوصا شما که محیطت خودش پره از محرک و آدمایی که اوناهم نقش مهمی تو روخیه خودت و همسرت دارن....ولی تو قوی باش و به راحت ایمان داشته باش چون اینو قسم میخخورم تو اون شلوغی انسانهای نزدیک حتی مادر شوهرت میخواد فقط از تو تایید بگیره بو تحسینش کنی تاییدش کنی تو قبولش داشته باشی تعریفش کنی....باری تو بهترین مرد روی زمین باشه.....یعنی اگه بتونی با مهارت این حس رو به شوهرت بدی اونو به اوج لذت با تو بودن رسوندیش دیگه نیاز نداره از کسی تایید بگیره نه از مادر نه پدری نه همکارا نه سیگار نه خدایی نکرده چیزای دیگه که علت اصلی روی آوردن خیلی از مردا به مواد یا رابطه با دیگری چه از نوع رفیق بازی چه از نوع خانم(اینترنتی ومجازی و دنیای واقعی)و... همین مهم شمرده شدن و گرفتن تایید از اونهاس! پس چرا زن این حس رو به مرد نده؟؟؟؟

    5) در کنار مواردی که تو صحبت های حاج آقا یاد میگیریم باید این چند مورد رو روزانه به شوهرمون القا کنیم و شربتش رو که با طعم عشق بهشون بنوشانیم:
    تایید، تعریف، تشکر و قدردانی، مشورت(که خیلی ظریفه من خودم هنوز بلد نیستم و مهارت پیدا نکردم پس نباید ناشیانه عمل کنیم وگرنه هرچی تو کارهای دیگه زحمت کشیدیم و صمیمیت ایجاد کردیم و باعث شده مرد بیاد حرفاشو به ما بگه رو با یک حرف اشتباه تبدیل به این کنیم که با ما حداقل دیگه مشورت نکنه چون مردها خیلی بسته عمل میکنن و اگه بیان روزی حرفشون رو به ما بگن این یعنی یک موفقیت برای ما که تونستیم این صمیمیت رو ایجاد کنیم ولی برای مرد با کلی استرس و ترس از سرزنش یا رد یا موارد دیگه همراهه که عکس الهمل درست ما موجب ادامه یا قطع این روند میشه)

    6)در کنار کارهای اساسی هر روز باید یه خلاقیت جدید ایجاد کنی سرچ کن سورپرایزهای کوچیک اما قشنگ اس ام اس های بجا و بیاد موندنی کارهایی برای خونه...تو کشوی لباساش گل بذار...یه عطر ملایم روی بالشش بزن یا براش گل بذار حتما بدرقه اش کن و براش دعا بخون و فوت کن ازش تعریف کن این کارهای موردی و عشقی زیاده سرچ کنی کلی پیدا میکنی حتما خودتم یه پا اوستایی مهم اینه که آدم بدونه اصل کار چیه و برای چی این کارها رو میکنه اونوقت میدونه دنبال چی بگرده مثلا برای تایید چه کارهایی بکنم یا ایجاد آرامش و....

    7)تو عصبانیتش سکوت کن خودت که اصلا عامل عصبانیت نباش چون اگه مبحث گفتگو با مرد رو گوش بدی متوجه میشی که چقدر زیبا و راحت و بدون جنگ و جدل میشه حرفمون رو بزنیم اما وقتایی که خود بخود و در اثر عامل دیگه عصبانی بود سکوت کن اگه سیوه آروم کردنش رو تو هر موقعیتی بلدی انجام بده چون باید کاملا روانشناسی همسرت دستت بیاد و بدونی الان وقت چه کاریه!!! نگران نباش خیلی راحت دستت میاد خدا خیلی به آدم کمک میکنه

    8)راجع به هر مبحثی که میشنوی یا باهم حرف میزنیم برو چند برابرش رو بخون و بپرس و اطلاعاتت رو تکمیل کن تا هم مسلط بشی و ملکه ذهنت بشه و هم تو عمل سوتی ندی

    9)راجع به مسایل زناشویی و رابطه تون چیزی نگفته بودی ولی براش تلاش مضاعف کن بخون یاد بگیر ....چون برای آقایون خیلی مهمه و اهمیت داره و خودش میتونه عامل عصبی شدن مرد باشه مبحث هورمون ها رو بخونی بیشتر دستت میاد نه بخاطر اینکه مردا مسایل جنسی براشون مهمه و تو این فکران و این حرفا نه اتفاقا احساسه که خیلی مهمه خیلی زیباست اگه یک زن تو این قضیه بتونه به بهترین شکل عمل کنه مرد تو تحصیل و کار و فعالیت های اجتماعیش به موفقیت های بزرگی میرسه این تو دانشمندا و نابغه ها و آدم های موفقی که وجود داشتن صدق میکنه پس یاد بگیر و عمل کن خودمم تو این فاز خیلی در تلاشم متاسفانه منابع خوبی هم در دسترس نیست شفاهی معذوریت وجود داره کتبی کم اند

    10)به شما صمیمانه تبریک میگم چون از حالا موفقی چون از همون سال های اول زندگی قبل اینکه حسابی خرابکاری کنن دو طرف و حریم ها بیش از این شکسته بشه به فکر اصلاح و ترمیم افتادی آفرین بر تو دوست خوبم!!!!

    11)سالهای اول تنش زیاده ولی فردی موفقه که با درایت سریع خودش و همسرش رو بشناسه و مساله زندگی رو تشخیص بده و حلش کنه و نذاره کهنه بشه و تا آخر هم لاینحل بمونه و مشکلات زیادی از اینطرف و اونطرفش بزنه بیرون....بعضی ها راه خل تسلیم و کنار اومدن رو پیش میگیرن ولی این روشم اگه طرفین دوام بیارن و صبر و تحمل داشته باشه میزنه به زندگی بچه ها ....زندگی که همین 7-8 سال اول نیست...خیلی چیزا دستت میاد میتونی خیلی از زندگی ها رو تحلیل کنی و برای خودت تجربه باشن

    12)خیلی خرف زدم غلط املایی هم زیاد دارم...بازم مزاحمت میشم برای موفقیت هردومون دعا کن

    13)هر روز حدیث شریف کسا رو تو خونه با صدای بلند بخون یعنی در حد تیم ملی غوغا میکنه ولی مداومت کن...اولا که شیاطین رو که عامل دوری و دعوان رو دور میکنه و بعد محبت ایجاد میکنه(میدونی که شیطون دور زن و شوهر طواف میکنه تا مگه یک ثانیه فرصت پیش بیاد برای ایجاد جدایی و دعوا و....)

    14)نمیدونم از نظر قوانین سایت میتونم ایمیلم رو بهت بدم یا نه برات پیام خصوصی میذارم در ارتباط با نحوی دریافت اون فایل ها....

    15)هر روز برو انجمن افراد خوشبخت یا هروقت حس میکنی انرژیت داره کم میشه برو بخون مطالب عاشقانه روانشناسی تا یه انرژی مضاعف بگیری و هدفت رو مرور کن اینا کارهاییه که خودمم میکنم

    16)تو دوران قاعدگی سعی کن کنترل بیشتری روی خودت داشته باشی تا تنش ایجاد نشه و همسرت رو مطلع کن که تو این دوران اوضاع روحی هم دچار پستی و بلندی میشه اما به نحو صحیح نه اینجوری که من تند تند گفتم مطمین باش درکت میکنه و هواتو خواهد داشت....
    من به خوبی ایشون نمیتونم واست بنویسم.امیدوارم واست مفیدباشه.من که هنوزدارم ازشون استفاده میکنم.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  11. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (چهارشنبه 07 اسفند 92), khaleghezey (چهارشنبه 07 اسفند 92)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دلم از دست پدر و مادرم خونه.یکی باهام حرف بزنه.حالم خوب نیست...
    توسط yalda1993 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 اردیبهشت 93, 11:20
  2. خانواده ام در معرض نابودیست ان هم بدست مادرم.چه کنم؟
    توسط setareh 1390 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 06 دی 92, 20:29
  3. دارم خدامو از دست میدم.دارم نهیلیست میشم کمک کنید
    توسط دیو مهربان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مرداد 92, 09:36
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. دست خودم نیست
    توسط مریم گلی در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مرداد 87, 17:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.