به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 43
  1. #21
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    در مورد این نوشتتون

    ((غیر ممکنه من ابراز علاقه بهش بکنم و احساسات عمیقم رو بهش نشون بدم و اون بعدش بی محلی و کم محلی و نادیده انگاری برای من نکرده باشه))

    شوووهرت پررو نیست کلا مردای متاهل همینجوری هستن.تقریبا میشه گفتش درصد زیادیشون نشون نمیدن ولی کیف میکنن بهشون ابراز علاقه میشه.این مورد عادیه خیلی به دل نگیرین.

    خوب اینکه خیلی خوبه ولی یه مسئله اینکه یکماه توی سال تنها باشین اصلا و ابدا به هیچ عنوان هیچ مردی قبول نمیکنه اینو مخصوصا گلپسرت که به وجود یه همسری مثل شما عادت کرده اینقدر نازشو میکشه و هواشو داره انصافا بهش حسودیم میشه چقدر همسر خوبی داره

    خوب مسئله الان اینه شما بازم برمیگردیم به صحبتای بانو فرشته مهربان دختر خوب سلاح مرد زور و بازوشه سلاح زن هم زبانشه و عشوه های زنونش.حالا شما اینرو هرجور دوس داری میتونی از دید خودت تفسیر کنی این بخودت مربوطه بانو.
    من فکر میکنم شوووهرت حق داره ایشون که هیچی هرکی هم بود همین کار رو میکرد دورو بر خونه مادرت رو کلا خط بکش کامل اینکه نزدیکشون بر یو یکماه رو برین اونجا خوب یه پیشنهاد.چرا مثلا یه خونه ویلایی نمیگیرین توی همون روستا یکماه + روزایی که یمرین باغ رو اونجا باشین شما هم شغلت رو جوری تنظیم کن بتونی بری پیش آقات اینکه خوبه هم توی شهر خونه دارین هم توی روستا شوووهرتم به باغاشون میرسه.

    البته خواهشا اینارو اینجور یکه من نوشتم نری بگیا با زبون چرم و نرم زنونه برین بگین یکم هندونه بزار زیر بغلش کیف کنه(گرچه ما که میشناسیم زنامونو هرووقت تعریف میکنن یه دستشون توی جیب بغل شووووهر بدبخته همزمان )

    شووووهرت هنوز اون اطمینان کامل رو بهت نداره از خانوادت تاثیر منفی نمیگیری

  2. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    toojih (شنبه 10 اسفند 92)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر خوبم شما با فکری هم باید محلی رو برای زندگی انتخاب کنید که به محل کار خودت و همسرت نزدیک باشه به کاراتون و باغتون راحتتر برسید نه اینکه به خونه این واون نزدیک باشه شما دارین یه زندگی مستقل تشکیل میدین پس سعی کنین وابستگیتونو از بقیه کم کنید چه اشکال داره حرف همسرتونو بپذیرید درسته اگه زن شوهرشو دوست داشته باشه بالای کوه هم باهاش زندگی میکنه همسر هم اگه مرد باشه خوب اینو میفهمه حالا این احتمال هست که حرفش شوخی بوده ولی اگرم جدی باشه اونقدرا که شما فکر میکنید بد نیست میتونید چند سالی تا به دنیا اومدن وبزرگ شدن بچه هاتون اونجا باشید . گذشته از این وقتی خونواده ات با ایشون مخالفه و واضحه که خواهرات و شوهراشون حسودی میکنن چه اصراری داری نزدیکشون باشی؟

  4. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 10 اسفند 92), toojih (شنبه 10 اسفند 92)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام، اگه مشکل محل زندگی تون هست که تکلیف واضحه!! محل زندگی رو مرد مشخص میکنه و خانم فقط میگه چشم!

    در مورد اینکه حق با خانواده تون هست یا همسرتون به نظر نمیرسه که مردد باشین و همچنین ما هم نمیتونیم متاسفانه با این نوشته ها چیزی رو مشخص کنیم. و خوشبختانه حالا که خودتون مطمئنین که حق با همسرتونه و همچنین اینقدر همسرتون رو دوست دارین یا عاشقش هستین، پس دیگه در پذیرش مورد بالا نباید هیچ مشکلی داشته باشین.

    اولین قدم در دوست داشتن و عشق احترام گذاشتن به حقوق طرف مقابل و عمل به وظایف خود هست. این حداقلشه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 11 اسفند 92)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنون از نظرات دوستان گل
    باید بگم که شهر ما ، خونه باباش که همون روستای پدریش هست که می گه خونه اونجا کرایه کردم ، و محل کارش که باغاتش هست این ها سه محل جدا و متفاوت هست و این جور نیست که دوستان فکر کردن
    شوهرم می خواد منو بذاره خونه بغلش خونه باباش و پدرش این ها مواظب من باشن !!!! و خودش بره جایی که باغ هاش هست .
    در هر صورت من چه توی شهرمون خونه بگیرم و چه بغل خونه پدرش تو روستاشون باید بیشتر اوقات تنها باشم چون شوهرم پیشم نیست بهتره اوقات بی کاریم رو به کلاس رفتن و سر کار رفتن بگذرونم و اگه بخوام برم روستاشون زندگی کنم باید گوشه نشینی و عزلت نشینی پیشه کنم چون اولا فاصله روستای اون ها تا شهرمون 50 کیلومتره و نمی تونی برس سر کلاس ثانیا نهایت کلاسی که تو دهشون براشون می گذارن سواد آموزی و کلاس قرانه !
    ومن کسی هستم که خودم از پس کارهام بر میام و خوشم نمیاد مثلا مامانش از من نگه داری کنه من که بچه نیستم 27 سالمه .
    توی روستایی هم باغش و زمین های کشاورزی شوهرم هست که دیگه هیچی بهتره در موردش حرف نزنم نه گاز و نه تلفن و ...
    امروز تولدم بود و شوهرم یه اس ام اس داد تولدت مبارک همین
    دیگه خودم رو زدم به بی خیالی مردی که بخواد با احساسات زنش بازی کنه واسه به کرسی نشوندن حرفش
    و نفهمه که زنش چون طاقت دور بودن ازش رو نداره بعد هر دعوا پیش قدم می شه و کوتاه مییاد
    و اون این کوتاه اومدن رو می گذاره پای اینکه حرفم به کرسی نشست و خط و نشون برام تعیین می کنه .
    دیگه ادامه نمی دم خسته شدم
    اگه قراره با احساسم گرو کشی بشه احساسم رو از بینش می برم

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 21:36]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    1,489
    سطح
    21
    Points: 1,489, Level: 21
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 62 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یک مزاح = شوهرت مردادماهی نیست احیانا ؟
    بهش بگو خودت تصمیم بگیر برای اینکه کجا زندگی کنیم اما قبلش شرایط کاری و درسی منو در نظر بگیر... بذار خودش حل کنه مشکلو...
    راستی یه مسئله دیگه
    هیچوقت هیچوقت خانواده ها رو وارد بحث های خودتون نکن این کارت خیلی اشتباه بود که به خاطر مشکلتون با پدرش تماس گرفتی...

  9. 3 کاربر از پست مفید anita1 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 12 اسفند 92), shabnam z (یکشنبه 11 اسفند 92), دختر 7 (دوشنبه 12 اسفند 92)

  10. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    نه شوهرم فروردین ماهیه
    دیروز عصر شوهرم اومد خونمون و واسه هدیه تولدم یه جفت مرغ عشق خریده بود چون قبلا بهش گفته بودم که دوست دارم
    ولی 10 دقیقه بیشتر نموند و رفت
    فکر کنم نمی خواد از حرفش بیاد پایین اخه شوهرم دو هفته پیش تو شهرمون دنبال خونه می گشت که بخره
    نمی دونم چرا الان اینجوری می کنه

    - - - Updated - - -

    توجیه عزیز
    حرف های شما کاملا درسته
    ولی من به عنوان زنش این انتظار رو دارم که نظر من و شرایط من رو هم درک کنه
    وقتی می بینم همه کارهاش توی شهر محل سکونت منه و هفته ای یک بار هم نمی ره خونه پدریش چون نمی تونه اینطوری به کارهاش برسه همه دوست ها و فامیل خودش توی شهر من سکونت دارن وقتی اهالی روستای اون ها تو رنج سنی 60-70 هستن
    دیگه برای من جوون 27 ساله چی می تونه سرگرم کننده و جذاب باشه ؟ اینکه شوهرم از دستم راضی باشه ؟ اینکه پدر شوهرم بگه به به چه عروس حرف شنوی دارم ؟
    پس من چی ؟ نظر من ؟ خواسته من ؟ رضایت من ؟ ؟؟؟
    خودم باید قید بودن و هست بودن و وجود داشتن خودم رو بزنم
    وقتی کاری باعث شادی و خوشحالی من نشه یقینا انجامش نخواهم داد هر چند رضایت دیگران رو در پی داشته باشه

    دوست داشتن به کنار و آینده نگری هم به کنار
    من به این دنیا اومدم تا زندگیم رو اونجور که دوست دارم بسازم نه اینکه بدم دست اشخاص دیگه تا برام بسازنش
    ساخته خودم حتی اگه بد هم ساخته شد می گم خودم کردم
    ولی اگه بدم دست کس دیگه و بد بسازنش هرگز خودم رو به خاطر این بی مسئولیتی که خودم در حق خودم کردم نمی بخشم .

  11. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر 7 نمایش پست ها
    توجیه عزیز
    حرف های شما کاملا درسته
    ولی من به عنوان زنش این انتظار رو دارم که نظر من و شرایط من رو هم درک کنه
    وقتی می بینم همه کارهاش توی شهر محل سکونت منه و هفته ای یک بار هم نمی ره خونه پدریش چون نمی تونه اینطوری به کارهاش برسه همه دوست ها و فامیل خودش توی شهر من سکونت دارن وقتی اهالی روستای اون ها تو رنج سنی 60-70 هستن
    دیگه برای من جوون 27 ساله چی می تونه سرگرم کننده و جذاب باشه ؟ اینکه شوهرم از دستم راضی باشه ؟ اینکه پدر شوهرم بگه به به چه عروس حرف شنوی دارم ؟
    پس من چی ؟ نظر من ؟ خواسته من ؟ رضایت من ؟ ؟؟؟
    خودم باید قید بودن و هست بودن و وجود داشتن خودم رو بزنم
    وقتی کاری باعث شادی و خوشحالی من نشه یقینا انجامش نخواهم داد هر چند رضایت دیگران رو در پی داشته باشه

    دوست داشتن به کنار و آینده نگری هم به کنار
    من به این دنیا اومدم تا زندگیم رو اونجور که دوست دارم بسازم نه اینکه بدم دست اشخاص دیگه تا برام بسازنش
    ساخته خودم حتی اگه بد هم ساخته شد می گم خودم کردم
    ولی اگه بدم دست کس دیگه و بد بسازنش هرگز خودم رو به خاطر این بی مسئولیتی که خودم در حق خودم کردم نمی بخشم .
    سلام، من البته بگم که اصلن قصد به حاشیه کشوندن تاپیک شما رو ندارم. و راستش شاید اگه مثلا خواهر من همچین شرایطی داشت نظر دیگه ای داشتم. ولی کلیت کار اینه که توی ازدواج یکسری حقوق و وظایف مربوط به مرد میشه و یکسری حقوق و وظایف مربوط به خانم.

    اینکه چقدر منطقی هست یا نیست یک بحث دیگه است. ببینید مثلا با همین استدلالهای قشنگتون در مورد مهریه چه نظری دارین؟ چرا باید مرد به زن مهریه بده؟ با همین استدلال و حرفهای زیبایی که زدین در مورد اینکه باید مرد بره کار کنه و خرج خونه از خرید همین خونه ای که گفتین گرفته تا خرجهای روزمره رو به تنهایی به دوش بکشه چه نظری دارین؟

    این یک تقسیم مسئولیت و حقوقه که وقتی ازدواج میکنین یعنی بهش پایبند خواهید بود. نمیشه قسمتی رو پذیرفت و قسمتی رو رد کرد.

    حالا بهرحال این حرفها مشکلی از مشکلاتی که شما الان باهاش مواجهین رو حل نمیکنه!! بر اساس صحبتهاتون فکر میکنم که همسرتون خیلی هم بهتون علاقه داره و کمی شاید میخواد لجبازی کنه. به نظرم باید از همون روشهای سیاستهای زنانه استفاده کنین. همین حرفهای قشنگی که اینجا نوشتین رو بهش بگین و اگه باز هم اصرار کرد به نظرم بپذیرینو بگین به خاطر اون قبول میکنین. من فکر میکنم که با تعریفهایی که از همسرتون داشتین نمیزاره بلندمدت شرایط تون همونطوری بمونه. البته مطمئن نیستم. این برداشت من بود.

  12. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 13 اسفند 92)

  13. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام مجدد
    دیشب باز هم شوهرم اومد خونمون و شب موند و من چون خوابم می یومد زودتر رفت خوابیدم نصفه شب که پا شدم دیدم رفته کنج اتاق خوابیده در صورتی که در شرایط قبلی حتما حتما می یومد و پیش من می خوابید حتی اگه پسش می زدم و می دونست ازش دلخورم به زور منو تو بغلش می گرفت منم نرفتم سمتش
    ولی این تناقض رو نمی دونم اگه میاد خونمون و احوال پرسی گرم می کنه و همش زیر چشمی منو می پاد چرا دیگه این رفتار رو می کنه ؟

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 [ 22:00]
    تاریخ عضویت
    1392-5-27
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    662
    سطح
    13
    Points: 662, Level: 13
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    893

    تشکرشده 67 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    بنظر من مشکل همسر شما تقریبا واضحه، بنده خدا به زبون بی زبونی داره میگه به من توجه کن، من دوست دارم ولی در عین حال
    از طرف توام محبت میخوام توجه میخوام، توام نشون بده منو دوست داری، حتی در مورد قضیه خونه هم میخواد بدونه چفدر
    دوستش داری و تا کجاها حاضری برای داشتنش از خودت بگذری

    به نظر من یه قانون پایستگی برای عشق وجود داره: یعنی نیروی عشق از بین نمیره مگر اینکه از حالتی به حالت دیگه تبدیل بشه و
    اون حالت دوم تنفره، هر چقدر عاشق تر (بعد از سرخوردگی و شکست در عشق از جانب معشوق) متنفرتر

    میخوام بگم همسر شما واقعا مثل گذشته هایی که به پای شما وایساده و فقط شما رو خواسته هنوزم همونقدر عاشقتونه ولی داره تلاش
    میکنه نیاز طبیعی خودشم جواب داده بشه، اونم نیاز به دوست داشته شدن و دریافت محبته، بیشتر بهش عشق و محبت و ارزش بدید، وقتی دوستش دارید این کار خیلی خیلی ساده است.

    شاد و موفق باشید.

  15. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو دختر7

    این تایپک که هیچ شونصدتای دیگه هم باز کنی بخوای شما این مسیر رو بری و شوووهرتم اون مسیر خودش رو بره نتیجه ای بجز دوری برای جفتتون نداره.

    اگه میخوای زندگیت تغییر کنه پس کاری رو انجام که تا حالا انجام ندادی.

    مگه نمیگی اومده خونتون مونده خوب شما چیکار کردی؟چرا رفتی زودتر خوابیدی ؟چیزیت میشد بیدار میموندی کنارش میشستی بهش محبت میکردی بهش میگفتی خسته نباشی شوووهری خوشگلم منتظرت بودم چرا اینقدر دیر اومد بغلش میکردی بوسش میکردی نوازشش میکردی میگفتی چیکارا کردی امروز

    شما بجای همه اینکارا ساده ترین و راحت ترین کار رو انجام دادی و رفتی خوابیدی!!!!چون خوابت میومد!!!!!!
    بعد انتظار داشتی شوووهرت بیاد بغلت کنه؟!!!

    شما یا نمیدونی شوووهر چیه یا اصلا نمیدونی زندگی مشترک چیه

    بزار یه داستان واقعی برات بگم تا متوجه ارزش خانواده بشی.

    چند سال قبل توی یه مجله خوندم یه زن و شوووهری بچه دار نمیشدن خدا بعد چندین سال بهشون یه بچه داد.یه روز مرده بچه رو سوار ماشینش کرد توی یه خیابون سرپایینی رفت داخل مغازه تا برگشت دید ماشین داره همینجوری میره سمت پایین.اون پایینم یه چهارراه بود یعنی تصادفش حتمی بودش و هر اتفاقی امکان داشت برای بچه بیوفته.چون دمپایی داشت انداختش کنار با پای برهنه دوید دنبال ماشین تا آخرین لحظه نا امید نشد خدارو شکری تونست توی آخرین لحظات بپره توی ماشین و نگهشداره.وقتی تموم شد پاهاش رو دید پوستش کنده شده بودش و داشت ازش خون میومد

    خدا بهم یه همسر خوب و مهربون داده که خیلی دوسش دارم.نمیدونم لیاقتشو دارم یا نه یه دختر خوشگلم بهم داده عکسش توی آوارتارمه باید جدیدترشو بزنم.الگوی من واسه پدر خوب و فداکار بودن اون آقاهه توی داستان واقعی مجله هستش.وگرنه مثل مترسک یه جا وایسادن دیدن نابودی ماشین که به درک اصلا مهم نیتس ولی نابودی بچت پاره تنت جیگرگوشت که کاری نداره هرکسی از پسش بر میاد.

    روز خوش بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : سه شنبه 13 اسفند 92 در ساعت 13:29

  16. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    واحد (چهارشنبه 14 اسفند 92)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازداوج مدرنیته
    توسط sajadmn2010 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 27 فروردین 95, 22:06
  2. خاطرات گذشته اذیتم میکند
    توسط moji111 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 بهمن 93, 20:36
  3. مشکل بیکاری بعد 3 ماه بدجور داره اذیتم میکنه
    توسط achilis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 مهر 92, 21:03
  4. شوهرم بیمسئولیته
    توسط همسایه در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 دی 90, 15:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.