به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 43
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    داوود .ت ممنون از پستتون
    خانواده من علی الخصوص خواهرای من که نفوذ کلامی زیادی روی پدر و مادر من دارن خیلی خیلی خیلی ظاهر بینن و همه چیز رو تو کلاس و پرستیز خانواده گی می بینن طرف باکلاس باشه حالا معتاد هم بود بود ...
    خانواده شوهرم یه خانواده خیلی ساده ولی ابرودار و با اصالت هستن اهل تزویر و کلاس های الکی نیستند با اینکه وضع مالی خوبی دارند
    کسانی هستند که تا جایی که در توان دارند بهت محبت می کنن و جز خوبی هیچی توشون نیست به خصوص مادر شوهرم

  2. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92), داود.ت (شنبه 03 اسفند 92)

  3. #12
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خوبی میگرده و خوبی رو پیدا میکنه

    اینجوری که شما گفتین من چیزی که به ذهنم میرسه

    1.دودستی بچسب شوووهرتو و اولویت اول زندگیت قرارش بده
    2.بهش اعتماد بنفس بده اخلاقای خوبی داره
    3.تا جایی که میتونی توی مسائل مالی اجازه نده با خانوادت مراودات داشته باشن دوطرف هرچی کمتر بهتر هیچی هم نباشه که خیلی بهتره
    4.مقایسه کردن رو بزار کنار خداروشکری انجام نمیدی
    5.هیچکی مثل شووووهرت دوست نداره و خاطرت رو نمیخواد و بفکرت نیست خواهرات با اینکه از یه خانواده هستین ولی بازم زندگی خودشون اولویت اولشون هست

    نتیجه کلی روهم رفته روی خودت و شووووهرت و زندگیت زوم کن همه انرژیت رو بزار واسه اینکار الکی دنبال کی گفت و چی گفت نباش از این حرفای خاله زنکی همه جا هست

    تجربه شخصی: خوش بحال خودم فقط یه تلویزیون خریدم و یه فرش قابل توجه گلپسرا الکی زیر بار اینچیزا نرین یکهو دیدی کل جهیزیه رو انداختن روی دوشت

    البته نظر بالا شوخی بود و فقط برای خندندن اعضاء

    ایاشلله خوشبخت بشی بانو

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    toojih (شنبه 10 اسفند 92)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام مجدد دوستان
    دیشب باز شوهرم گفت رفتم با عموم که خونش چسبیده به خونه بابام این هاست حرف زدم که بعد از عروسی بریم اونجا بشینیم توی روستا !
    منم گفتم من نمیام اونم گفت هر جور دوست داری فکر هاتو بکن
    این چه زندگیه خدایا مردم بدون هیچ نگرانی می رن سر خونه و زندگیشون و من باید سر ه رچیز کوچیکی اینقد حرص بخورم
    انگار نه انگار من هم ادمم
    تو ی شرکتمون حدودا 100 میلیارد تومن جنس زیر دست منه و رو یه انگشت دارم می چرخونم ولی تو زندگی خودم حتی واسه جای زندگی کردن ازم نظر نمی پرسن و اصلا براش خوشحالی من مهم نیست
    فردا تولدمه و ای کاش ای کاش هیچ وقت به دنیا نیومده بودم
    دارم جدی جدی به طلاق فکر می کنم
    کسی که خوشحالی زنش اصلا براش مهم نباشه و فقط دنبال به کرسی نشوندن حرف خودش باشه
    الان می بینم شوهر خواهرام واقعا برای خواهرام ارزش قائلن و بحثی که شوهرم می گه زن ذلیلن نیست
    نگین مقایسه نکن چون واقعا دارم می بینم
    شوهر خواهرم با اینکه دو میلیون حقوقشه داره ماهی یک میلیون اجاره خونه میده چرا ؟ تا خواهرم که خیاطه تو محل زندگیشون که بالای شهره جا بیفته و پیشرفت کنه
    من احمق بودم که فکر می کردم حق با شوهرمه و هر چی بگه درسته
    به خاطرش به خواهر هام و شوهر خواهر هام قطع رابطه کردم با پدر و مادرم بحثم شد به خاطر اون
    ولی اون حتی کوچکترین خواسته من که حق مسلم هر کسی هست مخالفت می کنه
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 10 اسفند 92 در ساعت 09:14

  6. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 10 اسفند 92), الهام20 (سه شنبه 13 اسفند 92)

  7. #14
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو دختر7 گرامی

    چرا الکی خودتو ناراحت میکنی اینچیزا رو وقتی آقایون میگن با خنده و شخوی ردش کن بره.خیلی بهش بال و پر نده.
    خود شوووهرت میدونه این حرکتش درست نیست مخصوصا اینکه شما هم شاغل هستین.

    یه سوال الان دلیلشون برای رفتن به روستا چیه باهاشون نشستین صحبت کنین؟
    شاید البته شاید بقول معروف میخواد میخ اول رو محکم بکوبه نمیدونم شاید نظر من اشتباه باشه ولی دوستان و اطرافیان توی این مورد مخصوصا دومادای تازه رو بقول معروف پرشون میکنن .احتمالا یه دلخوری و ناراحتی داره بگرد اونو پیدا کن.
    راستی شغل ایشون چیه یه توضیحی میدین؟

  8. #15
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    دختر هفت گرامی

    همه پستهای شما را خواندم

    باید بگویم همسر شما صفات خیلی خوبی داره و این روزها در پسرهای امروزی کمتر پیدا میشه .

    1 - اقتدار مردانه ( که مهمترین تکیه گاه و محل امنیت روانی برای زن هست )

    2 - علاقه واقعی و عقلانی به شما

    3 - مستقل و توانمند در اداره زندگی

    4 - آزاد از تأثیرات بیرونی ( آزاد از دهن بینی ، متأثر از دیگران بودن ، تلقین پذیری و ... )

    5 - با محبت بودن

    6 - احترام داشتن

    و خصوصیات مثبتی که شما اشاره داشته ای مهم هستند .

    هیچ دلیل منطقی ای برای جدایی نداری و مطمئناً پشیمان می شوید .

    خانواده شما متأسفانه بسیار سطحی و ظاهر مدار و هیجانی به زندگی نگاه می کنند که همه آنچه که شما اشاره داشته ای را بگذاریم کنار همینکه اصرار دارند شما جدا بشوید آن هم با دلایلی که اصلاض منطقی نیست و به فکر زندگی و روح و روان و عواقب این کار برای دخترشون نیستند و علاقه و استقلال دخترشون را به رسمیت نمی شناسند کافی هست تا با اطمینان بگوییم نظر آنها هم در مورد حکم به جدایی و هم در مورد همسرتون صائب نیست . لذا همچنان توجه نکن اما درگیر هم نشو و از کنار حرفهاشون با لبخند و سکوت بگذر و اما محکم و قاطع بگو خواهش می کنم دیگر طلاق را تکرار نکنید شوهرم هرچه هست من انتخابش کرده ام و حاضرم با او زندگی کنم . شرمنده که باب میل شما نیست اما خوشحالم که شما مجبور نیستید با او زندگی کنید تا اذیت بشوید چون باب میلتون نیست بلکه من می خواهم با او زندگی کنم که الحمدلله راضی هستم و مشکلی باهاش ندارم

    و اما در مورد رابطه ات با همسرت :

    شما صفات بسیار خوبی دارید و خوشبختانه بعضی از عادات خانواده روی شما تأثیر نگذاشته و نگرش و دید عمیق و خوبی روی زندگی داردی و پیداست شوهرتون را هم نه براساس ظواهر بلکه عمقی انتخاب کرده اید و از این بابت عمیقاً شما را تحسین می کنم و افرین می گویم .

    با این اوصاف مثبت اشتباهاتی در رابطه با وی داری که ممکنه متأثر از نوع عادات خانواده باشد .... ازجمله تصور اینکه مرد باید حرف شنوی داشته باشد از زن . این نه زیبنده هست و نه باید انتظارش را داشته باشید چرا که با طبیعت مرد سازگاری ندارد اینگونه انتظار داشتن و مرد اگر مرد باشد بطور طبیعی واکنش نشان می دهد . زن نقشش برای همسر مثل یک مشاور هست نه مثل آمر که شوهر اطاعتش کند و نقش یک مشاور مشورت دادن بی غرض و آگاهانه و بدون چشمداشت هست که اگر درست ایفا شود خواهد دید که همسرش چه بسا بیشتر نظرات او را اعمال می کند اما بدون اینکه احساس کند قدرتش را از دست داده ، غرور مردانه اش آسیب دیده و ..... لذا برای همسرت مشاور باش نه آمر

    خیلی خوب قلق شوهرت را به دست آورده ای و اون هم اینکه نیاز به اعتبارسازی دارد و البته این نیاز غالب مردان است که مایلند از سوی همسرانشان تأمین شود . در مقابل اعتبار او نایست بلکه اعتبار به او بده مثل پاسخی که به یکی از اقوامش داده ای که یک تار موی همسرم را با هیچ چیز عوض نمی کنم که بسیار عالی گفته ای . همین الگوی تو باشد و تأییدش کن . پدر شوهرت هم خوب راهنماییت کرده . تا وقتی شما مقابل حرف شوهرت می ایستی او مردانگی و قدرتمندندی اش را در خطر می بیند و لذا مقاومت یا لج می کمند ، مهم این است که برانگیزاننده شمایی .

    بهتره یک مدتی مهارتهای ارتباطی را بیاموزی و به کار بگیری .

    من در رابطه بین شما و همسرت با توجه به خصوصیات هردو اگر شما کمی مهارت بلد باشی روزهای قشنگ و خوب و زندگی شیرینی می بینم که البت ههیچ زندگی ای بدون مشکل نیست اما اگر روابط همسران کیفی باشد به روی مشکلات لبخند می زنند .

    موفق باشی





  9. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 13 تیر 95), khaleghezey (شنبه 10 اسفند 92), ژینا (دوشنبه 12 اسفند 92), دختر 7 (شنبه 10 اسفند 92)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنون فرشته جان ممنون از اینکه به تاپیکم سر زدی و این اولین باره
    حرف های شما کاملا درست ولی وقتی ساکن رو ستا شدن برای من غیر ممکنه و اصلا نمی تونم حتی بهش فکر کنم چطوری بگم " باشه عزیزم تو سر کوه هم بری من باهات میام ؟ و اگه این حرف رو جدی گرفت و این طور شد غیر از اینکه این رفتار من منفعلانه بوده و نارضایتی منو از زندگی به همراه داره ؟
    فرشته جون شوهرم عینا حرف پدرش رو تکرار کرد من حق دارم تو زندگی خودم نظر بدم


    شوهر خواهرش پسر عمه منه و کوچکترین اتفاق و یا حرفی توی خانواده اون بزرگترین انعکاس رو تو خونه ما داره و امروز و فرداست که مامانم این ها می فهمن و گوشه و کنایه ها شون شروع می شه البته حق هم دارن به خاطر ما ها خیل یزحمت کشیدن و نمی تونن ببینن که بچه شون بخواد تو زندگیش سختی بکشه

    من فکر می کنم از پدرش خط می گیره چون اون شبی که من به باباش زنگ زدم کلی جبهه گرفت و گفت تو رو کسی پر می کنه که این حرف رو می زنی
    و به قول معروف باباش م خواد که پسرش حرفش یک کلام باشه
    من زیادی به شوهرم پر و بال دادم و نگذاشتم کوچکترین احساس نیازی بکنه خودم رو با زن عروسی کرده یکی دونستم و الان هیچ برگ برنده ای تو دستم ندارم
    راحت گوشی رو روی من قطع کرد و گفت تکلیفت رو خودت معلوم کن
    من اگه بمیرم هم نمی گذارم جنازه ام رو توی روستاشون خاک کنن چه برسه بخوام زندگی کنم
    شوهرم باغداره و باغ هاشون یه صدو پنجاه کیلومتر از شهر ما دور تره و می گه من نیستم تو تنها می مونی که می دونم این بهانه اش هست
    چون اولا می دونه من با تنهایی مشکل ندارم در ثانی خانواده خودم هستند اون فقط روی لجبازی می خواد حرفش رو به کرسی بشونه و من هم عمرا برم زیر بار نهایت نهایتش عروسی نمی کنم تا وقتی خونه توی شهرمون برام بگیره
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 10 اسفند 92 در ساعت 10:12

  11. #17
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    روش شما اشتباه بوده . هم در اینکه در دوران عقد تمام و کمال خود را در اختیار گذاشته ای . هم در نوع برخورد و لحن و کلامتون با پدر همسر و همسرتون که به زندگی آسیب می زند نه زندگی با ایشون بلکه هرمرد دیگری و اگر مردی با این نوع رفتار کنار بیاد بدان که در مرد بودنش ضعیف هست .

    شما رک گویی می کنی و اسمش را صداقت می گذاری در حالی که این بی مهارتی هست و عدم آگاهی نسبت به خصوصیات مرد و زن و جایگاهاشون و تفاوتهاشون .

    شما می گویی سیاست زنانه را بی صداقتی می دانم در حالی که شاید بیان مصطح سیاست بار منفی در ظاهر داشته باشد اما در اصل یعنی همان مهارت در بیان اخلاقی و روانشناختی .

    آیا با مهرات رفتار کردن ، و در نظر گرفتن خصوصیات جنسیتی طرف مقابل ( مرد ) و لذا با تدبیر رفتار کردن و سنجیده سخن گفتن بر این مبنا ، بی صداقتی هست ؟

    اگر بگویی آره می گویم شما از نظر آگاهی و پذیرش ضعف دارید و این وضعیت با هرکس وارد زندگی شوی مشکل سازی می کند .

    اگر بگویی خیر بی صداقتی نیست به شما می گویم پس لطفاً سعی کن با بالا بردن آگاهی ات در زمینه هایی که گفتم سنجیده و با مهارت رفتار کن .

    شما رک به پدر شوهرت گفته ای که به همسرت چه گفته ای و طبیعی هست که باید به او بربخورد که رسماً آنها را بی فرهنگ و عقب مانده و نامناسب دیده ای چون در روستا بزرگ شده و تربیت شده اند . وقتی می گویی برای آدمهای بالای 50 سال خوب هست نه برای کسی که بخواهد بچه دار شود و ..... این حرف شما منطق هم ندارد چرا که مگر همه مردم روستاهای ما از 50 سالگی به بعد وارد روستا می شوند ؟ و اگر از ابتدا در آن زندگی کرده اند آیا بی تربیت بار آمده اند ( چون روستایی هستند ) ؟ همسر شما بزرگ شده روستا هست و اتفاقا صفات خوبش بخاطر محیط طبیعی و بی حاشیه و کم آلوده تر و همچنین به قول خودت خانواده اصیلش هست . شما هم که عاشقش هستی .

    آیا شما جد اندر جد شهری بوده اید ؟ اجداد شما زمانی که شهری در کار نبوده کجا زندگی کرده اند ؟

    نوع قضاوت و نگرش شما ر امی گویند تفکر قالبی . بهتره در موردش مطالعه کنی و بدور از تفکر قالبی و نگرانی از بابت حرفهای خانواده و دیگران به زندگی در آن محیط فکر کنی تا منطقی قضاوت کرده و تصمیم بگیری

    نکته دیگر و اساسی که حاضر شده ای بخاطرش روی زندگیست قمار کنی و خبر از پشیمانی بعد از آن و آسیب های روحی نداری . نگرش اشتباه شما نسبت به موقعیت زندگی هست .

    در روستا و آنهم با وجود باغات زندگی کردن چه اشکالی دارد ؟ فکر می کنی تربیت بچه های نیامده به خطر می افتد ؟ اگر اینطور فکر می کنی پس باز هم آگاهیهایت را در مورد تربیت و نقش طبیعت در پرورش روح و سلامت بچه و حتی دوئران بارداری و .. را بالا ببر تا بدانی که هر زن عاقلی باید از خدایش باشد که این دوران و حتی تربیت فرزندش را در محیط پر طبیعت روستا بگذراند . نمی دانم در چه شهری زندگی می کنید اما آیا می دانید که آلودگی هوای آغشته به سرب حاصل از دو دم ماشین ها و آلاینده های دیگر چه عوارضی برای جنین و کودکان دارد و چقدر از بیماریهای کودکان از جمله بیش فعالی و بعضی اختلالات دیگر ناشی از استنشاق همین هوای آلوده محیطهای شهری توسط مادران در دوران بارداری و کودکان در دوران کودکی هست و ....

    هوای پاک روستا و محیط طبیعی اش خوب نیست ؟

    باید بگم همه چیز به نوع نگاه شما بر میگردد که می تواند از موقعیت های به ظاهر و از نظر دیگران ناخوشنود موقعیتی بی نظیر بسازد و ببیند .

    من اگر بودم این موقعیت را بهترین فرصت زندگیم می دانستم چون تأثیر هوای پاک ، در دل طبیعت و نزدیک به آن بودن . صبح با اواز پرندگان و بانگ خروس از خواب بیدار شدن . هروقت بخواهم باغ گشت داشته باشم و از آن لذت ببرم و کوه و ..... مردیم بی شیله پیله که خیلی از دوز و کلک ها و آلودگیهای شهری ها را ندارند را می دانم ف بر روح و روان ، بر سلامت جسم و جان و .....

    می بینی نگرش من این است ، و حرف کسی که بگوید روستا زندگی می کنی ( با طعنه ) را خنده دار می دانم و حاکی از ضعف آگاهی و ظاهر بینی .

    دلم می خواهد در پست بعدی بگویی چه اشکالی در زندگی در کنار همسرت و روستا می بینی ؟





  12. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 13 تیر 95), khaleghezey (شنبه 10 اسفند 92)

  13. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو دختر 7 گرامی

    میتونی بیای پشت سر هم پست بزار یو بگی روزمره چه اتفاقی افتاد میتونی اینکارو روزها و ماهها و شاید سالها ادامه بدی ولی نتیجه ای که کمک بکنه به اینکه زندگیت توی مسیر درست بیوفته رو نمیگیری.آدمای زیادی دیدم توی این یکسال و نیمی که توی تالار بودم اومدن و پست روزانه گذاشتن و مسیر خودشون رو رفتن و آخرشم خیلی هاشون به نتیجه نرسیدن و کم آوردن گذاشتن رفتن.ولی بجاش دوستانی هم بودن که از پست های مدیران و مشاوران سایت استفاده کردن و خیلی زود به نتیجه دلخواهشون رسیدن که همون خوشبختی و آرامش توی زندگی مشترک هست.

    بجای نوشتن اتفاقات روزمره و گلگی پست بانو فرشته مهربان رو چندین مرتبه بخون.خوب بخون و بهش عمل کن بهت قول میدم خیلی زودتر از اونی که فکرشو کنی بهشون عمل کنی به نتیجه یمرسی هرچند در ظاهر سخت بنظر میرسن ولی یادت باشه بهترین مجسمه ها از سنگی بوجود اومدن که زیر ضربات سهمگین تیشه و چکش بوده پس واسه رسیدن بهش تلاشت رو کن ایشالله موفق بشی.


    اولا نوشته های بانو فرشته مهربان رو بخون و بهش عمل کن
    دومندش: اعتبار سازی کن و ازش تعریف کن اعتماد بنفسش رو ببر بالا
    سومندش: ما مردا همسرایی که خیلی روی حرفمون حرف بزنن و بخوان برامون تصمیم بگیرن رو دوس نداریم.سعی کن به غرورش احترام بزاری حرفت رو بزن ولی از طریق درستش با ناز و عشوه و سیاست زنانه
    چهارمندش: مگه میدون جنگه یا توافقات ژنو هستی که شما بشی دکتر ظریف و شوهرت بشه جان کری برگ برنده رو کنین!!!!!!!!!
    از همه مهمتر شما مثل اینکه یادتون رفته ازدواج کردین و شوهر دارین.اینو بخون

    (شوهرم باغداره و باغ هاشون یه صدو پنجاه کیلومتر از شهر ما دور تره و می گه من نیستم تو تنها می مونی که می دونم این بهانه اش هست
    چون اولا می دونه من با تنهایی مشکل ندارم در ثانی خانواده خودم هستند اون فقط روی لجبازی می خواد حرفش رو به کرسی بشونه و من هم عمرا برم زیر بار نهایت نهایتش عروسی نمی کنم تا وقتی خونه توی شهرمون برام بگیره)

    خوب دختر خوب دوست داره نسبت بهت غیرت داره من یکی اگه بهم بگم ماهی بیست میلیونم بهت میدیم ولی همسرن توی روز 5 ساعت تنها توی خونه باشه عمرا قبول نمیکنم.واقعا خوش بحالت با این انتخابی که کردی شما بجایاینکه خوشحال باشی داری ابراز ناراحتی هم میکنی؟

    راه حلی که به نظر میرسه باهاش لج نکن.
    ازش تعریف کن نیگا دفعه قبلی چی شده جلوی فامیلشون اون حرفو زدی ایشون ازتون میخواد پشتش باشین و ازش تعریف کنین و بهش افتخار کنین فکر نکنم چیز زیادی باشه
    خواهشا ذهن خوانی نکنین مگه شما استقفرالله پیغمبر یا امام هستی بدونی مردم به چی فکر میکنن و نیت خوانی کنین؟
    در مورد باغ باهاش راه بیا و بعدش یکم آرومتر شد بهش بگو خوب یکنفر یا دونفر رو بگیره وقتی خودش نیست بالا سر باغ باشن ولی خودشم نظارت کنه چون هم تجربش بیشتره و هم دلسوزتره ولی اینو باید وقتی بهش بگی که بهش نزدیک شدی الان نگی که لج میکنه.

    تجربه شخصی:زندگی مشترک با لج و لجبازی به هیچجا نمیرسه بجز طلاق

    دختر خوبی هستی و شوهر خوبی داری واقعا انتخابت خوبه ولی مهارت های لازمه رو ندارین دوتاییتون خواهشا لطف کن نوشته آدرس هایی که دادن رو برو بخون خیلی کمکت میکنه

  14. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خود من و خانواده من 10 سال است که به شهر اومدیم و ساکن شهر شدیم و من حاضر نیستم حتی 1 ثانیه از سختی هایی که دوران دانش آموزی واسه تحصیل داشتم رو دوباره تکرار کنم حتی 1 ثانیه
    اینکه واسه یه مدرسه رفتن صبح ساعت 6 تو سرمای یه محیط کوهستانی که گاها به -20 درجه می رسه بیای سر خیابون که اتوبوس بیاد و شب ساعت 6 برگردی خونه ولی بازم درس رو ادامه بدی تا مهندسی
    من حتی نمی خوام 1 لحظه از اون روز ها تکرار بشه چه برای من و چه فرزندانم
    حرف شما درسته فرشته جان در مورد اب و هوا ولی من سختی های زندگی روستایی رو چشیدم و می دونم چطوره
    در مورد اینکه گفتین نباید خودم رو تمام و کمال در اختیارش می گذاشتم کاملا حق با شماست ولی چون قبلا گفته بود من به ساناز خیانت می کنم و این تو ذهنم بود که تامینش کنم و از م لذت ببره نه از کس دیگه و اگه حتی ا درصد موضوع خیانت حقیقت داره دیگه سمت کس دیگه نره ، من کاملا اشتباه کردم و اینو می دونم
    روستای اونها جوری هست که اصصلا و اصلا نمی شه متوجه بشی چی می گن لهجه خاصی دارن و من کلا تو جمع فامیلیشون خیلی کم متوجه می شم چی می گن خواهر زاده هاش که دانش اموز هستن که به کل متوجه نمی شم چی می گن
    ولی خب شوهرم چون کارش با مردم بوده و تو اجتماع با اونها فرق داره
    من به پدر شوهرم بی احترامی نکردم و به شوهرم هم همینطور فقط به شوهرم گفتم فلانی اعصاب منو به هم نریز روستای شما برای سن 50 به بالا خوبه واسه ارامشش گفتم
    زنده بودن با زندگی کردن فرق داره من شاغلم و روز خاستگاری گفت من با کار تو حجاب تو ادامه تحصیل تو هیچ مشکلی ندارم ولی بااین انتخاب باید قید همه چی رو بزنم روستای اونها از محیط کار من 75 کیلومتر فاصله داره باید در قالبی تو جمعشون حاضر شم که باباش دوست داره
    شوهرم با من لجبازی می کنه و الان هم که می بینه باباش باهاش هم عقیده است دیگه بدتر
    من به خاطر شوهرم خیلی کوتاه اومدم و خیلی حرف از همه شنیدم و تو خودم ریختم دوست داشتم حداقل شوهرم قدر می دونست و حداقل یه نظر خواهی از من می کرد نه اینکه همینه که هست تصمیمت رو بگیر و گوشی رو روی من قطع کنه

    در جواب خاله قزی باید بگم که شوهرم 4-5 تا کارگر تمام وقت داره و خودش فقط ناظره از نظر کشاورزی و باغداری فقط 1 ماه از سال تمام وقتش رو توی باغاش می گذرونه واسه برداشت محصول و زمستون که هیچی و بهار و تابستون هم هفته ای 1 روز می ره سمت باغش
    من قبلا هم بهش گفتم هر وقت رفتی توی باغ منم باهات میام نمی گذارم تنها باشی و سختی بکشی منظورم واسه غذا و ناهار و شامشه
    و اینم بگم روستاشون اون جایی نیست که باغاش هست
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 10 اسفند 92 در ساعت 11:03

  15. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    اصلاح می کنم :
    شوهرم فقط یک ماه در سال رو شبانه روزی توی باغشه اونم موقع برداشت محصولش
    و 1 1 ماه دیگه رو گه گداری و هفته ای 1 الی 2 بار میره باغش
    و اینکه می گه تو تنهایی کاملا بی مورده و از سر لجبازیه
    چون خونه خواهرش و خونه داداشش با خونه ما یه کوچه فرقشه و می تونه واسه من نزدیک خونه داداش و خواهرش و مامانم اینها خونه بگیره

    - - - Updated - - -

    دوستانی که می گن به شوهرت اعتماد به نفس بده و ازش تعریف کن ، من دقیقا همه این کار ها رو می کنم خودش می دونه صبح ها که می خوام واسه کار اماده شم گوشیم رو 3 بار کوک می کنم یک بار 3 نصفه شب یک بار 6 صبح و دفعه سوم 6و 30 دقیقه حالا فکر می کنین واسه چی؟
    واسه اینکه بغلش کنم و بوسش کنم و خدا رو شکر کنم که این شوهر رو بهم داده
    به خودش هم گفتم
    ازش پرسیدم می دونی چرا گوشیمو 3 بار کوک می کنم ؟ گفت نه
    گفتمم واسه اینه که خدا رو واسه دادن تو به من شکر گذار ی کنم
    ولی شوهرم از محبت و عشق و علاقه زیاد من به خودش زود جو گیر می شه
    غیر ممکنه من ابراز علاقه بهش بکنم و احساسات عمیقم رو بهش نشون بدم و اون بعدش بی محلی و کم محلی و نادیده انگاری برای من نکرده باشه

  16. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 10 اسفند 92)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازداوج مدرنیته
    توسط sajadmn2010 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 27 فروردین 95, 22:06
  2. خاطرات گذشته اذیتم میکند
    توسط moji111 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 بهمن 93, 20:36
  3. مشکل بیکاری بعد 3 ماه بدجور داره اذیتم میکنه
    توسط achilis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 مهر 92, 21:03
  4. شوهرم بیمسئولیته
    توسط همسایه در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 دی 90, 15:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.